🔷 قدرت ها مهم نیستند، مهم این است که با این قدرت چه چیزی را دنبال کنیم و چه چیزی را بخواهیم و چه کسی را نشان بدهیم؛
خویش را و یا او را، خود را و یا خدا را.
🔷 قدرت، مسأله ای نیست ... که تسلط بر قدرت و امیر بودن و عزیز بودن مطلوب است.
🔷 آنها که قدرت ها را در دست دارند، بزرگتر از آنهایی هستند که قدرت ها آنها را در دست دارد.
📚 روش نقد، ج ۳ ص ۷۸
#استاد_علی_صفایی_حائری
📲 لینک گروه لیلة القدر مشهد 👇
https://sapp.ir/joingroup/Sh7TtugDCUlbJKNOi3rf1HRV
کد خبر 1184258
تاریخ انتشار: ۳ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۵
زوایای پنهان زندگی استاد علی صفایی حائری
علی صفائی حائری[بخشی از مصاحبه با بنده (پورطباطبایی ) که سایت مشرق نقل کرده است.)
اینکه هنرمندان مختلف به استاد صفائی جذب میشوند، به این خاطر است که غیر از سلوک شخصی و رفتاری، ایشان را در قالب یک روحانی میبینند که نسبت به فرضیههای هنری حرف دارد و حتی ناقد فرضیههای هنری است.
به گزارش مشرق؛ ورود مرحوم حجتالاسلام والمسلمین علی صفایی حائری (عین. صاد)، نویسنده، عارف و اندیشمند معاصر به حوزههای مختلف هنری از جمله سینما و نیز نقد فیلمنامهها ارتباطی عمیق بین او و اصحاب هنر، رسانه و سینما ایجاد کرده بود و همچنین تسلط ایشان بر شاهکارهای ادبی جهان و نیز ادبیات داستانی، ما را بر آن داشت تا با کسانی که از نزدیک با وی آشنا بودند و شاهد ارتباطات وی با هنرمندان، شاعران و نویسندگان بوده و یا حلقهی وصل این ارتباط بودهاند، سخن بگوییم تا ابعاد ناشناختهتری از وجوه شخصیتی این عالم وارسته برایمان روشن شود. حجتالاسلام والمسلمین سیدمجید پورطباطبایی که عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی است، یکی از کسانی بود که توانست ما را در این مهم یاری کند. برای آشنایی با زوایای پنهان زندگی مرحوم صفایی حائری، با ایشان به گفتگو نشستهایم.
آشنایی شما با استاد صفایی به چه صورت بود و رابطهی شما با ایشان چگونه عمق گرفت؟
بخشی از آشنایی بنده با مرحوم صفایی به رابطهی خویشاوندی دوری که با هم داشتیم، بازمیگردد. پدر مرحوم صفایی، آیتالله حاج شیخ عباس صفایی حائری، از ۵۰ سالگی تا آخر عمر، یعنی مدت ۲۶ سال، پشت سر هم به سفر حج مشرف میشدند و در سالهای ۵۱ تا ۵۴، زمانیکه به همین منظور به تهران میآمدند، سالی یکبار به منزل ما تشریف میآوردند. یکی از آن سالها، آقازادهی ایشان، مرحوم آقای حاج شیخ علی صفایی هم آمدند و آشنایی ما با ایشان از اینجا شروع شد؛ آنهم در برههای که بنده مشغول تحصیل در دانشگاه و با بحرانهای فکری خاصی روبهرو بودم. آشنایی من با ایشان باعث شد که بسیاری از مشکلات و مسائلم برطرف شود. آن آشنایی فامیلی در ادامه منجر به ارتباط فکری شد.
استاد صفایی فرد خاصی بودند. با توجه به همراهی شما با ایشان میتوانید وجوهی از شخصیتشان را که کمتر بیان شده، تشریح کنید؟
چند ویژگی در استاد بود که موجب میشد کسی که با ایشان آشنا میشود، نتواند او را رها کند. یکی از این ویژگیها این بودکه ایشان، به خودش دعوت نمیکرد. یعنی اگر کسی با ایشان آشنا میشد، استاد تلاش میکرد آموزههای دینی در چشم آن فرد بزرگ شود، نه شخصیت خودش و این یک عامل جذب بود. عامل دیگر این بود که در ارتباطات، بسیار ساده و راحت بود. برای مثال، بنده با دو تن از دوستان دانشجو که یکی از آنها مارکسیست بود، به قم رفتم تا با ایشان صحبت کنند. صبح به منزل ایشان رسیدیم. صبحانه را با ما خورد و سپس خانهاش را در اختیار ما گذاشت. همسرشان هم به منزل پدر ایشان رفته بود. تا حدود ساعت ۶ بعداز ظهر ما در خانهی ایشان بودیم، در حالی که ایشان فقط بنده را میشناخت نه دوستانم را. در ارتباطاتش با دیگران نقش بازی نمیکرد، یعنی تلاش نمیکرد غیر از آن چیزی که واقعیت خودش هست، چیز دیگری را نشان دهد. به تعبیر دیگر، چهرهی واقعی زندگی روزمرهی خود را نشان میداد. فکر نمیکرد باید در مقابل دانشجوها بهعنوان یک روحانی که باید آنان را نصیحت و موعظه کند و اینها آدمهای خارج از دینی هستند که نیاز به ارشاد دارند، برخورد کند.
عنصر دیگر، احساس تکلیف ایشان در برابر دیگران بود. برای مثال یکی از دوستان نقل میکرد که در یکی از شبهای زمستان، مرحوم صفایی برای رفتن به منزل پیرمردی که حتی او را نمیشناخت و فقط به او خبر داده بودند که پس از فوت همسرش نیاز به رسیدگی دارد، درخواست کرده بود وی را به منزل آن پیرمرد برساند. سرانجام پس از گذراندن ساعاتی در کنار آن پیرمردِ نیازمند، از خانهی او میرود.
هنرمندان بسیاری در زمینههای مخلف با ایشان در ارتباط بودند و تعداد اندکی از آنها را بنده با مرحوم صفایی آشنا کردم. بهطوری که سهیل محمودی، در سال ۶۰ و با مطالعهی کتابهای ایشان، برای یافتن طلبهی جوانی که نویسندهی این آثار است به قم میرود و یا صادق کرمیار، در سال ۶۰ با ایشان آشنا شده و یا علیرضا داوودنژاد نیز از طریق ایشان با مرحوم صفایی مرتبط شده بودند. سیدرضا میرکریمی نیز از طریق مرحوم مهدی حسینی (که همراه آقای صفایی در تصادف مرحوم شدند)، با ایشان آشنا شده بودند یا مرحوم رسول ملاقلیپور وقتی که میشنید مرحوم صفایی به تهران آمده، همچون تشنهای که عطش او را گرفته و به چشمهی آب شیرین رسیده باشد، تا نیمههای شب همراه ایشان میرفت و در جلساتی که ایشان بود حاضر میشد تا بیاموزد. تصور میکنم مرحوم ملاقلیپور هم از طریق آقای تابش با مرحوم صفایی آشنا شده بود.
جناب آقای نادر طالبزاده به واسطهی بنده با ایشان آشنا شدند. زمانیکه ایشان میخواست مستند عصر انتظار را بسازد، به منزل ما در قم آمد و مصاحبهی مفصلی با مرحوم صفایی انجام داد. البته این مصاحبه را در فیلم نیاورد، اما سیر ساخت عصر انتظار بر اساس آن مصاحبه شکل گرفت که بعدها مؤسسهی لیلةالقدر متن آن مصاحبه را بهعنوان یکی از بخشهای کتاب تو میآیی چاپ کرد. علی مؤذنی هم از طریق بنده با ایشان آشنا شد. از دیگر کسانی که خودم شاهد رفت و آمدشان با مرحوم صفایی بودم، آقایان سلحشور و اسلاملو بودند. ابوالقاسم طالبی، علی درخشی، سلحشور و ... این آخریها هم علی موذنی.
بعد از شهادت مرتضی آوینی جلسهای در محراب فیلم که متعلق به آقای شمقدری و شورجه بود برگزار شد. بنده هم در این جلسه حضور داشتم. در این جلسه خطاب به آقای مرحوم صفایی گفتند: حالا که ما شهید آوینی را از دست دادهایم، تو بیا آقای ما باش و ما را زیر پر و بال خودت بگیر. ایشان نپذیرفت و گفت که من به دلایل متعدد برای کار شما مناسب نیستم که مهمترین آن، حرفها و اتهاماتی است که راجع به من میزنند که اگر من وارد جلسه شما شوم، آن حرفها دامن شما را خواهد گرفت و حیف است که شما کارتان را از دست بدهید، ولی اگر راهنمایی خواستید، به طور موردی در خدمتم. بعد از آن جلسه بارها آقایان سلحشور، اسلام لو، طالبزاده و دیگران (بقیه را یادم نمیآید) در منزل ما و یا در آخر هفته در منزلشان و یا تهران به دیدن ایشان میآمدند.
