eitaa logo
خشتـــ بهشتـــ
1.6هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
149 فایل
✨﷽✨ ✨اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفࢪَج✨ #خشـــت_بهشـــت 🔰مرکز خیرات و خدمات دینی وابسته به↙️ مدرسه علمیه آیت الله بهجت(ره) قم المقدسه 🔰ادمین و پشتیبان؛ @admin_khesht_behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 *«هِيَ أَفْضَلُ لَيْلَةٍ بَعْدَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ.»* ⁉️ از علیه‌السلام از برترى سؤال شد. 🌙 حضرت در جواب فرمودند: آن پس از شب قدر است. در آن شب خداوند احسانش را به بندگان بى‌دريغ عطا مى‌كند و آنان را با لطف خود ؛ پس در آن شب براى تلاش كنيد. 🤲🏻 به درستى كه آن شبى است كه خداوند به خود سوگند خورده است كه هيچ درخواست کننده‌ای را تا زمانى كه گناهى را نطلبيده است، بازنگرداند. 📚 مصباح المتهجد ؛ امالی، شيخ طوسی، 🌷[ @shohadae_sho ]🌷 💜👆
خشتـــ بهشتـــ
⃣5⃣ 🌿 نماز قضا یک شب منزل یکی از دوستان با هم خوابیده بودیم. صبح اذان رو که دادند بیدار شدیم، نماز صبح رو خوندیم. سید مقید بود هر روز مقداری قرآن بخونه. قرآنش رو هم خوند و خوابیدیم. تازه گرم خواب بودیم که یک دفعه صدایی شنیدم! از خواب پریدم و دیدم سید دو دستی محکم به سرش می زنه. گفتم سید چته چیکار می کنی!؟ گفت محمد بدبخت شدم نماز صبح مون قضا شد!! شرمنده حضرت زهرا (س) شدیم. گفتم سید جان ما که نماز مون رو خوندیم! تازه مگه یادت رفته، بعد از نماز قرآن هم خوندی!! تا من این حرف رو زدم آرامش به چشمانش برگشت. گفتم حالا که خیالت راحت شد بگیر بخواب، بذار ما هم بخوابیم... بعدها در جایی خواندم که مقام معظم رهبری فرمودند: این حدیث تنم را لرزاند که امام صادق (ع) فرمودند: اگر یک نماز صبح از کسی قضا شود؛ کل دنیا طلا شود و در راه خدا بدهد جبران آن نماز قضا نخواهد شد. بعدها راز نگرانی سید از قضا شدن نمازش رو فهمیدم. سید یک روز حرف خیلی عجیبی به من زد که هنوز هم باورش بری ما مشکله. به من گفت: ۱۵ ساله که نماز صبح من قضا نشده!! من تو ذهنم حساب کردم دیدم سید زمان شهادت ۲۹ ساله بود!! یعنی دقیقا هیچ نماز صبح قضایی نداشت.!!! بی اختیار یاد جمله حاج حسین یکتا افتادم. می گفت: خیلی ها می پرسند چکار کنیم شهید بشیم یا دست کم مقام شهدا رو داشته باشیم. حاج حسین یه کد خیلی خوب به ما داده و فرمودند: شهدا اول مراقبت از دل هاشون کردند و مدافع قلب شدند، بعد مدافع حرم شدند. در روایت می فرماید: القلب حرم الله فلا تسكن في حرم الله غير الله. قلب شما حرم خداوند است، در این حرم الهی غیر خدا رو راه ندهید. مدافع حرم، اول از حرم خدا خیلی خوب دفاع کردند که بهشون لیاقت دفاع از حرم حضرت زینب (س) رو دادند... ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
خشتـــ بهشتـــ
