eitaa logo
دلنوشته های یه مستندساز شهدا
239 دنبال‌کننده
797 عکس
171 ویدیو
12 فایل
🎬 معتقدم فیلمسازی برای شهدا، هم یه دانشگاست با کلی واحد انسانیت ، هم به یقین رسیدن آیه « شهدا زنده اند» 📝 اینجا از ماجراهای واقعی که در ساخت مستند و... برام اتفاق افتاده به لطف خدا می نویسم. 🖋️ ط.کیمیائی ملقب به خادم شهدا 📞 ارتباط با من: @adm_kn
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام تک هنرمند هستی
خدارو شاکرم که توفیقی رو نصیبم کرده بابت نوشتن این خاطرات ناب
بی شک جنس فیلمسازی شهدا با بقیه متفاوته
تو اینستاگرام یه مدت داشتم می‌نوشتم یکی از خاطرات رو در پیچ اون مستند اما...
آزادی بیانی که در اون فضا حاکم بود پیچ مستند شهید رو بست!!، دوباره برگردوندیم ولی نتیجه گرفتم که تو یه پیام رسان ایرانی و در خاک خودمون این حرف ها رو ثبت کنم که هم در تاریخ و هم برای نسل های آتی ماندگار بشه
یه کلی از خودم داشته باشم: از اول راهنمایی که خانواده یه موبایل دکمه ای تاشو برام خریدن، با دوربین ۲مگاپیکسلیش شروع کردم به ساخت برنامه و فیلم، با کاراکترهای عروسکی! حتی برنامه هام پیام بازرگانی و تبلیغات هم داشت همراه با شماره پیامک ۳۰۰۰۰۶۲۶(: فک کنم این شماره اینقدر تو برنامه تلویزیونی تکرار می‌شد که ناخودآگاه حک شده بود تو ذهنم و در عالم نوجوانی اینطوری خیال پردازی می کردم. یه اثر سینمایی هم درست کردم با همون دوربین ۲ مگاپیکسلی!! خودم هم بشدت دوسش داشتم، اسم فیلم رو هم گذاشتم «عملیات پایتخت»! پ.ن: عملیات پایتخت اسم یه فیلم واقعی بود با بازی آقایان محمدرضا پگاه و امیر محمد زند حالا چرا همچین اسمی انتخاب کردم؟؟! به چند دلیل اولا موضوع فیلمم درباره انرژی هسته ای و امنیتی بود، دقیقا مثل فیلم عملیات پایتخت دوما علاقه زیاد به اون فیلم باعث شد اسم این کارم رو بذارم عملیات پایتخت پ.ن: البته امیدوارم عوامل فیلم اصلی عملیات پایتخت ، هییییچ وقت عملیات پایتخت من رو نبینن، مخصوصا آقای امیر محمد زند که نقششون رو یه جوجه تپل به نام طلایی در نقش یه اطلاعاتی بازی کرد(( ... سوم راهنمایی درحال خوندن روزنامه بودم که یه دفعه چشمم به تیتر درشت «آثار خود را به جشنواره مردمی فیلم عمار بفرستید» افتاد. هم واژه «فیلم» هم «مردمی» بودن، توجه من رو به خودش جلب کرد. نمی‌دونم اونجا چه فکری کردم که گفتم منم شرکت میکنم و فیلمم رو می‌فرستم. حالا کدوم فیلم؟؟؟ . . . . . . عملیات پایتخت! خلاصه مطلب، این فیلم شد نقطه شروع فیلمسازی من، جشنواره عمار هم شد پله ترقیم اون سال تقدیر ویژه بخش «فیلم ما» جشنواره عمار شدم و دنیای من به کلی تغییر کرد. از اون روز تا الان، کلی تجربه کسب کردم. اتفاقات تلخ و شیرین رو پشت سر گذاشتم، روزهای سخت و طاقت فرسا رو گذروندم، و الحمدلله که تو زمینه هنری یه حرفی برای گفتن دارم. بنده یه فیلمساز تجربی ام و رشته اصلیم هیچ ربطی به دنیای فیلم نداره اما از زاویه نگاه من، کل زندگی یه فیلمه باید به کارگردان فیلم هستی اعتماد کنیم. پایان فیلم هرکدوممون هم دست خودمونه امیدوارم بهترین پایان برای فیلم تون رقم بخوره با افتخار اعلام میکنم فیلمساز انقلابی و مستندساز شهدا هستم. چون در ژانرهای مختلف کار کردم، برای همین میگم جنس فیلمسازی شهدا متفاوته تمام نوشته هایی که در اینجا خواهم نوشت، واقعیه و تخیلی نیست. میتونید آخرش این تکه های پازل رو کنار هم بچینید و ببینید که چه حکمتی داشته هر قسمت از زندگی و این ما بودیم که خیلی