#رمان_هوای_من
#قسمت_نود_ام
سخت ترین کار؛
ایستادن مقابل هوای نفس است که مدام می گوید خط قرمز هایی را که خدا معین کرده رد کن.
اگر رد کنی لذتی می بری عجیب! و عجیب این است که این لذت اینقدر کم است که به ساعتی تمام می شود و تازه دوزاریات می افتد که چه غلطی کردی؟
یا شاید هم کمتر از لحظه، مثل فحش که می دهی. لذتش به ثانیه هم نمی کشد.
آرام که نمی شوی هیچ، خوی لگدپرانی حیوانیات بدتر اوج می گیرد.
سکوتم را که می بیند با التماس می گوید:
- یـه راه حلـی کـه یه خـورده کمکـم کنـه، یـه در فرجـی بـرام بـاز بشه...
اگر صورت معصوم و نگاه معصوم ترش نبود. ا گر عزم و ارادهاش را قبول نداشتم نمی گفتم.
اما گفتم:
- مصطفـی چمـران رو می شناسـی؟... عبـاس بابایـی چـی؟... امامـت رو، امـام زمانـت رو چه قـدر می شناسـی؟... نمـاز می خونی؟
زل زل نگاهم می کند.
- یه سر به اینا بزن،
می دونی شاید خیلی ها قبول نداشته باشند امـا یـه درس فیزیـک، بـرای فهمـش و یادگیریش و پـاس کردنـش یـه معلـم می خـواد، هر چی معلم قوی تر، بچه هـا موفق تر.
حالا یه انسان برای درس زندگیش بدون معلم نمیشه. اینا معلم هایی مسلط و باتجربه ان. یه سر بهشون بزن!
به چشمانم نگاه نمی کند و سکوتش را هم نمی شکند. زل زده است به لب هایم و هنوز می خواهد بشنود:
- دل آدم راهنمـا می خـواد...
امـام می خـواد، ایـن امـام حسـاب دلتـو می رسـه، هـوای دلتـو عـوض می کنـه. خـراب کـه میشـی تعمیـر می کنـه.
به سـختی و چه کنم چه کنم کـه می افتی کمکت می کند. بی معلم نمیشه مدرک گرفت.
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#رمان_هوای_من
#قسمت_نود_و_یکم
نم اشکی گوشه ی چشم من و او هم زمان می نشیند:
- میبینـی بچه هـا چقـدر وضعشـون خرابـه، چـون عشـق و امـام رو ندارنـد...
الآن هـم شـیرین، بـرای تـو کار سـختی نیسـت، ایـن دسـت گرمی جنـگ اولـه!
رد کـن، آزمایش هـای بزرگ تـر میـاد سـراغت، بـا ایـن معلم هـا خیالـت راحـت، همـه ی امتحانـات پاس میشه.
دست می کشد بین موهایش و چشم می بندد. آرام می زنم روی پایش و می گویم:
- پاشو بریم که گشنمه، بعدا بیشتر حرف می زنیم.
- صبر کنید، یه جمله بگید که...
بازویش را می گیرم و تکانش می دهم:
- ببین دنیا یه معادله ی یه مجهولی نیست. گیر شیرین افتادی راحت تریـن جنگتـه!
بعـدا گیـر حسـادتت می افتـی... درس می خونـی، اسـتاد میشـی، گیـر شـهرتت و وجهـه ات می افتی...
جلـو و عقـب همـه اش درگیریـه... هزار مجهولیه زندگـی. اگه بگم دخترخاله ت رو حـل کنـی تمومـه، حـرف رایـگان زدم...
دارم میگـم عمیق تـر نـگاه کـن مصطفی! تـو، اصل رو دلـت بگیر. اول راهی...
تازه تازه داره سختی ها برات شروع میشه.
فقط می تونم این امید رو بدم که هم تو قوی تر از نفس و شیطونی، هم مطمئن باش تو این راه، کمک کارت زیاده...
فقط ازشون کمک بخواه، دسـت بـذار تـو دستشـون تـا مطمئـن مسـیر رو بـری...
هـم اینکـه بعـد از هـر سـختی که رد کنی یه راحتـی ملس جلوت میاد. فقط تـو ایـن سـختی ها کـم نیـار، نشـکن!
چشـمت لـذت کـم و نقـد رو نگیره، یه وقت پشت به خدا و صاحب امرت نکنی... بقیه اش حله.
