خشتـــ بهشتـــ
🍃به نام او
به یاد #او
متولد بهارِ #انقلاب بود...خرداد پنجاهُ هفت.
هجده سالگی،قامتش سبز پوش #سپاه شد و نوزده سال پر افتخار برای کشورش خدمت کرد.
.
🍃همچو شهرتش، #شیردل بود و نترس...در قلبِ محبانِ علی(ع) #ترس جایی ندارد...
که اگر باشد زبان،لبیک گوی #عشق نمیشود!!
.
🍃مردی #شجاع و عاشق خانواده
#پسری پرافتخار
#همسری همراه
#پدری دوستداشتنی
.
🍃همه را برای زمین گذاشت و راهی #آسمان شد...!
روحش قرارِ ماندن نداشت...گویی آرامش را در خاکِ #سوریه میدید.
.
🍃ندای "هَل مِن ناصِر..." خواهرِ ارباب، قدمهایش را برای رفتن محکم کرد و او علی اصغر #تدمر شد...
.
🍃اولین روز #شعبان؛در آستانه میلادِ فخر عالمِ امکان؛حضرت ارباب(ع) تقدیر بر #شهادت رقم خورده بود.
.
🍃وقتِ رفتن به کمین خوردند و هنگام برگرداندن ماشین، پهلویش #گلوله را به آغوش کشید...و ذکر #علی (ع) در فضا طنین انداز شد...
.
🍃خاکِ #تدمر با عشق جسمِ بی جانش را در آغوش خود ماندگار کرد و بناشد به تاسی از بانوی گمنامِ #مدینه(س)، چند صباحی مهمانِ غربتِ سرزمینِ شام باشد💔!!
.
🍃کیلومتر ها آن سو تر؛ مادری نگران، همسری چشم به راه و پسرکی شش ساله دلتنگِ قهرمانشان بودند...😔
.
🍃یکسال گمنامیاش،فرصتی بود تا آیینه #صبر خانواده جلا بگیرد...
تا امیر علی بیاموزد؛زین پس مردِ مادرش است...به دلِ کوچکش بقبولاند؛ گرچه پدر در آسمانهاست اما مزارِ زمینیاش مامن و پناه گاهِ اوست⚘
.
🍃سفارش به #صبر کرده بود و عجیب این صبر عجین شده در حالاتِ همسرِ زینبیاش بود...
وقتی که تابوت را به آغوش گرفت و دست بر #استخوانها کشید...
آن هنگام که قبلترها را تصور میکرد و علی اصغرِ خندانش را؛
و آن هنگام که راهِ پیش رو را بدونِ مردِ شیردلش تجسم میکرد؛
در نگاهش "ما رایتُ الا جمیلا" را میدیدی...
.
🍃به گفته علی اصغرش، "لا یَوم کَیَومِکَ یا اباعَبدالله...💔"
و همین جمله آرامشی بود بر قلبِ بیتاب و مضطرش.
✍️نویسنده: #زهرا_قائمی
به مناسبت #سالروز_ولادت🥀
#شهید_علی_اصغر_شیردل💜
#جوان_مؤمن_انقلابی💚
#تولدت_مبارک_عزیز_برادرم💛
•┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•
@shohadae_sho
•┈┈••••✾•🌸•✾•••┈┈•
#شهدایی_شو ❤️••👆🏻
خشتـــ بهشتـــ
🍃خلاصه زندگی اش را قلم میزنم از همسایگی #کریمه_اهل_بیت تا دو سال استراحت در آغوش تدمر. از آن لحظه نابی که اذن دفاع را از بانوی #قم گرفت تا زمانی که بال درآورد و به سوی آسمان شتافت❣
.
🍃شاید همه آن چیزی که من میدانم همین باشد، در ذهن کوچک و خسته ام نمیگنجد که او را ترسیم و توصیف کند از این پایین تا آن بالا راه بسیار است او به وصال #مادر_پهلو_شکسته به آسمان عروج کرد و من به قعر چاه سقوط😓
.
🍃از زمین، آسمان جور دیگریست، ابرهایش سفرنامه ها میخوانند اگر خوب گوش کنی. از انتظار میگویند اینکه مادری کنج خانه نشسته و از پنجره حیاط را تماشا میکند بلکه در باز شود و قامت رعنای پسرش را باز به آغوش کشد♡
.
🍃از همسفری میگوید که به #ابوزینب دل بست و عاشق شد و چه خوب میدانست "هجران، کیفر #عشق است"* که چون #یعقوب به انتظار نشست و این کیفر را به جان خرید😞
.
🍃به آخر سفرنامه که میرسند بغض میکنند. به آن لحظه که ابوزینب رفت و برنگشت، چشمه اشک مادر خشک شد نیامد، دل همسر هزار تکه شد اما نیامد. به گمانم مادر دلش نیامد، پسر از لطف حضور #فاطمه(س) بی نصیب بماند که دست به دعا نبُرد بلکه به #انتظار نشست😔
.
🍃و انتظار، عجیب سخت و نفس گیر است. اینبار قلم را به دست میگیرم تا در چاه برای خودم گمنامیاش را رسم کنم، سری که بر دامن زهراست و #تدمر که دو سال میزبان مهمان ایرانی اش بود.
#شهادتت_مبارک
.
.
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
.
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_احمد_جلالی_نسب
.
📅تاریخ تولد : ۱۳۵۲
.
📅تاریخ شهادت : ۲۲ آذر ۱۳۹۵.تدمر سوریه
.
🥀مزار شهید : گلزار شهدای قم