نکتهای که مرحوم صفایی به آنان گوشزد کرد، این بود که شما زمانی میتوانید ادعا کنید هیئت هنرمندان مسلمان هستید که اگر برای آقای الف پروژهای را آوردند و او دید آقای ب امسال کار نکرده یا مشکل مالی دارد، از حق مسلم خودش بگذرد و آن را به دوستش واگذار کند. اگر شما آموختید از خودتان بهخاطر دوستتان بگذرید، این هیئت هنرمندان مسلمان میتواند بهطور جدی پا بگیرد. خاطرم هست در مصاحبهی آقای میرکریمی با مجلهی فیلم، پس از اکران فیلم زیر نورماه، ایشان به افراد متعددی از فیلمسازان از جمله مجید مجیدی اشاره کرده بود که با مرحوم صفایی در ارتباط بودند.
ظاهراً استاد در جریان شکلگیری برخی آثار هنری و سینمایی مانند فیلم روز واقعه دخالت مستقیم و یا غیرمستقیم داشتهاند. نقش و تأثیر ایشان در این گونه موارد تا چه حدی بود؟
بله! برای مثال آقای داوودنژاد قبل و در هنگام ساخت فیلم نیاز، هفتههای متمادی، شبهای سهشنبه به جمکران میرفت. از نظر بنده در مجموعه آثار آقای داوودنژاد، فیلم نیاز از سایر فیلمهای دیگر ایشان کاملاً شاخص و جداست. در فیلم نیاز، رفت و آمد و ارتباط آقای داوودنژاد با آقای صفایی کاملاً محسوس و مشخص است. همچنین آقای میرکریمی بعد از اکران فیلم زیر نور ماه، در مصاحبه با مجلهی فیلم در پاسخ به این سؤال که ایدهی اولیهی این فیلم چگونه به ذهن شما رسید، اظهار کرده بود که من با روحانیای روبهرو شدم به اسم علی صفائی (عین. صاد) و با طرز رفتار و سیر و سلوک و زندگی او آشنا شدم و فیلم زیر نور ماه را با توجه به زندگی عین صاد و شناختی که از او داشتم، ساختم. مرحوم صفایی نیز در آخرین سفرشان به مشهد، قصد بازدید از پشت صحنهی فیلم کودک و سرباز میرکریمی را داشت که به لقاء الهی پیوست.
مورد دیگر، دربارهی یکی از نویسندگان ادبیات داستانی بود که مرحوم صفایی در سال ۶۸ ایشان را شناخته بود. در سال ۷۴، زمانی که در ادارهی کتاب ارشاد بودم، کتابی از این نویسنده برای اخذ مجوز نشر آمد و من کتاب را به قم برده و مرحوم صفایی پس از مطالعهی آن گفتند که این نویسنده در زمینهی ادبیات داستانی فرد موفق و مؤثری میشود، لذا با او رفت و آمد داشته باش و ببین اگر مشکلات مالی دارد، من از سهم امام زندگی او را تأمین کنم؛ بهگونهای که خودش هم متوجه نشود، تا او این سبک نوشتن را بهواسطه مشکلات از دست ندهد. ویژگی دیگر، احاطهی ایشان به مکاتب فکری فلسفی و هنری روز جهان بود. برای مثال ایشان نظریهی ابطالپذیری کارل پوپر را در سال ۱۳۵۶ در کتاب مسئولیت و سازندگی مورد نقد قرار داده است، در حالی که ترجمهی این فرضیه در سال ۱۳۶۷ برای اولین بار توسط آقای سروش در فصلنامهای با عنوان فرهنگ، آن هم به صورتی محدود منتشر شده بود. همچنین ایشان نظریهی وجود و زمان هایدگر را زمانی در آثار خود مورد بررسی و نقد قرار داده بود که هنوز این اثر به فارسی چاپ نشده بود و اولین ترجمهی آن در سال ۱۳۸۹ یعنی یازده سال پس از وفات مرحوم عین-صاد منتشر شد؛ این در حالی بود که ایشان زبان انگلیسی نمیدانست. این ویژگیها و مواردی، چون احساس تکلیف برای حمایت از هنرمندان و نویسندگان متعهد و متدین در اشاعهی هنر دینی، به طوری که برای اشاعهی ادبیات داستانی اسلامی حتی حاضر بود از سهم امام هزینه کند که در کمتر کسی از بزرگانی در سطح ایشان این ویژگی دیده میشد، از جمله مواردی بود که در مخاطب آثار و افکار ایشان جذابیت ایجاد میکرد.
در زمینهی دفاع تمامقد ایشان از انقلاب، نظام و رهبری، دو مورد قابل ذکر است. یکی اینکه در جلسهی مناظرهی ایشان در سال ۶۲ با برخی بزرگان جامعهی مدرسین ـ که اکنون در کسوت مرجعیت هستند ـ خطاب به مرحوم صفایی مطرح میشود که شما متهم به مخالفت با انقلاب هستید. ایشان جملهی مشهوری دارند با این مضمون که: من معتقدم تضعیف این نظام، جنایت، توجیه رفتارهای نامناسب افراد و کارگزاران این نظام، حماقت و تکمیل کمبودها و کاستیها، رسالت است.
مورد دیگر در این زمینه، این است که خود بنده پس از رحلت امام (ره) با اذن مرحوم آیتالله اراکی از امام (ره) تقلید میکردم. بعد از آیتالله اراکی تصمیم گرفتم به یک مرجع زنده رجوع کنم. در آن زمان، جامعهی محترم مدرسین، هفت نفر را بهعنوان مرجع معرفی کرده بود. من از مرحوم صفایی پرسیدم از بین این هفت نفر کدام یک اعلم است؟ ایشان فرموند که هیچ کدام بر دیگری رجحان ندارند و همه در یک سطح هستند. ایشان سه نفر را به ترتیب نام بردند: اول آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی)، دوم آیتالله مؤمن (حفظه الله تعالی) ـ که البته جامعهی مدرسین ایشان را معرفی نکرده بود ـ و سوم آیتالله شبیری زنجانی (ادام الله ظله). سپس گفتند حالا که همسطح هستند، تقلید از رهبری و حمایت ایشان و تقویت ایشان با فراهم کردن زمینهی رسیدن وجوهات به ایشان، رجحان دارد؛ زیرا ایشان کشور را اداره میکند و اگر امکانات مالی ایشان تقویت شود، در تقویت پایههای انقلاب مفیدتر خواهد بود.
شاید کمتر کسی بداند که پسر بزرگ ایشان، در سال ۶۷ و هنگام ورود رزمندگان اسلام به حلبچه، شهید شده و در حال حاضر در گلزار شهدای قم دفن است. همچنین قبل و بعد از شهادت فرزندشان خودم بارها شاهد بودم که هنگام تشییع شهدای دفاع مقدس، ایشان در گوشهی جمعیت با خیل مشایعین در حال حرکت است.
زمانی که اتهامهای فراوانی مبنی بر همراه نبودن با انقلاب به ایشان وارد میکردند (سالهای ۶۴ و ۶۵)، نهضت آزادی تصور کرده بود ایشان طعمهی خوبی برای بهرهبرداری است. به همین منظور نامهای به امضای مرحوم مهندس بازرگان و آقای صباغیان در انتقاد از امام (ره)، نظام، جنگ و ... با مضمون صلح ایران و عراق، از طریق عبدالعلی بازرگان، پسر مهندس بازرگان برای ایشان فرستادند؛ نامهای که برای بسیاری فرستاده بودند. مرحوم صفایی در پاسخی بسیار محکم و قوی، دلایل نهضت آزادی را در ضدیت با نظام مورد نقد قرار داده و به آنها توصیه کردند که آب در آسیاب دشمن نریزند و بی جهت دفاع از نظام در برابر عراق را مورد خدشه قرار ندهند.
