eitaa logo
خیمه‌گاه ولایت
34.2هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
5.4هزار ویدیو
203 فایل
#کانال_رسمی_خیمه‌گاه_ولایت خیمه‌گاه ولایت وابسته به هیچ نهاد و حزبی نیست. ما از انقلاب و درد مستضعفین و پابرهنگان و مظلومان جهان میگوییم، نه از سیاست بازی‌های سیاسیون معلوم الحال. اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر جهت ارتباط با ما👇 @irani_seyed
مشاهده در ایتا
دانلود
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سی بعد از اون سکوت ده دقیقه ای... با بی حالی گفت
وقتی به نسترن گفتم تو هیچچی نیستی، دیدم داره باغضب بهم نگاه میکنه.. اما سکوت کرد و چیزی نگفت.. معلوم بود داره از چشماش نفرت از من میباره.. ادامه دادم بهش گفتم: +ببین نسترن، من تا آرومم، آرومم. اما وقتی اون روی من بالا بیاد، دیگه نگاه نمیکنم کی جلوم ایستاده و کی جلوم نشسته! وقتی اون روی من بالا بیاد وزیر و وکیل نمیشناسم.. اونوقت هرکاری که باید انجام بدم انجامش میدم. پس بهتره که عین یک بچه ی آدم حرف بزنی. از تک تک نشست و برخواست های تو اسناد و مدارک صوتی و تصویری موجوده. شاید از ارتباطت با سفیر انگلیس در بغداد عکس و فیلم کم باشه و خیال کنی میتونی با تکذیب کردنش فرار رو به جلو داشته باشی، اما خیالت جمع باشه که اونقدر توی دست و بالمون از اون ارتباطات کثیفت سند داریم که به دادگاه ارائه بدیم و محکومت کنیم! به اندازه کافی هم فایل شنود موجوده. الآنم میرم این قسمت از پیرهنم که آب دهن نجستو پرت کردی روش پاکش می کنم.. این حرکتت و نادیده میگیرم چون یک ایرانی هستی که همچین غلطی رو کردی! البته یک ایرانی خودفروخته! اما اگر یک متهم غیر ایرانی با من این کار و میکرد و به سمتم آب دهن پرتاب میکرد، جوری میزدمش که خودش و دولتش یک قرن صدای سگ بدن! چون من نماینده 80 میلیون ایرانی با هرجناح و سلیقه ای هستم که روبروی دشمنش میشینم و بازجوییش میکنم! الان میرم و لباسم و پاک میکنم برمیگردم! دلم میخواد وقتی برگشتم عین بلبل برام چهچه بزنی. بلند شدم از اتاق بازجویی رفتم بیرون، لباسم و که آب دهن خونی نسترن روش بود تمیز کردم.. وقتی برگشتم دیدم نسترن چشماش و بسته و داره اشک میریزه! به اون همکار خانومی که داخل اتاق بازجویی بود اشاره زدم بره بیرون. نشستم روبروی نسترن... بهش گفتم: +خب! پس میگفتی که من دروغ میگم! سرش و آورد بالا گفت: _بله دروغ میگید! خیلی آروم وَ با خونسردی کامل و ریلکس دستم و بردم سمت پوشه ای که همراهم آورده بودم داخل اتاق بازجویی وَ روی میز گذاشته بودم. از این چندتا اسمی که براش برده بودم عکساشون و آوردم بیرون یکی_یکی به نسترن نشون دادم... گفتم: +خانوم نسترن، خوب دقت کن... به تصاویری که بهت نشون میدم نگاه کن... هرجایی که برات قابل رویت نبود بگو بدم دست خودت تا قشنگ ببینیش! این تصویر شماره یک.. تصویر تو با دکتر (ع.