📡اعتراف موساد بر پایان هژمونی غرب در منطقه
🔻یوسی کهن ، رئیس موساد (مهمترین رکن امنتی رژیم صهیونیستی) گفته است که ایران در حال تبدیل به قدرت برتر و بلامنازعه در منطقه است. این گفته یوسی کهن نشان از تغییر موازنه استراتژیک به بالاترین حد خود است.
🔻یوسی کهن مأموریت اصلی رژیم صهیونیستی را مبارزه با نیروهای نیابتی ایران در منطقه دانسته است. در واقع رژیمی که روزگاری با متحد اصلی خود موازنه قدرت را در منطقه تشکیل میدادند باید با بازوان پرقدرت ایران اسلامی مبارزه کنند چرا كه چیزی برای عرض اندام در برابر ایران اسلامی ندارند.
📍پن: چند روز پیش نشریه آمریکایی هافینگتون پست نیز پایان هژمونی آمریکا در منطقه را تصدیق کرده بود و بر این امر تأکید داشت که قدرت آمریکا در منطقه غیر قابل برگشت است.
#عاکف_سلیمانی
✅ @kheymegahevelayat
📡اندیشکده آمریکایی واشنگتن:
🔻 تهران ابزار گوناگونی برای مبارزه با آمریکا دارد:
1. ایران میتواند اقدامات نظارتی خود را بر نیروهای دریایی آمریکا در خلیج فارس افزایش دهد و یا حتی اقدام به بازداشت آنها کند.
2. ایران مینواند به واسطه شناسایی و بازداشت جاسوسان (که عموماً تابعیت آمریکایی دارند) اقدام به مطالبه دیپلماتیک و ... از آمریکا نماید.
3. ایران میتواند با استفاده از نیروهای نیابتی خود در منطقه پایگاههای آمریکایی را در منطقه مورد هدف قرار دهد.
✅ @kheymegahevelayat
12.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘جنگ با ایران یعنی ویرانی اقتصاد کشورهای خلیج فارس...!
➖ایران برای حمله به دبی نیازی به استفاده از موشک و جنگنده ندارد بلکه با توپخانه و خمپاره هم میتواند از ابوموسی به دبی حمله کند....!
✅ @kheymegahevelayat
سلام علیکم
در مورد مستند داستانی امنیتی عاکف سلیمانی سری چهارم نکته ای رو همه بدونن:
هرشب دو الی سه قسمت منتشر میشه، و پس از اتمام رسیدن، تبدیل به پی دی اف میشه.
لطفا متن و کپی نکنید و از همین جا برای دیگران فوروارد کنید.
🔴حمله به کاروان اشغالگران آمریکایی در عراق
🔹منابع خبری از انهدام یک کاروان نظامی متعلق به ارتش اشغالگر آمریکا در استان "صلاحالدین" خبر میدهند. در ساعات نخستین امروز نیز حمله مشابهی انجام گرفته بود.
✅ @kheymegahevelayat
🛑 کره جنوبی داراییهای مسدود شده ایران را ۹.۲ میلیارد دلار اعلام کرد
🔹بر اساس اعلام بانک های کره جنوبی، حدود ۱۰ تریلیون وون (۹.۲ میلیارد دلار) وجوه ایرانی در بانکهای کره جنوبی تحت تحریمهای ایالات متحده بر سر برنامه هسته ای تهران، مسدود شده است.
🔹خبرگزاری یونهاپ روز سه شنبه گزارش کرد از شهریور سال ۱۳۹۸، حدود سه تریلیون وون پول ایرانی در یک بانک کره جنوبی مسدود شده است این پول توسط شعبه سئول بانک ملت ایران واریز شده است.
🔹گزارش می افزاید: علاوه بر این سه تریلیون وون، حدود ۷ میلیارد دلار پول نفت ایران در دو بانک کره جنوبی به نامهای بانک صنعتی کره و ووری بانک مسدود شده است.
دولت که بازبان مذاکره چندسال باالتماس نتونست پولمون رو بگیره ان شاءالله سپاه بازبان دنیا میگیره
نشر دهید
✅ @kheymegahevelayat
📢 فوری
🚨هشدار | امکان شکسته شدن دیوار صوتی بین ساعات ۱۰ تا ۱۰:۱۰ و ۱۹ تا ۱۹:۱۰
مدارک در تصویر😁👆
#برنداز_متوهم
✅ @kheymegahevelayat
هدایت شده از عاکف سلیمانی
#قسمت_دهم
با همه این تفاسیر، حاج آقا سیف تا من و دید، به گفتگوی تلفنیش پایان داد و تماس و قطع کرد. از پشت میزش بلند شد اومد سمتم، روبوسی کردیم و همدیگر و در آغوش گرفتیم. نکته ای که برام عجیب بود این بود که سیف چقدر شکسته شده و خیلی خشک رفتار میکرد.