مرحوم صفایی ارتباط وسیعی با هنرمندان در رشتههای مختلف هنری داشتند و شما نیز بهخاطر مسئولیتهایی که داشتید، واسطهی این ارتباطات بودید. در این باره صحبت میکنید؟
شاید کمتر کسی بداند که بیشتر بار محتوایی فیلم روز واقعه کار مرحوم صفایی است. فیلمنامهی روز واقعه را بهرام بیضایی نوشته، اما مقایسهی فیلمنامه و فیلم نشان میدهد که این دو به معنای واقعی کلمه با هم متفاوتند. حتی این تأثیرگذاری به گونهای بود که کارگردان این اثر یعنی شهرام اسدی هم متوجه نمیشد. ناظر فیلم یعنی مرحوم مهدی حسینی که در تصادف همراه ایشان مرحوم شد، پیشتر فیلمنامه را به مرحوم صفایی برای مطالعه داده بود و در زمان فیلمبرداری این فیلم در بیابانهای اطراف ساوه، هر روز از سر صحنهی فیلمبرداری به منزل مرحوم صفایی میآمد و در مورد اتفاقات آن روز توضیح میداد. ایشان هم پیشنهاد میداد که مثلاً این گفتگوها را هم در کار اضافه کنید. سرانجام، اتفاقی که افتاد این بود که فیلمنامهی روز واقعهی آقای بیضایی که بیشتر شاخصهاش عشق یک مسیحی به یک دختر مسلمان بود، تبدیل به فیلم تاثیرگذار عاشورایی شد که هنوز هم بعد از این همه سال، هیچ فیلمی نتوانسته جایگزین روز واقعه شود.
در همین راستا، فیلمنامهای به نام «در غبار» به نویسندگی مهدی گمینی در فارابی رد شده و مورد اعتراض نویسنده قرار گرفته بود. بعد از اینکه فیلمنامه را به استاد نشان دادم، نکاتی را متذکر شدند که وقتی به نویسنده انتقال دادم و اِعمال شد، فیلمنامه بهشدت مورد توجه قرار گرفت و حتی قرار بود با مشارکت سیمافیلم و فارابی ساخته شود، اما بنا به دلایلی، کار متوقف شد؛ در حالی که قرار بر حمایت بود.
فیلمنامهی فیلم پری را نیز برای مطالعه به بنده ارجاع داده بودند. وقتی فیلمنامه را خواندم به شدت مخالف بودم. به همین دلیل فیلمنامه را برای بازبینی نزد مرحوم صفایی بردم. ایشان پس از مطالعه گفتند چرا مخالفت میکنی؟ گفتم چیزی جز ترویج پوچگرایی در انتهای فیلم وجود ندارد و این عرفان، عرفان واقعی نیست. ایشان گفت اتفاقاً باید برای ساخت این فیلم حمایت کنید تا هم ذهنیت مؤلف مشخص و هم آن چیزی که مؤلف یعنی آقای مهرجویی در فیلمنامه مورد نقد قرار داده، در جامعه مطرح شود. بدین ترتیب پوچ بودن این عرفان و عرفانبازیها برای جامعه ملموس خواهد شد. سرانجام فیلمنامه ساخته شد و نهایتاً همان پیشبینی ایشان اتفاق افتاد و آن چیزی که در فیلم پری میبینیم، نقد غیرمستقیم آقای مهرجویی از جریانهای خاص عرفان بهویژه عرفانهای با رنگ و بوی غربی است.
مرحوم صفایی به حوزهی ادبیات داستانی هم علاقه و تسلط خاصی داشتند و بسیاری از کتابها نیز ظاهراً بهواسطهی شما برای ایشان تهیه میشده و برخی نقدهای ایشان هم همانطور که فرمودید، در کتاب ذهنیت و زاویهی دید و نامههای بلوغ چاپ شده است. دلیل علاقهی ایشان به حوزهی ادبیات و بهویژه رُمان چه بود؟ چرا بخش مهمی از فرصتشان را به این مقوله اختصاص میدادند؟
استاد صفایی در صفحهی ۵۲ کتاب نامههای بلوغ -که به پسرشان حجتالاسلام موسی صفایی نوشتهاند- اینطور میگویند: بجاست که از خودم مثالی بزنم که چگونه پس از آشنایی با ادبیات کودکان در سطح مجلههای کودک آن روزگار و دستیابی به ادبیات نوجوان در سطح وسیع، شاید در چهارده سالگی بود که به تاریخ ادبیات ایران و عرب، ژاپن، چین، یونان، اسپانیا، آفریقا، آمریکای لاتین و کشورهای غربی روی آوردم و با نمونههایی از شاهکارهای ادبی هر دوره آشنا شدم. امروز برای خود من هم تعجبآور است که چگونه با هدایت و فضل خداوند، باتلاقهایی که یک عمر را میبلعند و برای انسان حاصلی نمیدهند، در مدت کمی پیموده شدند و با حاصلهای بسیار، میانبُرهای مفیدی را فراهم آوردند، تا آنجا که شاید سریعترین نوع روش مطالعه همراه با خلاصهگیریها و تجزیه و تحلیلها توشهی بسیار غنی و سرشاری را برای دورههای فعلی من آماده ساخت. مطالعهی بیش از دویست هزار صفحه از ادبیات در مدت زمان کوتاهی، بیشتر از آن جهت برایم ضروری بود که احساس میکردم دانشمندان و ادیبان شرق و غرب، ذهن انسان گرفتار جنگ و سرگشتهی ماشین و سرعت را با ادبیات تغذیه میکنند و اساس نفی خدا و نفی مذهب و نفی رسالت و وحی و معاد در میان طنزها و تمسخرها و یا تجزیه و تحلیلهایی از درد و رنج در انسان و ظلم و ستم در جامعه و تفاوت و تبعیض در آفرینش ریخته میشود.
مرحوم صفایی در ادامهی این مطلب آورده است: حرفهای کافکا و هدایت و تحلیلهای پوچگرای غربی و آمریکای لاتینی و طرحهای نواگزیستانسیالیستی و مارکسیسمی، تلفیقی از این همه را باید از زبان ادبیات میشنیدی و جواب میگفتی. پسرم! میبینی که چقدر کار پیش رو داریم، ولی هنوز بازی و سرگرمی قسمت زیادی از ذهن و وقت شما را به خود گرفته. من شماتت و ملامتت نمیکنم، ولی در مقایسه میبینیم که این کوتاهیها هست؛ چه در تحصیل فقه، چه در معاشرت و چه در مطالعات.
مرحوم صفایی در صفحات ۲۴ و ۲۵ همین کتاب، بعد از طرح جریان هنر در تاریخ، میفرماید: هنر راهی در بنبست دارد، نه همچون ابزاری در دنیای موجود و به همین خاطر همیشه جادو، علم، فلسفه و هنر در کنار هم بودهاند، نه ادامهی یکدیگر. جادوگر و دانشمند هر دو تسخیر میکنند، اما هنرمند از تسخیرها و تکرارهای خسته فرار میکند و با هنر، طرحی نو در میاندازد و نقبی به نور میزند و دریچهای به سوی کوچهی محبوب و روزنهای به سوی دنیای بزرگتر از امروز. تداوم جریان هنر تا امروز نشان میدهد که هنر در دست انسان همچون ابزار نبوده، بل پناهگاهی بوده برای انسان بزرگتر از امروز و عظیمتر از تکرار.
در بخش دیگری از این کتاب در صفحهی ۵۶ آورده است: آنچه که هنر را به وجود آورده و آن را تنوع بخشیده و برای آن سبکهای گوناگون آفریده، زندگی و جریان تولید نیست، چون خود زندگی و تولید از اینجا مایه میگیرند. آنچه که زندگی و تولید را به جریان انداخته، همان عامل مستقیم در خلقت هنر و تنوع هنرها و سبکهای گوناگون هنریست. آنچه هنر را بهوجود آورده، زندگی نیست که آرمانهای بزرگتر از زندگی است و این آرمانها از ترکیب انسان مایه میگیرد و این ترکیب است که آزادی و انتخاب و بینش انسان را توضیح میدهد. در این دید، آزادی نتیجهی شناخت نیست که شناخت و آگاهی عالی در انسان، نتیجهی آزادی اوست؛ گرچه شناختهای تجربی و ادراکات حسی با همان رفلکسهای شرطی توضیح مییابند. همین است که هنر همیشه جلودار زندگی است وگرنه به محافظهکاری و ابتذال کشیده میشود و شاید (این حرف اصلیشان است) سرّ عقبرفت هنر در زمینهی مذهبهای اصیل همین باشد. در اسلام، همراه جریان اصیل اسلام، هنر وسعتی ندارد، ولی در دایرهی جریان اشرافیت اعراب و همراه خستگی از تکرار، هنرهای معماری و مجسمهسازی و کندهکاری و موسیقی و رقص و شعر و داستان جلوه میکنند. در جریان اصیل مذهب، خود مذهب طراح است و همراه طرح و تقدیر آرزوهای بزرگ میتواند تحقق یابد و این است که تحرک جای هنر را میگیرد و تحرکات، تنوعها را کنار میزند. در یک جمله، هنر در دست مذهب اصیل، طرح است و بدون آن، خود، طراح و جلودار عمل.