عجول تشریف داشتیم و دائم غر می‌زدیم که چررراااا؟!! در پایان بگم این مطالب صرفا بابت ثبت تجربیات هست، از ریا کاری متنفرم. می نویسم تا هم خودم یادم بمونه چه مسیری رو پشت سر گذاشتم و هم بقیه از این تجارب استفاده کنند، مخصوصا دهه هشتادیا و نودیا کاری که با اخلاص باشه، صفرتا صدش کلی برکات داره و نگاه ویژه خدا باهاشه یاعلی ۲۷آذر۱۴۰۱ ✅کانال «دلنوشته های یه مستندساز شهدا» رو در ایتا دنبال بفرمایید 👇 🆔 @khateratenaaaab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان مستند داستانی قسمت اول به نام خدای شهید در شانزدهمین روز از اولین ماه پاییز چشم به جهان گشودم. یه روز جهانی در تاریخ که همه کودکای دنیا خوشحالن! مامانم میگن خانم دکتر موقع زایمان درحال خوندن قرآن بودن و من با طنین دلنشین قرآن به این دنیا سلام کردم و همین ماجرا در ادامه سرنوشتم هم تاثیر داشت و خداروشکر از همون خردسالی با قرآن مأنوس بودم. دوران کودکی و پیش دبستانی شیرینی داشتم و از همون ابتدا سیاسی هم بودم! یادمه برای انتخابات ریاست جمهوری اون زمان، با مدیر مون(سرکار خانم ایرانی) بحث و مناظره کردم!! شاید یه کودک شش ساله از این چیزا سر درنیاره ولی من علاوه بر سردر آوردن گفتگو هم می کردم! تو دبستان مسئول گروه سرود و کارهای فرهنگی و قرآنی و رئیس شورای دانش آموزی بودم و اصولاً یه چرخ مدرسه با فعالیت های من می چرخید. اولین موبایلی که خانواده برام خریدن مربوط میشد به سال اول راهنماییم، یه شب سرد زمستون. یه گوشی سیاه رنگ با صفحه کلید دکمه ای که تاشو هم بود( یعنی دربش باز و بسته میشد و یادمه اون زمان جزو خفن ترین ها بود و خیلیا آرزوشون بود از اینا داشته باشند) موبایل رو گفتم چون همین وسیله به ظاهر ساده منو کرد فیلمساز! یه دوربین ۲مگاپیکسلی داشت که با همون، کلی فیلم و برنامه ساختم با بچه های فامیل و عروسکام! دوران خوش راهنمایی هم بالاخره تموم شد و من وارد مقطع دبیرستان شدم. فعالیت هام همچنان ادامه دار بود و هیچ وقت متوقف نشد که هیچ، متنوع تر هم شد. دوم دبیرستان فرمانده بسیج مدرسه مون شدم و به علاوه معاون شورای دانش آموزی! کارهای فرهنگی، علمی و هنری و قرآنی هم که بود مثل سابق بعد از کنکور تو یه روز گرم تابستونی رفتم مسجد محل پیش دوستای بسیج ناحیه مون. تو جلسه، دوستم معصومه(مسئول گروه) گفت: میخواهیم برای شهدای مدافع حرم منطقه خودمون مستند بسازیم. نظرتون چیه؟ وقتی این حرف رو شنیدم مثل اینکه برق گرفته باشه منو، از جام پریدم و گفتم: شهید حسن قاسمی دانا!! چرا که این شهید بزرگوار یجورایی همسایه ما هستند و منزل شون با ما یک‌ کوچه فاصله داره و به علاوه تو یکی از برنامه های دهه فجر تو دبیرستان هم مهمان ویژه برنامه مون مادر شهید قاسمی دانا بودند و از اونجا آشناییت باهاشون داشتم. هرچند همون لحظه یادم اومد که مستند ملازمان حرم یک قسمتش مختص این شهید عزیز بوده و ازشون مستند ساخته شده اما من اینو بروز ندادم و تو دلم نگه داشتم و اتفاقا همه جمع موافقت کردند که برای اولین مستند بریم سراغ شهید حسن قاسمی دانا ! ادامه دارد... ✅کانال «دلنوشته های یه مستندساز شهدا» رو در ایتا دنبال بفرمایید 👇 🆔 @khateratenaaaab
ادب خرجی ندارد اما با آن می توان همه چیز را خرید.
براےِ شهــید شدن‌‌ هُـنَر لازم است...‌‌ هُـنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس..‌ هُـنَرِ بِه خُدا رسیدن...‌ هُـنَرِ تَهذیب...‌‌ ‌تا هُنَرمَند نشے،شهــید نِمیشی!!