eitaa logo
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
651 دنبال‌کننده
565 عکس
324 ویدیو
102 فایل
دل آدمي بزرگتر از اين زندگيست و اين راز تنهايي اوست... یاد مربی موحد، مجاهد، سردار جبهه تربیت و سازندگی، فقیه صاحب مکتب تربیتی، صفای اهل صفا، سالک خالص، ستاره آسمان گمنامی، سمبل اندیشه‌های ناب، بی‌تاب بوتراب و تطهیر شده با جاری قرآن...
مشاهده در ایتا
دانلود
تماميت مردانگى.. مرحوم صفایی نقل میکنه: ‏ يكى از دوستان بزرگوار كه از جمع بنى هندل درخشيده بودند و مردانگى را آبرودار بودند، هميشه براى من آموزنده بوده است. او پس از مرگ تصادفى دوستش، مى‏خواست كه زندگى آن‏ها را بچرخاند و می خواست كه با عزت آن‏ها را حمايت نمايد. پس از مراسم با شكستگى و شرمندگى به خانواده‏ى مصيبت زده‏ى دوستش ابراز داشت كه مى‏خواهم به شما چيزى بگويم و ناچارم از شما چيزى بخواهم. فلانى مبالغ زيادى به من وام داده بود و حتى از من سند و شاهدى هم نگرفته بود و حالا كه رفته بار من سنگين شده و در برابر وارث او وامدارم. خواهش می کنم كه مرا مراعات كنيد و به اقساط ماهيانه از من بگيريد؛ چون گرفتارم و توان پرداخت يك‏جا را ندارم. آن خانواده با عزت و حتى غرور، اين ماهيانه را به خيال مطالبه دريافت كرد و تا آخر از راز كار واقف نشد. اين‏گونه نوشيدن رنج‏ها و تلخى‏ها است كه تماميت مردانگى را به فتوت و جوان‏مردى پيوند میزند.
یک شیخ معمولی عليرضا داوودنژاد: دوستي از يك انتشاراتي دو اتاق گرفت تا فيلم نياز را آن‌جا توليد كنيم. نصرت‎‎ا...، مسئول انتشاراتي، گاهي كنار پنجره بيرون را نگاه مي‌كرد و سوزناك و با محبت مي‌گفت: شيخ، شيخ... و من تعجب مي‌كردم. روزي پرسيدم: این شيخ کیست؟ گفت: مراد ماست و خيلي دوست‌داشتني و عميق. روزي ديگر پرسیدم: مي‌توانم ببينمش. گفت: ما هر از گاهي مي‌رويم ديدنش، خواستي بيا برويم قم. گفتم: قم؟ مگر ملاست؟ بله آخوند است (قبلش فكر مي‌كردم شايد از اين خانقاهي‌ها باشد). در يك محله فقيرنشين قم، به در باز خانه‌اي رسيديم، قالي كهنه آويزان جلوي در را كنار زديم وارد دو اتاق تودرتو شديم كه در آن گله گله آدم دورتادور و وسط و كنار آن نشسته بودند و بحث مي‌كردند، شوخي مي‌كردند و مي‌خنديدند، يكي چاي مي‌آورد، مي‌خورند و...(قبلش فكر مي‌كردم جايي مي‌رويم كه همه مي‌نشينند و شيخ با تشريفاتي وارد مي‌شود، بعد از او سؤال مي‌پرسند يا او حرف مي‌زند و همه گوش مي‌كنند يا...) منتظر بودم تا شيخ را ببينم كه سفره آوردند و غذا و كسي غذا آورد و بين جمعيت تقسيم كرد؛ همونکه به بچه‌ها سرويس مي‌داد. بعد از غذا سفره را جمع كرد و برد. من از نصرت‌ا... پرسيدم: پس شيخ كجاست؟ گفت: همين بود كه ظرف‌ها را برد. گفتم: همين كه... گفت: آره. با تعجب يك‌بار ديگر رفتارهاي مردي را كه حالا فهميده بودم شيخ است مرور كردم، يك آدم معمولي كه هيچ حالت خاصي نداشت غير از صميميت، مهرباني و بي‌تكلفي.