آخرین نکته دربارهی نقد داستان؛ ایشان در صفحهی ۱۶ کتاب ذهنیت و زاویهی دید، در نقد ادبیات میگویند: آنچه تا به حال آفریدهایم و عرضه کردهایم، در همهی عرصهها نارساست. ادبیات کودکان با تمام خوبیها هنوز فلسفه و نگاه مناسب خودش را ندارد. هنوز میخواهد به بچههای ما ایثار، فداکاری، تعاون، همدلی و اجتماعی بودن و در جمع فنا شدن را بیاموزد. هنوز میخواهد خوبیها را غیرمستقیم به آنها تحمیل کند، در صورتی که بچهها تا به حرّیت، شخصیت و تفکر نرسیده باشند، در خوبیهایشان کور هستند و نمیدانند کجا و برای چه کسانی مایه بگذارند و نمیتوانند از همت و نیروهایشان با حساب و کتاب خرج کنند و بیحساب خوبیکردن، خوب نیست که ارزش کارها به اندازهی بینش و پشتوانهی آن است، اما ادبیات بزرگسالان هم هنوز پس از صد سال بالغ نشده؛ هنوز ادبیات اسلامی و غیراسلامی ما همراه تئوری جامع و اندیشه و فلسفهی اصیلی نگردیده؛ هنوز زیبایی هستی و زیبایی برخوردها و زیبایی دستگیریها و مبارزهها را نمیشناسد؛ هنوز نمیداند چه کسی را باید سرزنش کند و چه کسی را باید محکوم کند؛ مجرم یا محیط یا خانواده یا فرهنگ یا آسمان یا سرنوشت را؛ هنوز نمیداند که چگونه بدیها را با چه ترکیبی تبدیل کند و با چه برخورد مناسبی موقعیتهای نامناسب را بارور سازد. هنوز نمیداند که چگونه درگیری و مبارزه را از بنبست نجات دهد و مبارزان را فقط با اشک یا تشویق و تعظیم تاریخی پاداش ندهد. هنوز هنرمند ما چشمی ندارد که بتواند زیبایی و جمال را در تمام هستی حتی همراه درد و رنج بشناسد و بتواند زیبایی برخورد را در هر موقعیت مطلوب و نامطلوب در موضعگیری مناسب نشان دهد و بتواند زیبایی درگیری و مبارزه را با آمادگی و انتظار در خویش و نفوذ و پراکندهسازی دشمن و قیام و استقامت سبز و خون سرخش شهادت دهد؛ همین زمینههای نیازمند و کمبودهای گسترده است که دارد تمام آنهایی را که دردی و احساسی و شعوری و شهودی دارند به خود میخواند که مگر در سرزمین دستهایشان چیزی بکارند و از دستهای سبزشان یاری بگیرند وگرنه دستهای خالی حتی در هنگام اضطرار و با تمامی سوز و اشتیاق، حاصلی جز همین صد سال پراکنده جمع نمیکند.
ایشان در این یک صفحه از کتاب که برای شما قرائت کردم، به صراحت دلیل رویآوردن به ادبیات را مشخص میکند. در واقع از سر ذوقزدگی و تفنن به مطالعهی ادبیات و نقد ادبیات، به این حوزه روی نیاورده است. انگیزهی اصلی ایشان را میتوان مبارزه با نفی کلی آموزههای مذهبی و دینی در ادبیات کشورهای مختلف جهان که از طریق ترجمهی آنها به جامعه منتقل میشد، دانست. در واقع شاید برای تسلط بر این شبههافکنیها و مخالفتها با دین، ضروری میدید که این ادبیات را مطالعه کرده و تسلط پیدا کند تا هم بتواند پاسخگو باشد و هم به نوعی به دغدغههای ذهن خویش، پاسخ گوید.
در بخش دیگری از این کتاب، ایشان میگوید: شاید سیزده ساله بودم که داستانهای صادق هدایت را تمام کردم؛ داستانهایی که درد و رنج انسان را مشخص میساخت و پوچی و بنبست او را نشان میداد که چگونه این سگ ولگرد بهدنبال شهوتهای وسوسهانگیز به حیرتهای مرگآور و ذلتهای مستمر میرسد و چگونه این انسانی که جز شهوت، مایهای ندارد، ناتوان میشود (اشاره به بوف کور) و به مشروب و مخدر روی میآورد و دچار کابوسها میشود و چگونه این انسان در شب عروسی خواهر کوچکترش با زخم زبان مادرش بهدنبال مرگ در زیر حوضهای روبستهی قدیمی میرود و حتی پس از سه چهار روز کسی از احوالش نمیپرسد و چگونه این انسان در کنار امانتداری و لوطیگری خودش (اشاره به داش آکُل) همراه عشق سوزان مریم با دشنهی کاکا رستمی مجازات میشود. شاید برای تو تعجبآور باشد که این فکرهای مهاجم چگونه مهار شده بود و تنها این طرحها و تصورها در دل من مشکلی ایجاد نمیکرد که حتی راه حلهای اخلاق عقلی و منهای مذهب هدایت که در همین داش آکُل و شبهای ورامین آمده بود چنگی به دل نمیزد و نه اشکال و نه جواب، هیچکدام رنگی نداشت که انسان همراه بینش دیگری بود و با چشم دیگری که میدید درد و رنج عامل حرکت است و ظلم و ستم علامت آزادی و زمینهی مبارزه و تفاوتها ملاک افتخار نیست و این اخلاق عقلی و منهای خدا، آیینهداریست در شهر کوران. به گفتهی حافظ، آنجا که بصر نیست چه خوبی و چه زشتی. آنجا که نور خدا نیست و دنیا تاریک است، در تاریکی خوبی و بدی چه تفاوتی دارد و شعار خوبی کن، چون خوبی خوب است چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ این حرفها دروغهای مقدسی هستند که پس از عصیان بر مقدسات، روشنفکر آن روزگار را به انضباط زنجیر میکردند و معطل میساختند.
این دلیل عمدهی رویکرد ایشان به ادبیات است وگرنه تعلق خاطر به معنای تفنن و گذران وقت در رویکرد ایشان نبوده و حتی در مقدمهی کتاب ذهنیت و زاویهی دید، در صفحه ۹ ایشان اشاره میکند که با هجوم علم و صنعت و ظهور انقلابها، مبارزهای که آغاز شده بود و مذهب آن را آغاز کرده بود، علیه مذهب بهطور گسترده جا افتاد و اینبار مبارزه به محکمهها و سخنرانیها و نوشتههای علمی و فلسفی و کلامی محدود نشد؛ به ادبیات کشید تا بتواند زنجیر مذهب و خرافه و ارتجاع را از دست و پای تودهی مردم باز کند. از چند نویسندهی مذهبی که بگذریم (که ایشان اشاره میکند به ویکتور هوگو در آثارش و اینیاتسیو سیلونه در کتاب دانهی زیر برف و ماجرای پیشوای شهید) بهطور کلی نویسندگان غربی و شرقی ضد مذهب و یا لامذهب بودند و در آزادی الحادی زندگی میکردند و زندگیای را طرح میریختند و یا به نوعی عدالت انسانی و حتی عرفان آزاد و اخلاق عقلی روی میآوردند و از مذهب بودایی و ودایی الهام میگرفتند که بهعنوان نمونه ایشان به آثار نیکوس کازانتزاکیس و هرمان هسه و کارلوس کاستاندا اشاره میکنند. با این رویکرد است که ایشان به ادبیات و نقد و بررسی ادبیات روی میآورد، یعنی بررسی ادبیات و ورود ایشان در نقد هنر دقیقاً در راستای آن طرح کلیای که ایشان از دین دارد، هست؛ که اگر به این بخش نمیپرداخت، بهگونهای شاید آن طرح کلی ناقص میماند.
ایشان که خود سالک بودند، نظرات تربیتی جدی و عمیقی دارند که در بسیاری از کتابهایشان به آنها پرداختهاند. رابطهی بین هنر و تربیت در نظر ایشان چگونه بود؟ آیا هنر را به این منظور که نقش تربیتی در هنرمند و هنردوست دارد، بررسی میکردند؟
شاید اینکه هنرمندان مختلف در زمینههای مختلف از شاعر، نویسنده، فیلمساز، فیلمنامهنویس و ... به ایشان جذب میشوند، بهخاطر این است که غیر از سلوک شخصی و رفتاری که از ایشان دیدند، در قالب یک روحانی فردی را میبینند که نسبت به فرضیههای هنری حرف دارد و حتی ناقد فرضیههای هنری امثال تولستوی در «هنر چیست؟» و دکتر امیرحسین آریانپور در «جامعهشناسی هنر» است و نهتنها آنها را نقد میکند بلکه برای آن فرضیهها جایگزینی هم دارد و آرمانی را هم برای آن تصور میکند؛ چه در زمان حیاتش و چه حال که با آثار ایشان روبهرو میشوند، نمیتوانند بهراحتی از این نوشتهها و گفتهها دست بردارند و خودشان را کنار بکشند.
