چشم ها در سکوت سخن می گویند.
زبان حتی بی آنکه کلامی بگوید، ابراز دارد.
دست و پا زدن ها و جیغ های شبانه ی کوتاه قامت را ، بزرگ قامتان
بر نمی تابند.
آرام باشید!
این کودک ماه ها انیس فرشتگان بوده است.
طبیعی است. او شب ها رفع دلتنگی می کند.
وقتی با چشمهای بسته می خندد. خاطره بازی می کند با ملکوت.
بی غرض نبود که پیامبر فرمود :
طفل خود را اگر دختر بود، تا هفت روز فاطمه و اگر پسر بود محمد صدا کنید.
ای فدای قد و قامت فکرت بشوم پیام آور ِ عالم!
آری! این طفل، دلدارِ دل آرامی چون فاطمه بوده است. حق دارد.
اما اهل زمین، اهل یقین را درک نمی کنند.
او را به دکتر می برند. مقداری کارخانجات ناکجا آباد ِ قزوین را به خورد طفلک می دهند. آن قدر ادامه می دهند تا او هم دلش از آسمان کنده می شود و زمینی می شود.
تاریخ می نگرد و می نویسد:
آن کوتاه قامت، با همان ذره ذره عشقی که به لطف خدا، در قلبش می ماند، بلند قامتی می شود که قیامت می کند.
عاقله بانویی برای خود می شود. بزرگ مردی برای اهل و دیارش می شود.
گاه گاهی اسم فاطمه و حسین که می آید، بی اختیار مشک چشمش به یاد اهل آسمان پر می شود و روی بیابان ِ گِرد و گرم صورتش سرازیر می شود.
بعد؛
سبک مانند ابرهای تازه ی بهار، گرد آسمان دل اهل بیت می گردد و خدا را تقدیس می کند. خدایی که آدرسش را از اهالی بیت نورانی خدا گرفته است.
برمی خیزد. و می داند که اگر این چرخش قلب و زبان و چشم نبود، دوام نمی آورد.
و هنوز که هنوز است تاریخ مشک های عباس را می نگرد و می گرید.
آه! ای تاریخ! بر کودکان و زنانی باید گریان باشی که با اسم آزادی، در چاله های نفسانیت ِ غرب ِ خاموش، دفن می شوند. سرزمین مادری شان را می خواهند. حق نفس کشیدن می خواهند.
ایها الناس!
کودک تان سیراب می شود. یا حسین می گوید. شما را در آغوش می گیرد. آرام می خوابد.
در میان ِ خواب ِ بلند دنیا، کودکانی در حسرت آخرین آغوش امن مادرند.
تکان دهید گهواره ها را.
هیس! کودک به خواب رفت!
نه!
گویا این بار هم موشک های عظیم الجثه، پیکر کوچک کودک را خواباندند.
...
کلمه مُرد.
دفترم سیاه پوشید.
اما ؛ خاموش نمی مانیم.
ای قلم ها تازه شوید که کارزار قلم رسیده است.
ای قلم! به تعداد خفتگان ِ عالم، جوهر داری؟
جواب قلم را با تیر جوهرش می شنوم. الحمدلله! یاران جنگی برای امام زمان کم ندارم.
آه! قلم سنگینی بار رسالت ِ یاران ِ یوسف فاطمه را درک می کند. قلم دارد می شکند.
از اینجا به بعد،قلم هم تر می شد. خیس شد.
بیایید! بربایید! رباب ها امروز در تلاطم اند. علی اصغر ها پر پر شده اند.
داغ ِ سرد ناشدنی ِ مادران، گلوی مرا خنج گرفته و اجازه ی نفس کشیدن نمی دهد. صدای خس خس سینه ی پر درد یوسف زهرا را می شنوم.
باز روزنامه چی ها لال شده اند.
آه ای فرهنگ جاهلیت! در کنج ِ گوشی های مردم، خموش مانده ای؟
سکوت، سکه ی روسیاهی است. تاریخ! فریاد بزن:
این خاموش ماندگان در قتل عام زنان و کودکان ، همانانی هستند که برای یک دختری که به طور طبیعی از دنیا رفت، #مشکوک سازی علیه پلیس کردند و واویلا گویان برای حقوق از دست رفته ی زنان در خیابان ها خون های بی گناه ریختند.
ای تاریخ از زبان ما به فلسطین که میدان دار ِ اهل یقین در زمین است، بگو:
قدس را به آغوش تو برمی گردانیم.
✍ #ف_ص
〰〰〰〰
#خط_روایت
#نبرد_مرگ_و_زندگی
#طوفان_الاقصی
〰〰〰〰
@khatterevayat