مشکل ما در نازایی ماست... مشكل، مشكل كارآيى باطل و تهاجم باطل نيست، مشكل ما در عقم و نازايى خودماست. ميكروب و دشمن موضوع كار ما و محرّك انگيزه‏ى ما، باعث بيدارى ما مى‏تواندباشد. براى كسانى‏كه زاينده هستند، اين‏ها مشكل نيست. ما از ميكروب، اميد طبابت نداريم، ولى طبيبان ما خود حامل ميكروب‏ها و منشاء بيمارى‏ها هستند. اين درد ماست كه ما خود درد ولىّ هستيم. اميرالمؤمنين با درد مى‏نالد: «اريدُ ان اداوى بِكُم وانتُم دائى كناقش الشَوكة بالشوكة». من مى‏خواهم با شما مداواكنم و درمان كنم در حالى‏كه خود شما درد من و گرفتارى من هستيد. وارثان عاشورا، ص: 273
جملات ناب نکته مهم و اساسی این است که اگر آدمی به تمامی امکانات هم برسد، رنج فردا را با خود دارد. در دنیای متحول و با توجه به وقوف و خودآگاهی انسان وسعتی برای او نخواهد بود و امنی را نخواهد داشت؛ که در متن بهارش، ترس زمستان و پاییز را همراه دارد و در متن خوشی هایش، فردای رنجور و دیروز گرفتار را شاهد است و حزن از گذشته و خوف از آینده را با خود دارد. استاد علی صفایی حائری(کتاب شرحی بر دعاهای روزانه حضرت زهرا_ص40) انشارات لیلة القدر (مرکز نشر آثار )
لازمه شتاب آن‏ها که سرعت بیشترى دارند و شور زیادترى، ناچار تنها مى ‏مانند و دیگران را پشت سرمى ‏گذارند. این‏ها در این تنهایى نباید از دیگران بنالند و بدبین شوند و نباید از راه باز گردند و وحشت کنند، که على مى ‏گفت در راه حق از تنهایى و کمبود همراه هراسى نداشته باش: لاتَسْتَوْحِشُوا فى‏ طَریقِ الْهُدى‏ لِقِلَّةِ اهْلِها. مسئولیت و سازندگى، ص250
هدایت شده از چشمه جاری
✅👈 جنگجویان کوهستان 🔶 جنگجویان کوهستان، نام سریال ژاپنی بود که آن زمان از تلویزیون پخش می شد. شخصیت های جذابی داشت. «لین چان» قهرمان داستان بود. در همان شب ها برنامه ای هم در منزل یکی از دوستان برگزار شد که بنا بود استاد صفایی رحمة الله علیه سخنرانی کنند. 🔶 برخی از دوستان بچه هایشان را همراه خود به جلسه آورده بودند. تا پیش از شروع جلسه، بچه ها با شور و شوق تلویزیون را روشن کردند و مشغول دیدن سریال شدند. کم کم دوستان جمع شدند و زمان آن رسید که تلویزیون خاموش شود و حاج شیخ صحبت خود را شروع کنند. 🔶 یکی از رفقا بلند شد تا تلویزیون را خاموش کند. استاد خیلی سریع گفت: تلویزیون را خاموش نکن، بگذار بچه ها فیلم را نگاه کنند. شاگردان و رفقا که بعضی از راه دور آمده بودند تا پای صحبت های حاج شیخ بنشینند، نسبت به این تصمیم اعتراض کردند. 🔶 حاج شیخ با آرامش گفت: شما که می دانستید امشب فیلمی دارد که مورد علاقه بچه هایتان هست، نباید آنها را می آوردید، حالا که هم آوردید، نباید تلویزیون را روشن می کردید، حالا هم که روشن کردید، دیگر نباید آنها را از دیدن فیلم مورد علاقه شان محروم کنید، نهایت این است که ما صبر می کنیم تا فیلم تمام بشود، یا گفتگو را به وقت دیگری موکول می کنیم. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 30 🆔 کانال👈 چشمه جاری
هدایت شده از چشمه جاری
💠 بچه توانایی بود، نمی دانم با چه واسطه ای با استاد صفایی رحمة الله علیه آشنا شده بود که با آب و تاب در حال بحث با ایشان بود. 💠 استاد پس از اینکه گفتگویی با وی کرد، او را تشویق می کرد و جلوی دوستان به او می گفت: معلوم است که اهل مطالعه هم که هستی، من پاسخ شما را می دهم، ولی تو هم هر چه به ذهنت می رسد را بنویس، جمع آوری کن، تا من بخوانم و بعد هم با هم گفتگو کنیم. 💠 یک روز که در جمع دوستان نشسته بودیم، نوجوان با دفتری در دست وارد شد و پس از سلام و احوالپرسی، دفتر را به حاج شیخ داد. 💠 استاد با وسواس و دقت شروع به خواندن آنها کرد. از قرار معلوم چند سؤال به همراه اشعاری که داشت را نوشته بود. نوجوان با دیدن شور و اشتیاق آقای صفایی که در خواندن به خرج می داد، سر از پا نمی شناخت. 💠 در نهایت حاج شیخ متنی در پاسخ او نوشت و قرار شد این تبادل اطلاعاتشان ادامه داشته باشد. وقتی احساس او را می دیدم که با دیدن آقای صفایی که مشغول خواندن متن وی و در حال نوشتن جواب است، انصافاً دوست داشتم به جای او می بودم. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 78 🆔 کانال👈 چشمه جاری
هدایت شده از چشمه جاری
🎤👈 حجة الاسلام موسی صفایی 🔷 همراه پدرم، سوار ماشین یکی از رفقا از مشهد به سمت تربت می رفتیم. پدرم مشغول گفتگو با راننده بود که یک لحظه گوشم به صحبت ایشان تیز شد. 🔷 ایشان از خودشان، وقتی که هم سن من بودند حرف می زدند و می گفتند: من وقتی هم سن الان موسی بودم، سیصد ختم قرآن کرده بودم. 🔷 وقتی این حرف را شنیدم، تحریک شدم و با خودم فکر کردم: خب، چرا من این کار را نکنم؟! همین حرف ایشان کافی بود که من، خودم را با ایشان مقایسه کنم و حرکت های سازنده ای داشته باشم. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 96 🆔 کانال👈 چشمه جاری
هدایت شده از چشمه جاری
💠 جام جهانی نود ایتالیا بچه های محله در تب و تاب پیگیری نتایج فوتبال بودند و هر کس به جمع آوری عکس بازیکنان تیم مورد علاقه ی خود مشغول بودند. من هم عاشق تیم آرژانتین بودم که در آن زمان «مارادونا» کاپیتانش بود. 💠 آن روزها داشتن عکس تمام بازیکنان، یک کلکسیون به حساب می آمد و بچه ها سر این قضیه با هم رقابت داشتند. یکی از عکس های جدید مارادونا تازه وارد بازار شده بود که اگر آن را به آلبومم اضافه می کردم، بی عیب و نقص ترین آلبوم، از آن من می شد. 💠 قیمت آن چهل تومان بود. پول نداشتم، اگر هم به پدرم می گفتم که این مبلغ را برای چه می خواهم، مطمئن بودم که نمی دهد. تنها چیزی به ذهنم رسید این بود که این مبلغ را از جیب پدرم تک بزنم و با خرید عکس مارادونا برای رسیدن به آرزویم، پیه یک تنبیه درست و حسابی را به دنده و پهلوی خودم بمالم. 💠 مبلغ پنجاه تومان از جیب پدرم برداشتم و منتظر عکس العمل پدرم ماندم. پدرم وقتی سر جیبش رفت و متوجه کسری بودجه اش شد، به من که گوشه ای نشسته بودم، نگاهی کرد و بدون اینکه چیزی بگوید، لباسش را پوشید و از منزل خارج شد. فهمیدم که ایشان قطعاً راهی منزل حاج آقای صفایی شده بود، تا با ایشان درباره ی برخوردی که می باید با من داشته باشد، مشورت کند. 💠 پس از مدتی انتظار، پدرم برگشت. دیدم نه تنها از تنبیه بدنی خبری نبود که هیچ، حتی برخلاف تمام معادلاتم، صدایم و بدون اینکه کم شدن پول جیبش را به رویم بیاورد، یک اسکناس بیست تومانی از جیب خود درآورد و گفت: بیا بابا، این بیست تومن رو بگیر، بگذار تو جیبت، خالی نباشه. از هفته ی بعد هم باید حواسم باشه که پول تو جیبی ات رو فراموش نکنم. 💠 من که خود را مستحق توبیخ و تنبیه می دیدم، با این حرکت، در همان عالم کودکی شرمنده شدم. با شرمندگی سرم را پایین انداختم، اسکناس بیست تومانی را جلوی پدرم گرفتم و گفتم: ببخشید بابا، من دو برابر و نیم این مبلغ رو به شما بدهکارم، شما این بیست تومنی رو بردارید، هفته ی دیگه و هفته ی بعدش هم پول تو جیبی نمی خوام تا بِدِهیم صاف بشه. 💠 پدرم با محبت مرا در آغوش گرفت، پیشانی ام را بوسید و گفت: نه عزیزم، من بدهی شما رو بخشیدم. این پول رو بگیر ، فقط سعی کن درست خرج کردن رو یاد بگیری. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 134 🆔 کانال👈 چشمه جاری
