هدایت شده از امــام زمانت نیست راحتے؟!!
#حدیث_مهدوے
🌺 #امامباقرعلیهالسلام میفرمایند:
«زمانی بر مردم می آيد که امامشان غايب شود🍃. پس خوشا به حال آن ها که در آن زمان بر امر [ولايت] ما ثابت بمانند...»👌❤️
📚کمال الدين، ج١، باب٣٢، ص۶۰۲
@emame_zamanam
#معجزه_شهید_همت
از زبان یکی از استاد دانشگاه
💢 یه شب خواب بودم که تو خواب دیدم دارن در میزنن. در رو که باز کردم دیدم #شهید_همت با یه موتور تریل جلو در خونه وایساده و میگه سوار شو بریم.
🔹ازش پرسیدم، کجا؟ گفت یه نفر به کمک ما احتیاج داره؛ سوار شدم و رفتیم.
🔸سرعتش زیاد نبود طوری که بتونم آدرس خیابونها رو خوب ببینم، وقتی رسیدیم از خواب پریدم.
💠 از چند نفر پرسیم که تعبیر این خواب چیه گفتن خوب معلومه باید بری به اون آدرس ببینی کی به کمکت احتیاج داره.
✉️ هر جوری بود خودم و به اون آدرس رسوندم، در زدم. در رو که باز کردن دیدم یه پسر جوون اومد جلوی در؛ نه من اونو میشناختم نه اون من و.
🍃گفت بفرمایید چیکار دارید، ازش پرسیم که با #شهید_همت کاری داشته؟ یهو زد زیر گریه!!😭
🔻گفت چند وقته میخوام خودکشی کنم😔. دیروز داشتم تو خیابون راه میرفتم و به این فکر میکردم که چه جوری خودم رو خلاص کنم که یه دفعه چشمم افتاد به یه تابلو که روش نوشته شده بود #اتوبان_شهید_همت. 🍃
گفتم میگن شماها زندهاید اگه درسته یه نفر رو بفرستید سراغم که من از خودکشی منصرف بشم😔 و الان شما اومدید اینجا و میگید که از طرف
#شهید_همت اومدید...😔 😭
▫️همـــــت دلـــــها▫️
#شهید_حاجابراهیم_همـــــت❤️
@kheiybar
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام و عرض ادب🌹
بهشت رضای مشهد، گلزار شهدا🕊
قسمت #شهدای_مدافع_حرم به یاد همهی اعضای کانال 🌺
اینجا واقعا بهشته...
شادی روح شهدا صلوات
#عاشقـــانهشهـــــدا
#خستگے_مانع_محبت_نشود
شب اومد خونه چشماش از بےخوابے شدید، سرخ بود.😣 رفتم سفره بیارم ولے نذاشت. گفت: امشب نوبت منه☺️، امشب باید از #خجالتت در بیام. گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و ڪوفته اومدے... نذاشت حرفم تموم بشه☹️ بلند شد و غذا رو آورد🍜. بعد غذاے #مهدے👦 رو با #حوصله بهش داد و سفره رو جمع ڪرد. بعد چایے ریخت و گفت: «بفرما».😍😌
راوے: #همســــرشهیـــد
#محمـد_ابـراهيم_همـت❤️
📙به مجنون گفتم زنده بمان، ص۲
@kheiybar
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
كركس به دل موسي مينشيند. او به حرفهاي نيروها دربارة مشكوك بـودن كـاك سيروس و اعتماد بيش از حد #ابراه
#رمان_شهیدهمت
بر اساس زندگی شهید
معلم فراری ۳
#پایان_فصل_پنجم
❤️سلاح زیر برف❤️
كاك سيروس ميگويد: «جلو كه جا نيست. سه نفري هم به زور جا شديم.»