ک) نماینده مجلس ، که در آغوش هم هستید. دیدم داره فقط نگاه میکنه که ما چقدر دقیق تونستیم اطلاعاتش و در بیاریم.. عاصف اومد روی خطم داخل گوشم گفت: «آقاعاکف، تپش قلب نسترن رفته بالا... صورتش داغ شده.. حرارت دستاش داره میره زیاد شده.» این چیزهایی که عاصف میگفت از دوربین حرارتی و یه سری دوربین های امنیتی که داخل اتاق بازجویی نصب بود میدید و میگفت... ادامه دادم به بازجویی... گفتم: +این تصویر شماره دو.. تصویر شما با سفیر انگلیس در بغداد که معاون سفیر انگلستان هم در این عکس حضور دارند! شما در این مهمونی مشغول سِروِ مشروبات الکلی هستید.. این شماره 2 بود... اما تصویر شماره 3 ! سومین عکس رو هم کشیدم بیرون، نشونش دادم بهش گفتم: +اینم سه.. تصویر تو وَ ... !! حرفم و قطع کرد، با عصبانیت تمام گفت : _بس کن.. تمومش کن.. زندگی خصوصی من به خودم مربوطه! به هیچکسی ربطی نداره! پس یعنی اینکه سرویس امنیتی ایران حق نداره در زندگی خصوصی من دخالت کنه. +خانوم نسترن توسلی، با این سر و صدا نمیتونی از پاسخگویی فرار کنی! سیستم امنیتی کشور ایران تنها سیستم امنیتی هست که شرع در اولویتش هست! در زندگی هیچکسی دخالت نمیکنه! شماهم تا جاسوس نشده بودی باهات کاری نداشتیم و فساداخلاقیت به خودت مربوط میشد! اما از جایی که جاسوس شدی حتی فساد اخلاقیتم به سرویس اطلاعاتی ایران مربوط میشه که با کی نشست و برخواست داشتی! ما در زندگی هیچکسی دخالت نمیکنیم! این و تو نمیدونی، اما گنده های تو میدونن که آقای خمینی رضوان الله تعالی فرمودند ما حکومت تشکیل دادیم برای فضائل اخلاقی، با هرچیزی ما حکومت و نگه نمیداریم! خانوم نسترن توسلی، شما دزد نیستی! شما جاسوس هستی! متهم ردیف اول هم هستی! _این حرف ها رو به من نگید. همین حالا تمومش کنید این رفتارای توهین آمیز و ! من یک شهروند عادی بودم در کشورم ایران !! +نه خانوم، اتفاقا من باید اینا رو بهت بگم. من مامور هستم که بهت تفهیم اتهام کنم! _من نمیخوام حرف بزنم.. تا وکیلم نیاد حرفی نمیزنم. آرامش من بدجور نسترن و عصبی میکرد.. بهش گفتم: +ببین خانومِ نسترن، کثافت کاری های اخلاقیت فعلا محل بحث ما نیست. اما جاسوسی کردنات چرا ! هست! بلند شدم دور میزی که منو نسترن روبروی هم نشسته بودیم چرخی زدم...نسترن داشت همینطور توهین میکرد. به نظام، به مسئولین، به مردم و...!
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سی_و_یک وقتی به نسترن گفتم تو هیچچی نیستی، دیدم
رفتم سمتش، خم شدم صورتم و بردم نزدیک صورتش... زل زدم به چشماش نگاه کردم، ساکت شد.. اینبار صدام و بردم بالا بهش گفتم: +اول از همه ببند دهنت و، تا بهت چیزی نگفتم حرفی نمیزنی، ثانیا، خیال نکن میتونی فرارِ رو به جلو کنی، یا منو سر همون پِلِّه ی اول بازجویی نگهم داری. ثالثا؛ خانوم نسترن توسلی، تو در انگلیس آموزش دیدی. با یکی از جریانات به ظاهر مذهبی ایران که در انگلیس پایگاه دارند، شبکه ماهواره ای دارند، پول دارند، نفوذ دارند! متصل هستی. همزمان مورد تایید اینتلجنت سرویس هستی، برای عربستان و انگلیس و آمریکا وَ موساد هم کار میکردی و بهشون اطلاعات میفروختی. از پسر یکی از آیت الله های ایران که در سوریه بوده اطلاعات نظامی میگرفتی و به اسراییل میرسوندی! اون پسر الان در بازداشت ما هست! ازش فاصله گرفتم، مجددا دور اتاق قدم زدم... نسترن در جوابم صداش و برد بالا گفت: _خب که چی؟ چرا ثابت نمیکنی؟ تو فقط چندتا عکس بهم نشون دادی.. خب دوست داشتم ارتباط سیاسی داشته باشم با این و اون. به کسی مربوط نیست. مگه ارکان حکومت آخوندیتون به خطر می افته؟ من فقط ارتباطات سیاسی با بعضی جریانات داشتم! همین! خیلی زیاد هم در داخل ایران نبودم که این همه وصله به من میچسبونی! برای چی داری در زندگی من دخالت میکنی؟ مثل اینکه شما کارتون اینه که در زندگی مردم دخالت کنید.. درسته؟ از رفتار نسترن تعجب میکردم! کمتر متهمی بود که در بازداشت سرویس اطلاعاتی ایران باشه و اینطور گستاخانه رفتار کنه! مونده بودم اون باگ لعنتی کیه که نسترن انقدر پشتش بهش گرم هست که اینطور برام شاخ و شونه میکشه! بهش گفتم: +آفرین. بلبل شدی.. خوب حرف میزنی! اگر قرار هست صحبت کنی من استقبال میکنم! اما همین الان بهت دارم میگم، کاری نکن ببرم بندازمت یه جایی که تا عمر داری روزی هزار بار آرزوی مرگ کنی! صدام و بردم بالا و بهش گفتم: +دارم همین الآن بهت میگم، اگر بخوای اینجا صدات و برای من ببری بالا، یه دونه میخوابونم توی دهنت تا بری و با برف سال بعد بیای پایین. خَررررررر فهم شد؟ نسترن ترسید..ادامه دادم بهش گفتم: + خودت داری میگی مردم!! اما تو جزء این مردم نیستی.. مردم ایران خیلی با شرافتن.. حتی اگر بعضی از همین مردم چه زنش چه مردش فرقی نمیکنه، هرچقدر هم که آلوده ی به این دنیا باشند، حداقل مثل تو وطن فروش و مزدور نیستن. تو کجای این مردم قرار داری؟ تو کجای این نقشه ی بزرگ ایران با 80 میلیون جمعیتش ایستادی؟ یه نگاه به خودت بکن! سابقت پر هست از وطن فروشی! همینطور که داشتم داخل اتاق بازجویی میچرخیدم، رفتم سمتش ایستادم... مجددا صورتم و بردم نزدیک صورتش، زل زدم به چشماش، با کینه ی تمام بهش نگاه کردم، خیلی آروم ولی محکم بهش گفتم: +تو یک کثافتی هستی که یک روز در آغوش روباه های مکارِ کیفِ انگلیسی به دست های آنگِلوساکسونیِ کثیف هستی، یک روز هم در آغوش عوامل و اطلاعاتی های سگ سعودی لجن، یک روز هم در آغوش آمریکایی ها و موسادی های اسراییل.. با حالت تمسخر و خنده گفت: _و یک روز هم... +بزار من بگم. در آغوش عده ای قلیل از سست کمربندهای ایرانی که دنبال عطینا هستند. تو یه هرزه ای هستی که هر روز قلادت و میدی دست این و اون. دیدم به حالت تمسخر میخنده.. گفتم: +بخند.. ولی به شرافتم قسم اشکت و در میارم.. همونطور که تا الآن داشتی ناله میکردی. خیال کردی با پروتز قسمت به قسمت بدنت، وَ با آرایش و زیبایی های مصنوعی که برای خودت درست کردی میتونی هرکسی رو بخری؟ از کجا انتخاب شدی وَ ساپورت شدی؟ حرفی نزد.. دوباره سوالمو براش تکرار کردم. دیدم بازم حرفی نمیزنه. چندبار با پرسش های مختلف سعی کردم از زیر زبونش چیزی بکشم بیرون، اما هربار به بهانه ای داشت من و سر پله ی اول نگه میداشت تا جلوتر نریم. برای دومین بار گفت: _تاوکیلم نیاد حرف نمیزنم.. بهش گفتم: +دفعه ی بعد بهت نمیگم که حرف بزن، دفعه بعد به حرفت میارم. پس بهتره دهنت و باز کنی عین یک قناری برام آواز بخونی.. آفرین. سرش و آورد بالا نگام کرد.. رفتم اونطرف میز روبروی نسترن روی صندلی نشستم.... بهش گفتم: +میشنوم. یه موردی رو هم خدمت شما مخاطبان محترم بگم که دوست پسر نسترن هم یکی از عوامل اطلاعاتی دشمن بود که نسترن به واسطه اون وارد این کارها شده بود! اون روزی که نسترن و دوست پسرش در یک مهمانی در انگلیس مشروب خورده بودند، دوهفته قبلش یک اتفاقی پیش اومده بود وَ قرار بود دوست پسر این زن با یکی دیگه از مامورین امنیتی برای ماموریتی کاملا سری به بحرین برن! اون ماموری که قرار بود با دوست پسر نسترن برن به اون ماموریت، به نسترن چشم داشت و خاطرخواه اون بود! دوست پسر این زن از این موضوع مطلع میشه! در همون بحرین وسط ماموریت همکارش و میکشه!