هدایت شده از چشمه جاری
🎤👈 هادی صفایی 🔷 دو تا از دوستان آقا جانم با پک های سنگینشان به سیگار فضای سنگینی از دود در اتاق درست کرده بودند. من که سه چهار سالم بیشتر نبود با تعجّب به دود غلیظی که از دهانشان بیرون می آمد، نگاه می کردم و با کنجکاوی به طرف یکی از آنها رفتم، دستم را دراز کردم و گفتم:«عمو سیگارت رو بده». 🔷 دوست پدرم از طرفی یکه خورده و از طرف دیگر نمی دانست چه باید بکند، مات و متحیر سکوت کرده بود و نمی دانست جواب این تقاضای مرا با چه زبانی بدهد. 🔷 آقا جانم با اشاره ی سرش گفت: بهش بده. او که اصلاً فکر نمی کرد آقا جانم جدّی بگوید و حتی تصورش این بود که ایشان دارند طعنه می زنند، با شرمندگی به سکوتش ادامه داد، که این بار ایشان با لحن محکم تری گفت: بهت می گم سیگارت رو بهش بده بکشه. 🔷 او سیگارش را با تردید به دستم داد و من به تقلید از آنها پک سنگینی به سیگار زدم، چشمتان روز بد نبیند، مادرم تا صبح از سرفه هایم خوابش نبرد و تا یکی دو روز با غرولند مادرِ بیچاره، بد و بیراهایی که نثارم می کرد تا همین الان حاضر نشده ام لب به هیچ نوع دخانیاتی بزنم. 📚 رد پای نور، ج 3 ص 145 🆔 کانال👈 چشمه جاری
🔷 با يكى از دوستان خوبم بر سر سفره نشسته بوديم، او به پياز علاقه داشت و به خوردن آن مشغول بود. 🔷 كودكى كه در آن‏جا بود مقدارى از آن‏ پياز را در دهان گذاشت، اشكش سرازير شد و زبانش سوخت و آن را رها كرد. 🔷 دوستم خنديد، خنده ‏اى پربار و پر از برداشت؛ كه عده ‏اى به خاطر جهتى از چيزهايى مى‏ گذرند اما عده ديگر، همان چيز را به همان خاطر مى ‏خواهند. 🔷 آن تيزى و تندى كه كودك را فرارى كرده، مرا به سوى خود كشانده است. 🔷 و سپس ادامه داد: در برابر سختى ‏ها و ناراحتى ‏ها عده ‏اى به همان خاطر كه ما فرار مى‏ كنيم به استقبال مى ‏روند و از سختى ‏ها بهره مى‏ گيرند. 🔷 همان دردها و فشارها كه ما را از پاى در مى ‏آورد، همان‏ها به عنوان پا، عامل حركت و پيشرفت و ورزيدگى عده‏ اى مى‏ شود. 📚 مسئولیت و سازندگی، ص 109
معرفی_کتاب کتاب حاضر از مجموعه «تطهیر با جاری قرآن» به بیان تفسیر سوره مسد پرداخته است. گزیده مطالب کتاب: ای سرپرست من، من به سوی تو آمده ام؛ هم برای دیدار و هم برای مهمانی و هم برای پناه،. پناه نه از دشمن و نه از بیگانه؛ پناه از جنایت خودم که بر خودم روا داشتم و پناه از این هیزم هایی که بر پشتم نکاه داشته ام، که من «حمالة الحطب» خویشم و برای سوختن خودم، اینها را به دوش کشیده ام. این تحلیلی از عذابی است که باید انسان از آن بترسد، و این آتشی است که راستی می سوزاند. تو نه از خدا و نه از بیگانه، که از خودت می سوزی.
هدایت شده از مباحث تربیتی
آن چه من را به حركت وادار مى‌كند،علم به چيزى نيست،اضطرار به آن است.احتياج به آن است.مادامى كه من،دين را حتى اگر قبول كردم،خدا را حتى اگر باور كردم كه هست،اگر به آن نياز نداشته باشم وبگويم بدون دين مى‌توانم راهم را بروم ومى‌توانم بدون دين زندگى كنم،طبيعتاً دين يادر متن نمى‌آيد،بر كنار مى‌شود، يااگر هم مى‌آيد متن بى‌بديلى نيست،مى‌تواند نسخه بَدَل داشته باشد اينجاست كه تواز دين مى‌توانى كنار بكشى.ثبات تو در رابطه با دين ممكن است متغير باشد. يك روز باشى يك روز نباشى.اين ديگر مربوط‌ است به شرايطى كه تو دارى.دين متن تو نيست.يك روز آن را دارى، يك روز ندارى حاشيه‌ى زندگى توست اما اگرآدمى باور كرد كه دين براى من ضرورت است،چرا؟