بهم تعارف زد نشستم روی مبل ساده ای که داخل اتاقش بود. خودشم اومد نشست روبروم. لبخند تلخی روی لباش دیده میشد. قبلا خیلی رفتارش بهتر بود. این سیف، اون سیف دوسال قبل نبود. نمیدونستم چشه! با خودم گفتم حتما فعلا مشکلی داره و ذهنش درگیره!
بگذریم...
سر حرف و باز کرد که دیگه لزومی نداره براتون تعریف کنم و وقت شما مخاطبان محترم #خیمه_گاه_ولایت و بگیرم. یه راست میرم سر اصل مطلب...
وارد بخش گفتگوی کاری شدیم...
با اخمی که روی صورتش نقش بسته بود، با صدای بم و نسبتا آرامی گفت:
_آقا عاکف، میدونم روزهای سختی رو پشت سر گذاشتی و هنوز داغ همسرت برات تازه هست و یقین دارم با عشقی که نسبت به هم دیگه داشتید، این داغ، الی الابد برای شما ماندگار هست. اما هم تشکیلات و هم بنده با سوابق درخشانی که از شما و پرونده شما سراغ دارم، میخوام ازتون که مجددا وارد میدان جهادی و کاری بشی. آماده ای؟
لبخندی زدم و سری به نشانه تأیید تکان دادم...
حاج آقا یه نگاه بهم انداخت و مجدد سرش و انداخت پایین، با همون صورت اخمو گفت:
_من دلم میخواد بمونی و معاونت اطلاعات و عملیات ضدجاسوسی رو عهده دار باشی.
+من تحت امرم. هر دستوری بدید آماده ام...
_یکی از پرونده هایی که الان در دست اقدام هست، وَ من میخوام شما اون و به عهده بگیری، حالا یا بطور مستقیم یا غیر مستقیم، مربوط میشه به شخصی که هم ما رو درگیر مفاسد اقتصادی خودش کرده، وَ هم اخلاقی وَ هم زدو بندهای سیاسی. متاسفانه برخی اشخاصی که ازشون توقع نداریم، به طور ناخواسته با این شخص وارد رابطه کاری شدند و به هیچ عنوان نمیدونن چه ضررهای اقتصادی و حیثیتی در انتظارشون هست.
همین طور خیره شده بودم به صورت نورانی ولی عبوس حاج آقا سیف و به صحبتاش گوش میدادم. حاج آقا سیف ادامه داد گفت:
«کسانی که در امور اقتصادی باهاش فعالیت میکنند، از مفاسد اخلاقی این آدم با خبر نیستند.»
گفتم:
+جسارتا میخوام مطلبی رو عرض کنم.
_بفرمایید.
+عادت ندارم قبل از مطالعه ی زوایای روشن شده در پرونده ای که قرار هست برسه به دستم، چیزی رو بپرسم. اما برای اینکه درگیر کلاف های سر در گم نشم، وَ اینکه زودتر و با کیفیت بالا بتونم پرونده رو جمع کنم سوالی دارم از خدمتتون.
_بفرمایید جناب عاکف.
+این شخص برای پیشبرد اهداف اقتصادی خودش از کجا خط میگیره؟ وَ اینکه این کیس اقتصادی چه ربطی به ضدجاسوسی داره؟
_ طی این مدت کوتاهی که زیر چتر ما قرار گرفته، هنوز هیچ ردی از خودش باقی نگذاشته. اما یکسری روابط مشکوک با برخی افراد داره که ما رو حساس کرده.
+جالبه! یعنی میخواید بگید این آدم، اقتصادی نیست؟
_هست.
حاج آقا سیف کم حرف هم شده بود. به سوالات من با جملاتی تک کلمه ای، یا خیلی کوتاه جواب میداد! توی دلم گفتم خدایا خودت بخیر کن! هرچی هادی گند اخلاق بود، این بدتر!!!
