یه بار مادرشوهرمو وپدرشوهرم جلوی ما دعواشون شد
من تو اتاق بودم با پسرم ،
برگشت پرسید چرا دعوا میکنن؟ منم داشتم حرص میخوردم نفهمیدم برگشتم گفتم ولشون کن مامان روانین 😑
بعد اومدیم تو حال پدرشوهرم به پسرم گفت بابایی ناراحت نشی ها ما داشتین بازی میکردیم با عزیز
پسرم گفت اره میدونم مامانم گفت شما روانی هستین 😳😳😳
یعنی داشتم آب میشدم ها هیچ کاری نمیتونستم بکنم حتی یادم رفته بود نفس بکشم🤦♀🤦♀🤦♀🤦♀🤦♀🤦♀😞
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
یه بار کوچیک بودم اونموقع که مثل الان فرزند سالاری نبود تقریبا همه کارهای بیرون مامانمو من انجام میدادم .......
مامانم برا عموم اینا که خونه خریده بودت کادو گرفته بود ولی تو مغازه جا گذاشته بود
به من گفت نیلو برو از مغازه کادو خونه عموتو بیار
منم رفتم آوردم سر راه تحویل خونه عموم دادم گفتم زن عمو اینم کادو خونتون
وای اونشب چقدر کتک خوردم از مامانم و خواهرم
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
یه روز مادر شوهرم عروس و نوه جاریش میان خونش هوا خوب بوده داخل حیاط میشینن.
همونجا ازشون پذیرایی میکنه ،یه میوه خوری خیلی شیک و گرون قیمت تازه خریده بود داخل همون براشون میوه میاره وقتی خوردن میاد پوست میوهها رو میریزه داخل میوه خوری بشقاب ها رو هم جمع میکنه که ببره داخل آشپز خونه ،نوه جاریش میگه من میبرم مادر شوهرم نمیذاره میگه نه عزیزم تو میشکنیشون 😉
بالاخره خودش بر میداره ببره سر راهش میره پوست میوهها رو بریزه جلو 🐑 برادر شوهرم یهو ناغافل پوست میوهها رو با ظرفش پرت میکنه جلو 🐑
قیافه مادر شوهرم 😱😢
قیافه عروس جاریش 😒😝
قیافه نوه جاریش
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
داشتم آشپزی میکردم میخواستم رب گوجه به آبگوشتم اضافه کنم همزمان چندتا مگس هم اذیت میکردند منم رفتم مگس کش پلاستیکی آوردم هی میزدم رودریخچال وتندی میرفتم سرآبگوشتم وباخودم میگفتم خدایا چرا رب گوجه ازتویخچال نمیره توی دیزی آبگوشت😂😂😂 دوباره میدویدم سمت یخچال یه ضربه بامگس کش میزدم 😂😂تابالاخره خدابدادم رسید ومخم دوباره شروع به کار کردن😁
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
اوایل عید بود ابجیم که ۹ سالشه داشت سوال های پیک نوروزیشو حل میکرد
منو مامانم نشسته بودیم کمکش
دونه دونه سوالار میخوند و ما راهنمایی میکردیم
یکی از سوالا این بود :
یکی از کتاب هاب سعدی؟
ابجیم یه خورده فک کرد گفت نمیدونم
مامانم عصبی گفت فک کنننننن خب
آبجیم ترسید گفت حافظ😂
بچه از ترسش یکی از اثار سعدیو گفت حافظ😂😂
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
با زنداییم و مامانم رفته بدودیم ختم یکی بستگان ؛ وارد محلس شدیم ، زن طرف و مادرش و خواهراش نشسته بودن رو صندلی های جلوی در ..
ما ترکیم و بعد زنداییم اومد ترکی بگه که ( الله رحمت السی : خدا رحمت کنه )
گفت : ( الله لعنت السی : خدا لعنتش کنه ) بیچاره مامان آقاهه یه جوری زنداییم رو نگاه کرد من ترسیدم ؛ به زنش باز گفت : الله لعنت السی من گفتم زندایی لعنت نه رحمت. ..
