با خدایت چگونه عهد کردی؟!
که تولد زمینی ات🌏
با تولد آسمانی ات🌥 پیوند خورد
🌹 تولدِشهادتت مبارک💔
ʝσɨŋ↓
❀•| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
خطبه ی3 نهج البلاغه(شقشقیه)؛ بخش دوم: خلافت عمر حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا
خطبه ی3 نهج البلاغه(شقشقیه)؛ بخش سوم: خلافت عثمان
حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي [سِتَّةٍ] جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنِّي أَحَدُهُمْ، فَيَا لَلَّهِ وَ لِلشُّورَى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هَذِهِ النَّظَائِرِ، لَكِنِّي أَسْفَفْتُ إِذْ أَسَفُّوا وَ طِرْتُ إِذْ طَارُوا، فَصَغَا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ، إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.
تا او (عمر) نيز به جهان ديگر شتافت و امر خلافت را در ميان جماعتى قرار داد كه مرا هم يكى از آن قبيل مى پنداشت. بار خدايا، در اين شورا از تو مدد مى جويم. چه سان در منزلت و مرتبت من نسبت به خليفه نخستين ترديد روا داشتند، كه اينك با چنين مردمى همسنگ و همطرازم شمارند.
هرگاه چون پرندگان روى در نشيب مى نهادند يا بال زده فرا مى پريدند، من راه مخالفت نمى پيمودم و با آنان همراهى مى نمودم. پس، يكى از ايشان كينه ديرينه اى را كه با من داشت فراياد آورد و آن ديگر نيز از من روى بتافت كه به داماد خود گرايش يافت. و كارهاى ديگر كردند كه من از گفتنشان كراهت دارم.
آن گاه «سومى» برخاست، در حالى كه از پرخوارگى باد به پهلوها افكنده بود و چونان ستورى كه همّى جز خوردن در اصطبل نداشت. خويشاوندان پدريش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و ميل فراوان خوردند كه اشتران، گياه بهارى را. تا سرانجام، آنچه را تابيده بود باز شد و كردارش قتلش را در پى داشت. و شكمبارگيش به سر در آوردش.
#سند_مظلومیت_امیرالمومنین😔
#مبلغ_کلام_امیرالمومنین_باشیم
#مبلغ_نهج_البلاغه_باشیم
ʝσɨŋ↓
❁•| @shahid_Ali_khalili_313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: دوشنبه - ۰۲ مهر ۱۳۹۷
میلادی: Monday - 24 September 2018
قمری: الإثنين، 14 محرم 1440
🌹 امروز متعلق است به:
🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام
🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه)
- سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه)
- یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️11 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️20 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️35 روز تا اربعین حسینی
▪️43 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️45 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...👇👇👇
ʝσɨŋ↓
✾•| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
#معرفی_شهدا #قسمت_ششم #رفیق_شهیدم شهید قربانعلی رخشانی🇮🇷🌟 در اهواز هم اعلامیه های امام را پخش میکر
#قسمت_هفتم
#معرفی_شهدا
#رفیق_شهیدم
شهیدقربانعلی رخشانی🇮🇷🌟
قبر او را میشکافتند گفتند علی جان قربان قبرت بشوم بوی بهشت به مشاممان میرسد به قبر نگاه کن الهی که این بهشت است این که کربلا هست.
به هشت ماه که بدن او زخم شده نگاه کن به قبر نگاه کن، نگاه کن علی بزرگوار است به این شهید نگویید به این بگویید علی بزرگوار آنها میگفتند این علی بزرگوار است بوی بهشت به مشاممان میرسد.
مردم گریه میکردند خودم هم پهلوی او نشستم و نگاه کردم روی او را باز کردم روی او را بوسیدم مثل اینکه از حمام آمده است.
مادر: علی قربان تو بشوم، قربان زخم سینه ات بشوم زخم سینه تو را زهرا درمان کرده امام زمان درمان کرده علی مثل اینکه به خواب رفته بود علی سام بدن، بلبل کفن.
یارون سینوو اماننون قربان یارون کورگوَ اماننون قربان
و او ر ادر مسجد بهشت آباد گذاشتم سنگ مرمر که روی قبرش بود هم همراهم آوردم در موقع آمدن یک نفر
به نام احمد آقا آنجا بود که یک ماشین نو خریده بود میخواست جنازه علی را در ماشین خود بگذارد گفتم:
احمد آقا تو ماشین نو خریدی علی را در ماشین نو نگذار او گفت: مادر جان مگر من از علی بالاتر هستم من میخواهم در ماشین یک شهید کربلا بگذارم، علی بزرگوار بگذارم جانم فدای علی.