این بار جسارت به خرج دادم و گفتم:
+میشه من و روشنتر کنید تا بدونم چی به چیه؟
نگاه عاقل اندر سفیهانه ای بهم انداخت، با تسبیحش کمی ور رفت، آهی کشید و معلوم بود حوصله زیاد نداره... گفت:
_عاصف و تیمش به خوبی بر روی این کِیس سوار شدند. اما نتونستند ازش چیزی پیدا کنند.
+پس این آدم، فقط اقتصادی و... مشکل نداره.
_منظورت و واضح تر بگو.
+مطلبی که میخوام عرض کنم فقط یک تحلیل و فرضیه هست. ممکنه اصلا چنین چیزی نباشه اما خب در حد همون فرضیه و تحلیل میخوام روش حساب کنم.
_بگو.
+ممکنه در پوشش کارهای اقتصادی، جاسوس باشه.
_بعید نیست. اما در حد تحلیل و فرضیه میتونم روی حرفت حساب کنم. اگر تا مدتی که تعیین شده، ما به نتایج مطلوبی نرسیم، کیس و واگذار میکنیم به حوزه مربوطه.
چندثانیه ای به سکوت گذشت و دستی به محاسنش کشید و به روی زمین خیره شد... همونطور که در فکر فرو رفته بود گفت:
_میخوام از این لحظه به بعد، این پرونده زیر نظر خودت هدایت بشه.
+درخدمتم حاج آقا.
گوشی رو برداشت و تماس گرفت. به اون کسی که پشت خط بود گفت «بیا اتاقم.»
چندلحظه بعد در باز شد دیدم عاصف اومد داخل. بلند شدم با هم سلام علیک کردیم. همدیگر و در آغوش گرفتیم.
آخ که چقدر من دوسش دارم این عاصف و! هنوزم که هنوزه عشق منه. خدا کنه همتون یه سیدعاصف عبدالزهرا توی زندگیتون داشته باشید. رفیق روزهای سخت، مرد، مهربون، دلسوز، جهادی، امام حسینی، و...
عاصف هم به جمع اضافه شد. حاج آقا سیف با همون سگرمه های تو هم رفته به عاصف نگاهی کرد و بعد از چند ثانیه گفت:
«میخوام از این لحظه به بعد، پرونده ی آقای آرین محمد زاده، زیر نظر مستقیم آقای عاکف سلیمانی هدایت بشه و شماهم در کنار ایشون زحمات لازم و بکشید.»
هدایت شده از عاکف سلیمانی
#قسمت_یازدهم
عاصف گفت: «چشم حاج آقا.»
حاجی نگاهی به ما دوتا کرد گفت:
«براتون آرزوی موفقیت دارم.»
بلند شدیم بریم، حاجی سیف گفت:
«آقا عاکف»
برگشتم به سمت حاج آقاسیف، گفت:
«شما همچنان در معاونت این بخش ماندگار هستی. من شما رو کنار نمیگذارم و در همین سمت می مونید! حالا میتونید برید.»
ازش تشکر کردم و با عاصف اومدیم بیرون و رفتیم دفتر سیدعاصف عبدالزهراء. بهش گفتم:
+عاصف یه سوال؟
_جانم حاجی.
+سیف چرا انقدر شکسته شده؟ چرا انقدر عوض شده؟ چرا انقدر بداخلاق شده؟ از بس رفتارش بد بود و چهره ش عبوس، با 60 کیلو عسل هم نمیشد این آدم و خورد!
_نمیدونم. از کسی هم چیزی نشنیدم.
+بگذریم...
بدون اتلاف وقت با عاصف نشستیم دور یک میز و برام توضیح داد که موضوع پرونده از چه قرار هست و کار تا کجا پیش رفته. قرار شده بود عاصف در یکی از مهمونی ها که نفوذ کرده و اون مهره کلیدی و اصلی که بچه ها اون و رصد میکردند حضور داره، منم به عنوان دوستش ببره.
اما از این لحظه به بعد پرونده در دست من بود و قرار شد با یک تیم قوی کار و جلو ببرم.
از عاصف جدا شدم و رفتم دفتر خودم. بعد از دوماه وارد اتاقم شدم. این مدتی که نبودم دلم برای اتاق کارم تنگ شده بود. مسئول دفترم بهزاد اومد اتاقم. سلام علیکی کردیم و ازش سراغ دختر حاج کاظم «مریم خانوم» که نامزدش بود و گرفتم، اما جوری جواب داد که احساس کردم بهزاد داره از من فرار میکنه و بحث و میخواد عوض کنه.