هر کاری میکرد بگه رحمت نمیتونست
باز به خواهراش گفت : الله لعنه السی
مامانم میگفت زنداییم دندون مصنوعی هاشو نذاشته بخاطر همون زبونش نمیچرخه. ....
من از خنده چادرو گرفتم بودم رومو میخندیدم. ....
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
سلام گلای من 😍
ولوله ای به نام شازده کوچولو وارد میشود 😎👻
آقا این سوتی هم چندش آوره هم ناراحت کننده، هرکی دوس نداره نخونه ❤️
این داستان: کباب سوسک 😢😂👻
جونم براتون بگه که خدایا ببخش 🥺🥺🥺 من بچه بودم، بعد یه سوسک بی تربیت اومد سراغم 😨😨😨😂😂👻
خدایا ببخش 😢 یه قوری دم دستم بود، گذاشتم روش، سوختیییید 😭😂👻
خدایا ببخش 😞 انداختمش بیرون 😢😁👻
آقا بچه بودم خووو 🥺😂👻
قربون نگاهتون ❤️
#ولوله 😁
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
سلام عزیزانم 😍
شازده کوچولو دوباره سوتی میفرسته 😍😁👻
این داستان: کشتیگیری در خواب 😁
یادش بخیر چند سال پیش خونه مونو جا به جا کرده بودیم و چون نا مرتب بود، همه دور هم تو حال خوابیدیم 😌😊
خواهر بزرگم به خاطر اینکه همیشه وقتی کنار من میخوابید، پشیمان شده و نصف شبی فرار میکرده، هیچوقت کنار من نمیخوابید 😁
امااااا شب اول سکونتمون تو اون خونه، از سر جبر، اومد بالای سرم دراز کشید 😁
اصرار میکرد: شازده (اسمم) نصف شبی لهم نکنیاااا 😢😂👻
منم خیالشو راحت کردم و با خیال راااااحت، خوابیدیم 😊😂👻
تا اینکه...نصف شبی حس کردم یکی انداختم یه گوشه و با ناراحتی از خواب پریدم 😂😂😂😂😭😂😂😂👻
یه تکونی خوردم و صدایی مثل عِعِعِعِعِعِعِع! از گلوم خارج شد و دوباره به خواب رفتم 😌😌😌😌😁😁😁👻
صبح که بیدار شدم دیدم چسبیدم به دیواری که پایین پاهام بود 😂😂👻
(بس که عین توپ قلقلی غلت زده بودم 😂😂😂👻).
حالا اینکه چه بلایی سر آبجیم اومده رو از زبون خودش بخونین 😁
میگفت: غرق خواب بودم یهو دیدم یه چی عین سنگ خورد تو سر و صورتم 😂😂😂😢
دستمو آوردم بالا دیدم پای شازده (من 😂) ست 😒😂
منم پا شدم پا شو گرفتم پرتش کردم اونور 😡😂👻 (انگار سوسک دیده پرتش کنه اونور 🥺😂👻).
بعد هی به من میگه...شازده تو رو خدا فقط بگو چه جوری این همه چرخیدی و بیدار نشدی 😂👻
فدای نگاهتون ❤️
#ولوله 😁
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
سلااام عزیزای من😍 فاطمه جونی سلام😘
سوتی ها وخاطره هاتون رو خیلی دوست دارم مخصوصا خاطره ی خانمهایی که از سالهای گذشته تعریف میکنن .
خاطره ی خانمی رو که گفته بودن پسر۴ساله عاشقشون بوده خوندم ،یاد ۱۷ ،۱۸ سالگی خودم افتادم.