⃣5⃣ 🌿 تو شلمچه صدای اذان بلند شد. باسید مهیا شدیم و رفتیم به سمت مسجد. نماز که شروع شد من کنار سید ایستاده بودم، تکبیره احرام رو که گفتیم حس کردم شانه های سید داره تکون میخوره، کلاً حواسم پرت شد!! میدیدم که قطرات اشک سید همین طور سرازیر بود. من هم طبق معمول، مثل همیشه حواسم به همه چیز بود الا نماز!! کلاً حواسم رفت به نماز سید، اشک هاش لباس و جانماز ش رو نمناک کرد. نماز که تموم شد، سریع زل زدم به چشم هاش. هنوز نم اشک کنار چشمانش دیده می شد. خجالت می کشیدم از سید سوال کنم. بالاخره رو کردم بهش گفتم: سید جان نمازت باطله؟! چرا این قدر شونه هات تکون خورد، این همه گریه کردی؟! سید گفت تو مگه حواست به نماز خودت نبود؟! تازه من برای خدا و سید الشهدا (ع) گریه کردم. بعیده نمازم باطل بشه، چه جایی بهتر از نماز که برا آقام گریه کنم. نمیدونم صحبت سید چقدر با فقه و اصول ما تناسب داشت اما جوابش برای من قانع کننده بود. سید حتی نماز هم گریه بر سید الشهدا (ع) داشت. حضور در کنار سید برای ما خیلی لذت بخش بود. می گفتیم و می خندیدیم. او خیلی غیر مستقیم ما را نصیحت می کرد. برای همین اعتقاد دارم که او یک مومن واقعی بود. چون در احادیث آمده: مع من کسی است که دیدار او، شمارا یاد خدا بیاندازد. تمام رفتار و اخلاق او برای ما درس بود. یه روز ساعت ۱۰ سید بهم زنگ زد؛ گفت میای کمکم کنی. بابام از مکه داره میاد بریم نوشابه و... بخریم. گفتم چشم کیشه، خدمت می رسم. رفتیم بازار. فروشگاهی بود توی یکی از محلات شلوغ و پر تردد شهر، قرار بود از اونجا نوشابه بار بزنیم کنار انبار نوشابه، مسجدی هم بود. تا ما نوشابه ها رو بار زدیم و خواستیم حرکت کنیم اذان ظهر رو دادن. سید گفت ماشین رو بزن کنار بریم نماز، ماشین مون وانت بود گفتم: صید پشت ماشین پر نوشابه است، میان می برن! گفت: فدای سرت، بابام برای نماز رفته مکه، اون وقت من برای نوشابه نماز اول وقتم رو ترک کنم!! یا الله بیا پایین، حیف مسجد بیخ گوش مون باشه و نماز مون رو اول وقت نخونیم!!؟ ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
خشتـــ بهشتـــ
⃣5⃣ 🌿 گاهی اوقات شب های جمعه می رفتیم کوه، برای اذان صبح زود بیدار می‌شد و مشغول نماز بود. صدای گریه هاش رو می شد شنید. چقدر با لذت و زیبا نماز می خوند. آخرش من به جای صید خسته میشدم می گفتم بابا جان بگیر بخواب مثلاً اومدیم تفریح!! یه بار با هم بودیم که یکی از روحانیون محل اومد. سید نشست با اون آقا خمس مال ش رو حساب کرد و مبلغ سنگینی پرداخت کرد. در آمدی خوبی براش جور شده بود. گاهی پیش می آمد روزی چند صد هزار تومان کاسب بود، اما سید کسی نبود دلبسته به این پول ها بشه. راهیان نور و برنامه‌های فرهنگی سید ترک نمی شد. تو همین حال و هوا بود که زمزمه اعزام به سوریه به گوشش رسید. بی قرار شد. می‌گفت: جای من دیگه اینجا نیست باید