._._. ⃟ ﷽ ⃟ ._._.
🔻فراخوان روایت اقتدار🔻
رژیم موقت و غاصب صهیونیستی با حمله به ایران آبروی خودش را برد.
اما
🔸تعدی به خاک جمهوری اسلامی ایران چیزی نیست که از طرف ما مورد قبول باشد.
✔️روایتهایتان از احساس خشم و انزجار نسبت به این اقدام مذبوحانه، عدم ترس و مقاومت پایدار ، ایستادن در کنار نیروهای نظامی، قدردانی از سپاه و ارتش فداکار و همچنین احساس افتخار به نیروی نظامی جمهوری اسلامی را برایمان بنویسید.
🟢ما اینجاییم تا صدای شما باشیم و روایتهای شما از موضوعات روز را منتشر کنیم.
#خط_روایت
#ایران_قوی
#ارتش_قهرمان
#طوفان_الاقصی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🌱 https://eitaa.com/khatterevayat
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
صبح شش آبان مثل همیشه از خواب بیدار شدم. نماز صبح و تعقیباتش که تمام شد، پیامرسان را باز کردم و گروه دوستانه را لمس کردم. یکی از بچهها نصف شبی پیام داده بود: «بچهها شما هم صدای انفجار رو شنیدید؟»
و بقیه گفته بودند: «انفجار؟! نه!»
دوباره پیام داده بود که: «بابا خیلی بلند بود چطور نشنیدید؟»
و بهش گفته بودند: «بابا خواب بی خواب شدی، بگیر بخواب خبری نیست.»
و بعد از چند دقیقه دوباره پیام داده بود: «اسراییل حمله کرده. سه تا استان رو زده. و منی که امشب تو حیاط خوابیده بودم و میخوام برم ادامهی خوابمو ببینم...!!!»
چشمم روی این جملهاش خشک شد. حمله کرده؟!
به یک صدای بلند که نمیشد استناد کرد. علتش هرچیزی میتوانست باشد. مثلا ترکیدن کپسول گاز و .. .
از گروه دوستانه خارج شدم و سراغ کانالهای خبری رفتم. بیانیهی ارتش را که دیدم، فهمیدم خبر راست است.
پس چرا من چیزی متوجه نشدم؟ البته بعداً فهمیدم خیلیهای دیگر هم چیزی متوجه نشده بودند.
حمله کرده؟! چقدر وقیح. مثل اینکه این جانی، حرف حق سرش نمیشود. فقط زبان زور میفهمد.
طبیعتاً به فکر افتادم که دقیقاً چه اتفاقی افتاده؟
آیا کسی شهید شده؟
آیا خرابیای به بار آمده؟
اما هنوز خیلی زود بود برای مشخص شدن ابعاد ماجرا.
چیزی که عیان بود پدافند هوایی ما خداروشکر قوی عمل کرده بود.
بعداً مشخص شد تعداد زیادی از موشکها و ریز پرندهها را، صد کیلومتر قبل از ورود به مرز کشور عزیزمان و روی آسمان کشور عراق رهگیری و همانجا منهدم کرده بودند.
مهر را از روی اپن برداشتم و سجدهی شکر بجا آوردم. خدایا هزار بار شکرت بخاطر وجود افراد فداکار و دانشمند در کشورم.
فکرم درگیر شد. خیلی درگیر. حال واکنش ایران چیست؟
چه باید باشد؟
فارغ از کم و کیف ماجرا و ابعادش، این اولین بار است که اسرائیل با #خطای_محاسباتی_اش مستقیماً به خاک ما حملهی تسلیحاتی میکند و مسولیتش را هم میپذیرد.
کتری را پر از آب و زیرش را روشن کردم.
اگر ما هم جواب بدهیم، ممکن است دوباره غلط اضافه ازش سر بزند.
اما اگر سکوت کنیم و جوابی ندهیم، که با خود میگوید: «عه! چه جالب بهشان حملهی مستقیم کردم و از ترس درگیریهای بعدی، نشستند و تماشا کردند. پس هر بار دیگر و به هر شکل دیگر که دلم خواست میتوانم حمله کنم.»