مردم دروازه غار هم آمده بودند با زنجیر و لباس مشکی ما پسر و مادر را بدرقه میکردند آنها به هم میگفتند مادر علی دارد می آید.
آنها آمدند صورتش را کنار زدند دست و سر علی را بوسیدند و در غسالخانه گذاشتیم چون کفن علی تمیز بود دیگر عوض نکردیم و در قطعه 24 دفن کردیم.
آن سنگ قبری را که قبلاً روی او در اهواز بود میخواستم روی آن بگذارم که آنها نگذاشتند و آنها سنگ قبر دیگری گذاشتند که یک شب علی بخواب من آمد و گفت چرا سنگ را برداشتید من هم گفتم علی جان ناراحت نشو سنگ را می آورم و روی تو میگذارم و بخاطر آقای طالقانی سنگ را دادند و بالای سر او گذاشتم سال اول را در منزل خودم خرج دادم سال دوم را هم خرج دادم.
مادر: خوش و حلالش باشد بچه من ناکام است مثل حضرت علی اکبر و حضرت قاسم، مال خودش بود خودش جمع کرده بود حلالش باشد آن شیری که به او داده ام برای او آن مقداری که سختی و ذلت کشیده ام صورتش سفید باشد نزد امام حسین، حضرت زهرا و امام حسن و حضرت ابالفضل اول قربانی الله است بعد از آن قربانی پیغمبر است بعد از آن قربانی زهرا است سرباز امام زمان است
از ..
.
.
.
#ادامه_دارد
#بایادش_صلوات
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
j๑ïท ➺
•❀|| @shahid_Ali_khalili_313 ||❀•
ازفردا
هرروز دعاے توسل میخوانیم😊
چــــــــــرا؟!
چیـــشــده؟!
#بخش_اول
☺️☺️☺️👇
🌷☘🌿🍂
🌾🌸
🍂
#نکته #علما #شاه_آبادی #تبلیغ_دعا_ی_توسل
🔸آیت الله شاه آبادی و تبلیغ دعای توسل:
🔹حضرت آیت الله حاج آقا روح الله شاه آبادی (رحمة الله علیه) به این حقیر فرمودند:
"تبلیغ دعای توسل هم مانند خواندن آن، آثار و برکاتی دارد، بنابراین به هر یک نفر که می گویید دعای توسل را بخواند، بدون اینکه از ثواب خواندن او چیزی کم بشود، تا وقتی که او این دعا را می خواند، مثل این است که شما روزی دوبار، دعای توسل را خوانده باشید."
🔹و فرمودند:
"هر روز دعای توسل را بخوانید و به دیگران هم توصیه کنید که این دعا را بخوانند."
#کانال_خاطرات_بین_المللی_دعای_توسل
#به_نقل_از_حاج_آقامرتضی_بیگلری
☘🌸
🌷🍀🍁🍂j๑ïท ➺
╔ ❄❀❅ ════╗
||•🇮🇷 @marefat_ir
╚════ ❄️❀❅ ╝
حاج آقا خواستن این نکته ی مهم رو هم تاکید کنیم که:
#نویسنده #نکته #مقاله #قم
#بخش_دوم
🌹🌿🍁🌹☘🌿🍁☘🌹🌿🍁🌹🌿 🌿
💠بسم الله الرحمن الرحیم💠
🔸مقاله "اثر دعای توسل هر روز"
🔹با سلام و ارادت به همه شما؛
🔷 برادران و خواهران بزرگواری که این هدیه ی بسیار ارزشمند و نورانی یعنی توصیه به خواندن دعای توسل روزانه نصیب آنها می شود، برای رسیدن هر چه سریع تر به برکات فراوان مادی و معنوی این دعای عظیم الشأن، بهتر است که در کنار خواندن خاطرات دعای توسل، به نکاتی هم که گاهی مطرح می شود توجه بفرمایید، بخصوص به این ۲ نکته مهم:
⭐️ اول:
شنیدن فایل صوتی سخنرانی بنده با عنوان:
"بیگلری: اثر دعای توسّل هر روز _سال 95"
که در منزل مرحوم آیت الله حاج آقا روح الله شاه آبادی (رحمة الله علیه) در زمان حیات با برکتشان در مدت 13 دقیقه و🌺14🌺ثانیه ضبط شده
(براتون میزاریم❤)
⭐️ دوم:
خواندن مقاله دعای توسل که به توفیق الهی آن را در 5 صفحه نوشته ام و قبل از انتشار، در دیدارهای خصوصی جداگانه بدست مبارک اکثریت مراجع معظم تقلید و بخصوص به محضر مبارک مقام معظم رهبری(حفظه الله) از طریق نماینده ایشان و آیت الله سیستانی هم از طریق نماینده ایشان رسانده ام و به فضل الهی بالاتفاق این حقیر را به ادامه این تبلیغ نورانی تشویق کرده اند.
