eitaa logo
شهدا و شاهدان خطه مبارک
647 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
5 فایل
زندگینامه، خاطرات، وصایا و تصاویر رزمندگان و شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا ارتباط: @mahdiahmad @seyyyyedd
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹درسالروز عملیات والفجر۱۰ برنده جایزه جشنواره خاطرات دفاع مقدس 📣ماجرای جالب نگهداری حدود 2000 اسیر عراقی راوی : 📣نقشه جواب داد. دقایقی بعد به اندازه یک تپه، شلوار جمع شد. تا صبح، کنار آتش بزرگی که راه انداخته بودیم، همراه با دوهزار اسیر که شلوار پایشان نبود، شب را صبح کردیم... به گزارش فرهنگ نیوز، مطالب زیر نقل خاطره ای شیرین و بیادماندنی از زبان برادر حامی گت آقازاده ازفرماندهان یگان دریایی لشکر ویژه 25 کربلا است. در این خاطره ابتکار وشیوه جالبی از نگهداری و انتقال اسرای عراقی از شهرخرمال عراق به دزلی مریوان بیان می شود که با ابتکار عمل خاص برادر حامی صورت گرفته است. 📣اسفند سال 1366 در کنار آقا مرتضی، بالای قله سنگی نشسته بودم. فرمانده ما، آقا مرتضی )سردار مرتضی قربانی، فرمانده لشکر ویژه25 کربلا) ، از بلندی بر نیروهای عمل کننده در عملیات والفجر 10 نظارت داشت. صدای سردار ولی الله نانواکناری از پشت بی سیم فرمانده لشکر به گوش می رسید. معلوم شد، دشمن را پرجاده سید صادق به دوجیله محاصره کردند و حدود 2000 نفر را هم به اسارت گرفتند. همه بچه ها از این خبر حسابی خوشحال شدند. در پوست مان نمی گنجیدیم، ولوله ای شده بود. موفقیت بزرگی بود. آقا مرتضی دستور داد، اسراء را به سمت شهر «خُرمال» انتقال بدهند و همه را آن جا تخلیه کنند. چند ساعت از آن اتفاق خوب گذشته بود. غروب شد. از آقا مرتضی جدا شدم. کنار نیروهای خودم بسمت شیار «وشکناو» رفتم. از قله که پاییم آمدم، بی سیم چی ام گفت: «آقای حامی! آقا مرتضی پشت خط هستند». سراسیمه گوشی را برداشتم: «کجایی! حامی! هر جا هستی زود برو و اسراء را به روستای دزلی انتقال بده ». با تعجب گفتم: «2000 اسیر! با کدام نیرو و امکانات». ـ «آقای حامی! مگر این همه امکانات لشکر را توی این مدت چه طوری آوردی پای کاراز ملخوربه وشکناو؟ با کدام امکانات و نیرو؟ توکل به خدا کن! یا علی!» زیر قله «هِنی قُل» جایی را پیدا کردم. هوا داشت رو به غروب می رفت. با بی سیم با عباس بابایی تماس گرفتم. گفتم: «عباس! یک تعداد نیرو را به هنی قل بیاور. مأموریت مهمی در پیش داریم». بلافاصله با آمدن نیروهای عباس، آن ها را سازماندهی کردیم. بعد هم اسرا را با کمک نیروها به شیار وشکنار انتقال دادیم. با بی سیم به آقا مرتضی گفتم: «شب شده و ما مجبوریم به خاطر رعایت مسایل امنیتی در شیاروشکناو بمانیم. صبح کله سحر به سمت ملخور و دزلی حرکت می کنیم». آقا مرتضی هم قبول کرد. با عباس و بعضی از بچه ها برای مأموریت فردا و کارهایی که برای نگهداری 2000 اسیر داخل شیار، آن هم در سرما باید انجام می دادیم، برنامه ریزی کردیم. بچه ها هر کدام پیشنهادی دادند. برای امشب انها در شیار یکی گفت: «با این نیروی کم، اگر اسراء به سمت ما حمله بردند و خلع سلاح مان کردند، تکلیف چه می شود. تازه مهم تر از جان ما، بسته شدن عقبه منطقه عملیاتی به دست این همه نیروی دشمن بود». هر چه طرح و ایده بود روی هم ریختیم، اما از میان آن، چیز به درد بخور و جان داری در نیامد. برای ایجاد رعب و وحشت در دل اسرای عراقی به بچه ها گفتم: «حالا تا به نتیجه برسیم، یکی از شما برود، هر پنج دقیقه یک تیر هوایی شلیک کند». یک لحظه به فکرم رسید، نقشه هر چه باشد به گونه ای طراحی شود که توان نظامی و جسمی اسراء را برای حرکت و فرار بگیرد. دنبال اقدام عملیاتی برای پیاده کردن طرحم بودم. سرانجام بعد از کلی کلنجار رفتن پیشنهاد کردم که اسراء شلوارهایشان را در بیاورند. وقتی پیشنهادم را با بچه ها در میان گذاشتم، خندیدند و گفتند: «آقای حامی! عجب پیشنهادی!» گفتم: «هیچ راهی نیست این ابتکارباید انجام دهیم و توان حرکت اسراء را بگیریم. مطمئنم به لحاظ روانی، اسیر با شورت فرار نمی کند، البته باید تا صبح کنارشان آتش روشن کنیم وگرنه تلف می شوند». بعد از توضیح و تفصیل نقشه، رضایتی بر لب هایشان نشست. حالا مشکلی که وجود داشت، زبان عربی بود. چطور باید به آن ها می فهماندیم که شلوارهایتان را در بیاورید. گفتم: «یک نفر از اسراء را انتخاب کنید و به او آموزش بدهید که چه کار باید بکند؟ بعد هم او برود و ماجرا را به اسرای دیگر بگوید». نقشه جواب داد. دقایقی بعد به اندازه یک تپه، شلوار جمع شد. تا صبح، کنار آتش بزرگی که راه انداخته بودیم، همراه با دوهزار اسیر که شلوار پایشان نبود، شب را صبح کردیم. صبح شد. به اسراء گفتم: «حالا بروید شلوارهایتان را بپوشید!» صحنه خنده داری شده بود. هر کدام دنبال شلوار خود می گشت بعضی ها، شلوارهای اندازه خود را پیدا نکرده بودند. یکی کوتاه، یکی گشاد و یکی تنگ. خلاصه حال و هوایی شده بود. ما هم با بچه ها نشسته بودیم و می خندیدیم. وهمه اسرارا انتقال دادیم به قله ملخور اینم یکی از ابتکارت  دفاع مقدس ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
همرزم و دوست شهید: بعد از موفقيت در عمليات والفجر 10 پس از استراحت كوتاهى از شهرستان بابل به اتفاق جمعى از همرزمان عازم جنوب و مقر لشكر 25 كربلا در هفت‏ تپه شديم. طى يك تماس تلفنى متوجه شديم كه محسن اسحاقى و سيد مصطفى گلگون در فاو هستند. به همسر محسن اطلاع دادم كه خبر آمدنم را به او بدهد. هنگام اذان صبح بود كه همسر اسحاقى از خانه سازمانى زنگ زد و گفت: «ديشب محسن منزل آمد و الان عازم فاو است و شما به اتفاق نيروها عازم فاو شويد.» به سرعت نيروها را تجهيز كردم و عازم منطقه فاو شدم... (ادامه در پست بعدی) ✅ما را در ایتا دنبال کنید یادی از رزمندگان و شهدای فریدونکنار 👇 https://eitaa.com/khete_mobarak
بسیجیان دلاور خطه مبارک بر گرد فرمانده دلاور خطه مبارک سردار شهید در مهمانی منزل پدر شهید ردیف جلویی از راست: ۱. شهید 🌹 ۲. شهید 🌹 ۳. جانباز ۴. سردارشهید 🌹 ۵. جانباز ۶. جانباز ۷. جانباز ردیف عقبی از راست: ۱. جانباز فقید 🌹 ۲. آقای ۳. شهید 🌹 ۴. سردار ۵. شهید 🌹 ۶. جانباز ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
از راست : ۱. سردارشهید 🌹 ۲. ابوالشهید [پدر شهید ] ۳. جانباز ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
💠سردار سرلشگر شهید در جمع دوستان از راست : ۱.‌ ابوالشهید [پدر شهید ] ۲. سردار شهید 🌹 ۳. رزمنده ۴. رزمنده ۵. رزمنده ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
20.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅بازدید میدانی فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ،از محور شلمچه عراق و گپ و گفتگو با برادر ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
🌹سی‌امین محفل معنوی 💢به مناسبت سالروز عملیات غرورآفرین (آزادسازی خرمشهر) ▪️و گرامیداشت شهدای خدمت جمهوری اسلامی 🎤راوی: حاج و حاج از رزمندگان حاضر در عملیات 🎤مداح: 🗓زمان: چهارشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۳ از ساعت ۲۰ 📍مکان: جنب فرمانداری، انتهای کوچه شهید نامجو ۱۲ ، حسینیه هیئت مخیم العباس(ع) ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
11.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درسالروز حماسه فتح خرمشهر 🥀یادواره شهید حسن پیردادی و شهدای شهرستان بشاگرد و شهدای خدمت 🔹️به روایت جستجوگر نور 🔹️مداحی 🔸️زمان : پنجشنبه سوم خرداد ، بعد از نماز مغرب وعشا 🔸️مکان : استان هرمزگان، شهرستان بشاگرد ، شهر سردشت ، گلزار شهدا ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
38.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوشه‌ای مراسم از یادواره شهدای خدمت و شهدای روستای بشاگرد در جمع مردم روستای بشاگرد [استان هرمزگان] به روایت جستجوگر نور ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
16.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠روایت چگونگی کشف و شناسایی در تفحص شهدا به روایت جستجوگر نور 🔸️زمان : صبح جمعه ۹ آذر ۱۴۰۳ ، همراه با دعای ندبه 🔹️مکان : روستای طوله سرا ، مسجد مهدیه (محل تدفین شهیدگمنام در سالروز شهادت حضرت زهرا (س)) ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
🌹مراسم استقبال و بزرگداشت تازه تفحص شده 🎤سخنران: حجت الاسلام (انگیسه) 🌷روایت شناسایی و کشف پیکر شهدا در تفحص: حاج 🎤مداح: کربلایی 🎙مجری: کربلایی 🗓سه شنبه ۱۳ آذر۱۴۰۳ ⏰ساعت ۱۸:۳۰ 🕌صحن امام‌زاده سید محمد(ع) 💠ستاد مردمی آیین پاسداشت شهید گمنام شهرستان فریدونکنار ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak
🔴 شهدای نهرخین میزبان زائران راهیان نور 🔻تصاویری از حضور پرشور زائران راهیان نور یادمان شهدای نهرخین در صفر مرزی و روایتگری حاج فرمانده یگان دریایی لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس ✅ما را در ایتا دنبال کنید. یادی از شهداء و رزمندگان لشکر ویژه۲۵ کربلا 👇 @khete_mobarak