eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
خشتـــ بهشتـــ
#زندان‌الرشید 😍🍃 #عاقبت‌به‌خیری‌و‌عاقبت‌به‌شری ☺️ #قسمت‌‌‌نهم🌈✨ بعد از پایان جنگ و آتش بس بین ایران
😍🍃 ☺️ 🌈✨ این سرنوشت ما شده بود؛ نه راه پس داشتیم و نه راه پیش. واقعا آدم در وطن خودش باشد هیچ وقت به این حد از رذالت تن نمی دهد. هر روز دلم می خواست خودکشی کنم، ولی توانایی این کار را نداشتم. آرزو می کردم کسی با گلوله، چاقو، یا ماشین مرا بکشد و راحت شوم، ولی انگار خدا داشت از من تقاص می گرفت. یک شب، همراه عده ای از دوستانم به رفتیم. عربها مشغول عیاشی بودند. میزها پر از شیشه های مشروب بود. ترانه می خواند و عده ای کنار او می رقصیدند. آرام، در گوشه ای پشت میز نشستم و به جلو نگاه کردم. یادم آمد در چقدر به رفته بودم و حالا با چه ذلتی داشتم نگاه می کردم. یکی از بچه ها دهانش را نزدیک گوشم آورد و گفت:"داریوش اگر اینجا پرسیدند کجایی هستی؛ نگو ایرانی ام، بگو عربم. " پرسیدم:"چرا باید اینطور بگویم؟" گفت:"بدبخت ما که داریم خودفروشی می کنیم، لااقل نگوییم ایرانی هستیم." او چون می دانست زبان عربی را خوب بلدم این پیشنهاد را به من داد. گفتم:"ما که آب از سرمان گذشته؛ حالا چه یک نی، چه صد نی." از میزهای کناری اگر ته مانده غذایی، کیکی، مشروبی، یا میوه ای بود برمی داشتم و می خوردم. عراقی ها مست مست بودند و عربده می کشیدند. بوی سیگار و مشروب تمام کاباره را فرا گرفته بود. باغ وحش بود. گاهی عده ای مست روی میزمان می افتادند و دعوایمان می شد.... ⏳ ...🇮🇷