🔹جالب است بدانید که این مقاله به برکت دعای توسل تا الآن به ۲۲ زبان در حال ترجمه است و هم اکنون به🌹۱۴🌹 زبانِ "فارسی، عربی، انگلیسی، اندونزی، آلبانی، بنگلادشی، پرتغالی برزیل، اردو، ترکی آذری، ترکی استانبولی، تاجیکی، تایلندی، هلندی و روسی" در ایران عزیز و کشورهای مختلف با این عنوان در حال انتشار است:
"اثر دعای توسّل هر روز"
🔹البته می توانید خلاصه ی این مقاله را هم بخوانید که در سایت خبرگزاری فارس و سایت های دیگر با عنوان"دعای توسل روزانه"
منتشر شده است.
🌸 دعای توسل را هر روز بخوانیم که اصل اثرش مربوط به هر روز خواندن آن است.🌸
⭐️ شما می توانید خاطرات خود را درباره ی آثار و برکات هر روز خواندن دعای توسل برایم بفرستید و هر گونه انتقاد، پيشنهاد و نظری را با بنده مطرح کنید.
ارادتمند
مرتضی بیگلری
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
🔸کانال خاطرات بین المللی دعای توسل
j๑ïท ➺
╔ ❄❀❅ ════╗
||•🇮🇷 @marefat_ir
╚════ ❄️❀❅ ╝
1_7568282.pdf
445.9K
مقاله..اثر دعاي توسل هرروز به نقل از حاج آقا بیگلری
╔ ❄❀❅ ════╗
||•🇮🇷 @marefat_ir
╚════ ❄️❀❅ ╝
1_3347081.m4a
12.77M
بیگلری:اثردعاےتوسل هرروز،سال95
╔ ❄❀❅ ════╗
||•🇮🇷 @marefat_ir
╚════ ❄️❀❅ ╝
خشتـــ بهشتـــ
حاج آقا خواستن این نکته ی مهم رو هم تاکید کنیم که: #نویسنده #نکته #مقاله #قم #بخش_دوم 🌹🌿🍁🌹☘🌿🍁☘🌹🌿🍁🌹🌿
#بخش_سوم
به نقل از حجت الاسلام والمسلمین مرتضی بیگلری
#نکته #نویسنده #عدد_14
🔸خاطرات عدد (14)
آنچه اکنون درباره یکی دیگر از آثار جالب دعای توسل می گویم، نتیجه ی تجربه چندین ساله من ناچیز (بیگلری) از برکات هر روز خواندن این دعای بسیار ارزشمند است که این عنوان را برایش انتخاب کرده ام:
خاطرات عدد (14)
به فضل الهی افرادی از ایرانی ها و خارجی ها هم، چنین اثری را دیده و تجربه کرده اند که از این تاریخ که 14 آبان سال 1394 است، این خاطرات را هم به تدریج به شما تقدیم می کنم.
🔸"خاطرات عدد (14): یعنی وقتی حاجت خود را گرفتیم، گاهی خداوند با نشان دادن عدد 14
ما را به اثر دعای توسل که توسل به چهارده معصوم (علیهم السلام) است توجه می دهد، تا بدانیم که به برکت این دعای شریف به آن حاجت رسیده ایم.
مثلا: خانه ای می خرید که شماره پلاک آن 14 است، با رتبه 114 در دانشگاه قبول
می شوید و ..."