#همت پشت ماشين سوار ميشود، ميگويد: «حالا هم سه نفري بنشـينيد. فقـط
سريعتر كه جان اين پيرمرد در خطر است.»😢
كاك سيروس كه از كار #همت جا خورده، با تعجب نگاهش ميكند. موسي از
ماشين پياده ميشود و ميگويد: « #ابراهيم، تو سينوزيت داري. همـين طـوري هـم
حالت خوب نيست. بيا بنشين پشت فرمان...»😒
#همت ميپرد وسط حرف موسي و با تشر ميگويد: «گفتم جان اين پيرمـرد در
خطر است. زود سوار شو، تا خود بيمارستان تخت گاز برو. تند باش.»😕
موسي كه ميداند اصرار نتيجهاي ندارد، پشت فرمان مينشيند و به راه ميافتد.
هر چه سرعت لندكروز بيشتر ميشود، بخاري ماشين اتاقك را گرمتر ميكنـد.
رفته رفته بدن كاك نايب گرم ميشود آه و نالهاش بلند ميشود😣. كـاك سـيروس،
بدتر از قبل، در سكوتي عميق فرو رفتـه اسـت. سـكوت ايـن بـارِ او از شـرم و
خجالت است.
موسي، آيينة ماشين را روي #همت تنظيم ميكند و با حسرت نگاهش ميكنـد.😞
#همت پشت ماشين مچاله شده است. هر لحظه لايهاي از بـرف بـر سـر و روي او
مينشيند و او را سفيدپوش ميكند.🙁
موسي در طول راه به اعتماد #همت فكر ميكند و بـه حرفهـاي جـور واجـور
نيروها. وقتي به بيمارستان ميرسند، از ماشين پايين مـيپـرد و بـه سـراغ #همـت
ميآيد.#همت مثل يك گلولة يخي در پشت لندكروز بيحركت مانده است.😫 موسي
هر چه صدا مي زند، جوابي نميشنود. كاك سيروس بتنهايي كـاك نايـب را بـه
دوش ميكشد و به اورژانس ميبرد. موسي ميپرد بـالاي لنـدكروز و برفهـا❄️ را از
اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
#رمان_شهیدهمت بر اساس زندگی شهید معلم فراری ۳ #پایان_فصل_پنجم ❤️سلاح زیر برف❤️ كاك سيروس ميگويد:
روي #همت كنار ميزند. #همت يخ زده است😢. موسي در حـالي كـه از دلشـوره و
نگراني بغض كرده است پرستارها را صدا ميزند.
شب است. موسي در اتاق نگهباني مقر سپاه نشسته و باز هـم بـه #همـت فكـر
ميكند☹️. براي ملاقات به بيمارستان رفت، كاك نايب مرخص شد؛ اما #همت هنـوز
بستري بود.
موسي از سرما خود را مچاله كرده است و به رازي فكر ميكند كه هنوز براي
خيلي از نيروها ناشناخته مانده است؛ راز جذابيت #همت. هنوز بعضيها ميپرسند:
#همت چه طور به ضدانقلاب اعتماد ميكند؟ آنها چه طور عاشق #همت ميشـوند؟☺️
نكند با اين كارهايش ميخواهد مقر را دو دستي تقديم ضدانقلاب كند ! 😕
از تاريكي، صداي پا ميآيد. موسي به خود ميآيد، سـلاحش را برمـيدارد و
ايست ميدهد. صداي پا قطع ميشود. موسـي در حـالي كـه تفـنگش را مسـلّح
ميكند، داد ميزند: «هركسي هستي، دستهايت را ببر بالاي سرت... آرام بيا جلـو.☝️
دست از پا خطا كني، شليك ميكنم.»😤
چند مرد مسلّح، در حالي كه سلاحهايشان را بـالاي دسـت گرفتـهانـد، پـيش
ميآيند. موسي ميپرسد: «كي هستيد؟»
يكي از همه مسنتر است، با صداي بغضآلودي ميگويد: «من كاك نايبام. با
پسرهايم آمدهايم سرباز كاك #همت بشويم. آمـدهايـم صـادقانه در ركـاب #همـت
بجنگيم.🙂✌️
#ادامه_دارد...
@kheiybar
✨شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من ازلحظه مرگ بسيارميترسم😞،چه کنم؟
🌸 #امام_صادق(ع) فرمودند:
زيارت عاشورا را زياد بخوان..👌
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟🍃
#امام_صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }
یعنی خدايا شفاعت حسين(ع)
را هنگام ورود به قبر روزى من کن...❤️
@kheiybar