چون علم من در حوزه‌ى هفتادسال مى‌تواند كارگشا باشد،فلسفه‌ى من هم در حوزه‌ى علم من مى‌تواند روشنگر باشد وعرفان من هم و قلب من هم و مجموعه مسائل و نقطه‌هاى آسيب وآفتى كه در دل من هست با مجموعه‌ى راهى كه در پيش دارم واهدافى كه دارم جمع‌بندى وشناسايى مى‌شود،آن موقع اگر من اين مجموعه را فهميدم،به وحى روى مى‌آورم،اين نياز را مى‌فهمم.اينجاست كه در خدا جدال نمى‌كنم. روح انتظار با دستيابى به امن ورفاه و رهايى كه آرمان‌هاى انسان معاصروشايد خود ما هم باشد،آرام نخواهد گرفت وكسانى كه همراهى حجّت و معيّت محمّد و آل محمّد را مى‌خواهند نمى‌توانند تا اين سطح قرار بگيرند وتا اين حدّ آرام باشند،كه انسان معاصر چه بسا بتواند با تكيه بر علم و عقل و عرفان،بدون نياز به وحى و مذهب تا اين مرحله گام بردارد وبا عقل جمعى و روح جمعى وغريزۀ جمعى به اين مهم نائل آيد پس ما كه از ضرورت وحى واضطرار به حجّت و انتظار حجّت دم مى‌زنيم بايد از اول حساب را روشن كنيم وسنگمان را حق كنيم؛👈چون ما مدعى هستيم كه آدم براى بيشتر از هفتاد سال برنامه‌ريزى شده ومعتقد هستيم كه بافت وساخت انسان و جهان با اين سطح از وامن و رهايى،سازگار نيست.تحول نعمت‌ها و محدوديت‌ها و خودآگاهى و مرگ‌آگاهى، آدمى رادر متن رفاه، راحت نمى‌گذاردودر شب عروسى به فكر عزا و بارهاى سنگين فرداها مى‌اندازد. ◼️◾️ ما معتقديم كه چه در مرحله ‏ى معرفت و دين‏ شناسى و چه در مرحله‏ ى تأثيرگذارى معرفت و يقين بر عمل و تصميم بايد به حلقه‏ ى واسطى توجه داشت كه اصل و اساس و را شكل مى‏ دهد ◾️همان‏طور كه در آن جمله‏ ى دعا آمده بود: مكن اليقين فى قلبى من با اين‏كه مى‏ دانم در كوزه است به سراغ آب نمى‏ روم،چون تشنه نيستم ولى با احتمال اين‏كه در چند كيلومترى آب هست حركت مى‏ كنم،چه را با خود دارم وآرام نمى‏ گيرم. 📚 کتاب وارثان عاشورا،
هدایت شده از مباحث تربیتی
1_1447310815
4.04M
استاد سید عباس لاجوردی ماه مبارک رجب
هدایت شده از مجتبی وافی
درس اخلاق استاد هادی زاده به مناسبت ماه رجب_x264 00_06_48-.mp3
8.97M
🔰 ماه رجب فرصتی برای نزدیک کردن راههای طولانی! 🔹ماه رجب؛ فرصتی برای پاک شدن فرصتی برای جبران کردن فرصتی برای بازنگری عمر رفته ❇️درک فرصت ماه رجب برای کسانی است که اهل آخرتند. ⁉️چگونه اهل آخرت شویم؟باید دنیا را آزمود. ⁉️دنیاآزموده چه کسی است؟ 🔸کسی که خود را در این دنیا مسافر میداند. 🔸کسی که دنیا را منزلی خشک میداند و قصد منزلی پرنعمت کرده است. 🔸کسی که سختی راه را تحمل میکند برای رسیدن به منزلی وسیع و منزلی که قرارش باشد. ✅ این راه توشه زیاد میخواهد توشه جمع کردن سخت نیست باید..‌‌. ♦️متن وصيت به امام حسن (ع): 🔸انما مثل من خبر الدنيا كمثل قوم سفر نبا بهم منزل جديب فاموا منزلا خصيبا و جنابا مريعا فاحتملوا و عثاء الطريق و فراق الصديق و خشونه السفر و جشوبه المطعم ليأتوا سعة دارهم و منزل قرارهم فليس يجدون لشىء من ذلك ألما و لايرون نفقه فيه مغرما و لا شىء أحب اليهم مما قربهم من منزلهم و أدناهم من محلهم. 🔸 داستان آنان كه دنيا را آزمودند و شناختند همچون گروهى مسافرند كه به جايى منزل كنند ، ناسازوار و از آب و آبادانى به كنار و آهنگ جايى كنند پرنعمت و دلخواه و گوشه‌اى پرآب و گياه. پس رنج راه را بر خود هموار كنند و بر جدايى از دوست و سختى سفر و ناگوارى خوراك، دل بنهند كه به خانه‌ى فراخ خود برسند و در منزل آسايش خويش بيآرمند. پس رنجى را كه در اين راه بر خود هموار كردند، آزار نشمارند و هزينه‌اى را كه پذيرفتند تاوان به حساب نيارند و هيچ چيز نزدشان خوشايندتر از آن نيست كه به خانه‌شان نزديك كند و به منزلشان درآورد. (نهج البلاغه/نامه۳۱) ⭕️ سخنرانی استاد هادی‌زاده - ۱۳بهمن۱۴۰۰ 🆔 @m_vafi