(مقاله اثر دعای توسل هر روز/ص 5)
🔸کانال خاطرات بین المللی دعای توسل
╔ ❄❀❅ ════╗
||•🇮🇷 @marefat_ir
╚════ ❄️❀❅ ╝
خشتـــ بهشتـــ
ازفردا هرروز دعاے توسل میخوانیم😊 چــــــــــرا؟! چیـــشــده؟! #بخش_اول ☺️☺️☺️👇 🌷☘🌿🍂 🌾🌸
خب رفقــاے جان🌸🍃
خاطرات خیلے زیادے از اثر هرروز دعاے توسل حاج آقا نقل کردند
اونقدر شگفت انگیزِ کہ شوکہ میشے کہ ای کاش توام هرروز میخوندے
دیرنشده ها😊
مےخواین یکے از خاطرات شگفت انگیزو بگم؟؟✨
پس دوستاتونو دعوت کنین تا اونها هم باخبر شن اواخر امروز براتون یکے از خاطرات شگفت انگیز رو میگم 😍
نگے نگــفـتیا
راستے با نشر مطالب ما ودعوت از دوستاتون درثواب نشرمطالب سهیم باشین🌟
╔ ❄❀❅ ════╗
||•🇮🇷 @marefat_ir
╚════ ❄️❀❅ ╝
در کربلا همه چیز هست
"امیدوارم وقتی که در دنیا مصیبتی دیدید بدانید که خدا کمی تاسی به آنها را نصیب شما کرده است؛ به آن پشت نکنید و گریه نکنید.
مصیبت چه از اولاد، چه از پدر، چه از مادر، چه از مال، چه از آبرو و چه از هر چیز دیگر.
حتی اگر یک خار به پایت رفت، یاد آن ها کن.
در کربلا همه چیز هست. بچه های کوچک گاهی از شتر می افتادند و وقتی که راه می رفتند خارهای مغیلان به کف پایشان می رفت. یک مورد از این ماجرا که اتفاق افتاده است!
اگر خاری در دنیا به پایت رفت، خوب برود! اساسا صحنه ی کربلا برنامه ی مومنین از گذشته ها و آینده هاست.
وقتی که برنامه را دیدی وحشت نکن، زیرا راه خداست."
🍃برگرفته از طوبای محبت. کتاب چهارم. حاج محمد اسماعیل دولابی🍃
به یاد رنج های علی آقا...💔
#شهید_علی_خلیلی🌷
شادی روحشون صلوات🌷
ʝσɨŋ↓
❀•| @shahid_Ali_khalili_313
⚜روزشمار جنگ⚜
بهانه شروع جنگ تحمیلی علیه ایران در ۳۱ شهریور چه بود❓❗️
روز ۳۱ شهریورماه سال ۱۳۵۹ صدام حسین، رئیسجمهور وقت عراق با ملغی دانستن قرارداد الجزایر و با توهم جنگ ششروزه تا پیروزی، جنگ علیه ایران را آغاز کرد.
روز 31 شهریورماه سال 1359 در حالی که فقط 19 ماه و 18 روز از پیروزی انقلاب اسلامی میگذشت، رژیم بعث عراق، جنگ زمینی، هوایی و دریایی علیه کشور را به بهانه پایبند نبودن ایران به قرارداد الجزایر، به شکل رسمی شروع کرد.
«صدام حسین» رئیس جمهور وقت عراق که در توهم یک هفتهای جنگ تا پیروزی نهایی به سر میبرد، این نبرد نابرابر را آغاز کرد، اما نمیدانست که مردم شجاع و غیور ایران، از همه گروه های نظامی و غیرنظامی با تمام توان و قوا به میدان می آیند و از خاک و ناموس کشورشان دفاع میکنند و این جنگ 8 سال به طول میانجامد و نمیتواند وجبی از خاک ایران را تصاحب کند.
صدام، این جنگ را «یوم الرعد» نام نهاد، اما در کشور ما به «دفاع مقدس» لقب گرفت، دفاعی که 2887 روز در طی 8 سال در وسعتی به طول 1352 کیلومتر انجام گرفت.