منبع: فرهنگ سدید
اولین تحلیل ایشان از ادبیات و هنر، حدود چهل سال پیش (سال ۵۴) در نوشتهای بروز پیدا کرده که دربارهی تحلیل تاریخ معاصر ایران است. البته این نوشته سال ۸۷ چاپ شده است، اما ایشان در تحلیل تاریخ معاصر ایران در آن زمان، اشاره میکند به اینکه استعمارگران چه خوابهایی برای جامعهی ایرانی دیده بودند. در بخشی از این متن آمده است: آنها (اشاره به استعمارگران، اروپائیان و غربیها) برای اینکه به جامعهای مسلط شوند و آن را به سوی خود بکشانند، با تمام توده و اکثریت تابع کاری نداشتند بلکه بر روی اقلیتش کار کردند؛ اقلیتی که توده را از درون پوک و آنها را آمادهی بهرهبرداری میکردند. اینها شخصیت جامعه را میشکستند و غرب را بزرگ میکردند و در نتیجه غربزدگی پیش میآمد و دروازهها باز میشد. اینها عقل را میکوبیدند و در نتیجه غریزه حاکم میشد. اینها مذهب را بهطور غیرمستقیم طرد و عامل انحطاط معرفی میکردند و در نتیجه مکتبها سبز میشدند و برای اجرای این مقاصد از زبان هنر استفاده میکردند و از دریچهی ناخودآگاه ذهن آدمی وارد میشدند و او را در سنگر خویش به گلوله میبستند. اقلیتهایی که به وسیلهی قدرتهای خارجی خریداری شدند و یا هنرمندانی که فقط بهخاطر پیشرفت جامعه و اصلاح وضع ما از غرب توصیف کردند و شرق را کوبیدند، همه از کسانی بودند که به این شستوشوی مغزی کمک و توده را آماده و پذیرای استعمار کردند. هنرمندانی از قبیل آخوندزاده و حتی صادق هدایت و رهبرانی در حد سیدجمال و دستیارانش، همه از کسانی هستند که نتیجهی کارشان خوراک استعمار و کوششهایشان نصیب غرب شد. این اولین بروز تحلیل ایشان از ادبیات و هنر است.
در صفحات ۱۶ و ۱۷ کتاب استاد و درس تحت عنوان جریان هنر، در تحلیل جریان هنر میگویند: دو جریان در هنر هست؛ یکی جریان هنر در هنرمند است. یکی جریان هنر در تاریخ است. دربارهی جریان هنر در هنرمند میفرمایند که رضایت به آنچه که هست و قناعت به وضع موجود، هنر را میکُشد و ریشهی آن را میخشکاند. کسی که از وضعش راضی شد، هنرمند نمیشود. نارضایتی یعنی بیشتر و بهتر را خواستن، سنگ اول ساختمان هنر است و بدون این خواست بیشتر و بهتر، هنر مفهومی ندارد. لااقل این نارضایتی میتواند از گذشت زمان و سرعت آن باشد. محافظهکارترین هنرمندها را همین احساس از گذشت زمان و شتاب عمر و گذرای لحظههای وصل و کوتاهی عمر بیدار و عمر بهار و عمر گل و لحظههای شاد و محبوب، به سخن واداشته است و به خلق یک اثر ادبی کشانده است. در حالیکه روحهای بزرگتر از هستی در هنرمندهای بزرگتر، آنها را از این تنگناها بیزار کرده و شوق پرواز و عشق به رفتن را در آنها ریخته است که غم غربت و غم تنهایی و احساس رحیل و کوچ و پائیز در بدویترین شعرهای عامیانه تا پختهترین آنها؛ از چهارپارههای باباطاهر و فائز دشتستانی نمودار است، تا میرسیم به اوج حافظ و معراج مولوی که دستار از سر افکنده و شور دیگری آوردهاند و پیرانهسر عاشق و دیوانه شدهاند.
ایشان در همان صفحهی ۱۷ اشاره میکنند که آنجا که آن سوخته میگوید: به صحرا رفتم، عشق باریده بود چندان که پایم در عشق فرو میرفت، او تخیل نمیکند؛ استعاره و کنایه نمیآورد. به سادگی از آنچه که یافته و احساس کرده، حرف میزند. آنجا که تو بدون شکایت میگویی به خیابان رفتم، باران باریده بود و پاهایم در آب فرور فت، مگر داری با خیال کار میکنی و استعاره و کنایه میآوری؟! تو با سادگی حرف میزنی و این سوخته هم با سادگی میگوید، اما این گفته برای تو که نمیفهمی اگر دروغ نباشد، مجاز و استعاره و تشبیه است در حالیکه راستی این بارش عشق و محبت خدا را میبیند و به راستی که نه تا پا، که تا سر در این بارش رحمت و عشق غرق شده است.
جمعبندی میکنم؛ در صفحهی ۱۸ این کتاب آمده است: همان طور که طلب، به تمرکز و حساسیت و شعور میرسد و زبان هنر شکل میگیرد، همین طور این طلب به حرکت، به قرب، به لقاء و به شهود میرسد و روح و احساس هنر شکل میگیرد که در این جریان، حساسیت و شعور، زبان هنر را و قرب شهود و احساس و روح هنر را میسازد و این شهود چیزی جدا از استدلال و تجربه است و همین است که هنر در زبان و در احساس از علم و فلسفه جدا میشود و به عرفان گره میخورد و یا به چیزی که بر اساس شهود قرار بگیرد؛ چون استدلال و تجربه اگر کارسازی داشته باشد، در مراحل پیش از طلب و در دنیای آگاهی و معرفت باید به کار مشغول شود که طالب عاشق از ادراکات تجربی و استدلالهای لازم سرشار است و این همه را در خود به عشق و طلب و احساس و عاطفه تبدیل کرده است و بال درآورده که طائر گلشن قدس است و مرغ باغ ملکوت و این بیذوقی است که بخواهی این شهود را به تجربه بازگردانی و این احساس را با استدلال بیان کنی و شعر را با فلسفه گره بزنی و اینها را از هنر توقع داشته باشی.
شاگرد حجت الاسلام علی صفایی در خصوص نظر رهبری درباره کتب ایشان گفت: یک بار خدمت ایشان بودیم و صحبت از آثار استاد صفایی شد و ایشان گفتند که من از اتهامها اطلاع نداشتم و این تهمتها صحیح نیست. ایشان صاحب سبک هستند و آثارشان قابل استفاده است.
حیدری نیک ادامه داد: «بعد از رحلت امام، هرکس نظر ایشان برای تقلید را میپرسید، به مقام معظم رهبری ارجاع میدادند و میگفتند چون ولی فقیه هستند، بهتر است همه وجوهات و نظرها به سمت ایشان باشد که به حفظ نظام کمک میکند. در راهپیماییها و انتخابات حضور مییافتند و تشویق میکردند و همواره از نظام دفاع میکردند. مشغول تربیت مهرههای کارآمد بودند. اکنون شاگردان ایشان مسئولیت دارند و مدافع نظام هستند.
وی در خصوص جلوگیری از تضعیف نظام ضمن بیان اشکالات و انتقادات گفت: استاد صفایی به نیات افراد توجه داشتند و معتقد بودند ولایت فقیه به دیکتاتوری منجر نمیشود. وقتی براساس تقوا و عدالت، ولی فقیه انتخاب شود یعنی نظارت درونی وجود دارد. نظارت بیرونی از طریق خبرگان و قانون اساسی، آگاهی و بیداری مردم، مطبوعات و ارتباطات گسترده وجود دارد.
این کارشناس ادامه داد: محدودیتها فرصت نمیدادند که ایشان مسئولیتی داشته باشند. ضمن اینکه استاد صفایی میگفتند من اگر مهره بسازم استمرار این نظام تضمین میشود. ایشان در صحنههای مختلف دفاع میکردند و حضور داشتند.
حیدری نیک در خصوص ارتباط استاد علی صفایی با هنرمندان و غیر حوزویها گفت: هرکسی تاریخ را مطالعه کرده باشد و با سیره اهل بیت (ع) آشنا باشد متوجه میشود که سخنان ایشان نشأت گرفته از همان سیره است. برخورد ایشان با طیفهای مختلف و نگاه تربیتی و نوع ادبیات، گذشتها و توجهها به اقشار مختلف از ویژگی بارز ایشان بود. کلام معصومین را به زیبایی بیان میکردند و مطابق زبان خودشان با آنها سخن میگفتند.
