AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
دعای عهد.mp3
1.78M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
1_1727792211.mp3
6.84M
🕋 دعای توسل
🎧 با نوای : حاج سماواتی
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤲🏻🕊
__________________________
💑 خاطرات زنانه 💑
🍃🌻🌻🍃🌻🌻🍃🌻🌻🍃🌻🌻 زندگی صنم خاتون...
ذوق و شوقش را داشتم .
شازده از وقتی که اخترالسلطنه از دنیا رفت و مونس السلطنه هم نزد دخترش رفت ، چندتا از خدمه را مرخص کرد و معتقد بود که دیگه بهشون احتیاجی نیست ، البته شازده چون اونقدر مردی با فکر بود ، اون ها را فرستاد عمارت دوست و آشناها تا بیکار نمونن و بتونن خرج زندگیشون را هرچند کم در بیارن .
منم که خانوم عمارت بووم و برای خودم دستور میدادم . هیچ وقت فکرش را هم نمیکردم زندگی این رویش را هم به من نشون بده . همیشه وقتی همارت عمو فرهاد بودم احساس میکردم تا اخر عمرم باید از خانواده عمو فرهاد سرکوف ت بشنوم و دستور بگیرم و نیش و کنایه بشنوم .
اما حالا با گذشت زمان ، خودم کسی شده و زندگی خوبی داشتم .
اتاق بزرگ اخترالسلطنه را هم شازده برای خودمون در نظر گرفته بود و داده بود دستی به سر و رووش کشیدند و وسایلش را به انبار بردند و وسایل خودمون را آنجا گذاشتند و به اون اتاق نقل مکان کردیم
همه چیز خوب بود .
حتی منیرالسلطنه هم دیگه کاری به من نداشت البته اونقدر اوضاع روحیش بد بود که نمیتونست آزاری بهم برسونه .
پزشک داروهای خیلی قوی تری براش تجویز کرده بود .
منیرالسلطنه مدتی بود که کم حافظه شده بود و گاهی اطرافیانش را میشناخت و گاهی نمیشناخت.
منیرالسلطنه بخاطر مصرف داروها همیشه بی حال و منزوی بود اما گاهی که اثر داروهاش کم میشد ، حم. له های عص. بی بهش دست میداد و شروع میکرد به زد. ن خودش و صورتش را چن. گ مینداخت .
حتی روو دیوار را هم چن. گ می انداخت و جای چن. گ هایش رو جای جای اتاق به چش. م میخورد .
دوتا ندیمه مخصوص داشت که مراقبش بودند اما واقعا حریفش نمیشدند . یکی از ندیمه ها میگفت توو خواب وقتی ج. یغ میکشه اسم مهدخت و مرمر را صدا میزنه .
و پزشکش معتقد بود که این حالات بخاطر ع. ذاب وج. دان شدید بخاطر م. رگ اون دونفر هست .
شازده بهترین پزشک شهر را بالاسرش اورده بود اما واقعا دیگه فایده ای نداشت .
شرایط منیرالسلطنه روز به روز بدتر میشد و برای همین پزش کش صلاح نمیدونست دیگه اون توو تونه بمونه و به دارلمجا نین منتقلش کردند .
روزی که به دارلمجانین میرفت ، حالم خیلی بد بود .
متاسفم بودم واقعا . با دیدن وضعیتش قلبم ف. شرده شد.