eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.6هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻امروز: تشییع پیکر جانباز شهید «حسین منجزی» در زادگاهش 💛 جانباز ۷۰ درصد در حمله تروریستی 🔸 شهید منجزی متولد سال ۱۳۴۳ در شوشتر بود. 🔻این شهید در عملیات والفجر ۸ (فتح فاو) در سال ۶۴ به درجه جانبازی نائل شد. 🔺شهید منجزی از نیروهای کادر سپاه بود. #شهادتت‌_مبارک_قهرمان_من ʝσɨŋ↓ 🕊•| @shahid_Ali_khalili_313
خشتـــ بهشتـــ
#قسمت_هفتم #معرفی_شهدا #رفیق_شهیدم شهیدقربانعلی رخشانی🇮🇷🌟 قبر او را میشکافتند گفتند علی جان قربان
شهیدقربانعلی رخشانی🌟🇮🇷 پسر من سرباز بزرگ امام زمان است از همه زودتر بچه من برای شهادت رفته است اولین نفر از نیروی هوایی وقتی که امام خمینی در خارج بود در هر شهر اعلامیه پخش میکرد و بخاطر پخش این اعلامیه ها شهید کردند و غریب شهید شد. در بهشت زهرا ما سماور بزرگ گذاشته ایم به آنهایی که رفت و آمد میکنند چایی میدهیم یک لوله آب کشیدم یخچال دارم اینها همه مال علی است. ساواکیها من را زیاد سرزنش میکنند من هم از ساواکیها نمیترسم منهم جنگ میکنم پسرم برای امام حسین(ع) رفته است من هم باید برای امام حسین بروم من باید حرف بزنم یا میکشم یا هم میمیرم. من مادر شهید هستم نمیترسم هر کس هم که حرف نزند من حرف میزنم یک شب قبل از اینکه بیاریمش به تهران علی به خواب من آمد در پشت بام خوابیده بودم دیدم که یک تابوت سفید و مرمر بالا سر من ایستاده صدا آمد که مادر علی، مادر علی، من این ور آن ور را نگاه کردم دیدم که هیچ کس نیست بلند شدم و نشستم و گریه کردم و دیدم هیچ کس نیست باز صدا آمد مادر علی، باز کن دستهایت را و بگیر بچه ات را و زیارت کن گفتم: من قربان تو بشوم من روی زمین اون بالای من چطور من او را بگیرم من علی را چگونه بگیرم و زیارت بکنم علی از بالا می افتد پایین و تکه تکه میشود. صدا آمد: نترس علی نه می افتد و نه تکه تکه 😊 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 j๑ïท ➺ •❀| @shahid_Ali_khalili_313 |❀•
🌷شهید سیدمیلاد مصطفوی'' سید خندان''🌷: رجبعلی خیاط می گوید: توگناه را ترک کن... خداتربیتت می کند... الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🇮🇷 ❀•||| @shahid_Ali_khalili_313
هیچ کس از حوادث روزهای آینده و شعله‌های جنگی که به زودی دو کشور را در خود فرو می‌برد باخبر نبود. اما همه می‌دانستند اتفاقاتی خواهد افتاد. مقاله نویس آبزرور، 30 شهریور در مقاله یورش عراق به سوی ایران بدون دوست نوشت که عراق در طول سه هفته گذشته بسیاری از پاسگاه‌های مرزی ایران را نابود کرده و بخش‌های کوچکی از اراضی ایران را به تصرف خود در آورده است. مشخص نیست که آیا هدف صدام فقط ایجاد تغییر در قرارد 1975 الجزایر است یا او چیزهای دیگری در سر دارد. ایران به دلیل بحران گروگان‌های آمریکایی دوستان خود را از دست داده است. صدام اکنون فکر می‌کند مناسب‌ترین فرصت را برای درهم ریختن و بی‌ثبات کردن ایران به دست آورده است. کسانی که صدام را می‌شناسند معتقد هستند هدف او در دست گرفتن رهبری خلیج فارس و جهان عرب است. صدام در رویای تکرار همان چیزی بود که روز پنجم ژوِئن 1967 روی داد، در آن روز نیروی هوایی اسرائیل 65 درصد از هواپیماهای مصر را روی باند فرودگاه‌ها از بین برده بود. بعد اسرائیلی‌هاجنگ را شش روزه از کشورهای متحد عربی برده بودند. جنگنده‌های عراقی به پرواز درآمدند و فرودگاه‌ها و پایگاه‌های هوایی ایران را بمب باران کردند. اما گزارش‌هایی که از بمباران‌ها می‌رسید، ناامید کننده بود. عراقی‌ها یک هواپیمای مسافری ایران را زده بودند اما یک هواپیمای سنگین بمب افکن از نوع توپولوف شوروری را از دست داده بودند. (وفیق السامرایی، از فرماندهان سازمان اطلاعات عراق، کتاب ویرانی‌های دروازه شرقی) شروع تاریخی‌ترین نبرد نابرابر/مقاومت و ایستادگی ارتش⭕️ ارتش عراق در ساعت 13:30 روز 31 شهریورماه با وارد کردن 192 فروند جنگنده، 12 لشکر مجهز پیاده و زرهی و 30 تیپ مستقل خود در استان‌های کرمانشاه، ایلام و خوزستان جبهه‌ای به طول 1200 کیلومتر را گشود و این در حالی بود که تنها لشکر81 زرهی، لشکر92 زرهی، تیپ84 پیاده خرم‌آباد و تیپ 37زرهی را در مقابل خود داشت که استعداد کل این یگان‌ها کمتر از 50 درصد بود. اما نیروی زمینی ارتش با پشتیانی نیروی هوایی با همین تجهیزات و نیروها، مقابل ارتش مجهز و تا بن دندان مسلح عراق، مقاومت دلیرانه کردند که دشمن و کشورهای معاند را متعجب کرد. نیروهای ایران با به اجرا درآوردن عملیات تأخیری توانستند در موقعیت مناسب پدافندی، ارتش متجاوز عراق را از ادامه پیشروی بیشتر به سوی اهداف از پیش تعیین شده باز دارند و به جز در محدوده خرمشهر و سوسنگرد، در سایر مناطق ناگزیر به اتخاذ پدافند اجباری شد و در واقع ارتش مجهز عراق، آثار مقاومت و شهادت طلبی ارتش ایران را درک و اولین ضربه کاری را احساس کرد و ماشین جنگی‌اش زمین‌گیر شد. «کارتر»رئیس جمهور وقت آمریکا در همان روز شروع جنگ در یک کنفرانس خبری که با عجله برگزار شده بود، گفته بود: « امیدواریم مسئولان ایران برسر عقل آمده باشند.» روز اول جنگ، صدام به مردم عراق و ایران گفت ناخواسته به این جنگ کشیده شده است و مجبور است به ارتش دستور دهد به حملات ایرانی‌ها پاسخ قاطع دهند. ادامه دارد....🍁 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 دفاع مقدس ʝσɨŋ↓ 🕊•| @shahid_Ali_khalili_313
ادامه داســـ📚ــتان 👇👇👇
خشتـــ بهشتـــ
💛 #رمان_واقعی_نسل_سوخته 💛 قسمت #بیست_و_یکم فقط به خاطر تو اومد بیرون ... جدی زل زد توی چشمام ...
🌟🌟 قسمت زمانی برای مرد شدن از روزه گرفتن منع شده بودم ... اما به معنای عقب نشینینبود ... صبح از جا بلند می شدم ... بدون خوردن صبحانه ... فقط یه لیوان آب ... همین قدر که دیگه روزه نباشم ... و تا افطار لب به چیزی نمی زدم ... خوراکی هایی رو هم که مادرم می داد بین بچه ها تقسیم می کردم ... یک ماه ... غذام فقط یک وعده غذایی بود ... برای من ... اینم تمرین بود ... تمرین نه گفتن ... تمرین محکم شدن ... تمرین کنترل خودم ... بعد از زنگ ورزش ... تشنگی به شدت بهم فشار آورد ... همون جا ولو شدم روی زمین سرد ... معلم ورزش مون اومد بالای سرم ... - خوب پاشو برو آب بخور ... دوباره نگام کرد ... حس تکان دادن لب هام رو نداشتم ... - چرا روزه گرفتی؟ ... اگر روزه گرفتن برای سن تو بود ... خدا از 10 سالگی واجبش می کرد ... یه حسی بهم می گفت ... الانه که به خاطر ضعف و وضع من ... به حریم و حرمت روزه گرفتن و رمضان ... خدشه وارد بشه ... نمی خواستم سستی و مشکل من ... در نفی رمضان قدم برداره ... سریع از روی زمین بلند شدم ... - آقا اجازه ... ما قوی تریم یا دخترها؟ ... خنده اش گرفت ... - آقا ... پس چرا خدا به اونها میگه 9 سالگی روزه بگیرید ... اما ما باید 15 سالگی روزه بگیریم؟ ... ما که قوی تریم ... خنده اش کور شد ... من استاد پرسیدن سوال هایی بودم که همیشه بی جواب می موند ... این بار خودم لبخند زدم ... - ما مرد شدیم آقا ... - همچین میگه مرد شدیم آقا ... که انگار رستم دستانه ... بزار پشت لبت سبز بشه بعد بگو مرد شدم ... - نه آقا ... ما مرد شدیم ... روحانی مسجدمون میگه ... اگر مردی به هیکل و یال کوپال و ... مو و سیبیل بود ... شمر هیچی از مردانگی کم نداشت ... ما مرد بی ریش و سیبیلم آقا ... فقط بهم نگاه کرد ... همون حس بهم می گفت ... دیگه ادامه نده ... - آقا با اجازه تون ... تا زنگ نخورده بریم لباس مون رو عوض کنیم ... . .ادامه دارد... 🇮🇷نويسنده:سيدطاها ايماني🇮🇷 ʝσɨŋ↓ ❥·| @shahid_Ali_khalili_313
🌟 🌟 قسمت رفیق من می شوی؟ ... هر روز که می گذشت ... فاصله بین من و بچه های هم سن و سال خودم بیشتر می شد ... همه مون بزرگ تر می شدیم ... حرف های اونها کم کم شکل و بوی دیگه ای به خودش می گرفت ... و حس و حال من طور دیگه ای می شد ... یه حسی می گفت ... تو این رفتارها و حرف ها وارد نشو ... می نشستم به نگاه کردن رفتارها ... و باز هم با همون عقل بچگی ... دنبال علت می گشتم و تحلیل می کردم ... فکر من دیگه هم سن خودم نبود ... و این چیزی بود که اولین بار... توی حرف بقیه متوجهش شدم ... - مهران ... 10، 15 سال از هم سن و سال های خودش جلوتره ... عقلش ... رفتارش ... و ... رفته بودم کلید اتاق زیراکس رو بدم ... که اینها رو بین حرف معلم ها شنیدم ... نمی دونستم خوبه یا بد ... اما شنیدنش حس تنهایی وجودم رو بیشتر کرد ... بزرگ ترها به من به چشم یه بچه 11 ساله نگاه می کردن .. . و همیشه فقط شنونده حرف هاشون بودم ... و بچه های هم سن و سال خودمم هم ... توی یه گروه ... سنم فاصله بود ... توی گروه دیگه ... حتی نسبت به خواهر و برادرم ... حس بزرگ تری رو داشتم که باید ازشون مراقبت می کردم ... علی الخصوص در برابر تنش ها و مشکلات توی خونه ... حس یه سپر ... که باید سد راه مشکلات اونها می شد ... دلم نمی خواست درد و سختی ای رو که من توی خونه تحمل می کردم ... اونها هم تجربه کنن ... حس تنهایی ... بدون همدم بودن ... زیر بار اون همه فشار ... در وجودم شکل گرفته بود ... و روز به روز بیشتر می شد ... برنامه اولین شب قدر رو از تلوزیون دیدم ... حس قشنگی داشت ... شب قدر بعدی ... منم با مادرم رفتم ... تنها ... سمت آقایون ... یه گوشه پیدا کردم و نشستم ... همه اش به کنار ... دعاها و حرف های قشنگ اون شب، یه طرف ... جوشن کبیر، یه طرف ... اولین جوشن خوانی زندگی من بود ... - یا رفیق من لا رفیق له ... یا انیس من لا انیس له ... یا عماد من لا عماد له ... بغضم ترکید ... - خدایا ... من خیلی تنها و بی پناهم ... رفیق من میشی؟... . ادامه دارد... 🇮🇷نويسنده:شهید سيدطاها ايماني🇮🇷 ʝσɨŋ↓ ❥·| @shahid_Ali_khalili_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خشتـــ بهشتـــ
خطبه3 نهج البلاغه(شقشقیه)؛ بخش چهارم: خلافت امیر المومنین علیه السلام فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النّ
خطبه ی4 نهج البلاغه؛ بخش اول: هدایت اهل بیت علیهم سلام و هي من أفصح كلامه عليه السلام و فيها يعظ الناس و يهديهم من ضلالتهم و يُقال: إنه خطبها بعد قتل طلحة و الزبير: بِنَا اهْتَدَيْتُمْ فِي الظَّلْمَاءِ وَ [تَسَنَّمْتُمُ] تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ [الْعَلْيَاءَ] الْعَلْيَاءِ وَ بِنَا [انْفَجَرْتُمْ] أَفْجَرْتُمْ عَنِ السِّرَارِ. وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ، رُبِطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ. اين خطبه از فصيح ترين سخنان على (ع) است و در آن مردم را اندرز مى دهد و از گمراهى به سوى هدايت مى برد و گفته مى شود: «اين خطبه را بعد از (جنگ جمل و) كشته شدن طلحه و زبير ايراد فرموده است». 1. ويژگى هاى اهل بيت عليهم السّلام:  شما مردم به وسيله ما، از تاريكى هاى جهالت نجات يافته و هدايت شديد، و به كمك ما، به اوج ترقّى رسيديد. صبح سعادت شما با نور ما درخشيد. كر است گوشى كه بانگ بلند پندها را نشنود، و آن كس را كه فرياد بلند، كر كند، آواى نرم حقيقت چگونه در او أثر خواهد كرد قلبى كه از ترس خدا لرزان است، همواره پايدار و با اطمينان باد.  ʝσɨŋ↓ ❁•| @shahid_Ali_khalili_313
1_18453206.apk
5.94M
دعاے توسل🌸🍃 ✅صوتی دلنشین ✅قابلیت تغییرفونت ✅همراه با ترجمه فارسی ✅گرافیکی زیبا و دلنشین j๑ïท ➺ •❀| @shahid_Ali_khalili_313 |❀•
❁ #قمـــــر_العشـــــق ❁ شب تاریڪ جهاטּ حس سحر مےخواهد شمس زیباے علے #قرص_قمر مےخواهد #فاطمہ شرط شفاعٺ شده یعنے آטּ روز مادر از #حضرٺ_عباس نظر مےخواهد #عمـــــوی_بچہ_ـہا_ابالفضـــــل #شبتون_کربلایی💔 ʝσɨŋ↓ ✾•| @shahid_Ali_khalili_313