درب یخچال را باز کردم. توی یخچال نان نبود، کشوی فریزر را بیرون کشیدم و یک قرص نان بیرون آوردم.
در صورت پاسخ دادن، احتمال حملهی بعدی مطرح است.
در صورت پاسخ ندادن، قطعیت حملهی بعدی مطرح است.
باید از این خطای محاسباتی درش بیاوریم.
اما چگونه؟
✍#فاطمه_صیادنژاد
〰〰〰〰
#خط_روایت
#ارتش_قهرمان
#ایران_قوی
〰〰〰〰
@khatterevayat
ایران خانم
دم میزِ آقای محمدی وایساده بودم
روزی چندبار مجبورم برای تطابق بسته ها با بارنامه های پستی،پی دی اف های شرکت رو با آقا محمدی چک کنم
مسئول ثبت سفارش هاس
روی میزش پر از نمونه های کار شرکته
یه قسمتی از رو میزش پر از پرچم های چاپی بود که به مشتری نشون بده
کلافه از شلوغی میزش داشت دنبال برگه ایی که ازش میخواستم میگشت
با خنده و شوخی بهش گفتم :(آقا مجید،میزت شده مثِ سالنِ اجلاسِ سرانِ اُپک،پر از پرچمه)
یه کوچولو خندید و گفت:(دیدی تروخدا گرفتاری رو،نمونه است دیگه واس مشتری،حالا خوشت اومده یکیشو بردار تو)
خیلی بی منظور و بی هوا دستمو بردم سمت پرچم ایران و گفتم:(امممم اینو ببرم واس رو میزم؟)
چشمای درشتش،گرد شد و با یه حال مرموزی پرسید:(عِرق داری؟)
شاید هنوز صفحه مانیتور کامپیوترمو ندیده بود که از روزی که تحویلش گرفتم،مزین شد به عکس آقا مصطفی
یا احتمالا وقتی ازش پرسیدم اون بسته عکس هایی که ۱۰تا بودن رو شاسی و عکس آقا بود رو با چه باربری فرستادین،حواسش به واژه اقا نبود
یا ممکنه هنوز گذرش به اتاقی که هستم نیفتاده که عکس حسن آقای باقری رو کنار گلدون شیشه ایی رو میزم ببینه
که اگه این نشونه ها رو میدید احتمالا درباره عِرقم به پرچمی که رو میزش بود سوال نمیپرسید
از سوالش یکه نخوردم
بی مکث و تردید گفتم:(با همه وجود...)
و دیگه سکوت بود بینمون
حتی سراغ بارنامه ها رم نگرفتم
نه از لج و کینه
یا از اختلاف و دشمنی
از حواسِ پرت
از فکری که همون لحظه پرکشید
از اضطراب و ضربانِ تندِ قلبم برای محبتی که گرماش رو بیشتر روی سلول ب سلول پوستم حس میکردم
چطورمیشه به تو عِرق نداشت ایران خانم
چطور میشه برای وجب ب وجب خاکت نمرد
چطور میشه برای خروشِ کارون
برای گرمایِ خورشید امیدیه
برای مه پاییزی ماسال
برای استواری کوه های بیستون
برای شن و ریگزار های تفتیده سیستان
برای تو
برای تو
برای تو ایران خانم چطور میشه جون نداد.....
عشق به خاکت فرقی با مادر نداره
فارغ از هر اختلاف فکر و سلیقه و عقیده ایی،سرِ عرق برای تو ایران خانم،مثل همه عمر تا الان و از الان تا آخرِ عمر
هر ثانیه و هرجا بی تردید جوابم درباره عشق به تو،(همه وجود)خواهد بود....
✍#نرگس_نصرتی
〰〰〰〰
#خط_روایت
#ارتش_قهرمان
#ایران_قوی
〰〰〰〰
@khatterevayat