eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
🔔 ⚠️#تـݪنگــرامــشب اگر قفل شده زندگی و ڪار و بار ما دلیلش این نیست ڪه راهی نیست یا #ڪـلیدی نباشـــه! دلیلش اینه ڪه سـراغ ڪلید دار نرفتـــیم و ڪـلید دار یڪ ڪلید یدڪ هم به امـانت نزد فرشتگان گذاشته است و یک فرشته زمینی هم داریم که اسمش #مادر است! 👌ڪافیست هـوای این فــرشته زمــینی را داشـــته باشید و به او #نیڪی ڪنید تا قفلهای زندگیتان باز شــود. 💯 #قـــدر_بدانــیم 👌 ✨#شبتون_مهدوی 🌻 ╔ ❀✿❀ ════╗ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╚════ ✿❀✿ ╝
4_5897506970952271058.mp3
زمان: حجم: 5.81M
🎧 بسیار زیبا و شنیدنی 🎼 مثل هر جا که بری پیدا نمیشه💔😔 🎤 💔 💔 ╔ ❀❀❀════╗ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╚════ ❀❀❀ ╝
🔥فَداےغٌربتٺ‌حـســن‌جـ💔ـان بعدِ #ڪوچہ فقط ڪارِ این پسر زاریسٺ هنـوز نالہ #مـادر بہ گوشِ او جاریسٺ علیسٺ‌ڪشتہ #دیوار و #در ولےپسرش #حسـن قتیل ڪبودے ضربہ ڪاریسٺ ▪️ #غریب‌مادر‌حـسن❤️ #اللـهمـ‌عجݪ‌لولیڪ‌الفرج🌹 🔮 #شبـتــون_کربلایے🌟 ╔ ▪️◾️▪️ ════╗   ||•🇮🇷 @marefat_ir ╚════ ▪️◾️▪️ ╝
خشتـــ بهشتـــ
#پدرآینده_نگر.. ✅ #پسر_حال_نگر.. ❌ #قسمت_پنجم 5⃣ توی این فکر بودم که یهو اسممو صدا زدن که برم داخل
.. ✅ .. ❌ ✔️ در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد؛ کار، مصاحبه، شغل و ...هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم! 😭الهی من دورش بگردم ..من چقدر قدرناشناس بودم.. پدرم آن انسان بزرگی که ظاهرش برای منی که اینده نگر نیستم خشن بود درحالیکه او باعث شد که من موفق بشم ودرونش پر از محبت و رحمت و دوستی و آرامش است. دیر یا زود تو هم یا میشوی و نصیحت خواهی کرد... دلزده نشو از نصایح پدرانه و مادرانه.. ماوراء این ❤️ محبتی نهفته است که حتما روزی از روزگاران حکمت آن را خواهی فهمید...شک نکن.. چه بسا آنها دیگر نباشند ...😔😔😔 یادت باشد همیشه توکلت برخداباشد و احترام پدر مادرت را نگهداری.. 👈پیامبر(ص) فرمودند: کسیکه مادرش را ؛ مثل این است که آستانه کعبه را بوسیده است. و نیز فرمودند: هر کس پیشانی مادر خود را ببوسد، از آتش جهنم محفوظ خواهد ماند. در حدیث دیگر فرمودند:❤️ کسیکه والدین خود را در هر جمعه زیارت کند، گناهانش میشود و از نوشته شود. 👈 رسول خدا(ص)فرمودند: همانگونه که دعای پیامبران در مورد امتشان است، دعای نیز در حق فرزندان مستجاب است. جهت سلامتی و عاقبت به خیرشدن جمع حاظر ومادران و پدرانی که در قید حیات هستند و همچنین جهت آمرزش و مغفرت پدران و مادرانی که اسیر خاکند 🌸🌸 ✅ ╔ 🏴🏴🏴 ════╗   ||•🇮🇷 @marefat_ir ╚════ 🏴🏴🏴 ╝ ┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄
دلتنگ مادر که می شوم....چادرم را محکم تر می گیرم... می شود نگاهمان کنی💔 اینجا هوا آلوده است🍃 😔 روزتون زهرایی🌷 ╔ ❁❁❁ ════╗ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╚════ ❁❁❁ ╝
رابرت مرداک یهودی، مدیر شبکه فارسی وان:👇 برای نابودی ایران باید در مورد کلمه مقدسی به نام #خانواده برنامه ریزی کرد و من #مادر را در دستور کار قرار دادم. #پویش_حجاب_فاطمے
••<صبحتون بنام متبرڪ😍>•• 💛 ♥️ دعاےروز ماه مبارک 🌼 { 🌈 } ☀️ 🌠 🌹 🍃 ╭━━━⊰💎⊱━━━╮ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╰━━━⊰💎⊱━━━╯
با علي همگام در قرآن بوده‌اي پيشتر از بعثت احمد، بوده‌اي مؤمنين از چون تو تا قيامت سرفراز مسلمين آرند بر خاک درت روي وفات سلام الله علیها تسلیت باد. 💔🍃 ╭━━━⊰💠⊱━━━╮ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╰━━━⊰💠⊱━━━╯
سحری که بابا علی دیگه نیست... حالا دیگه زینب سفره رو با اشک جمع میکنه حسن یه گوشه نشسته و خیره شده به بستر بابا حسین بی قراره... عباس مثل پروانه ی بال سوخته این ور و اون ور میره اما آروم نمیشه... بمیرم واسه ام کلثوم که صدای نحس ابن ملجم از یادش نمیره... بچه های این خونه واقعا یک کم دارن که آرومشون کنه کجایی مادر ؟ 💔