حیدری نیک در پایان ویژگی آثار استاد صفایی را برشمرد: ادبیات ایشان متأثر از کلام معصومین و قرآن حتی در انتخاب واژگان و آهنگ جملات است. پیوند بینش و احساس، توان هنری و قدرت تخیل بالا، تأثیرگذاری بالا و خلاصه و گزیده گویی از ویژگی آثار و کتب استاد صفایی است. آثار ایشان با هدف ایجاد یک جریان فکری در فرد، عبور فرد از مشکلات و حفظ او در فتنهها و به مقصد رسیدن اوست. کسی از آثار استاد صفایی بهره مند میشود که مسئله و دغدغه داشته باشد و صرف سیر مطالعاتی فایدهای ندارد.»
در میان برنامه بخشهایی مانند سرگذشت ایشان، معرفی کتاب، سخنان ایشان و… پخش شد.
در برنامه تلویزیونی مصیر؛
جایگاه ولایت فقیه در اندیشه مرحوم علی صفائی حائری بررسی شد
شاگرد مرحوم صفایی گفت: استاد صفایی به نیات افراد توجه داشتند و معتقد بودند ولایت فقیه به دیکتاتوری منجر نمیشود. وقتی براساس تقوا و عدالت، ولی فقیه انتخاب شود، دیگر دیکتاتوری معنا ندارد.
به گزارش خبرگزاری مهر، سیامین قسمت از فصل جدید از برنامهی تلویزیونی «مصیر» کاری از گروه اجتماعی شبکه چهار سیما، با موضوع «ولایت فقیه در اندیشه استاد صفایی» با اجرای محمدمهدی ابراهیمی نصر روی آنتن رفت.
فصل جدید برنامه تلویزیونی مصیر با هدف بازخوانی و نقد اندیشه متفکران اسلامی، به بررسی ابعاد فکری اندیشمندان بزرگی چون؛ آیت الله جوادی، علامه طباطبایی، آیت الله طالقانی، امام خمینی (ره) و… میپردازد و تا کنون به بررسی اندیشههای آیت الله مهدوی کنی، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، شهید سید مرتضی آوینی، آیت الله سید منیرالدین حسینی، شهید سید محمدباقر صدر و آیت الله طالقانی پرداخته است.
مهمان این قسمت از برنامه، حجت الاسلام مسعود حیدری نیک، شاگرد مرحوم حجت الاسلام شیخ علی صفایی حائری مشهور به ع. ص، درباره جایگاه ولایت در منظومه دین از نگاه وی گفت: در مجموعه نوشتههای ایشان، بحث درباره ولایت رسول، ائمه و ولی فقیه بسیار زیاد است. ایشان از اینجا آغاز میکنند که من نوعی، روابطی با خودم، اشیا، افراد و جامعه دارم و برای این ارتباطات امکانات مختلفی مثل عقل، احساس، غرائز، علوم و تجربه دارم. از طرفی یک انحراف من در طبیعت تأثیر گذار است. آیا این امکانات جوابگو روابط اینچنین عمیق است؟ اگر بله، پس به خدا و رسول و امام چه نیازی است؟ اما میبینیم که این امکانات محدود هستند و خطا دارند پس نیاز به جهت دهی داریم. نیاز به کشف و جهت دهی به استعدادهای فراوان وجودی خودمان داریم و تنها یک فرد آگاه و آزاد از هواها و کششها میتواند این مسئولیت را داشته باشد. این ویژگی همان عصمت است که در معصوم عینیت مییابد.
وی درباره ضرورت تشکیل حکومت دینی تشریح کرد: از نظر استاد صفایی، بدون دین امکان حیات نیست. دین نظامهایی دارد که جایگاه اعمال و اجرای آن فقط در حکومت است. اگر تنها به توحید و معاد قائل باشیم هم اجازه حکومت به کسی جز خدا یا مشخصشده از سوی خدا را نمیدهیم. استاد صفایی تاکید دارند که حکومت فقط حق معصوم است و در زمان غیبت، ولی فقیه زمینه ساز حکومت معصوم است.
این پژوهشگر ویژگیهای ولی فقیه در نگاه استاد صفایی را این طور بیان کرد: فقیهی باشد که از خودش نگوید و سخنش سخن خدا باشد، مسلط به وحی باشد، آشنا به کلام معصوم باشد، معیارهای استنباط را بشناسد، مقاصد کلام معصوم را دریابد و ابواب مختلف فقه را بداند. اینها جدا از ۴ شرط ولی فقیه و عدالت اوست. ایشان پس از توضیح ادله نقلی ولایت فقیه، سعی میکنند ادله از بنای عقلا، بنای وکالت و توسعه امور حسبیه برای اثبات ولایت فقیه را بیان کنند. استاد صفایی معتقدند اطاعت از ولی فقیه در حوزه اختیاراتش لازم و واجب است.
حیدری نیک درباره شبهه حضور فقیهان در دربارها پیش از تشکیل حکومت دینی توضیح داد: «استاد صفایی در پاسخ به این شبهات میگویند که علت این حضور تهدیدات عثمانی علیه تشیع، امکان دستیابی به منابع شیعه و کنترل حکام بوده است و البته شاهان، مثلاً شاهان صفویه دم از دین میزدند و ما پس از گذشت سالها متوجه دروغشان شدیم و شاید اگر در همان زمان بودیم ما هم اشتباه میکردیم.
این استاد حوزه و دانشگاه وظیفه اصلی فقیه را بیان کرد: استاد صفایی وظیفه اصلی را تغییر تلقی مردم از خودشان و شناخت ارزشها و اهدافشان و ساختن مهرههای کارآمد انسان یعنی انسان سالم و مصلح میدانستند. استاد صفایی مانند امام خمینی (ره) آنچه در خصوص ولایت فقیه در قانون اساسی آمده را کف وظایف و شئون ولی فقیه میدانستند و برای او شأن هدایت، تربیت به وسیله بینات، انذار، بیان احکام، قضاوت، حکومت، اجرای حدود، وکالت، ولایت در امور حسبیه و… قائل بودند.
حیدری نیک در خصوص وظایف سایر فقها بیان کرد: استاد صفایی یک شعار درباره حکومت و نظام داشتند؛ توجیه حماقت است، تضعیف خیانت است، تکمیل رسالت است. تمام رفتار و اقدامات ایشان بر همین اساس بود. با وجود همه تهمتها و آزارها ایشان حمایت خودشان را ادامه دادند. در جبهه حضور پیدا کردند و فرزند جوانشان شهید شدند. بسیاری از مخالفتها پس از سخنرانی ایشان در تالار رودکی سال ۶۰ شروع شد که افرادی از آن جمع بعدها خودشان به این تهمتها مبتلا شدند. ایشان حتی از مخالفین خود حمایت میکردند و اگر گرفتار میشدند به آنها کمک میکردند.
هدایت شده از طرح «عریف»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨در کنار هر شغلی که دارید اگر ....نداشته باشید خائنید!