برم. گفتم: بابا نیرو زیاده، حالا چرا شما باید بری؟! اما سید عزم رفتن داشت، دنیا براش خیلی کوچک بود... *** ماه مبارکه رمضان بود. بعد از افطار رفتم آپارتمانی که سید داشت اون رو می ساخت. نشستیم گوشهای با هم درد دل کردیم. سید میلاد از شهدا برامون گفت. مخصوصاً از شهید حاج ستار ابراهیمی. خیلی با ذوق و شوق از شهدا صحبت می‌کرد. انگار که سالهاست با اون ها زندگی کرده و افسوس می خورد که چرا زمان جنگ اون فضا رو درک نکرده. همیشه خودش رو جا مونده از قافله شهدا می دونست. یکی از رفقا مون هم اونجا بود. مدتی بود که رابطه‌اش با سید میلاد شکر آب شده بود. سید به من گفت جواد جان، برو بشین پیش اون بنده خدا من به بهانه تو بیام پیش شما و به اون هم سلام بدم، بلکه کدورت ها از بین بره. تحت هر شرایطی سید دوست نداشت هیچ کس ازش کینه‌ای تو دلش باشه. قلب رئوف و مهربان بود... ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
@Ostad_Shojaeامشب را دریاب.mp3
زمان: حجم: 6.35M
ویژه ♥️ 🌠 شب نیمه‌ی شعبان، یک شب قدر قدرتمند و باعظمت است که ؛ خداوند آن را فرصت ویژه ای برای رشد انسان قرار داده است ! - چگونه میتوان بهترین بهره را از آن برد؟ 🎤 🌸[ @shohadae_sho ]🌸 💜👆
@Maddahionlinمداحی آنلاین - امشب دنیا، مهمون تولد بهاره - سیدرضا نریمانی.mp3
زمان: حجم: 15.04M
◉━━───── ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🌸 (عج) 💐آرزومه تموم شه یه‌روزی این انتظار 💐برسی تو به داد شیعه‌ها با ذوالفقار 🎤 🌸[ @shohadae_sho ]🌸 💜👆
✨•| سهم امروزمون از یاد مولای غریب 🌸•| نیمه شعبان که می‌شود، فرشتگان، هفت آسمان را به یُمن قدوم مبارکت چراغان می‌کنند و صدای هلهله و شادیشان عرش را می‌لرزاند. و ستارگان به یاد آن سَحر مبارکی که رحمت خدا با تولدت تکمیل گشت، آسمان را نور باران می‌کنند. 🌼•| از شادی خدا و رسول الله و مادرت زهرا چه بگویم که زبانم از شرح آن قاصر است... 🌸•| یا صاحب الزمان! ما چشمانی بارانی از شوق و دلی شاد و امیدوار به ظهور و دسته‌گلی از دعای فرج، برای تولدت هدیه آورده‌ایم. می‌شود با شیرینی آمرزش و رضایت و شربت گوارای دعای خیرت از ما پذیرایی کنی؟ 🌺•| ناز قدوم پربرکت مولاجانمان آقای عصر و زمان ،ارباب انس و جان ، مهدی صاحب الزمان ♥️°•] 💜•| شاخه گلی صلوات محمدی زمزمه کنید 🌸🌟•| اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم |•🌟🌸 🌸[ @shohadae_sho ]🌸 💜👆
🌤 💚 🌿‌••| امام مهدے‌‌علیه‌السلام‌میفرمایند: ♥️••| من مایه امان اهل زمین هستم ، چنان ڪہ ستارگان مایه امان اهل آسمان‌اند ..! 📚••|بحارالانوار ج ۷۸.ص ۲۸۰ 🌸[ @shohadae_sho ]🌸 💜👆
••🥀 ♥️•| شهید میلاد بدرے : رضایت اللہ تبارڪ و تعالۍ از رضایت هر ڪسے مهم‌تر است . تاریخ تولد : ۶ فروردین ۱۳۷۴ تاریخ شہادت : ۱۰ آذر ۱۳۹۴ تولـــدت مبارڪـــ 💝 {🕊} 🌸•• 🌸[ @shohadae_sho ]🌸 💜👆
خشتـــ بهشتـــ
⃣5⃣ 🌿 آپارتمان وقتی پاکی و صداقت سید رو دیدم، با هم کار اقتصادی رو شروع کردیم. زمینی رو خریدم و سندش رو به نام سید میلاد زدم. سید پیگیر شد و پروانه ساختمانی و مجوز های لازم رو از شهرداری گرفت و مشغول اجرای پروژه شد. سید خیلی برای کار دلسوز بود. حتی بعضی شب ها تو کانکس نگهبانی می موند. بر خوردش با کارگرها خیلی خوب بود. می‌گفت هوای این کارگران رو دارم، اینها انسان های زحمت کشی هستند نباید بهشون ظلم بشه... در طول اجرای پروژه نزدیک ۸۰۰ میلیون خرج کردیم. کل زمین و آپارتمان ها به اسم ایشان بود، تو این دوره زمونه هر کسی غیر از سید میلاد بود به راحتی آب خوردن همه اونها را بالا می‌کشید و یا...! کوچکترین مدرکی نداشتم که این آپارتمان‌ها مال من است. اما سید اهل این برنامه ها نبود، بارها به من می‌گفت: کیشه (مرد) چرا این قدر به من اطمینان داری؟! این پول ها برای من وبال نشه. بیا بشنم حساب کتاب کنیم. من هم بیشتر از دو تا چشم هام به سید اطمینان داشتم. گوشم بدهکار این حرفها نبود. بعد از مدتی تو خرید و فروش سیب زمینی وارد شدیم. خیلی خوش مشرب بود. در اولین برخورد با کشاورز، حسابی با اون ها عیاق می شد. تازه یک نفر آدم کاری و مطمئن پیدا کرده بودم. در ذهنم چه فکر هایی که برای سید نداشتم. جوان پرکار و پاکدستی مثل سید کیمیا بود. ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆
خشتـــ بهشتـــ
⃣5⃣ 🌿 شوخ طبعی من طبع شوخی داشتم سید همیشه تو مسافرت ها اومد به من میگفت هوای بچه ها رو داشته باش بزار تو این مسافرت بچه ها خوش باشند، جذب هیئت و مسجد بشوند. درسته شاید برای ما تبعات داشته باشه خیلی ها به ما بگن این ها افراد سبک سری هستند، اما ما هدف برامون مهمه، ما برای رضای خدا می خواییم به این طریق بچه ها رو جذب کنیم. سید گفت اگر ما بخواهیم یک نفر یا جمعیتی رو زنده کنیم راهش اینه که باید خودمون رو فنا کنیم و ما بچه بسیجی ها و بچه هیئتی ها فارغ از همه ملامت ها باید وظیفه مون رو انجام بدیم. مقداری از بچه‌های مذهبی گلایه می کرد که چرا با جوان های غیر هیئتی زیاد گرم نمی گیرند، می گفت ما باید با این بچه ها رفیق بشیم و... سید ذاتن انسان شوخ طبعی بود. تو شوخ طبعی لنگه نداشت. یه بار اردو رفته بودیم ناهارمون سیب زمینی بود سفره انداختیم که ناهار بخوریم. سید با دستش سیب زمینی ها رو تو قابلمه له کرد! داد میزد بچه ها نون هاتون رو بیارید براتون ناهار بکشم. با همون دستاش برای هر نفر یک مشت سیب زمینی می گذاشت روی نون و ما می خوردیم. یه بار دیگه موقع ناهار شد. غذای همه بچه ها رو که داد برنج و کباب رو کشید تو ظرف، بعدش هر چی که جلوی دستش بود ریخت تو ظرف غذاش!! نوشابه زرد، مشکی، ماست، آبلیمو و... همه رو با دست قاطی کرد و داشت می خورد! ♥️ ... ✅ 🌿[ @shohadae_sho ]🌿 💙👆