همه ی پسرای فسقلی فامیل روی من کراش داشتن🤦♀😌😆
از ۲ تا۱۰ سال👩🦲🍼🤪🤪🤪
یکیشون ده سالش بود برام شعر گفته بود، آخر تموم مصرع هاش بَه بَه بود🤣🤣
یکیشون دوسالش بود میگفت بزرگ بشم ، میخوام فلانی رو( منو) بگیرم، برادرم که اون زمان ۱۵سالش بود میگفت غلط کرده بچه پررو! بهش رو نده😡😡
میگفتم بابا این فقط دوسالشه 😝میگفت بیخود 😤
یادتونه برادرای دهه شصتی چه غیرتی بودن🤔 ؟حالا دیگه روشن فکرشدن😄
یادش بخیر
آیدی مدیر کانال، جهت ارسال تجربه، پاسخ و..👇
@viola70
🧕@dokhtaraneVATAN 🍃
سلام خوبید دوباره من یاد یکی از خراب کاریام افتادم که هر وقت یادم میاد از خجالت عرق میریزم خلاصه یه زمانی از شوهرم پرسیدم سجده با چه چیز هایی درسته؟
ایشونم گفت بهر چیزی که خدا آفریده باشد پپ سجده درسته
حالا اینو داشته باشید
بعد چند وقت زنعمو جاریم سر زایمان فوت کرد. ماهم رفتیم به مراسم ختم بنده خدا .
بعد اونجا داشتن زیارت عاشورا میخوندن
که رسید به سجده و (مهرم )کم بود حالا منم با یه قیافه ای...خوشحال و خندان اومدم بایه صدایه بلند گفتم اشکال ندارد با هر چیزی که خدا آفریده سجده صحیحه
بعد از توپیشدستیم یه خیار برداشتم چسبوندم به پیشونیم گفتم مثلاً با همین میوه
بعدیهو دیدم همه اینجوری😳😳 منو نگاه میکنن بعد جاری دیگم زد به پام و درحالی خودشو به زور گرفته بود تا نخنده گفت بزار اونو ابرومونو بردی🤦
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
سلام ب همگی
موضوعی که میخوام بگم سوتی خودم نیست...
یه زمان ما یه حیاط ویلایی با صفا داشتیم که اتفاقا همه همسایه های اطراف هم خونه هاشون ویلایی بودن؛ یکی از همکارای همسرم رو که خیلی با هم رودربایستی داشتیم رو دعوت کرده بودیم منزل؛ اونام اصرار که توی حیاط نهار بخوریم، حیاطمونم سرسبز بود و دار درخت داشت خلاصه اینا رفتن و فرداش رفتم توی حیاط لباس بندازم رو بند که دیدم(چشمتون روز بد نبینه) یکی دوتا نوار بهداشتی استفاده شده افتاده اطراف شیر آب کنار دیوار😖😖😖.... با خودم گفتم یعنی اینا از قبل اینجا بودن؟ چون کل دیروز رو من مسیرم به اون قسمت نخورده بود ولی مهمونا کل حیاط و دور زده بودن😥😥
همسایه بغل دستیمون یه دختر نوجوون داشت که اتفاقا پدر مادرش جدا شدن و این طفلک با نامادری و پدرش زندگی میکنه... دیدم دوباره این کار تکرار شد تصمیم گرفتم برم دم درشون، به نامادریش گفتم میخوام یه چیزی بگم فقط لطفا و خواهشا دخترتون رو دعوا نکنین من از دستش عصبانی نیستم فقط میخوام یاد بگیره و این کار رو انجام نده ازش خواهش کردم که نگه من اومدم دم در.... فکر میکنم بچه ترسیده به نامادریش بگه خواسته آثار جرم و از بین ببره😂
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane
حرف هندونه ابوجهل شد
یه میوه ای هست که تو جاهای گرمسیری در میاد ما تو زبون خودمون (شوشتری هستیم اصالتا) بهش میگیم لگجی lagaji😅
همسر من تا حالا اسمشم نشنیده بود
عمم اینا که از خوزستان میان پیشمون ترشی لگجی میارن برامون
اصنم خوشمزه نیستا نمیدونم چجوری انقد دوسش دارن😅
خلاصه شوهر عمم اومد برا شوهرم توضیح بده که اینا چیه مامانم گفت همون هندونه ابوجهله
یه بحث بلند بالایی شد با شوهرم عمه ام که نخیر هندونه ابوجهل لگجی نیست
هنوزم که هنوزه من نفهمیدم لگجی همون هندونه ابوجهله یا نه😂🤦🏻♀
#سوتی😜 و #خاطرات🍃 خودتونو ارسال کنین؛
#ویولا هستم ادمین کانال👈🦄@viola70💜
@khateratezanane