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سی_و_دو رفتم سمتش، خم شدم صورتم و بردم نزدیک صور
وقتی اون و میکشه ماموریتش و تنهایی انجام میده و برمیگرده! اما سیستم امنیتی انگلیس این قضیه رو متوجه میشه که چه اتفاقی پیش اومده! برای همین در یک مهمونی، یکی از نیروها به خاطر اینکه کسی به سرویس امنیتی انگلیس شک نکنه و زیر سوال نره، خیلی عادی انقدر به دوست پسر نسترن مشروب میدن که اُوِردوز میکنه! ما در بررسی ها متوجه شدیم نسترن خیلی برای دشمن مهمه! برای همین که سرویس انگلیس نسترن و از دست نده مجبور شد این قضیه رو مخفی نگه داره! ما هم وسطای هدایت این پرونده متوجه این قضیه شدیم ! اونم توسط یکی از جاسوس های دوجانبه! خب برگردیم به اتاق بازجویی! معلوم بود که نسترن بعد از دیدن اون چندتا سند، دیگه همه چیزو تموم شده می بینه. بخاطر همین میدونست راه فراری براش باقی نمونده که بخواد معطلمون کنه.. از طرفی من بهش قول دادم اگر بهمون کمک کنه بهش بگم باعث و بانی مرگ دوست پسرش چه کسی بوده! نسترن به همین دلیل مجبور شد در همون ساعات اولیه بازجویی اعترافات زیادی کنه.. چون کلی اسناد صوتی و تصویری بهش نشون دادم که اصلا نمیتونست از زیر بار اون ها شونه خالی کنه وَ من هم بهش وعده دادم از یه معما براش پرده برداری کنم. بهش گفتم: +مثل اینکه نشنیدی چی گفتم.. میشنوم اعترافاتت و !! میخوام حرف بزنی. مکث کوتاهی کرد، کمی اشک ریخت، با دوتا دستاش سرش و گرفت... بغض کرد، گفت: _این یه پروژه بود. +توسط؟ دیدم داره گریه میکنه همیطنور !! من در بازجویی هایی که طی سال های طولانی از جاسوس ها وَ نفوذی های زن و مرد داشتم، می دیدم که بعضیاشون گریه میکنن.. خیلیا برای اینکه نظر منو جلب کنن تا دلم براشون بسوزه بود، بعضیاهم واقعی بود وَ خودشون و آخر خط میدیدن. نسترن دقیقا از دسته دوم بود. اشکش از روی ته خط رسیدن بوده. بهش گفتم: +نشنیدم جوابت و !! گفتم توسط چه کسانی؟ _سرویس آمریکا_موساد_ انگلیس، وَ در کنارش عربستان! +پس حدسم دقیق بود. اما عربستان بازیگر اصلی نبود درسته؟ _بله. گفتم: +عربستان همون گاو شیردهی بوده که فقط برای اینکه از پولش برای پروژه های ضدامنیتی ایران استفاده کنند، ضلع های دیگر این مثلث ازش استفاده میکردند، و به نوعی یک صدام شماره 2 هست. اما نه در بحث نظامی بلکه این بار در طرح های اطلاعاتی. حرفی نزد، اما همینطور که اشک میریخت سرش و به نشونه تاییدحرفای من تکون داد. بهش گفتم: + خب ادامش. _از جایی که به خاطر موقعیت پدرم ارتباطات خوبی با شخصیت های سیاسی و مذهبی و تجاری کشورهای مختلف بخصوص ایران داشتم، وَ در موسسه ولوم که خودت گفتی اسنادش موجوده و نشونم دادی آموزش های خاصی رو دیده بودم، تونستم نظر سرویس های کشورهای مورد نظرو برای این پروژه مشترک جلب کنم. +از کجا استارت خورد ؟ ازت چی خواستن؟ نسترن حرفای تکان دهنده ای زده بود اون روز که به برخی از زوایای مهم این پرونده و اولین بازجویی که ازش صورت گرفت، در ادامه اشاره میکنم... نسترن گفت: _همزمان که با یکی از جریانات مذهبی در داخل ایران «تشیع انگلیسی به سردمداری صادق شیرازی» که در انگلیس پایگاه داشتند ارتباط گرفتم، وَ در موسسه ولوم هم برای یه سری اقدامات آموزش میدیدم... اومدم وسط حرفاش گفتم: +از این موسسه بیشتر برام بگو. میشنوم.. ادامه بده.. _بعضی از افسران اطلاعاتی آمریکا و بخصوص انگلیس در اونجا حضور فعال داشتند. منم با بعضیاشون ارتباط تنگاتنگی داشتم. از طرفی بخاطر موقعیت خانوادگیم در داخل ایران، برای خودم برو بیایی داشتم و دارم، به همین دلیل منو برای طرحشون انتخاب کردند تا به بعضی افراد نزدیک بشم. +من کاری ندارم که به مذهبی ها و سیاسیون نزدیک شدی.. به وقتش به اوناهم میرسیم و مفصل بهش میپردازیم. اما بهم بگو افشین عزتی چرا؟ _یعنی چی؟ متوجه نمیشم ! +اتفاقا چرا، خوب متوجه میشی، اما خودت و میزنی به اون راه ! ولی برات بازترش میکنم.. ببین خانوم توسلی، طبق رصدها و اسنادی که ما داریم، تو با هیچ کدوم از طعمه های خودت در داخل ایران، علیرغم اینکه می رفتید جایی و چندوقت می موندید، مشروب سِرو نمیکردید، ارتباط نامشروع نداشتید! براشون هزینه مالی اونچنانی نمیکردید، اما تنها کسی که باهاش ارتباط برقرار کردی، یا به نوعی میشه گفت مجبور شدی باهاش ارتباط برقرار کنی همین افشین عزتی بود. دلیل این و میخوام بدونم! حالا بهم بگو چرا؟ ✅ هرگونه کپی و استفاده فقط با ذکر منبع و لینک و نام صاحب اثر مجاز است. ✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
(تصویر اختصاصی آیت الله رئیسی؛ بالاسر حرم اباعبدالله الحسین (ع) شب جمعه ) @kheymegahevelayat
هدایت شده از خیمه‌گاه ولایت
❤️ همه باهم دعای فرج حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زمزمه کنیم.❤️ 🌸إلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌹 🌸أولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ 🌸ففَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ🌹 🌸اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ 🌸يا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ 🌹 يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🌹 🌹یاصاحب الزمان...🌹 🌸تا نیایی گره از کار بشر وا نشود🌸 @kheymegahevelayat
🔴نظامیان امریکایی از سوریه به عراق منتقل می‌شوند. 🔹مارک اسپر؛ وزیر دفاع امریکا بامداد یک‌شنبه گفت نیروهای امریکایی که از شمال سوریه خارج شده‌اند، در غرب عراق مستقر خواهند شد. ✅ @kheymegahevelayat
✅ شرکت‌های اماراتی مأموران اطلاعاتی اسرائیل را جذب می‌کنند ◀️ تحقیقات رسانه‌های صهیونیستی نشان می‌دهد برخی از افرادی که دوران خدمت وظیفه خود را در یگان‌های فناوری ارتش رژیم صهیونیستی گذارنده‌اند در ازای دریافت دستمزدهای نجومی جذب شرکت‌های مرتبط با سرویس‌های اطلاعاتی امارات شده‌اند. ◀️ گزارش «یدیعوت آحارونوت» حاکی از آن است فارغ‌التحصیلان یگان‌های اطلاعاتی مخفی اسرائیل مانند «یگان ۸۲۰۰» برای شرکت‌های عربی کار می‌کنند. ◀️ شرکت اماراتی Dark Matter که بازوی بازرگانی اداره اطلاعات امارات