📜 #متن |🔰وقتی تلقّی ات را عوض کردی...
لازمه رسيدن به حقوق متقابل اين است كه تلقّى آدمى از خودش عوض شود.
مادامى كه اين تلقّى پايين است و مادامى كه آدمى از خودش همتى ندارد و به كم قانع است، هر حكومتى مى تواند او را فريب دهد.
حتى حكومت هايى پايين تر از سطح حكومت هاى موجود هم مى توانند تو را بشكنند و حتى لوطى هاى محل مى توانند تو را به سمت و سوى مقاصد خودشان ببرند.
تو مى توانى با ترس از آنها و يا طمعى كه به آنها دارى، به سمت خواسته هاشان روى بياورى و بدون اين كه هيچ چيزى به تو بدهند و بدون اين كه بهداشت و امكان و خانه اى براى تو تأمين كنند، باز تو در چاله نياز آنها و در چنبره خواسته هاى آنها قرار بگيرى.
وقتى كه به بيّناتى رسيدى و اين بيّنات، تلقّى تو را از خودت عوض كرد، طبيعتا به سطحى مى رسى كه قراردادهاى جديدى را مى خواهى، از حاكم توقّع جديدى دارى و اين توقّع است كه تو را به على نزديك مى كند و اين توقّع است كه خوف و وحشت را در دل ديگران مى آورد.
با اين تلقّى جديد، ديگر كسى مانند مالك در دست هاى معاويه جا نمى گيرد.
بر خلاف عمرو عاص، كه او مصر را مى خواهد و با همه شيطنتش در دست هاى كوچك معاويه جا مى شود و با ذلت و حقارت هم او را جمع مى كند.
❛❛ عینصاد
📚 #مشکلات_حکومت_دینی | ص ۴۱
#⃣ #بریده_کتاب #سیاست
👤: @ad_Einsad
📜 #متن |🔰هنوز چوبیم !
🪵انسان در يك نگاه مى تواند عظمت و قدر خويش را بشناسد و از قناعت ها و سستى هايش آزاد گردد.
🪵او مى بيند تمام هستى به او منتهى شده و مسخّر او هستند.همه به او رسيده اند... او مى بيند از سنگ، از خاك، از خورشيد، از شاخه ها و درخت ها، جلوتر است ... اما نه جوشش دارد و نه رويش و نه جنبش و نه شكوفه و نه كوششى.
🪵 سنگها فجر داشته اند و شكافته شده اند، اما من فجرى نداشته ام و نجوشيده ام ... خاكها اين همه رويانده اند، اما من رويشى نداشته ام . خورشيدها، اين همه حركت و جنبش، اين همه بخشش و دهش داشته اند، اما من هيچ نورى و حرارتى و هيچ شورى و جنبشى، نيافريده ام!
🪵وقتى هنگام بهار، به باغ مى رفتم و شاخه ها را غرق در شكوفه مى ديدم، راستى شرمم مى آمد كه چندين بهار بر ما گذشته و هنوز چوبيم ... ولى چوب هاى مرده شكفته اند و در گل، غرقند ...
🪵اين ديدارها و مقايسه ها انسان را، از قناعت ها، جدا مى كنند و او را پيش مى آورند.
🪵 همين كه همت ها، عالى شدند و خواسته ها فراتر رفتند، جوشش ما زيادتر مى شود و نهفته ها و پنهان ها رو مى آيند.
🪵 كسى كه خواسته اش دم دستش، هست، حتى از پاهايش استفاده نمى برد. ولى اگر خواسته هايش دورتر شد، مى رود و راه مى افتد. و همين طور، مركب ها را استخدام مى كند و همين طور مركب مى سازد و حتى سفينه ها را به ماه مى فرستد.
🪵 توجه به ارزش ها و عظمت ها به انسان همت مى دهد. و همت ها او را به جريان مى اندازند و استعدادهاى مدفون او را بيرون مى ريزند .
❛❛ عینصاد
📚 #روش_نقد جلد اول| ص ۴۷
#⃣ #بریده_کتاب #دین_شناسی
👤: @ad_Einsad
📜 دخترم!
🌺دخترم! مىدانى ريشهى آدم چيست؟ ريشهى تو، فهم تو، علاقهى تو و انتخاب توست.عمل تو، از اين ريشهها سر بلند مىكند.
