🔅پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
🌸 به برکت وجود دختر، هرروز و شب دوازده برکت و رحمت از آسمان به اهل خانه نازل میشود
🌸 و فرشتگان زائران دائمی آن خانه میشوند
🌸 و برای پدر او، در هر شب و روزی، عبادت یک سال نوشته میشود.
منبع: مستدرک الوسائل، جلد 15، صفحه 117، حدیث 17708
🌹 روز دختر بر همه دخترخانمها، مخصوصا محجبه هاشون، مبارک.
#روز_دختر
🍃 @khat_128
📌 اینطوری به زندگی نگاه کن
اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی اوضاع خیلی بی ریخت می شود ...
همیشه بگویید الحمدلله، شکر خدا ، بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی ...
اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله ، آن وقت غمت را از بین می برد ...
👌امیدوارم جلوی زبانت را بگیری که موثر است...
“حاج اسماعیل دولابی“
📚طوبای محبت، جلد یک، صفحه ۳۷
#شکرانه
🍃 @khat_128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 آقای خونه!
❤️ گاهی با زنت شوخی کن, سر به سرش بگذار
💕 از غذایش بچش, از دستپختش تعریف کن...
👈 و بدان که اگر گاهی هم ظرف ها را تو بشوری،
آسمان خدا به زمین نمی آید...
آخر می دانی؟
💞او همان دختر رویاهای دیروزت است
که به آشپزخانه زندگی امروزت آمده
💝 باور کن بدون او اجاق خانه ات حسابی کور کور است!
#همسرانه
🍃 @khat_128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید
.
❤️شکر خدا را که در پناه حسینم
❤️ گیتی از این خوب تر پناه ندارد...
🎤 آیت الله مجتهدی
✋ السلام علیک یااباعبدالله الحسین
#شب_جمعه_حرم
🍃 @khat_128
⁉️ چرا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نمیبینیم؟
روزی از عارفی سؤال شد: چرا ما امام زمان را نمیبینیم؟
عارف گفت: لطفا برگردید و پشت به من بنشینید. شاگرد این کار را انجام داد.
آیا الان میتوانید مرا ببینید؟
شاگرد عرض کرد خیر، نمیتوانم ببینم.
عارف فرمود: چرا نمیتوانی من را ببینی؟
شاگرد گفت: چون پشت من به شماست.
عارف فرمود: حالا متوجه شدید چرا نمیتوانید امام زمان را بینید؟!
چون شما پشتتان به امام زمان است، با گناه کردنها و نافرمانیها به امام زمان پشت کردهایم و در عین حال تقاضای دیدار امام زمان را داریم...
---
.أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفرج
#منتظرانه
🍃 @khat_128
رضا سگ باز!!
یه لات بود تو مشهد...
هم سگ خرید و فروش می کرد،
هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن!
که دید
یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“
داره تعقیبش میکنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت:
”فکر کردی خیلی مردی؟!“
- رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!!
- چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......!
مدتی بعد....
شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....!
چند لحظه بعد رضا رو آوردن و گفتن: ”این کیه دیگه...؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن.
اما چمران مشغول نوشتن بود!
رضا وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام.....! “
شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت:
بله عزیزم!
چی شده عزیزم؟
چیه آقا رضا؟
چه اتفاقی افتاده؟
- رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“
- رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيدهای، چیزی؟!!
- شهید چمران: چرا؟!
- رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!!
- شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!!
یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم،
نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده.....
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده.....!
منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....!
تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!
رضا جا خورد!....
رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریه هاش میگفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟
اذان شد.
رضا اولین نماز عمرش بود.
رفت وضو گرفت.
سرِ نماز،
موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز،
صدای سوت خمپاره اومد.
پشت سر صدای خمپاره،
رضا که به زمین افتاد...
خدا، رضا رو واسه خودش جدا کرد....
(فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش)
یه توبه و نماز واقعی...
📚 منبع: کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران
#سبک_زندگی_مومنانه
#داستان
🍃 @khat_128
#عاشقانه_های_شهدا
❤️هروقت که از ماموریت میومد،به تلافی اینکه دل منو به دست بیاره، گوشه سفره غذامون یه قلب کوچیک با گلهای رز درست میکرد.
❤️منم دیگه به تلافی اون،قرار گذاشتم هربار که بیام گلزارش، براش یه قلبی با گل رز درست کنم
❤️یک بار که از ماموریت های زیادش خیلی ناراحت بودم، به من گفت خانوم قول میدم جبران میکنم،
یه کوچولو هم که شده جبران میکنم.
❤️ روز پنجشنبه بود،من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا مارو جایی ببره.
میخواد یه کاری انجام بده...
صبح شد، دیدم پاشده خودش ناهار قرمه سبزی گذاشته.آشپزیشم خوب بود....
❤️گفت امروز تو اصلا با غذا کاری نداشته باش،
گفت موقعی که میخوام سفره رو بچینم،میری تو اتاق نمیای،سفره که چیده شد شما بیا.
❤️بعد که اومدم دیدم سفره رو قشنگ چیده.
یه گوشه سفره یه قلب با گل رز درست کرده بود.
اصلا نفهمیده بودم کی رفته گل رز گرفته
🌹راوی: همسرشهید محمد حسین میردوستی
#همسرانه
🍃 @khat_128