31 شهریور در واقع شروع رسمی جنگ بود، اما خیلی قبل تر شواهد و تحرکات عراق، نشان از یک جنگ قریب الوقوع میداد. رژیم بعث عراق قبل شروع حملات گسترده خود، بیش از 15 ماه عملیات نامنظم علیه کشورمان انجام داد. به همین جهت اولین دستورالعمل گسترش ارتش جمهوری اسلامی ایران در تاریخ 27 آبان ماه سال 58 در ارتباط با بحران مرزی در غرب و جنوب غربی کشور صادر شد و نیرویهای زمینی، هوایی، دریایی، ژاندارمری و شهربانی وقت، حرکات نیروهای عراقی را تحت نظر داشتند و نیروی زمینی ارتش نیروهای اطلاعاتی خود را در منطقه خوزستان و غرب، فعال تر کرده بود.
جنگ تحمیلی عراق علیه ایران یکی از طولانیترین، خون بارترین و ویرانگرترین جنگهای دنیا پس از جنگ جهانی دوم و البته جز پرافتخارترین و حماسه آورترین روزهای تاریخ ایران اسلامی است.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#هفته_دفاع_مقدس
ʝσɨŋ↓
❀•| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
🌟#رمان_واقعی_نسل_سوخته 🌟 قسمت #نوزدهم چراهای بی جواب من سعی می کردم با همه تیپ ... و اخلاقی دوست ب
💛 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 💛
قسمت #بیستم
تو شاهد باش
یه ساعت قبل از اذان از جا بلند می شدم ... و می رفتم توی آشپزخونه کمک مادرم ... حتی چند بار ... قبل از اینکه مادرم بلند بشه ... من چای رو دم کرده بودم ...
پدرم ، 4 روز اول رمضان رو سفر بود ... اون روز سحر ... نیم ساعت به اذان با خواب آلودگی تمام از اتاق اومد بیرون ... تا چشمش بهم افتاد ... دوباره اخم هاش رفت توی هم ... حتی جواب سلامم رو هم نداد ...
سریع براش چای ریختم ... دستم رو آوردم جلو که ...
با همون حالت اخموی همیشگی نگام کرد ...
- به والدین خود احسان می کنید؟ ...
جا خوردم ... دستم بین زمین و آسمون خشک شد ... با همون لحن تمسخرآمیز ادامه داد ...
- لازم نکرده ... من به لطف تو نیازی ندارم ... تو به ما شر نرسان ... خیرت پیشکش ...
بدجور دلم شکست ... دلم می خواست با همه وجود گریه کنم ...
- من چه شری به کسی رسونده بودم؟ ... غیر از این بود که حتی بدی رو ... با خوبی جواب می دادم؟ ... غیر از این بود که ...
چشم هام پر از اشک شده بود ...
یه نگاه بهم انداخت ... نگاهش پر از حس غرور و پیروزی بود...
- اصلا لازم نکرده روزه بگیری ... هنوز 5 سال دیگه مونده ... پاشو برو بخواب ...
- اما ...
صدام بغض داشت و می لرزید ...
- به تو واجب نشده ... من راضی نباشم نمی تونی توی خونه من روزه بگیری ...
نفسم توی سینه ام حبس شده بود ... و اون مثل پیروز میدان بهم نگاه می کرد ... همون جا خشکم زده بود ... مادرم هنوز به سفره نرسیده ... از جا بلند شدم ...
- شبتون بخیر ...
و بدون مکث رفتم توی اتاق ... پام به اتاق نرسیده ... اشکم سرازیر شد ... تا همون جا هم به زحمت نگهش داشته بودم... در رو بستم و همون جا پشت در نشستم ... سعید و الهام خواب بودن ... جلوی دهنم رو گرفتم ... صدای گریه کردنم بیدارشون نکنه ...
- خدایا ... تو شاهد بودی که هر چه در توانم بود انجام دادم ... من چه ظلمی در حق پدرم کردم که اینطوری گفت؟ ... من می خواستم روزه بگیرم اما پدرم نگذاشت ... تو شاهد باش ... چون حرف تو بود گوش کردم ... اما خیلی دلم سوخته ... خیلی ...
گریه می کردم و بی اختیار با خدا حرف می زدم ...
صدای اذان رادیوی مادرم بلند شد ... پدرم اهل نماز نبود ... گوشم رو تیز کردم ببینم کی میره توی اتاقش دوباره بخوابه... برم وضو بگیرم ... می ترسیدم اگر ببینه دارم نماز می خونم ... اجازه اون رو هم ازم صلب کنه ... که هنوز بچه ای و 15 سالت نشده ...
تا صدای در اتاق شون اومد ... آروم لای در رو باز کردم و یواشکی توی حال سرک کشیدم ... از توی آشپزخونه صدا می اومد ... دویدم سمت دستشویی که یهو ...
اونی که توی آشپزخونه بود ... پدرم بود ...
.
.
.ادامه دارد...
🇮🇷نويسنده:شهید سيدطاها ايماني🇮🇷
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
ʝσɨŋ↓
❥•| @shahid_Ali_khalili_313
💛 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 💛
قسمت #بیست_و_یکم
فقط به خاطر تو
اومد بیرون ... جدی زل زد توی چشمام ...
- تو که هنوز بیداری ...
هول شدم ...
- شب بخیر ...
و دویدم توی اتاق ...
قلبم تند تند می زد ...
- عجب شانسی داری تو .. بابا که نماز نمی خونه ... چرا هنوز بیداره؟ ...
این بار بیشتر صبر کردم ... نیم ساعت از اذان گذشته بود که خونه ساکت شد ... چراغ آشپزخونه هم خاموش شده بود... رفتم دستشویی و وضو گرفتم ...
جانمازم رو پهن کردم ... ایستادم ... هنوز دست هام رو بالا نیاورده بودم ... که سکوت و آرامش خونه ... من رو گرفت ...
دلم دوباره بدجور شکست ... وجودم که از التهاب افتاده بود... تازه جای زخم های پدرم رو بهتر حس می کردم ...
رفتم سجده ...
- خدایا ... توی این چند ماه ... این اولین باره که اینقدر دیر واسه نماز اومدم ...
بغضم شکست ...
- من رو می بخشی؟ ... تازه امروز، روزه هم نیستم ... روزه گرفتنم به خاطر تو بود ... اما چون خودت گفته بودی ... به حرمت حرف خودت ... حرف پدرم رو گوش کردم ... حالا مجبورم تا 15 سالگی صبر کنم ...
از جا بلند شدم ... با همون چشم های خیس ... دستم رو آوردم بالا ... الله اکبر ... بسم الله الرحمن الرحیم ...
هر شب ... قبل از خواب ... یه لیوان آب برمی داشتم و یواشکی می بردم توی اتاق ... بیدار می شدم و توی اتاق وضو می گرفتم ... دور از چشم پدرم ... توی تاریکی اتاق ... می ترسیدم اگر بفهمه ... حق نماز خوندن رو هم ازم بگیره...
.
.ادامه دارد...
🇮🇷نويسنده:شهید سيدطاها ايماني🇮🇷
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
ʝσɨŋ↓
❥•| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
ازفردا هرروز دعاے توسل میخوانیم😊 چــــــــــرا؟! چیـــشــده؟! #بخش_اول ☺️☺️☺️👇 🌷☘🌿🍂 🌾🌸
اینم یکي از اون داستان هاےشگفت انگیز مربوط به دعاے توسل☺👇
کانال خاطرات بین المللی دعای توسل:
#خاطره
#نمره_چشم #قم
🌹🌿🍁🌹☘🌿🍁☘🌹🌿🍁🌹🌿 🌿
💠بسم الله الرحمن الرحیم💠
🌸 از شهر مقدس قم🌸
3.
🔸دعای توسل در حرم امام رضا(علیه السلام)
🔸سلام؛
آرش هستم ۲۱ ساله، اهل قم و در حال حاضر در دانشکده افسری ارتش، پارت خلبانی در تهران مشغول به تحصیل هستم.
در حالی که من فقط سه روز پشت سر هم، روزی یکبار دعای توسل را خواندم، این دعا زندگی مرا ۱۸۰ درجه تغییر داد و چکار کرد با زندگی من!
بنده به دلیل اینکه مخصوصا خلبانی را خیلی دوست داشتم در سن ۱۹ سالگی تصمیم گرفتم به ارتش بروم، بنابراین ثبت نام کردم، در آزمون شرکت کردم، قبول شدم و الآن سه سال است که در آنجا درس می خوانم.
در دانشکده خلبانی هر ماه خلبان ها را چکاپ کامل می کنند و اینبار ۲۹ خرداد ۱۳۹۶ بود که دکتر برای معاینه آمد و من از لحاظ جسمی و عقلی خوب بودم و مشکلی هم نبود، اما نمره چشم من که ۱۰ و ۱۰ دهم بود تا نمره ۸ و ۱۰ دهم پایین آمده بود، به طوری که خودم حس می کردم که چشمم ضعیف شده و مگس پران دارد و شبها هم احساس جرقه زدن در چشمم را دارم که این بدترین حالت برای چشم یک خلبان است!
دکتر هم به این دلیل که طبق قانون ارتش نمره چشم خلبانها از ۱۰ و ۱۰ دهم نباید پایین تر باشد، نامه ای به فرماندهی نوشت که این خلبان، نقص در اعضای بدن دارد و چشم او ضعیف شده است.
من خیلی ناراحت شدم و دقیقا مثل بچه ها فقط گریه می کردم چون که یا باید اخراج می شدم و یا درمان می کردم.
تصمیم گرفتم به مشهد بروم و به دکتر مراجعه کنم.
دکتر گفت: "چشم شما را آفتابگردان زده است."
بله، خلبان ها عینک مخصوصی دارند که چشم آنها را از اشعه خورشید محافظت می کند و متأسفانه چشم من هم چنین آسیبی دیده بود.
چاره ای نداشتم و باید چشمم را عمل لیزر می کردم ولی زمانی که نزد دکتر رفتم به من گفت:
"شما نمی توانید این عمل را انجام دهید چون کانون عدسی چشم شما جلوی مردمک است، نه پشت مردمک که در این صورت نمی شود این عمل را انجام داد."
من خیلی ناامید شدم و گفتم خدایا چکار کنم؟! حتما حکمتی در کار است!
هنوز مشهد بودم و به حرم امام رضا رفتم و در اولین روز دیدم که آقای جوانی دارد دعا می خواند و خیلی اشک می ریزد و ناله می کند!
روز دوم رفتم و دیدم همان آقا درحال دعا خواندن است!
همینطور روز سوم و روز چهارم، اما روز پنجم که رفتم از او پرسیدم:
شما هر روز اینجا می آیید و دعا می خوانید؟!
گفت:
بله، به خدا قول دادم که هر روز به حرم بیایم و دعای توسل بخوانم.
پرسیدم: مگر چیزی شده یا کاری کردید؟
گفت: دعای توسل پسرم را از مرگ نجات داد!
پرسیدم: مشکل پسرتان چه بود؟
گفت: سرطان معده داشت!!!
و اما من؛ خدا می داند که آنچه را که شنیدم باورم نشد!
قربان امام رضا بروم!
شب رفتم هتل و بعد از ۵ ماه وارد تلگرام شدم و در یکی از گروه ها خاطره پسر جوانی را خواندم که تجدید شده بود و نمی توانست به مدرسه اش برود ولی با هر روز خواندن دعای توسل به مدرسه اش رفت و آبرویش حفظ شد!
🔹(خاطره شماره 58 از کانال خاطرات بین المللی دعای توسل: باید از این مدرسه بروید!)
🔸همین سبب شد که وارد کانال خاطرات شما شدم و خاطرات زیادی را در آنجا دیدم.
آن شب من نخوابیدم و آنقدر گریه کردم و افسوس خوردم که چرا من هر روز دعای توسل را نمی خوانم.
بنابراین تصمیم گرفتم از حالا که مشکل دارم و ناامید هم هستم خواندنش را شروع کنم.
به حرم امام رضا رفتم و ۳ روز پشت سر هم دعای توسل را خواندم!
معمولا چشم هایی که مگس پران دارند مثلا در هوای روشن یک تار مو در هوا می بینند و من بعد از این ۳ روز اصلا اینطور نبودم!
سریع به مطب رفتم که چشم پزشک هم بعد از معاینه با تعجب گفت:
" کانون عدسی چشم شما به پشت مردمک رفته است! "
دکتر اصلا باورش نمی شد!
من واقعا نمی دانستم چه بگویم و الآن دارم خاطره ام را با حالت گریه برای شما می نویسم!
بنابراین خیلی زود عمل لیزر انجام شد و بعد از دو هفته، نمره چشمم ۱۰ و ۱۰ دهم شد و دکتر هم یک نامه صحت و سلامت برایم نوشت و به دانشکده افسری برگشتم و من همچنان دعای توسل را هر روز می خوانم.