هدایت شده از 🇵🇸🇱🇧کنشگری
📝یادداشت: مطالعه ممنوع!! 🔰چرا سیرهای مطالعاتی برخلاف باور رایج، آسیب های بسیاری دارد؟ ✳️ اهالی کتاب و مطالعه همیشه با پدیده ای به نام سیرهای مطالعاتی مواجه بوده‌اند و باور عمومی به فایده و ارزش سیرهای مطالعاتی جویندگان علم را مجبور به انتخاب سیرهای مطالعاتی می کند... ✳️ اما اصولاً سیرهای مطالعاتی آسیب های بسیاری دارد و فقط برای چند هدف خاص تجویز می شود... 💢ادامه مطلب: 🔺فقدان سؤال و مسأله محوری ⬅️ اصولا مطالعه مفید و فعال باید با سؤالات یا مسائل مشخص همراه باشد. حتی در مطالعات درسی و تخصصی هم این قاعده صدق می کند. مطالعه بدون سؤال و مسأله اساساً هدف مطالعه را محقق نمی کند و نه تنها بازدهی را کاهش می دهد بلکه با مرور زمان حجم بسیار کمی از مطالب در حافظه شما باقی می ماند. 🔺اتلاف عمر و نابودی فرصت ⬅️ سیرهای مطالعاتی با ارائه مجموعه ای از مطالب اضافی و اطلاعات فرعی و غیر ضروری، هدف مطالعه و دست یابی به نتیجه را بسیار کُند نموده و در بازه های طولانی فرصت های محدود اهالی مطالعه را برای مطالعات مفید از بین می برد. 🔺انتزاعی شدن ذهن و جدایی از واقعیت ⬅️ به دنبال آسیب های قبلی، سیرهای مطالعاتی با دور کردن فکر فرد از مسائل واقعی و ایجاد یک هدف غیرواقعی برای به پایان رساندن سیر، به تدریج ذهن را انتزاعی می کند. بنابراین در بلند مدت قدرت حل مسأله و هوش کاربردی فرد را به شدت محدود می کند و به تدریج شخص به این نتیجه می رسد که خلاقیت اجتماعی وی کاهش یافته است. 🔺خستگی و دلزدگی از کتاب و مطالعه ⬅️ در نتیجه آسیب های گذشته و همچنین طی مجموعه ای از پژوهش های میدانی که به همراه جمعی از پژوهشگران دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران انجام دادیم، بیش از نیمی از افراد جامعه آماری ما که مطالعه را کنار گذاشته بودند، علت اصلی آن را سیرهای مطالعاتی می دانستند. ⁉️پس چه کنیم؟ ✅ مسلماً ولگردی مطالعاتی!! آسیب های بسیار زیادی دارد اما به جای سیرهای مطالعاتی ثابت و آسیب زا، معتقدم باید : 🔸در کوتاه مدت از تک خوانی هدفمند، 🔹میان مدت از گروه های پویای مطالعاتی، 🔸و بلند مدت از برنامه های مسأله محور و منعطف مطالعاتی استفاده کرد. اتمام: استاد صفایی حائری:هيچ چيز بى‏حاصل‏تر از اين مطالعات دستورى و كتاب خواندن‏هاى پيشنهادى نيست كه پيش از طرح سؤال و جوشش پرسش‏ها، گريبان‏گير تازه راه افتاده‏ها و نو مسلمان‏هاى شعارزده مى‏شود. 🔅تمُد🔅 🆔 @temod_uni
هدایت شده از ذکری
📝منحرف فکور! بسم الله 🔹فقط اهل اندیشه و فکر بودن کافی نیست. 🔸نه تنها کافی نیست، بلکه مضر هم هست. 🔹فکری که اسیر است، جهت درستی را هم نشان نمی‌دهد. 🔸بلکه انحراف ساز است. مثل قطب نمایی که تحت تاثیر میدان های مغناطیسی، جهت درست را سمت دیگری نشان می‌دهد. ✳️ عادت ها، منافع و سودها ، تقلیدها، تعصب ها، هواها و میل ها، اینها فکر من را در بند می‌کشند و جلوی آزادانه فکر کردنم را می‌گیرند. 🌿براستی نقش تفکر در زندگی ما انسان ها چیست؟🌿 ┈••✾••┈┈• 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 https://eitaa.com/zeekra
🔰فکر اسیر... "مرحوم استاد علی صفائی حائری (عین.صاد)" جمع ها و حاصل ها، ص 64
هدایت شده از مراقبت معنوی اسلامی 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 ✨دنیای ما و دنیای هارون الرشید صوتی زیبا 👌 از حتما بشنوید 🌷🇮🇷🌷
