📸 آمریکاییها امروز سگهاشونو با پرواز اختصاصی از افغانستان خارج کردن ...
یعنی وقتی اوضاع بیخ پیدا کنه آمریکا اندازه سگ برای نوچههاش ارزش قائل نمیشه و اونجاس که خوشون باید ی فکری به حال خودشون کنن
اون از شاه که به امریکا راهش ندادن و رفت توی تیمارستان بستری شد ، اینم از اشرف غنی و نماینده مجلسهای ترسو و ذلیل غرب پرست افغانستان
#خارج_بدون_فیلتر
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لاک جیغ تا خدا💅
🌹😍مینا ناصری کیا 😍🌹
#دوربرگردون
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
#خارج_بدون_فیلتر
▪️آیا برای انسانیت شوربختی نیست ؟
دردناکترین و دلخراشترین صحنه ای را که امریکایی ها در فرار خود از افغانستان خلق کردند توسط شرکتهای امریکایی تبدیل به تی شرت شود و برای فروش تبلیغ شود تا زشتی اعمالشان را عادی کنند ؟
چقدر انسانیت در انحطاط غرق است
✍ rasoul mousavi
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🔸#فرمانده_ارتش_افغانستان با دو کیلو مدال و یال و کوپال فرار کرد😏، #محمد_رضا_پهلوی هم با خرواری از مدال و لنت و آرم فرار کرده بود😏
🔸چهار ستاره های آمریکایی هم فرار کردند
🔸اما در جمهوری اسلامی شخصی بود که بر سینه مدال و لنت نداشت
فرار که نکرد
دو کشور آنور تر را هم آزادکرد
حاج قاسم بزرگ ما💚👌
#حاج_قاسم❤️
#مردانگی
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
🌻🌻
🌻
🍃
#رمان_رنج_مقدس🌺
#بخوانیم
#قسمت_سی و یکم:
_ من و تو خیلی شبیه به هم نیستیم. راستش من توی این دنیا زندگی می کنم، نه توی رویا.
همین جایی که همه آدم ها زندگی می کنند.
منظورم آدم هایی که با خیالاتشون زندگی می کنند نیست. چون این افراد برای رها شدن از سختی و رنج زندگی حقیقی به خیالات و آرزو هاشون پناه می برند.
طبق واقعیتی که می سازند و یا ساخته شده براشون زندگی می کنند و وقتی که به سختی های دنیا می افتند بیمار و بی تاب می شن.
سهیل صبر نمی کند تا حرفم را بشنود. با عصبانیت بلند می شود. خم می شود روی میز و صورتش را نزدیک صورتم می آورد و آرام می گوید:
_ لیلا! بس کن تو رو خدا! این همه پدرت با حقیقت زندگی کرد، آتیش کجای دنیا رو تونست خاموش کنه؟
غیر از اینه که مدام خودش در سختی رفت و آمد و دوری از شما و جنگ توی این کشور و اون کشور بود.
آره اینا حقیقته، اما این قدر تلخ هست که من هیچ وقت نخوام برم طرفش.
می خوام راحت باشم.
تو رو هم دوست دارم. می خوام آروم زندگی کنی.
اگر پدرت می موند سر زندگی مجبور نبود این همه سال تو رو از خونه دور کنه، این که با پدرت سر ناسازگاری گذاشتی و تحویلش نمی گیری رو هم می بینم و هم می دونم.
علتش هم تقصیر اونه. این همه حق گرایی پدرت چه نتیجه ای داشته لیلا؟
من دیگه نمی خوام تو رو غصه دار ببینم. می فهمی؟
نمی فهمم. نمی خواهم منش و بینش پدرم را اینطور ساطورکشی شده بفهمم.
بستنی می آورد.
سهیل لبخند می زند. بستنی را می گیرد و مقابلم می گذارد.
گریه ام را قورت می دهم. چه کار سختی! باید زودتر از این یاد می گرفتم اشکم از چشمم روی صورتم نریزد. باید اشکم از قلبم بچکد.