قفلی نزدم روش و بیخیالش شدم. گفتم حتما دوست نداره از زندگیش حتی در حد یک احوال پرسی هم بهم بگه.
بهزاد رفت. نشستم پرونده رو بررسی کردم. حسم میگفت این کِیس، عمدا به من واگذار شده تا سیستم من و درگیر پرونده های مفاسد اقتصادی هم بکنه و برام تجربه بشه و در آینده برم در اون واحد. پرونده رو کامل مطالعه کردم، نه یکبار، نه دوبار، بلکه چهار بار...
به عاصف زنگ زدم بیاد اتاقم. بعد از دقایقی اومد. وقتی وارد شد بهش گفتم:
+حضورت در این پرونده برای ارتباط با این آدم به چه شکلی هست؟ روی چه حسابی باهاش کانکت میشی؟
گفت:
_به عنوان کسی که قطعه های خودروهای چینی مثل لیفان و برلیانس و... رو از چین وارد میکنه باهاش مرتبط هستم.
+چندوقته؟
_حدود 15 روز بعد از اینکه رفتی پرونده در دستور کار قرار گرفت.
+چقدر باهم دیگه مَچ هستید؟
_با کی؟
+یعنی چی با کی؟ خب معلومه! با آرین محمد زاده که مهره اصلی این پرونده هست.
عاصف تاملی کرد گفت:
_تقریبا 10 روز بعد از اینکه پرونده رو در دست گرفتم تونستم با آرین محمد زاده ارتباطات اولیه رو برقرا کنم. اما راستش و بخوای آقا عاکف، من تصورم این هست که آقای آرین محمد زاده مهره اصلی نیست و متهم اصلی این پرونده نیست.
+واضح تر بگو.
_طبق شنودی که از مکالمات این شخص در داخل ایران و خارج از ایران داشتیم و همچنین با رصدهای شبانه روزی که در طول این مدت داشتیم، آرین محمد زاده یک سفر 6 روزه به ابوظبی داشته که ورق رو برگردونده و تمام پازل های ما رو درمورد خودش تغییر داده.
+پس اینکه سیف میگه این آدم زرنگه و هیچ ردی از خودش نمیگذاره، روی هوا چیزی نگفته. حالا با کی دیدار کرد.
_هیچ سندی از دیدار نداریم. چون دیدار در یکی از اتاق های برج(....) در ابوظبی بوده. ضریب حساسیت و رعایت اصول حفاظتی این برج به شدت بالا بوده و ما نتونستیم بیش از حد معقول نفوذ کنیم.
+چقدر تونستید به کِیس و محل قرار نزدیک بشید؟
_نهایتا تا 500 متری بیرون این برج!
+خب. ادامه بده! دلیل اینکه میگی آرین شاه کلید نیست چیه؟
_ آرین محمدزاده در یکی از مهونی های خصوصی شبانه در داخل ایران که من هم در اون حضور داشتم و نفوذ کرده بودم صحبت هایی رو مطرح کرده بود که دیدگاه های خاصی رو داشت. امابه محض اینکه به اون سفر 6 روزه رفته و سپس فلش بک زد به ایران، ورق کاملا برگشته و اون حرف هایی که در مهمانی میزده عوض شده.
+چقدر به آرین نزدیکی؟ منظورم اینه در این باره زمانی کم، چقدر مورد اطمینان این آدم شدی؟
عاصف نگاهی به من کرد و خندید... گفت:
_اون قدری که حتی به من پیشنهادهای خاص غیراخلاقی میده و میگه اگر دوست داری میتونم شاه ماهی برات ردیف کنم و باهم بخوابید. شدم محرم خونه ش! اون قدری که میتونم به حیاط خلوتش رفت و آمد داشته باشم.
+آدمی مثل آرین باید محتاط باشه و خیلی از مسائل و رعایت کنه. به نظرت این موضوع یه کم غیر عادی نیست؟ نکنه دام باشه؟
_راستش تا حالا احساس خطر نکردم. چون خیلی درست و حسابی و عین یک جنتلمن وارد حریمشون شدم. چون پروژه ای که دارم باهاش کار میکنم و قرار هست مثلا در بحث قطعه باهم کانال کاری ایجاد کنیم، اونقدر برای آرین پول و سود داره که بخواد شبانه روزی دور من بگرده. چون با اجرای این پروژه ای که دارم روش متمرکز میشم و میخوام مثلا قطعه وارد کنم، انقدری برای این آدم سود داره که اگر آرین و هفت نسلش شبانه روزی بشینن تراولهایی که نصیبشون میشه.