#تکلیف_اساسی:
#حامل_فقه
#تربیت_یاور
#جاسازی_مهرهها
#استاد_علی_صفایی
🌷🇮🇷🌷
✨به نظر شما این سخنان از کیست؟
"ما مىبينيم هنگامى كه كشورهاى جزء دارند به نيروى اتمى مسلح مىشوند، ايران به اين مسأله توجه نمىكند؛ چون معتقد است قدرتها نمىگذارند ايران طعمه شوروى شود و قدرتها موازنه قدرت را در نظر دارند. اين سياست يك سياست صحيح است به اين شرط كه فقط موازنه قدرت به اين نحو صورت بگيرد.در حالى كه اين عطارهاى كهنه كار، هميشه سنگهاى يدكى زيادى دارند كه مىتوانند براى برقرار كردن موازنه از آنها هم استفاده كنند و ما هيچ دليلى نداريم و هيچ تأمينى نداريم كه سنگها همينها باشند و زمينه بر همين منوال بماند، مگر اينكه بر خوش طينتى آمريكا قسم بخوريم و بر سر قصد قربتش نذر ببنديم. به طور كلى حكومتها مجبورند به خاطر اين كه آلت دست نشوند نيروها و نفرات را خودشان تهيه كنند، حتى از امروز در صدد تهيه نيروهايى بالاتر از نيروى اتمى و برنامهاى وسيعتر از برنامههاى تسليحاتى امروز باشند تا بتوانند در ميان ملل لااقل جايگاهى داشته باشند و يا بالاتر نقش رهبرى جامعهها را به عهده بگيرند و براى اين منظور بايد مغزها و دانشمندانى تهيه كنند و حتى با قيمتهاى گزاف آنها را خريدارى كنند و شبكههاى وسيعى طرح بريزند. به جاى اين شبكههاى محدود زير زمينى و به جاى فعاليتهايى از قبيل دزديدن سفيرها و نمايندگان نفت اوپك، به شبكههاى وسيعتر با آن هدف وسيع و فعاليتهايى در سطح دانشمند ربايى و مغز ربايى داشته باشند؛ مگر پس از جنگ جهانى دوم دانشمندان آلمانى را جاسوسان آمريكايى و روسى از يكديگر نمىدزديدند و مگر داستانهاى اين آدم ربايىها منتشر نشده است؟ مگر انيشتين را آمريكايىها پناه ندادند و خريدارى نكردند. من قبول دارم كه اين طرح يك طرح مشكل و وسيع و طاقت طلب و توانفرساست، اما آنها كه مىخواهند گرفتار امتيازها نشوند و آنها كه مىخواهند آلت دست نباشند، بايد چنان نيازهاى خود را برآورده كنند و چنين برنامه توانفرسايى را از امروز شروع بنمايند وگرنه آلت دست اين يا آلت دست آن شدن فرقى نمىكند و اين طاغوت با آن طاغوت تفاوتى ندارد، گرچه رنگهايش گاهى سرخ و سياه و زرد و آبى و بنفش وووو بشود، ولى واقعاً خر همان خر است پالانش را عوض كردهاند. براى همين يك رنگ اين همه خون ريزى و تلفات را من فقط ابلهانه تلقى مىكنم و برايش هيچ توضيح و توجيهى نمىتوانم داشته باشم. آن مقدار از تلاش و كوشش و افراد و سرمايه و ثروتى كه تا به امروز مصرف اين شبكههاى محدود شده مىتوانست در طول اين سى سال و يا پنجاه و چند سال به نتيجههاى بزرگتر و عميقترى دست بيابد. هنگامى كه ما در برابر مسائل احساس ضعف مىكنيم و خود را ناچيز و بىمقدار حساب مىكنيم بايد اين همه كفاره هم بپردازيم و عاقبت هم آلت دست باشيم. توقف در سطح جز از دست رفتن ارمغانى ندارد و اين هم امتحانش تا به حال مجانى بوده است. اگر از امروز اين راه وسيع را آغاز نكنيم پنجاه سال بعد پشيمانى بيشترى خواهيم داشت و حرف همان است كه گفتهاند راه رفتنى را بايد رفت و ما امروز و فردا و فرداها مادام كه استقلال را بخواهيم جز اين راهى نداريم و سياست صحيحى نداريم. من هر گونه سياست ديگر را سطحى و حماقت و ابلهانه و با نيرنگ و خيانت حساب مىكند."
چه کسی باور میکند این حرفها را پنجاه سال پیش طلبهای بیست و چند ساله از حوزه علیمه قم گفته باشد؟
شما به راحتی می توانید این حرفها را به استراتژیستهایی در سطح کیسینجر و هانتینگتون و فوکویاما نسبت دهید بدون این که کسی کوچکترین تردیدی به خود راه دهد.
#کتاب نگاهی به تاریخ معاصر ایران
#مرحوم_استاد_صفایی_حائری.
✨چرا امروز قدرتهای جهانی تلاش میکنند تحقیرمان کنند و هر امتیازی که میخواهند از ما بگیرند و بعد هم تمام تعهدات و قول و قرارهایشان را زیرپا بگذارند و دوباره برای همان وعده ها امتیازهای جدید بگیرند و این بازی را مدام تکرار کنند؟
🌷🇮🇷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تمرین_عاشقی
✨هوس با ولی خدا بودن!
#اشتیاق
#شیدایی
❤️ به عشق امام زمان عجل الله فرجه چه کردی؟؟
#بشناسی
# بتوانی پیدا کنی
بدون هیچ علامت و حساب و کتابی
#بیاد_ولیت
🌷🇮🇷🌷
زوایای پنهان زندگی استاد علی صفایی حائری.docx
56.3K
زوایای پنهان زندگی استاد علی صفایی حائری
زوایای پنهان زندگی استاد علی صفایی حائری.pdf
330.1K
زوایای پنهان زندگی استاد علی صفایی حائری
نامهای از مرحوم استاد به یکی از دوستان آزاده به تاریخ ۱۰/۲/۶۵
السلام علیکم و رحمةالله
این نامه سومی است که مینویسم ولی تا آنجا که خبر دارم تا ۱۰/۶/۶۴ هیچکدام به دست شما نرسیده شاید به خاطر وارد نبودن و پر کردن تمام نامه بوده که در دو طرف آن نوشته بودم در هر حال امروز روز ۱۸ شعبان است به این فکر می کردم که ما دو تولد داریم تولدی در طبیعت و از طبیعت تولد انسانی ما تولد دوم است که از سطح طبع و از شکم طبیعت هامان بیرون می آییم چون آدم طبیعی آدمی است که طبیعی نباشد و از سطح طبیعت به مرحله وظیفه و تکلیف قد کشیده باشد آدم های طبیعی با احساس و طبعشان زندگی میکنند در حالی که چنین انسانی با یک موتورش راه میرود و بقیه نیروهایش را بهکار نیانداخته که عیسی می گفت لایلج فی الملکوت من لایولد مرتین کسی که دوبار تولد نیابد از ملکوت خبری نخواهد داشت معراج در ملکوت در گرو این تولد دوم و تولد از طبیعت است و این جریان غیر طبیعی برای کسی که ریشه نداشته باشد مقدور نیست سنگ تا آنجا بالا میرود که پشت سرش نیرویی باشد ولی گیاه که ریشه دارد رو به بالا میرود حتی سنگ ها و آسفالت ها را به کنار میاندازد و سربلند میکند کسانی که این تولد را شروع کردهاند به غربت و تنهایی می رسند برای نجات از تنهایی باید تولید کرد که فرموده توالدوا تناسلوا فانی اباهی بکم الامم و غربت و بیگانگی زمینهساز توحید است انسان به اندازهای که غربت را احساس میکند موحد میشود و با این درک از توحید رنج راه و رنج رفتن و رنج همراهان را می تواند تحمل کند چون از آنها توقعی ندارد و انسان با توقع ها تحمل هایش را از دست می دهد هرچقدر توقع کم بشود تحمل زیاد میشود و هر چقدر توقع زیاد شود تحمل کم میگردد و انسان ضعیف و شکسته بار میآید و دنبال راحتی و یسر در امور میشود چون یسر گاهی در امور است و گاهی در وجود کارها را نمی توان راحت کرد ولی میتوان با ناراحتی ها راحت برخورد کرد و با رنج راحت بود که ان مع العسر یسرا بارنج نه پس از رنج که با خود رنج می توان راحت بود کسانی که رفعت ذکر دارند به وسعت صدر می رسند و این ظرفیت آنها را با رنج ها راحت می سازد غرض اینکه فکر میکردم ما در تولد اسلام خود مدیون رسول ایم و در بلوغ آن منتظر مهدی و با این بلوغ در فکر و عقل و در قلب و احساس و در علم و تجربه و حس به تکالیف جدید میرسیم اینطور نیست که با ظهور کارها تمام شده باشد که انسان بالغ تازه به تکلیف میرسد و این تکلیف شروع استقلال است که در آن آیه آمده محمد رسول الله ... والذین آمنوا معه ... تا مثلهم فی التوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه. این چهار مرحله جوانه زدن قد کشیدن خشن شدن(استغلاظ) و مستقل شدن(استوی علی سوقه) مراحل رشد انسان تا بلوغ است و در این بلوغ دیگر تو منتظر دیگران نیستی از تنهایی وحشت نداری که لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقلة اهلها در راه از تنهایی نترس و در بیراه از جمع مطمئن مباش که آن تنهایی مولد است و این جمع مضمحل من این امید را دارم که شما در این فرصت موجود و در این کلاس درس خود را خوب بخوانید چون انسان واقعگرا انسانی است که در فکر موقعیتها نیست بلکه در حساب موضع گیری صحیح است این مهم نیست که تو در چه موقعیتی هستی این مهم است که در هر موقعیت چگونه موضع می گیری و با چه زاویه ای با مشکل برخورد می نمایی بعضیها در کشاکش حالتها میمانند و بعضیها از موانع وسیله می سازند کوثر همین نکته این است که نباید فراموش کرد کوثر کثیرالخیر است نه کثیرالنعمه گاهی تو امکانات زیاد داری و گاهی بهرهبرداری و خیر زیاد این دوم مهم است که بتوانی در هر موقعیت درس آن مرحله را بخوانی و به حسرت موقعیتهای دیگر خودت را به ناتوانی نسپاری رسول در آیه چهارم سوره احقاف مامور است که بگوید قل ما کنت بدعا من الرسل و ما ادری مایفعل بی و لا بکم مامور است که بگوید من نمیدانم چه پیش میآید و موقعیت ها چیست ولی میدانم چه باید بکنم و دنبال امر و وحی باشم کسانی که دستور را میشناسند دیگر در گرو شرایط و موقعیت ها نمی مانند ما در اسلام خود فرزند رسول هستیم و برای بلوغ خود در انتظار مهدی موعود ایم تا در فکر و بینش و در علم و دانش و در احساس و قلبمان به آن چنان بلوغی برسیم که سزاوار استقلال و شایسته اقدام باشیم و حتی در تنهایی نمانیم و از رنجها نترسیم و دنبال راحتی امر نباشیم که وسعت صد رمان هدیه ایست که خدا از رنج ها به ما ارزانی می دارد خیلی پرگویی کردم امیدوارم که بتوانی با آنچه که داری به آنچه که نداری راه یابی که در روایت است من عمل بما علم علمه الله علم ما لم یکن یعلم کسی که به دانسته هایش عمل کند به آنچه که نمیداند راهنمایش میشوند
⁉ چه باید کرد؟
🖌 با یکی از افراد خوش سابقه در انقلاب در خدمت ایشان بودیم، من از لحن گفته های آن آقا برداشتم این بود که مأیوس است و در اوضاع کنونی از عملکردها به بن بست رسیده است و گفتم: استاد شما چه میگویید؟
🌱 فرمود: بحث ناامیدی نیست.