🌺بلوغ و آزادى و عقل و سنجش، نظارت و حسابرسى مىخواهد.
نظارت بر كارها و حالتها و برخوردها، نظارت بر هدفها و بر راهها و پيشنهادها و روشها.
🌺 آيا مىخواهى به خاطر سختى، از اين نظارت و سنجش چشم بپوشى و دست بكشى و مثل حيواناتى زندگى كنى، كه اين نيرو و توانايى را ندارند؟
🌺خداوند، آدمهايى را از حيوانات پستتر مى داند؛ چون حيوانات اين نيرو را نداشتهاند، ولى آدمى داشته و به كار نگرفته و يا خراب كرده و از كار انداخته است.
🌺درست مثل كسى كه در شب تاريك و در راه پر پيچ و خمى، چراغ و فرمان ماشين خودش را خراب كند و يا به كار نگيرد.
🌺 راستى، كه چقدر حماقت است و ما چقدر گرفتار اين حماقتها هستيم و نمىدانيم. و با غفلتها و غرورها و يا با مشروب و داروها، عقل و سنجش خود را خراب مىكنيم و در تاريكى مىتازيم و خوشحاليم؛ چون نمىدانيم كه چه كردهايم.
🌺درست مثل كسى كه در شب تاريك، براى پيدا كردن چند ريالى، آتشى روشن كرده و خوشحال است، كه پول خودش را يافته؛ ولى فردا مىفهمد كه اسناد و مدارك و اسكناس ها را آتش زده و با اين آتش، چند ريالى را يافته!
🌺آيا فردا، اين خوشحالى تاريك ادامه مىيابد؟ آيا در روشنايى معرفت، جايى براى سرور و غرور سياه است؟
❛❛ عینصاد
📚 #نامه_های_بلوغ | ص ۱۶۲
#⃣ #متن #بریده_کتاب #تربیت
📖 نامههای بلوغ 👉🏻
@einsad
http://eitaa.com/tablighoze
📜 #متن |🔰می دیدم که...
🌱اوائل بلوغم بود كه كارهايم را حساب مى كردم و قلّه هايم را تخمين مى زدم و راهم را ارزيابى مى كردم و پس از اين همه به خودم رو مى آوردم كه چه دارم.
🌱 در اين هنگام به امكانات و وابستگى ها از قدرت و ثروت و دوستها و خويشها و حتى دست و پا و مغز و شعور و استعدادهاى خودم فكر مى كردم و مى ديدم كه اينها چقدر فاصله دارند و چقدر هنگام احتياج، از من دور مى شوند. هنگامى كه صداشان مى زنى جوابت را نمى دهند.مى ديدم ثروتمندهايى كه در كنار صندوقهايى از ثروت و جواهرات تشنه و گرسنه مُردند.
🌱 مى ديدم قدرتهايى كه به ضعف رسيدند و بهارهايى كه پاييزشان رسيد. مى ديدم كه چگونه دوستها دشمن مى شوند و چگونه خويشان بيگانه مى گردند.
🌱با اين ديدارها از قلّه ها و راه هاى دشوار و از اين نيروها و همراه هاى بى خيال، سرم گيج مى رفت و وحشت، توانم را مى گرفت كه چگونه با اين مرده ها و يا ميرنده ها- دوستها و خويشها و...- كارم را و راهم را شروع كنم؟
🌱پس از اين ديدارها و وحشتها و تنهايى ها، گويا اين آيه دوباره و تازه نازل شده باشد، در من بزرگ مى شد. گويا از تمام هستى مى شنيدى كه اگر ضعيفى و تكيه گاه مى خواهى؛
«تَوَكَّل عَلَى الْحَىِّ الَّذى لايَمُوت.»
🌱 بر زنده ى كه نمى ميرد، بر او كه هر تكيه گاهى بر او تكيه دارد، تكيه كن.راستى كه قدرت و نيروى اين تكيه گاه ديگر حتى در برابر شكست ها از پا نمى نشيند.
🌱 چون (براى تو) مهم درست رفتن و با او رفتن است. و آنها كه اين گونه شروع مى كنند با شروع شان رسيده اند.
❛❛ عینصاد
📚 #بشنو_از_نی | ص ۱۵
#⃣ #بریده_کتاب #سیر_و_سلوک
👤: @ad_Einsad