هدایت شده از عاکف سلیمانی
#قسمت_دوازدهم
چون با اجرای این پروژه ای که دارم روش متمرکز میشم و میخوام مثلا قطعه وارد کنم انقدری برای این آدم سود داره که اگر آرین و هفت نسلش شبانه روزی بشینن تراولی که نصیبشون میشه رو بشمرن وقت کم بیارن.
بلند شدم رفتم سمت مبل و وِلو شدم روش. عاصف هم اومد نشست روبروم. ده دقیقه فقط به زوایای مختلف این پرونده که چندین بار مطالعه ش کرده بودم فکر کردم. دستم پر بود. عاصف هم بهم اطلاعات خوبی داده بود. بعد از ده دقیقه سکوت که عاصف هم ساکت بود و اینطور موقع ها حرف نمیزد، بهش گفتم:
+با سجاد عباس زاده که الآن در واحد مفاسد اقتصادی هست ارتباط بگیر. بهش بگو فردا صبح ساعت 9 باشه دفتر من. خودت مستقیما باهاش کانکت شو. نمیخوام از کانال بهزاد وارد بشی.
با این حرفم درمورد بهزاد، عاصف تعجب کرد ولی چیزی جز یک کلمه نگفت:
_چشم.
گفتم:
+سجاد میتونه بهمون کمک کنه. میخوام یه پیشنهادی بهش بدم تا بر اساس اون پیشنهاد من، یک طرحی رو ارائه بده به ما تا قشنگ اون آدمی رو که در ابوظبی هست و بهش نرسیدید، خودش کم کم رخ نشون بده.
_به به. عجب بازی بشه.
+برو ببینم چیکار میکنی.
عاصف بلند شد و منم اومدم اثر انگشت زدم در باز شد. همین که عاصف خواست بره یه چیزی به ذهنم رسید. در و بستم بهش گفتم:
+چند لحظه بمون کارت دارم.
_جانم حاجی. چیزی شده؟
+این پسره بهزاد چشه؟
_یعنی چی؟ مگه اتفاقی افتاده؟
+سوال من و با سوال جواب نده... من دارم ازت میپرسم. احساس میکنم چیزی شده که رفتارهای غیر طبیعی داره از خودش نشون میده.
_نمیدونم والله. شما میگی غیر طبیعیه، حتما هست دیگه. میشه بدونم منظورتون چیه؟
+منظورم اینه که رفتارش یه جوری شده. امروز موقع احوالپرسی ازش درمورد دختر حاج کاظم مریم خانم ازش پرسیدم، اما یه هویی رنگش زرد شد. احساس کردم داره طفره میره. این چندوقت من نبودم اتفاقی افتاده؟
_نه به خدا. اگر هم اتفاقی افتاده باشه، من نمیدونم.
+تو میدونی، من آدم تیزی هستم و میفهمم. خودت میدونی الکی حساس نمیشم. بازم دارم ازت میپرسم که این چندوقت چیزی شده؟
_نه والله. من خبری ندارم.
+حاج کاظم چیزی نگفته؟ رفتار حاجی عوض نشده؟
_نه.
عاصف چندثانیه ای مکث کرد، گفت:
_راستش و بخوای منم این حس و دارم. به نظرم چندوقتیه که بهزاد یه جوری شده. توی خودشه.
+یه مدت زیر نظر بگیرش. به علیرضا بگو حواسش به این پسره باشه!
_حاجی مسئول دفترته بهزاد. برات بد نشه.
+برای من چرا؟
_منظورم اینه تو زرد از آب در نیاد؟
+منم برای همین که زودتر بفهمیم چی به چیه، نظرم این هست که مسئول دفتر من و زیر نظر بگیرید! چون با حاج کاظم هم درمورد بهزاد خواستم حرف بزنم احساس کردم داره طفره میره.
_چشم.
+برو سراغ سجاد ببینم چه میکنی.
عاصف رفت. منم نشستم بولتن های محرمانه ای که برام اومده بود و مطالعه کردم و بعدش رفتم خونه.
روز بعد/ ساعت 9 صبح
بهزاد تماس گرفت و خبر از اومدن سجاد، یکی از نخبه های مبارزه با مفاسد اقتصادی ستاد رو بهم داد.