الآن است که به زندگی خودم گره بیفتد، نیم ساعتم شده یک ساعت!
هر کار می کنم مصطفی نمی آید برای نهار، اما محبوبه با آن قیافه ی خوشگلش ایستاده پشت در، منتهی با یک لیوان آب سرد که می ریزد توی یقه ام.
قانون گذاشته ایم:
هر کس سر وعده دیر آمد، آب یخ و یقه و...
#بخوانیم
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
•••
🖇 حکـایت تلخ مـاٰ ...
|🖋| #حاجاسمـاعیلدولابـی
از من سـوال شد
”امـام زمان عج غایبــ است یعنی چه ؟!
گفتم←غایب
کدام←غایب
بچه دستش را از دستــ پدر
رهـا کرده گمشده، مـیگویم
پدرم گم شده استـــ :) !
#شرمندهامآقـاجانم💔•
#اللھمعجݪلولیڪالفࢪج
#مهدویت
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🌷 شهید ۱۹ ساله🌷
صغری توی حیاط رفت، صدیقه کنار حوض به آب خیره شده بود، تا کنارش رسید دید قطره اشک صدیقه😢 در حوض چکید پرسید: چی شده خواهرجان؟
صدیقه جوابی نداد.
صغری دستی به موهای خواهر کشید، اشکهای بی امان او سبب شد تا صغری او را در آغوش بگیرد، ببوسد، ببوید.
صدیقه جان می خواهی بریم بیرون؟ دلت تنگ شده؟
صدیقه اما باز جوابی نداد.
صغری از کنارش بلند شد و گفت: پاشو، پاشو می خواهیم تا سه راه برویم.
برویم یک عکس 📸 بگیریم، پاشو، بیا تو هم یه عکس بنداز.
صدیقه گفت: آره بیام یه عکس بندازم برای شهادتم! ...
منبع: کتاب راز یاسهای کبود
🌸شهید صدیقه رودباری🌸
#الگو #یک_نمونه
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#تارت_پاناکوتا
#دسر_لاکچری
👈(مناسب برای۳عدد مینی تارت
نارگیل خرد شده: ۱/۲ فنجان
بادام هندی یا بادام زمینی: ۱/۴ فنجان
روغن نارگیل: ۱ قاشق غذاخوری
شهد آگاو (شربت گون): ۱ قاشق غذاخوری
نمک: ۱/۱۰ قاشق چایخوری
👈نارگیل و بادام هندی خرد شده را در غذاساز با هم خوب مخلوط کنید. روغن نارگیل، شهد آگاو و نمک را اضافه کنید تا ترکیب و کاملا مرطوب شده و بهم بچسبد. سپس در کف و دیوارههای قالبها و به طور مساوی ازین مواد پوسته ریخته و خوب فشار دهید تا بهم بچسبد و برای مدتی در یخچال قرار دهید.
پاناکوتای نارگیل:
شیر نارگیل پرچرب: ۴۰۰ میلی لیتر
پودر آگار-آگار (مادهی ژلهای گیاهی): ۲ قاشق چایخوری
شهد آگاو یا شربت گون (یک نوع شیرین کنندهی طبیعی): ۳ قاشق غذاخوری ؛ قابل جایگزین با شکر یا عسل
پودر چغندر (رنگ دهندهی طبیعی): ۱ و ۱/۲ قاشق چایخوری
👈شیر نارگیل و شهد آگاو را در قابلمه متوسط گرم کنید تا به جوش بیاید. پودر آگار آگار و پودر چغندر را بپاشید، مخلوط را روی حرارت ملایم قرار دهید، حدود ۵ دقیقه به طور مداوم هم بزنید تا آگار کاملا حل شود و مایع غلیظ شود. می توانید مخلوط را به طور یکنواخت روی تارتها بریزید و یا اگر از قالب تکنفره استفاده می کنید، مخلوط را در قالب ریخته و به مدت ۴ ساعت یا یک شب در یخچال قرار دهید. تارت و پاناکوتا را از یخچال خارج کنید. پاناکوتا را از قالب جدا کنید و به آرامی به تارت منتقل کنید. نوش جونتون
نکته:دوستان درصورت تمایل میتونید بعضی مواد رو جایگزین و از مواد در دسترس استفاده کنید،(گرچه با مزهی تارت پاناکوتای نارگیل اصلی کمی تفاوت خواهد داشت).
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost