‹🌻💛›
-
-
بَرا؎شَہادَتْوَرَفْتَنْتَلـاشنَڪُنید!
بَرا؎رِضا؎خُداڪارڪُنیدوَبِگُویید:
خُداوَندا!نہبَرا؎بِہِشتْونہبَرا؎شہادت!
اگـرتُومٰارادَرجَہَنَمتبیَندازٖ؎وَلۍازمٰاراضٖۍباشٖۍ؛
بَرا؎ماڪافٖیست...!(:'
"شہیدعلۍچیتسازیان"
-
-
ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ
「@shohadae_sho🌸
______________________
🔺 کلامی از علما
⭕️ آیتالله مجتهدی تهرانی
⁉️ چرا نباید هیچ گناهی را کوچک شمرد ؟
#کلام_علما
•.↠🖇🦋『 @shohadae_sho
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️سوتی عجیب همتی..
مرز های وقاحت جابجا شد!
#همتی
#انتخابات
•.↠🖇🌸『 @shohadae_sho
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌿 #مثل_شهید_همت
🍁یک شب در منطقه دیدم ابوالفضل ناراحته و انگار از بیماری رنج می بره و معلوم بود کمر درد داره . بهش که رسیدم گفتم چیه برادر ، چی شده . گفت: چیز خاصی نیست انشاءالله خوب میشه و گفت فقط ناراحتم از این که از رسیدگی به کارهای بچه ها و عملیات جا بمانم امیدوارم سریعتر خوب بشم.😞
🍁خلاصه شروع کردم به ماساژ کمرش و می دانستم این کمردرد همینطوری نیست ۲_۳ ساعت قبل خوب خوب بود . خیلی باهاش کلنجار رفتم که چی شده.
🍂بالاخره قفل زبانش شکسته شد و گفت:
یک مکان از خط احتیاج مبرمی به مهمات داشت که به علت خطر زیاد کسی حاضر نشد مهمات به جلو ببره که باعث شد خودم به تنهایی چندین جعبه مهمات سنگین رو زیر تیر و ترکش به سختی ببرم همین امر، باعث کمر دردم شده.
🥀با خودم گفتم هنوزم #شهید_همت پیدا میشه. خودش فرمانده گردانه و جعبه مهمات می بره.😇☝️
#شهیدمدافعحرمابوالفضلراهچمنی🕊
#از_شهدا_بیاموزیم ❣
•.↠🖇🦋『 @shohadae_sho 』
خشتـــ بهشتـــ
🌷بسم الله الرحمن الرحیم 🌷 #معرفی_شهدا #شهید_ابراهیم_هادی برخورد با دزد نشسته بودیم داخل اتاق. مه
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
#معرفی_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
دو برادر
برای مراسم ختم شهید شبهازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا، مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار می شد.
ظهر هم برای میهمانان آفتابه و لگن می آوردند! با شستن دست های آنان، مراسم با صرف ناهار تمام می شد.
در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم کنار ابراهیم نشستم.
ابراهیم و جواد دوستان بسیار صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند. شوخی های آن ها هم در نوع خود جالب بود.
در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا، ظرف آب و لگن را آوردند. اولین کسی هم که به سراغش رفتند جواد بود.
ابراهیم در گوش جواد، که چیزی از این مراسم نمی دانست حرفی زد! جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی می گی؟! ابراهیم هم آرام گفت: یواش، هیچی نگو! بعد ابراهیم به طرف من برگشت. خیلی شدید و بدون صدا می خندید. گفتم: چی شده ابرام؟! زشته، نخند!
رو به من گفت: به جواد گفتم، آفتابه را که آوردند، سرت رو قشنگ بشور!! چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد. جواد بعد از شستن دست، سرش را زیر آب گرفت و ...
جواد در حالی که آب از سر و رویش می چکید با تعجب به اطراف نگاه می کرد.
گفتم: چیکار کردی جواد! مگه اینجا حمامه! بعد چفیه ام را دادم که سرش را خشک کند! راوی: علی صادقی
#قسمت_دوم
بخش هفتم
Join🕊
@shohadae_sho
هدایت شده از خشتـــ بهشتـــ
داغترینهایایتا | #نظرسنجی 📊
اعضایڪانالسلام ✋🏻
بهاینقسمتپیامرسانایتاسربزنید
ونتیجهایکهبهذهنتونمیرسهروبهمابگید
همهکاندیدهاڪانالهایخود
دراینپیامرسانروتحویلگرفتند
جزآقایان #همتی | #مهر_علیزاده
🌼| @dar_samte_toam 👈🏻👈🏻👈🏻
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شهـیدانه✨
❲آقامصطفی...
همیشہبہمادرشمیگفت:
دعاڪنمؤثرباشم،
شهیدشدنونشدنزیادمهمنیست! :) 🖇❳
#مؤثربودنمهمہ
#شهیدمصطفےصدرزاده...♥️
@shohadae_sho🌱
4_5870615854294502085.mp3
9.41M
°•🌱
بهشتم حسین 💚✨
میخواستم که مشق لیلی کنم نوشتم حسین✏️❤️
#باهم_گوش_کنیم🎧
#مداحی 🎼
#شبجمعسهوایتنکنممیمیرم✨
#حسینجانم♥
••
4_5893302825034713613.mp3
6.13M
『🕊』
-اۍدرسَرمسوداۍِتُو..،
-جانودلمشیـداۍتُـو..؛🌸•~
-#أَمیٖرۍحُسیٖنوَنعِمَالاَمیٖر♥️'
خشتـــ بهشتـــ
『🕊』 -اۍدرسَرمسوداۍِتُو..، -جانودلمشیـداۍتُـو..؛🌸•~ -#أَمیٖرۍحُسیٖنوَنعِمَالاَمیٖر♥️'
بدم اما دل به پرچمتبستما
+دوستتدارم♥•
خشتـــ بهشتـــ
『🕊』 -اۍدرسَرمسوداۍِتُو..، -جانودلمشیـداۍتُـو..؛🌸•~ -#أَمیٖرۍحُسیٖنوَنعِمَالاَمیٖر♥️'
گناهکردمآرهحقداریمیدونماشتباهکردم
خشتـــ بهشتـــ
『🕊』 -اۍدرسَرمسوداۍِتُو..، -جانودلمشیـداۍتُـو..؛🌸•~ -#أَمیٖرۍحُسیٖنوَنعِمَالاَمیٖر♥️'
بدونتومیمیرمحسینجانم💔°