🔰 بزم اندیشه 🔘مکتب مرحوم علامه طباطبائی 🔘مکتب آیت الله شهید صدر 🔘مکتب آیت الله شهید مطهری 🔘مکتب مرحوم استاد صفائی حائری 📆 ۱۲ اسفند ۱۴۰۰ 📌 مشهدمقدس، میدان بسیج، قبل از فدائیان اسلام ۲، مجتمع دانشجویی امام رضا علیه السلام ✅جهت ثبت نام عدد ۴ را به ۱۰۰۰۸۸۸ پیامک کنید. 💫 ❇️ @Aqr_Javanan
✨«مرحوم به سال 1330 در شهر قم در خاندانی از عالمان دین تولد یافت. در نوجوانی به سوی حوزه آمد و در پانزده سالگی موفق به پایان سطح گردید. نوزده ساله بود که به تایید برخی استادان به درجه نائل شده و به تدریس سطوح عالی پرداخت. اولین نوشته¬ها و طرح¬های سلوکی¬اش را پیش از بیست¬سالگی در دو کتاب رشد و مسئولیت و سازندگی عرضه کرد. وسعت مطالعات به او این امکان را داده بود که در زمینه¬های متنوعی به تحقیق و تألیف در آموزه¬های دینی بپردازد. از آخرین کتب و مقالات در حوزه گسترده مطالعات دینی مطلع بود؛ حتی از کتاب¬هایی که در ممیزی گرفتار شده، توفیق چاپ نیافته بود. سخنرانی متفاوت بود و معلمی گرم و ؛ از شرایط اجتماعی و تکیه بر طراوتی خاص به سخنانش می داد که احساس سرشار و باور عمیق او، آن را به عمق جان مخاطبان می¬رساند. در تعلیم به همه نیازهای دور و نزدیک شاگردانش می اندیشید و این صمیمیت به ارتباطی میان او و شاگردان می انجامید. او در کنار تفسیر و کفایه و مکاسب، به طلاب جوان صرف و نحو نیز می آموخت؛ چراکه آنان را در سن تصمیم و شکل-گیری می¬دانست و محتاج و . نثری داشت؛ و . خود ریشه این نثر خاص را در ختمهای بسیار ، انس با و گسترده روایات می دانست که در کنار ذوق سرشار ادبی و آشنایی و مرور مستمر ایران و جهان به بلوغ و پختگی رسیده بود. آدمی را در همه عرصه¬ها محتاج می¬دانست و به پاسخگویی دین در همه حوزه¬ها باور داشت؛ اعتقاد او به کفایت دین همراه با حرمتی بود که برای آورده¬های فلسفه، عرفان و علم قائل بود. از نگاه او، دین و تفقه در دین محدود به حوزه احکام نبود و تمامی گستره معارف، عقاید، اخلاق و احکام را در خود جای می¬داد و حتی تمامی نظام¬های فردی و اجتماعی را در بر می¬گرفت. نظام¬های فکری، عرفانی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، قضایی، حقوقی و جزایی. دین برای تدمین همه این نیازها آماده شده و محتاج حمایت دیگران نبود. باور به دین و متون دینی در تمامی سخنرانی¬ها و درس¬های خارج فقه و اصول و تفسیرش موج می-زد. در پاسخگویی به سوالات اولین دغدغه¬اش بود و اتکاء به حجت. در عقلی ترین مباحث کلامی یا ذوقی ترین گفت¬و¬گوهای عرفانی یا عرفی ترین مباحث اجتماعی تلاش می¬کرد تا پاسخ¬هایش بر مبتنی باشد که دین به او داده بود. زندگی فردی او جلوه¬ای عمیق از باورهای او بود؛ او فراتر از یک زندگی ساده با امکانات محقر بود؛ جلوه زهد و او در دیون سنگینی نمودار می¬شد که برای حفظ و از زندگی بر دوش می¬گرفت. غریبی در معاشران او بود که از و بسیار او خبر می¬داد و در شب¬های ، های بسیار و های مکررش ریشه داشت؛ زیارت¬های ماهیانه¬ی مشهد رضوی که در همین راه به سال 1378 به دیدار محبوبش شتافت.» روحش شاد با ذکر یک صلوات🤲 📗سلوک اخلاقی – طرح¬های برگرفته از کتاب و سنت – ، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ ص 199 🌷🇮🇷🌷