هر چند رنگ خون باشد و در رگ هایم جریان پیدا کند.
َاین طور دیگر هر کسی جرئت نمی کرد دایه مهربان تر از مادر بشود برایم.
_ لیلا! ببخش عصبی شدم. اصلا نفهمیدم چی گفتم.
ببین لیلا! بیا بی خیال بشیم. من تو رو می پرستم. دیگه حرف فلسفی منطقی نزنیم. محبت مون رو باهم بگیم.
راست می گوید. بین عاشق و معشوق فلسفه و منطق مزخرف ترین علم کلامی است؛ اما درست نمی گوید. با منطق عشق، فلسفه کلامی معشوقین شکل گرفته است. ولی الآن نه او عاشق است و نه من معشوق.
آرام بلند می شوم. چرا عصبی نیستم؟.
چون تازه دارم می فهمم دنیا چه رنگی است بر چه ایده هایی دارد جلو می رود که این قدر خشن و خونین و زشت است.
صندلی را سر جایش می گذارم. نگاه به چشمانش نمی کنم تا دلم نسوزد. به آرم طلایی سر آستینش خیره می شوم و می گویم:
_ راست می گی پسر دایی! اگه الآن این جا نشستیم و ادای عاشقی در می آریم و اگر موفقیم و طبل برداشتیم و می کوبیم تا عالم و آدم حسرت زده نگاهمون کنند، اگه می تونیم موسیقی لایت گوش بدیم و کافی میکس رو در عالم واقع کنار تمام این پسرها و دوستای خوشگل شون بخوریم، چون خیالمون راحته چند نفری هستند که پای همه حقایق عالم هستی وایسادند. من شاید مثل تو فکر می کردم، اما الآن ازت ممنونم که برام گفتی. هرچند که من نمی خوام افکارم مثل افکار شما خودخواهانه و پست باشه.
رنگ چهره اش سفیدی را رد کرده و به سرخی رسیده. می ترسم و چشم می گیرم. بلند می شود و مقابلم می ایستد. به ثانیه ای دستش با شدت به صورتم می خورد. زمان لحظه ای می رود و بر می گردد. در گوشم زنگ بلندی به صدا در می آید، چشمانم را می بندم تا بتوانم صدای زنگ را کنترل کنم. تازه سوزش صورتم را حس می کنم. چشم باز می کنم. دستش روی هوا مانده است. تقصیری ندارد. دردش آمده، شنیدن حق تلخ است. لبخند می زنم، اما تمام تنم می لرزد. دستم را مشت می کنم. لبم را به دندان می گیرم. کاش می توانستم برای چند دقیقه ای بغض نکنم، به زحمت چشمانم را باز می کنم و نگاهش می کنم. فقط می گویم:
_ حق، اون کودکیه که زیر آوار می مونه، چون جامعه جهانی سرزمینش رو می خواد. فرقی هم نمی کنه، سرخ پوست آمریکایی باشه که زنده زنده سوزوندنش، یا اون بچه کشور همسایه که گریه می کنه و می گه من نمی خوام بمیرم. حق گرسنه سومالیایی که بچه اش داره جلوش جون می ده و آمریکا گندم اضافه ش رو توی دریا می ریزه.
این هم حقه، هم واقعیت.
من حالا فهمیدم که باید به پدرم افتخار کنم.#رمان
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
🍃
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌼
⁉️ چرا حضرت ابراهیم مرگ را مثل زنده پوست کندن گوسفند توصیف می کنند و پیامبر خیلی شیرین و لذت بخش؟
🎙 استاد محمدی شاهرودی
#اعتقادی🤔
#معاد_شناسی
پرسمان اعتقادی استاد محمدی 👇👇
🔹🔸🔹🔸🔹🔸
♨️ @ostadmohamadi
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای پناه من...
تو میدونی چیه صلاح من...😭
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله 💚
#شب_زیارتی_امام_حسین🖤
#استوری
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost