eitaa logo
خط آتش
412 دنبال‌کننده
25.2هزار عکس
20.4هزار ویدیو
98 فایل
این‌کانال با رویکرد انتشار اخبار و تحلیل های سیاسی و بررسی اوضاع فرهنگی و اجتماعی کشور ایجاد شده است نقد و پیشنهادی دارید با شماره ۰۹۳۸۳۶۱۲۳۷۲ در خدمت هستم
مشاهده در ایتا
دانلود
ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم در چَشم ها دو چِشمه ی زمزم گذاشتیم قطعاً دعای فاطمه پشت و پناه ماست وقتی دم حسینیه پرچم گذاشتیم ما ارث گریه از پدر خویش برده ایم پا جای پای حضرت آدم گذاشتیم این اشک ها برای تو باشد ، حسین جان شاید به روی زخم تو مرهم گذاشتیم تفسیر روضه هاست ، حروف مقطعه جان را میان سوره ی مریم گذاشتیم خیلی حسین زحمت مارا کشیده ای خیلی برای روضه ی تو کم گذاشتیم  یک عمر دم حسن شده و بازدم حسین این عشق را به سینه دمادم گذاشتیم یک اربعین زیارت مارا ردیف کن ما هر چه بود پای محرم گذاشتیم @khate_atash
🔅انسانها هنگام مرگ چه چیزهایی می بینند؟! 🔅امام علی (علیه السلام) فرمود: در آخرین روز از روزهای دنیا و اولین روز از روزهای آخرت چهره هایی برای انسان متمثل می شوند. اولین چهره ای که متمثل می شود ازاو می پرسد تو که هستی؟ می گوید من اموال تو هستم. به او می گوید من برای تو زحمت کشیدم در این آخر عمری می بینی شدیداً گرفتارم تو به چه درد من می خوری؟ اموالش به او می گوید تو به اندازه یک کفن حق داری. کفنت را بردار بقیه مال تو نیست و مال بازماندگان است. از این ناامید می شود که چهره دومی برایش تمثل پیدا می کند. می پرسد تو که هستی؟ می گوید من اهل تو هستم . اهل یعنی خانواده، زن، فرزند، پدر، مادر، دوست ، آشنا، کسانی که عنوان اهل به آنها اطلاق می شود. می گوید من برای شما زحمت کشیدم. استراحت شما را به استراحت خودم ترجیح دادم الی آخر و کارهایی که برایشان انجام داده را بازگو می کند و گرفتاری خودش را مطرح می کند. اهلش به او می گویند ما تو را تا قبر همراهی می کنیم ، دفن می کنیم و بر می گردیم زیرا نمی توانیم همراهت داخل قبر بیاییم. چهره سوم که اعمالش هست تمثل پیدا می کند به او می گوید تو که هستی؟ می گوید من اعمال تو هستم. به او می گوید من نسبت به تو خیلی دل خوشی نداشتم سخت بودی برای من حالا به چه درد من می خوری؟ اعمال می گوید من همه جا همراه تو هستم. در عالم برزخ، قبر، قیامت و... بحارالانوار ج ۶ ص ۱۶۱ @khate_atash
‏‎ جناب قالیباف پاسخگو باشید !!! شما از اول شعارتون اقتصاد و معیشت مردم و مجلس انقلابی بود! الان حدود صد روز از ریاستتون میگذره و این وضع مردمه چرا خائنینی که عامل این وضع گرانی هستند را به مجلس نمی کشانید و استیضاح نمی کنید؟ نکند ادعای سردار کریمی قدوسی در مورد شما صحت دارد؟ @khate_atash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرح عرضه خودرو در بورس کالا جواد فلاح، مدیر مطالعات اقتصادی بورس کالای ایران: 🔸در طرح ارائه شده خودروهای وارداتی و داخلی که تیراژ بالا دارند در بستر معاملاتی بورس کالای ایران قرار خواهند گرفت. 🔸در این طرحی که نمایندگان مجلس در خصوص عرضه خودرو در بورس کالا مطرح کرده اند قیمت گذاری خودرو توسط شورای رقابت انجام می شود. 🔸افرادی که دارای گواهینامه هستند می توانند در دامنه این معاملات (خودرو در بورس کالا) قرار گیرند و خودرو مورد نظر را خریداری کنند. @khate_atash
🔹دو رزمنده ایرانی در حال استراحت مرحله اوّل عمليات والفجر۴ عراق، پنجوين مهرماه ۱۳۶۲ @khate_atash
🔹 در امریکا اعدام میکنند اما نه با طناب کمی دردناک تر و چندش تر... با تزریق مواد کشنده! 😏 @khate_atash
ابومهدی: *ماموریت ویژه یکی ازمدافعان حرم برای شناسایی پیکرمطهر شهید‌_محسن‌حججی* *بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود* . تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. ■ *بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند* و داعش هم *پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد* و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. *به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟"* ● می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف مقرداعش. ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. ■ *پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت:* "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! *این بدن اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!" ● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: *پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش*؟! حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: *"کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"* داعشی به زبان آمد. گفت: " *تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!*" هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: " *فقط همینجا."* ■ *نمی دانستم چه بکنم* . شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست فریب مان بدهد. توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم: *بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.* ■ *یهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن* . ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله. از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب *DNA* مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و *گفت: "پدر و همسر شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم* ." من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی" ■ **نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم* بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ *گفتم: "حاج‌آقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش."* *گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو."* التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام." ● *وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم* و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان." هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و *گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"* *راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم @khate_atash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحانی: امروز در جنگ هستیم و جنگ هم شوخی ندارد؛ ممکن است عده‌ای هم کشته یا زخمی شوند. جنگ برد و باخت دارد. ✍ آقای روحانی ؛ اون موقع که رهبری معظم این روزها رو میدیدن جنابعالی و تیمتون سرتون رو... برف فرو کرده بودین و میگفتین بازی ما برد برد هست و ما با جهان مذاکره میکنیم و ما زبان دنیا رو بلد هستیم و... حالا که دستتون از همه جا کوتاه شد و همه سرت کلاه گشاد گذاشتن و دستتون توی پوست گردو موند تازه یاد جنگ و برد و باخت افتادی ؟؟!! به قهقرا رفتی شیخ یجوری که صداش بعد از ریاست جمهوریت در میاد موقعی که فک نکنم جرات بکنی از حوالی خونت اونورتر بری !!! @khate_atash
💢درددل وزیر بهداشت با حاج قاسم 🔹🔸نمکی در بخشی از دل‌نوشته‌ای خطاب به سردار سلیمانی نوشته: حدود ۸ ماه خودم و یارانم یک روز آرام نداریم. هرچه می‌گوییم همه‌گیری را نمی‌شود با التماس و تمنا و بدون کمک‌های ویژه مهار کرد کسی باور نمی‌کند. ♦️من امروز از سربازانم در جبهه سلامت شرمسارم. مطالبات‌شان معوق مانده، انبارهایم از سلاح خالی می‌شود. پاییز سنگینی فرامی‌رسد. موج حمله جدیدی شکل گرفته، یک میلیارد دلاری که رهبری از صندوق توسعه موافقت کردند ماه‌هاست به جز سهم کوچکی نگرفته‌ام. نمی‌دانم برای کدام کار مهم‌تر گذاشته‌اند؟ ♦️شب‌های زیادی‌ست با دل نگرانی نخوابیده‌ام و برای آنکه مردم مشوش نشوند روزه سکوت گرفته‌ام اما تاب‌آوری تا کجا؟! @khate_atash
مداحی آنلاین - این پا و اون پا نکن بابا - مهدی رسولی.mp3
5.94M
🌴این پا و اون پا نکن بابا 🌴چشمامو دریا نکن بابا مهدی رسولی @khate_atash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 بی‌بی‌سی خبیث خبر زده که هر کس تو انگلیس قرنطینه رو نقض کنه جریمه میشه برای عکس از زن محجبه‌ی مسلمان استفاده کرده 😐 ⚠️چند درصد مردم انگلیس محجبه هستند؟ 🚫پس رژه‌ی همجنس‌بازها چی ، اونا حساب نمیشن؟ @khate_atash
.. 💔 نه پیر زمین خورده شود دختر سابق نه این سر غارت شده بابا شدنی نیست .... 🏴 @khate_atash
🥀 ▪️ نیمه شب با گریه‌ای بی‌امان از خواب بیدار شد. خواب بابا را دیده بود و حالا بهانه او را می‌گرفت. این اولین بار نبود که او سراغ بابا را می‌گرفت ، اما این‌بار با همیشه فرق داشت. غوغایی در خرابه به پا شده بود این‌بار نه آغوش عمه زینب ، نه دلداری‌های مادرانه رباب و نه نوازش‌های برادرانه امام سجاد ، هیچ کدام آرامش نمی‌کرد. ️ آنقدر بی‌تابی کرد تا بالاخره خود امام حسین برای آرام کردنش آمد ، امام حسین با سر به خرابه آمد و پای درد دل او نشست رقیه همه چیز را به پدر گفت و آرام شد آرامشی که داغی تازه بر قلب اهل خرابه گذاشت و زینب را پیرتر کرد. ▪️ رسالت دختر سه ساله‌ی امام حسین ، رساندن این پیام به شیعیان بود: « اگر امام زمانتان را مضطرّانه بخوانید و سراغ او را بگیرید ، او با عجله به سراغتان می‌آید.»‌ 🏴 @khate_atash
🔹 مزرعه موشکیمون یادتونه؟ اینم باغ پرندگانمون 😊 @khate_atash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 زندگی نرمال تو آمریکا براتون آوردم همینطور که می‌بینید براحتی میشه سالی ۲۰۰ هزار دلار درآمد داشت و صاحب‌خونه شد 😏 رئیس جمهورشون اووووونچنون رونقی ایجاد کرد که... 😉 @khate_atash
با ذره تربتی ز غبارهای چادرت؛ از گوشه‌ی خرابه مرا کربلا بده!‌🖤 @khate_atash
*■ماجرای نبش قبر حضرت رقيّه(ع) در سال 1242* ◆ ملا محمدهاشم خراسانی (ره) حکایت نبش قبر سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه (س) در سال ۱۲۸۰ هجری،را نقل میکند : ◆ جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علم‌الهدي منتهي مي‌شد بعد از نبش قبر حضرت رقیه (س)، مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد. چون به هوش می‌آمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف می‌کرد ◆می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر می‌خواست. *🔲 اما حکایت :* قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند. والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباس‌هاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند. صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم. حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند. ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام‌الله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است. سيّدابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند سيّد افتاد. زير بغلش را گرفتند، هي مي‌گفت: «اي واي بر من.. واي بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمي‌كنم، مي‌ترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه مي‌كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند. وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه مي‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمي‌داشت و بر زانو مي‌نهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. و از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد. دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت. آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيد ابراهيم واگذار کرد. اين قضيه در سال 1242 هجري شمسي رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: *«فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب»* « آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.» پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد.فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند. 📚 منابع روایت؛ منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸. اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦. مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸. تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳ @khate_atash
کاش می‌شد بازگردی از دمشق دخترت را در بغل گیری به عشق @khate_atash
حجت‌الاسلام انصاریان از بیمارستان مرخص شد 🔹️ حجت‌الاسلام حسین انصاریان که مدتی در بیمارستان به علت ابتلا به کرونا بستری بود، دقایقی پیش از بیمارستان مرخص شد. @khate_atash
🔹 وزیر بهداشت گفته یک میلیارد دلاری که رهبری از صندوق توسعه موافقت کردند ماه‌هاست به جز سهم کوچکی نگرفته‌ام فکر کنم ازین ببعد رهبری اگه میخوان کمکی به جایی کنن باید طرفو شخصا صدا کنه پولو بذاره کف دستش بگه به فلانی نشون نده وگرنه ازت میگیره دیگه بهت نمیده منظورم به شخص خاصی نیستااا😏 @khate_atash
🔹 تک و تنها آن اسیر را حدود ۸ کیلومتر تا مقر کول کرد. فقط به خاطر اینکه زنده بماند. آن عراقی بعد از تمام شدن جنگ همیشه از شهید حسن آبشناسان یاد می‌کرد. حتی وقتی اسرا آزاد شدند، رفت بهشت‌زهرا سر مزار آبشناسان. @khate_atash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا