eitaa logo
ترحیم خوانی مجمع الذاکرین
17.2هزار دنبال‌کننده
452 عکس
183 ویدیو
26 فایل
پندیات/اشعارترحیم وروضه ازابتداتاانتهای مجلس ختم مادحین گرامی برای ارسال صوت مجالس خوددرکانال به این آیدی ارسال بفرمایید 👇 @khadeemeh110 @khatmkhanimajma #ترحیم_خوانی_مجمع_الذاکرین
مشاهده در ایتا
دانلود
چند روزه این دل /داره بهونه آهنگ ماتم /برام میخونه آتش زقلبم /کشد زبونه برگرد وبابا /چراغ خونه داد از جدایی بابا کجایی بابا کجایی پشت وپناهم /بودی تو بابا گشتم زبعدت /من زار وتنها زحمت کشیدی /بهرم به دنیا یادم نمیره /اون رنج و غمها داد از جدایی بابا کجایی بابا کجایی بودی تو فخر و /هم آبرویم رفتی شکسته /دیگر سبویم این دردر دل را / من باکه گویم باشی به هرجا /تو گفتگویم داد از جدایی بابا کجایی بابا کجایی آمد بهار و / روئیده لاله از دل برآید /اندوه و ناله از د‌وری تو /دل گشته پاره خانه ز هجرت /پر از ملاله داد از جدایی بابا کجایی بابا کجایی شبهای جمعه //آیم مزارت اشک دو دیده /سازم نثارت قربان جسم /تبدار و زارت ای کاش بودم /شمع مزارت داد از جدائی /بابا کجائی بابا کجائی 🔸️شاعر: @khatmkhanimajma
جوانی چونکه از کف رفت دوباره بر نمیگردد یقین دارم درخت خشک دوباره تر نمیگردد بدان قدر جوانی را که تا قدرت به تن داری که جسمت ناتوان گردد ترا باور نمیگردد زبعد هر بهاری لاجرم فصل خزان آید گل این باغ هم ایمن ز باد شر نمیگردد بجز مهر و محبت ها کلید فتح دلها نیست که فتح کشور دل با دو صد لشکر نمیگردد مگو راز دل خویش را به هر نامحرمی ای دوست که هر ناکس در این عالم ترا یاور نمیگردد هزاران قصه مرگ عزیزان را به چشم دیدی از این خیل سفر کرده یکی هم بر نمیگردد بگو تا کی به دنبال زر و زیور به دنیایی که یار هیچ کسی فردا مقام و زر نمیگردد خدا داند که حق گویی بود از بهترین خصلت نمیدانم چرا دیگر کسی بوذر نمیگردد سزای هر بد و خوبی به قدر زره ائی پیداست جزای خوبی ها جز جنت و کوثر نمیگردد خدا فرموده در قرآن به کل من علیها فان کسی ایمن ز دست مرگ و این ساغر نمیگردد هزاران تن اگر هر روز محبت ها کنند بر تو یکی زان آدم مشفق چنان مادر نمیگردد پیمبر غیر زهرا هم شنیدم دخترانی داشت ولی در علم و حلم صدیقهٔ اطهر نمیگردد (صفا ) گوید که دنیایم چنان زندان تاریک است که یک لحظه زعمرم بی غم مادر نمیگردد
در امورات بی دلیل پرونده ایی را وا مکن تا نداری علم ، قضاوت کار این دنیا مکن پیش خود حکم گناه هیچ کسی صادر مکن بهر روشن گشتن امری ز حق حاشا مکن تا ندیدی چشم خود هرگز گواه بر آن مباش از خدا  پروا نما  خلق. خدا رسوا مکن چون قیاس هر اموری علم آن امر لازم است بی درایت کار دنیا  زشت و یا زیبا مکن در بر ظالم چو شیر باش در بر مظلوم شفیق بهر احقاق حقوقی حق بگو پروا مکن هر کجا دیدی شنیدن باعث جرم و گناه است مثل کر باش و گذر کن ، وقفهٔ بیجا مکن یک دو روزی گر شدی حکم قضا مسند نشین فکر فردا باش و اینجا کار خویش خطا مکن گر امین کس شدی سعی کن امانت دار باش سرّ او افشاء مساز و  کاری چون اعدا مکن چرخ دنیا گر ترا صاحب مقام کرد  در جهان نان مردم را مبر یا ظلم بر آنها مکن هر که باشی عاقبت در چنگ مرگ گردی اسیر دل به دنیا کم بده فکری به جز عقبا مکن سوی صحرا  کِیْ رود شخصی بدون قوت و آب دست خالی هجرت از اینجا تو بر آنجا  مکن ای( صفا) خواهی که نامت زنده باشد روزگار ترک از کار نکو  و  روضهٔ مولا مکن 🌹🌹 ✍ 🔘🔘🔘🔘🔘🔘🔘🔘🔘
سلام ای مونس شبهای تارم سلام ای مادرم ای غمگسارم سلام ای خفته در خاک جدایی عزیز جان من مادر کجایی سر قبرت نشینم بادل تنگ بریزم اشک چشمون بر روی سنگ که تو بودی چراغ خانه ما دگر تاریک شد کاشانه ما دلم را با خودت بردی به همراه زدی برسینه ام صد شعله آه دگر بعد توبا غم هم غرینم چگونه جای تو خالی ببینم 🔸️شاعر:
فلک بُردی ز باغم حاصل من زدی آتش تو آخر بر دل من ندیدی اشک چشم مادرش را چرا بردی ز باغش حاصلش را عجب نامردی ای دنیای فانی ربودی دخترم را در جوانی ز خاک غم گِلِ من را سرشتند به تقدیرم چنین غم را نوشتند عزیزم قامت بابا شکسته شدم از زندگی بیزار و خسته در و دیوار غبار غم گرفته چرا تقدیر ، شانسم کم گرفته تو ای زیبا گل در خاک و خفته درود زندگی را زود و گفته چسازد بعد بابای زارت بیاید هرشب جمعه مزارت اگر چه داغ تو بنموده پیرم مرا از زندگانی کرده سیرم کنم در خاطرات خود مصوّر غم آن نو جوان شهزاده اکبر نبوده در تن تو زخم شمشیر چو دیده زخم پیکر شد حسین پیر ترا با عزّ و ناز بر دوش کشیدن ولی جسم علی صد جا بریدن نبوده جای بوسه بر تن او نموده اربأ اربا دشمن او بده صبری تو ای خلاق باری دگر بس کن (صفا) کم کن تو زاری 🔸️شاعر:
🔸️شاعر: فلک بُردی ز باغم حاصل من زدی آتش تو آخر بر دل من ندیدی اشک چشم مادرش را چرا بردی ز باغش حاصلش را عجب نامردی ای دنیای فانی ربودی دخترم را در جوانی ز خاک غم گِلِ من را سرشتند به تقدیرم چنین غم را نوشتند عزیزم قامت بابا شکسته شدم از زندگی بیزار و خسته در و دیوار غبار غم گرفته چرا تقدیر ، شانسم کم گرفته تو ای زیبا گل در خاک و خفته درود زندگی را زود و گفته چسازد بعد بابای زارت بیاید هرشب جمعه مزارت اگر چه داغ تو بنموده پیرم مرا از زندگانی کرده سیرم کنم در خاطرات خود مصوّر غم آن نو جوان شهزاده اکبر نبوده در تن تو زخم شمشیر چو دیده زخم پیکر شد حسین پیر ترا با عزّ و ناز بر دوش کشیدن ولی جسم علی صد جا بریدن نبوده جای بوسه بر تن او نموده اربأ اربا دشمن او بده صبری تو ای خلاق باری دگر بس کن (صفا) کم کن تو زاری
پسر آوای غم دارد دل من زمرگت سوخت تمام حاصل من ببین بابا دلی بشکسته دارد الان چند روزه داغت ناله دارد توئی یوسف منم یعقوب نالان ندارم چاره ای جز درد وهجران جوان گلعذار ومه جبینم نبود است وخیال داغت ببینم تمام آرزویم گشته فانی ازآنکه رفتی جانا در جوانی بدل بود آرزو شادت نمایم به تخت بخت دامادت نمایم بگیرم جشن دامادی برایت فلک بنشانده آخر درعزایت نشسته مادرت اندوه وهجران همی نالد به یادت ای پسرجان الهی نوجوانی بد نبیند گل حسرت به ناکامی نچیند جوانمرده ندارد خواب راحت نباشد مرحمی بر این جراحت (صفا)داغ جوان درمان ندارد جوانمرده به جز حرمان ندارد ✍️