🌸اللهم عجل لولیک الفرج🌸
🔸کانال خاطرات بین المللی دعای توسل
به نقل از حاج آقا مرتضی بیگلری
#هرروزبخوانیم
╔ ❄❀❅ ════╗
||•🇮🇷 @marefat_ir
╚════ ❄️❀❅ ╝
4_5976754022416122787.apk
5.94M
دعاے توسل🌸🍃
#دعاےتوسل_مےخوانیم🌟
✅صوتی دلنشین
✅قابلیت تغییرفونت
✅همراه با ترجمه فارسی
✅گرافیکی زیبا و دلنشین
#هرروزبخوانیم
j๑ïท ➺
•🍃||| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
خطبه ی3 نهج البلاغه(شقشقیه)؛ بخش سوم: خلافت عثمان حَتَّى إِذَا مَضَى لِسَبِيلِهِ جَعَلَهَا فِي [سِت
خطبه3 نهج البلاغه(شقشقیه)؛ بخش چهارم: خلافت امیر المومنین علیه السلام
فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ. فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ [فَسَقَ] قَسَطَ آخَرُونَ، كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ [حَيْثُ] يَقُولُ «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»؛ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا وَ لَكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِهِمْ وَ رَاقَهُمْ زِبْرِجُهَا. أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ.
قَالُوا: وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ السَّوَادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ فَنَاوَلَهُ كِتَاباً قِيلَ إِنَّ فِيهِ مَسَائِلَ كَانَ يُرِيدُ الْإِجَابَةَ عَنْهَا فَأَقْبَلَ يَنْظُرُ فِيهِ. [فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ] قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اطَّرَدَتْ [مَقَالَتُكَ] خُطْبَتُكَ مِنْ حَيْثُ أَفْضَيْتَ. فَقَالَ هَيْهَاتَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا أَسَفْتُ عَلَى كَلَامٍ قَطُّ كَأَسَفِي عَلَى هَذَا الْكَلَامِ أَلَّا يَكُونَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) بَلَغَ مِنْهُ حَيْثُ أَرَاد.
بناگاه، ديدم كه انبوه مردم روى به من نهاده اند، انبوه چون يالهاى كفتاران. گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان كه نزديك بود استخوانهاى بازو و پهلويم را زير پاى فرو كوبند و رداى من از دو سو بر دريد. چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند.
اما، هنگامى كه، زمام كار را به دست گرفتم جماعتى از ايشان عهد خود شكستند و گروهى از دين بيرون شدند و قومى همدست ستمكاران گرديدند.
گويى، سخن خداى سبحان را نشنيده بودند كه مى گويد: «سراى آخرت از آن كسانى است كه در زمين نه برترى مى جويند و نه فساد مى كنند و سرانجام نيكو از آن پرهيزگاران است». آرى، به خدا سوگند كه شنيده بودند و دريافته بودند، ولى دنيا در نظرشان آراسته جلوه مى كرد و زر و زيورهاى آن فريبشان داده بود.
بدانيد، سوگند به كسى كه دانه را شكافته و جانداران را آفريده، كه اگر انبوه آن جماعت نمى بود، يا گرد آمدن ياران حجت را بر من تمام نمى كرد و خدا از عالمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكمبارگى ستمكاران و گرسنگى ستمكشان خاموشى نگزينند، افسارش را بر گردنش مى افكندم و رهايش مى كردم و در پايان با آن همان مى كردم كه در آغاز كرده بودم. و مى ديديد كه دنياى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم كم ارج تر است.
چون سخنش به اينجا رسيد، مردى از مردم «سواد» عراق برخاست و نامه اى به او داد. على (ع) در آن نامه نگريست. چون از خواندن فراغت يافت، ابن عباس گفت: يا امير المؤمنين چه شود اگر گفتار خود را از آنجا كه رسيده بودى پى مى گرفتى. فرمود: هيهات ابن عباس، اشتر خشمگين را آن پاره گوشت از دهان جوشيدن گرفت و سپس، به جاى خود بازگشت. ابن عباس گويد، كه هرگز بر سخنى دريغى چنين نخورده بودم كه بر اين سخن، كه امير المؤمنين نتوانست در سخن خود به آنجا رسد كه آهنگ آن كرده بود.
#سند_مظلومیت_امیرالمومنین😔
#مبلغ_کلام_امیرالمومنین_باشیم
#مبلغ_نهج_البلاغه_باشیم
ʝσɨŋ↓
❁•| @shahid_Ali_khalili_313