💡 چراغها اول غروب و در ابتدای تاریکی روشن می شوند 💡
👈 من کار را همان روش در مسئولیت و سازندگی می دانم.
✅ باید همان طور که قبل از انقلاب کار کردیم کار کنیم و دوباره بسازیم.
یادم نمی رود وقتی شنیده بود چند جا از سخنرانی هایم برداشت سیاسی و جناحی شده است، گفت:
#کار_تربیتی_مقدم_بر_همه_چیز_است
💎 هر حکومت با اهداف خویش نیازمند به مهره های کارآمد است، به ویژه حکومتی با گرایش علوی که فقط بر شانه هایی که دلی باورمند را در سینه دارند، برپا می شود.
📚کتاب مشهور آسمان، ص۵۲، نوشته استاد عزیزالله حیدری
✅ رسالت جمهوری اسلامی
✍ اکنون این جمهوری اسلامی و این حکومت اسلامی است که ریشه گرفته و ″حوادث″ و ″مسائل″ و ″روابط جدیدی″ را مطرح نموده
و این حکومت اسلامی است که در برابر حکومت های ممالک اسلامی و حکومت های الحادی و نیرومند شرق و غرب باید نه تنها به ″جواب مسائل″ و ″تنظیم روابط″، که به «تبیین طرحی جامع و اجراء و مدیریتی هماهنگ» که بتواند در برابر طرح های تربیتی و فلسفی و اخلاقی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حقوقی و قضایی موجود سرفراز و مسلّط باشد، بپردازد.
📚 درآمدی بر علم اصول/ص ۶۹
📲 لینک گروه لیلة القدر مشهد 👇
https://sapp.ir/joingroup/Sh7TtugDCUlbJKNOi3rf1HRV
هدایت شده از چشمه جاری
✅ يكى از دوستانِ خود را در مكه در حال طواف ديدم. گريه مى كرد و مى گفت: انسان حتى در كنار كعبه و خانه خدا از هيچ گناهى جدا نيست.
✅ گفت: در حال طواف نگاهم به زنى افتاد كه بيش از حدِّ مجاز بر او متوقف ماند، با خود گفتم شرم نمى كنى كه در كنار بيت حق و در كنار شهود حق، در كنار سنگهايى كه شاهد او هستند، باز گناه مى كنى⁉️
✅ اين جوان كسى بود كه مى گفت: به مدينه آمده بوديم و زوّار ايرانى هم هنوز مستقر نشده بودند. صاحب خانه ما زنهاى متعددى داشت.
✅ يكى از زنهاى او كه زن جوانى هم بود، روزى به اتاق من آمد، ديدم كه جلوه مى كند و خودش را برايم آماده كرده است، بلافاصله به حرم حضرت رسول صلّی الله علیه و آله رفتم و گفتم: يا رسول اللَّه! چه كسى را مى خواهيد امتحان كنيد؟ اگر شما دستگيرى نكنيد، ما غرق شده ايم!
✅ مى گفت: شب هنگام، دير وقت به خانه برگشتم، ديدم كه صاحب خانه حركت كرده و به رياض رفته است.
✅ به او گفتم: اگر خدا بخواهد به تو عنايتى كند و طاعات تو، غرور تو را بارور نكند، بايد حساب تو را صفر كند تا بفهمى كه اگر خودت باشى، حتى در كنار كعبه هم از حرام فاصله اى ندارى.
📚 اخبات، ص 52
🆔👉 @cheshmeyejarie
هدایت شده از روش تدبر در قرآن و سیره
✨✨✨✨✨✨✨✨
✅گالشهایی به رنگ محبت
سالها رفت و آمد خانوادگی، سفرهای یک ماهه ماه مبارک رمضان به مشهد مقدس به همراه خانواده و ... باعث دوستی و رابطه بین دخترانمان شده بود تقریباً هم سن و سال بودند، آنقدر مرحوم شیخ (رحمةالله علیه) به فرزندانش محبت میکرد و عشق میورزید که جبران خیلی از کمبودهای مالی که در زندگی داشت را جبران مینمود وقتی خانوادهاش گلایه از نداشتن اتومبیل میکردند، به مزاح میگفت همه این ماشینها مال ماست و خیلی موارد مشابه.
روزی دخترم با تعجب به نحوی اعتراضی به مشی مرحوم شیخ گفت:
بابا امروز دختر حاج آقای صفایی را دیدم در حالیکه گالش به پا داشت چرا گالش؟! نمیتواند برای تنها دخترش یک جفت کفش آبرومند بخرد؟
تعجبش از این بود که دختر مرحوم شیخ خیلی راحت و عادی با این مسئله برخورد نموده و عین خیالش نیز نمیباشد!
یک نقطهضعف تربیتی! حالا در مقام اعتراض با کمی شیطنت گفتم: شیخ شما دیگر چرا!!
در این زمانه که دخترهای هم سن و سال فرزندتان اینقدر به مُد لباس و کفش و .... اهمیت میدهند، گالش برای دخترتان خریدهاید؟ (و این در حالی بود که ایشان به زندگی خیلی از مستمندان رسیدگی کرده و حتی طعام روزانهاش نیز شرکاء زیادی داشت) باز شیطنت کرده و گفتم اگر ندارید بگویید تا بخرم؟
لبخند پر از محبت و البته تلخناکی زد و در حالیکه چشمانش پر از اشک بود گفت:
من و خانوادهام باید الگویی برای اینهمه طلبه فقیری که در اطرافمان هستند باشیم، باید با حداقلها زندگی کرد تا حجت بر دیگران تمام شود.
گفتم: آخر فرزندتان چرا؟ شاید توان این فداکاری را نداشته باشد؛
گفت: نداشتن ماشین و کفش و لباس خوب را میتوان با محبت جبران کرد آنقدر به خانوادهات محبت کن که سرشار شوند و در هر شرایطی با تو بمانند و از راه خارج نشوند البته من در انتخاب، آنها را آزاد میگذارم.
📚 نقل مکتوب خاطره به قلم آقای عربزاده از شاگردان استاد صفایی
@shagerd_Quran
هدایت شده از تربیت ولایی
✴️✅ بخش زيبايى از حيات طيبه استاد صفایی رحمة الله علیه به سفرهاى مشهد تعلق دارد. چرا كه پايان ماه و اول ماه بعد خود را به مشهد مىرساند.
✴️✅ مىگفت: اگر جسم با دو روز حمام نرفتن بو مىگيرد، روح با يك نيت بد سياه و كدر مىشود. به همين خاطر به امام رضا علیه السلام پناه مىبرد.
✴️✅ مىگفت: زيارت امام رضا علیه السلام مثل حمام است. و با اين نياز به درگاه امام مىشتافت.
✴️✅ روزى يكى از مريدان مشهدى گفته بود: بياييد منزل ما خالى است. ايشان از آدرس خانه آن جوان پرسيد و پاسخ شنيد كه مثلاً نخ ريسى! فرمود: دور است. من جايى دور و بر حرم مىخواهم.
✴️✅ پرسيدند: چرا اينقدر نزديك؟ فرمود: آخر آلودهها لب حوض مىنشينند!
✴️ آن قدر يقين به رأفت و دست گشايشگر آقا داشت كه وقتى گدايى در نزديكى حرم امام رضا علیه السلام از او چيزى خواست، با آن همه دست و دلبازى محل نگذاشت و اعتنايى به او نكرد.
✴️✅ وقتى اصرار فقير را ديد،گفتند:بىسليقهاى! آدم در كنار دريا از يك پيت حلبى آب نمىخواهد!
🆔 @cheshmeyejarie