اثر انگشت زدم درب اتاقم باز شد و سجاد وارد شد. بعد از مختصر خوش و بشی که کردیم، نشستیم دور یک میز. لحظاتی بعد عاصف هم به جمع ما اضافه شد.
خلاصه ای از ماحصل اون جلسه کارشناسی و فنی رو براتون مینویسم:
به سجاد گفتم میخوام طرحی رو ارائه بدی که اقتصاد ایران رو از درون با شکست مواجه میکنه، اما جوری این مورد رو طراحی کن که یک طرح مخفی آنتی شکست هم داشته باشی تا اگر یک وقتی طرح شکست اقتصادی ایران از درون به گوش دشمن رسید، که قطعا توسط عوامل نفوذی میرسه، آنتی اون هم موجود باشه تا بتونیم به وقتش استفاده کنیم و بتونیم نظام و واکسینه کنیم.
سجاد راهکارهای زیادی رو ارئه داد که از لحاظ امنیتی کشور رو با خطر روبرو میکرد. طرح ها گرچه اقتصادی بود، اما از لحاظ امنیتی بیشتر درگیر میشدیم.
قرار شد سجاد سه نفر از زبده ترین های واحد مفاسد اقتصادی ستاد رو که مورد تایید خودش بودن به ما معرفی کنه و در یک نشست چندساعته ی تخصصی و فنی_اطلاعاتی_اقتصادی، موضوع رو در دستور کار قرار بدیم و شروع به کار کنیم.
ماحصل اون دیدار 8 ساعته پس از اولین دیدار من و عاصف با سجاد این شد که طرح رو با نظرات کارشناسی بررسی کنیم، سپس من و عاصف توجیه و عالِم به این طرح بشیم، سپس آرین این طرح رو به جایی که احساس میکردیم دست دشمن در اون متمرکز هست ببره، تا ما ببینیم به کجا و چه شبکه ای میرسیم.
ما میخواستیم با ارائه این طرح به آرین، گزینه های ناشناس در پرونده آرین محمدزاده که احتمال میدادیم شیوخ عرب در حاشیه حوزه خلیج فارس باشند و پشتشون دستهای پنهان اطلاعاتی و امنیتی آمریکا یا انگلیس یا موساد هست و خر کیف کنیم و بکشونیم بیرون تا رخ نشون بدن ببینیم با چه گزینه هایی طرفیم.
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال خیمه گاه ولایت مجاز است.
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
⏳#انتخابات1400
🔴 «حسین دهقان» بازیساز دولت در میان نامزدهای نظامی؟!
🔹 #حسین_دهقان وزیر دفاع محذوف روحانی دوسال است که فعالیت های انتخاباتی را آغاز کرده و به تازگی ساختمان چندطبقه ای را تحویل گرفته است.
🔸 نظرسنجی های اخیر نشان می دهد اکثر مردم اصلا او را نمی شناسند ولی چرا وزیر دفاع سابق وارد فضای انتخاباتی شده است؟!
✅ شنیده های «نیمه محرمانه» نشان می دهد بررسی تیم انتخاباتی دولت (آشنا، نوبخت، واعظی و ربیعی) به اینجا ختم شده که طیفی جدی از نامزدهای انتخابات ۱۴۰۰ ریاست جمهوری قطعا از میان نظامیان خواهد بود و دولت باید این بازی را با یک مهره نظامی بر هم زند.
🔹 البته دولت تنها با یک گزینه نظامی وارد بازی نشده و احتمالا علاوه بر وزیر سابق دفاع، «امیر سیاری» نیز وارد شطرنج ۱۴۰۰ شود.
💢 رایزنی برای تایید صلاحیت دهقان در شورای نگهبان آغاز شده و پیش بینی می شود پایان بازی سردار بعد از مناظره سوم باشد تا با به هم ریختن میز مناظره ها در نهایت به نفع نامزد اصلی دولت _احتمالا علی لاریجانی_ کنار رود.
#سیاسی
✅ @kheymegahevelayat
♦️سردار قاآنی: انتقام خون حاج قاسم را میگیریم
🔹فرمانده نیروی قدس سپاه در جوار مزار شهید سلیمانی: امروز ادامه راه حاج قاسم و حرکت در مسیر حاج قاسم، انتقام خون حاج قاسم است.
✅ @kheymegahevelayat