🌹🍃 🌺🍃 مَرا بِبَخش اَگَر دیــر آمَدَم یڪ مُشتـ شُدنَم طولـ مے ڪِشید ...😔 •💔• ╭━━━⊰◾️⊱━━━╮ ||•🇮🇷 @marefat_ir ╰━━━⊰◾️⊱━━━╯
. ˙·‌•°❁ #معرفی_شهدا ❁°•·˙ #شهید_هادی_قنبری تاریخ #تولد: 1345 تاریخ #شهادت: 1365/08/08 #شهادت : مصادف با #شهادت #امام_حسین💚 (علیه السلام) و روز #عاشورا #وصیت_نامه من هم #شهید می شوم همانطورکه همه دوستانم #شهید شدند. 🌷﷽🌷 وقتی مادر به #شهادت پسر راضی می‌شود هادی قنبری بارها به مادر گفته بود که «چون تو راضی نیستی، من #شهید نمی‌شوم و الا تا حالا باید بارها #شهید می‌شدم.» آنقدر این حرف را تکرار کرده بود یکبار مادر دست‌هایش را بالا می برد و می گوید «خدایا اینها مال تو هستند، آرامش ندارند. اگر می‌خواهی آنها را ببری خودت می‌دانی.» یک هفته بعد هادی آسمانی شد و به دیدار معبود شتافت *دل‌بخواه یک #شهید! رضا چند ماه مجروح بود تا 6 ماه بعد که هادی در همان سال در سومار به #شهادت رسید. 6 آبان سال 61 مصادف با ظهر #عاشورا. در #وصیت_نامه اش نوشته بود «دلم می‌خواهد زمانی که #امام_حسین (ع) به #شهادت می‌رسد آن زمان #شهید شوم.» در خانواده ما مرسوم نیست کسی روز #عاشورا در خانه پخت‌وپز داشته باشد. خوب به خاطر دارم، عدس پلوی نذری برای‌مان آوردند، مادر تا قاشق به دست گرفت، قاشق از دستش افتاد! یکباره حالی به او دست داد که حتی من هم ترسیدم. مادر دلش شور افتاد. انگار که ته دلش خالی شده باشد، یکدفعه با حسرتی گفت «ای داد و بیداد...» گویا آن لحظه هادی #شهید شده بود. مادر است دیگر. ضربان قلبش هم با بچه‌هایش تنظیم می‌شود روایتی از خواهر #شهیدان #شادی روح #مادر #شهیدان #شهید_رضا_قنبری و #شهید_هادی_قنبری #صلوات #نشر_بمناسبت #سالروز_شهادت #شهید_هادی_قنبری 🍃🌹 ||•🇮🇷 @marefat_ir .
خشتـــ بهشتـــ
ماجرای سیلی‌هایی که کمیل برای یک نهی از منکر خورده بود/ همسر شهید: الان می‌فهمم شهید قبل از رفتن از
😭سیلی برای دوست شهید: بعد از بود حدود ساعت ۲ بعدازظهر کوچه‌ها خیلی خلوت بود من و روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم ناگهان دیدم که رنگش پرید😨 و سرش را پایین انداخت 😞 چند لحظه‌ای بود که سرش پایین بود، سرش را بالا آورد. گفت:« مهدی همین‌جا بمان.» من گفتم‌: «چی شده؟!» 😳 گفت: «گفتم همین‌جا بمان، جلو نیا» به پشت سر خودم نگاه کردم👀 و دیدم که خانم و آقایی در حال نزدیک شدن به ما هستند مردی ورز‌شکار و درشت‌اندام بود؛ با خودم گفتم:«فکر کنم هوس کتک خوردن کرده» همچنان که جلو می‌رفت، من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم.👋 گفتم: « تو ورزشکاری، من چی بگم! من که کتک‌ را حتما خورده‌ام!»😯 به سمت آن‌ها رفت و من هم ‌پشت‌ سر او حرکت کردم، به آن‌ها رسید. سلام کرد✋، همین‌طوری که سرش پایین بود، گفت: «ببخشید می‌شود خواهشی از شما بکنم؟ اجازه بدهید چند لحظه‌ای به همسر شما نگاه کنم و از آن لذت ببرم!»☹️ آن مرد به‌شدت عصبانی شد و گفت: «حرف دهنت را بفهم.» 😡 دوباره درخواست خودش را تکرار کرد. اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از آن لذت ببرم، مرد به‌شدت عصبانی شده😡 و سیلی محکمی به‌صورت کمیل زد👋، کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد و این دفعه سیلی محکم‌تری👋 به‌صورت کمیل زد. همسرش گفت «نه به سرِ پایینت😕 نه به این حرفت! خجالت بکش چرا چنین درخواستی می‌کنی؟» 😡 کمیل گفت: «نمی‌دانستم اگر از شما اجازه بگیرم☝️ شما ناراحت می‌شوید و اِلا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت می‌بردند، من هم لذّت می‌بردم.» جوان به‌شدت عصبانی شد، سیلی محکمی👋 با دست چپ به‌صورت زد آن لحظه دستش را جای گذاشت و نشست روی زمین شروع به کردن ،😭 کرد؛ فکر کنم سیلی 😭یادش افتاد، شاید هم با خودش می‌گفت «مادر! من مرد جوانم، ورزشکارم، ولی شما...»😭😭😭😭