⚡️سؤال: «شهریه ایشان [آقای صفایی] هرگز بدست خودشان نمی‌رسید و با واسطه بدست خانواده‌‌های افراد آبرومندی می‌رسید که بدلایلی زندانی شده یا گرفتاری دیگری داشتند.» (رد پای نور) ✨سوال اینجاست که ایشان خرج خود و خانواده‌شان را از کجا تامین می‌کردند؟ 🌱پاسخ: یک دوست: ✨شاید این نوع زندگی برای ما که تجربه ای ازش نداریم غیر قابل باور و یا داستانهایی مربوط به افسانه ها و اساطیر بیاید اما مرحوم استاد علی صفایی به تاسی از مرحوم پدرشان شیخ عباس صفایی قائل به رزق من حیث لایحتسب بودند تا رزقی که ماهیانه به حساب واریز شود و بتوان روی ان برنامه ریزی کرد. مرحوم پدرشان میگفتند وظیفه من تحصیل است و وظیفه خدا براوردن رزق طالب های علم. به من ربطی ندارد که خدا کی و چگونه رزقش را میفرستد. چیزی که به من مربوط است طلب علم است. خدا خودش بهتر میداند رزق و روزی مرا چگونه و با چه واسطه ای واریز کند. رزقی که ثابت و حساب شده باشد انسان را وابسته و ذلیل میکند و خدا مومن را ذلیل نمی خواهد. این فقط یک حرف نبود. ایشان از خدا خواسته بودند که رزق هر ساله شان حج خانه خدا باشد و سالی که نمیتواند ایام حج در عرفات و مشعر حضور پیدا کند اخرین سال او باشد. یک سال که شیخ عباس صفایی در عطش رفتن به حج دست و پا میزده، هیچ پولی برایش فراهم نمیشود. از قضا یکی از دوستانش را در مسیر میبیند که مشغول فراهم کردن تدارکات سفر به حج بوده. به او میگوید پول تو، هزینه رفت و برگشتت را میدهد درست است؟ با شنیدن پاسخ میگوید: تو هزینه سفر من تا مکه را بده، من هزینه برگشت تو را میدهم. آن شخص اگرچه از این معامله بیم داشته اما به خاطر دوستی و اطمینانی که به ایمان شیخ عباس داشته میپذیرد و میگوید: قبول، اما باید قول بدهی در بازگشت دستم را توی حنا نگذاری. پدر مرحوم استاد بی هیچ ترس و واهمه ای و صرفا با توکل به رازق بودن کسی که راهی حرمش شده میپذیرد و آن سال هر دو راهی حج میشوند. با رسیدن به خانه خدا و پس از اعمال حج هنوز برای شیخ عباس صفایی گشایشی صورت نپذیرفته است. شیخ رو به کعبه به خدا عرضه میدارد: خدایا، من به امید گدایی در خانه ات تا اینجا آمده ام و به تو ایمان دارم. اگر عشق و ایمان من به تو و وعده های راستینت نبود میدانی که چنین نمیکردم. اکنون هم من نگران نیستم. ازت میخواهم که نگرانی را از قلب همراهانم دور کنی. وقت مراجعت به منزل، در راه یکی از آشنایان را میبیند که چند روز آزگار در به در دنبالش میگشته را میبیند. آن شخص، مبلغی از طرف یکی از علما به شیخ میرساند و میگوید: آقا فرمودند این را به آشیخ عباس صفایی برسانید سلام ما را ابلاغ کرده و بگویید ایشان ملتمس دعا هستند. وقتی شیخ به خانه میرسد تمام مخارج دوستش علاوه بر هدیه ای برایش میگیرد و وی را از نگرانی در می آورد. این نوع زندگی برای ما که پر از تعلق و توقع هستیم به خواب و خیالی شبیه است. تنها کسانی میتوانند اینگونه زندگی کنند که توقع شان را از تمام عالم بریده و فقط و فقط چشم به پروردگارشان دوخته اند. 📚داستان فوق از کتاب خواندنی «افکار و امال شیخ عباس صفایی» و به نقل از خودشان روایت شده. ایشان در سال 57 وقتی نتوانستند به سفر حج بروند به همه می گفتند که امسال آخرین سال عمر من است. طولی نکشید که ایشان در همان روزها به دیار باقی شتافت و حج آن سال را در جوار اولیای خدا بود. رحمت و رضوان خدا بر روح مطهر پدر و پسر 📢فردا 22 تیر ماه ساگرد رحلت ملکوتی عالم مفسر دانشمند مربی گرانقدر آیت الله علی صفایی حائری است. مباد بخل ورزیدن از تحفه ای برای شادی روح پدر و پسر و شهید محمد صفایی حائری آرزو بر جوانان عیب نیست. خدایا کاری کن که ما هم اینگونه شویم.🤲 آمین🙏🌱☘️🌷💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ چیزی نمی نویسم ✅ خودتون بشنوید 💌دعوت رسول ✨استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم ⭐️@arameshemandegar