است یکی از شرکت‌هایی است که این فارغ‌التحصیلان را به خدمت می‌گیرد. @kheymegahevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این مستند رو اون کسانی که میگن عراقی های میزبان اربعین همون متجاوزان بعثی هستند ببینند... موکب داری که برای نجنگیدن با ایران به پای خودشون شلیک می کرد. در زمان جنگ ایران و رژیم بعث عراق، صدام حرامی شیعیان عراق را به زور به صف اول میفرستاد تا با ایران بجنگند. اگر نمی‌رفتند همسر و خواهر و دختر و مادر آن شخص را... برای همین مجبور بودند به خاطر اینکه به ناموسشان اهانت نشود در جنگ حضور پیدا کنند و بعضی از این ها پس از پایان جنگ قسم خوردند و گفتند ما حتی یک تیر به سمت ايران شلیک نکردیم چون ایران و ایرانی رو حق میدونستیم، اما به سمت ما شلیک شد و ما مجروح شدیم. #ایران_والعراق_لایمکن_الفراق #الحسین_یجمعنا #حب_الحسین_يجمعنا ادمین : حاج عماد ✅ @kheymegahevelayat
لطفا همه ی مخاطبان محترم و ارزشمند دقت کنند. قسمت های امشبِ فوق العاده مهم هست. اگر کشورتون براتون مهم هست، فارغ از هر جناح و سلیقه ای، این 3 قسمت امشب رو با دقت بخونید. اگر ممکنه این سه قسمت رو برای همه بفرستید! چون اعترافات و حقیقت هایی در این سه قسمت هست که بسیار مهم هستند. با تشکر @kheymegahevelayat
به دلیل درخواست بیش از مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، از این به بعد حدالمقدور زودتر منتشر می‌شود. @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سی_و_سه وقتی اون و میکشه ماموریتش و تنهایی انجا
وقتی به نسترن گفتم چرا بین این همه آدم با تنها کسی که ارتباطت انقدر قوی بود دکتر افشین عزتی بود، جوابی نداد و سکوت کرد... ادامه دادم گفتم: +چرا بین این همه آدم، از سفیر انگلیس و معاونش در بغداد، وَ از بچه ی فلان آیت الله، و اون نماینده مجلس، با هیچ کدوم حاضر نشدی رابطه برقرار کنی، وَ فقط روابطتون مالی و خبری و گرفتن اطلاعات بود، یعنی فساد اقتصادی و امنیتی، اما با یک نفر حاضر شدی ارتباطات فراتر از پشتیبانی مالی و دریافت اطلاعات برقرار کنی که اونم دکتر افشین عزتی بود. چرا؟ مجددا سکوت کرد... در حال خودش بود.. معلوم بود شکنجه های روانی بدجور به هم ریخته اون و ! یه دونه محکم با مشت زدم روی میز، عین برق گرفته ها سرش و آورد بالا با ترس نگام کرد، بهش گفتم: +توضیح بده خانوم... معطل نکن! گفت: _افشین عزتی برای ما در واقع یک شاه ماهی بود. برای میز مشترک آمریکا، اسراییل، انگلیس، عربستان و کسانی که زیر چتر عربستان بودند در این منطقه، این طرح و این فرد بسیار مهم بود تا ما بتونم از این طریق به ایران ضربه بزنیم. +چرا؟ _چون در قسمت بازرگانی سازمان اتمی بود. جایی که مصطفی احمدی روشن فعالیت میکرد وَ چندسال قبل شهید شد. تموم دور زدن تحریم های اتمی ایران دست افشین عزتی بود. دکتر افشین عزتی به ایران کمک زیادی میکرد و مسئول وارد کردن قطعات به سازمان اتمی بود! ما با چندنفر از همکاران دکتر عزتی کانکت بودیم و اطلاعات دقیقی رو از مسائل اتمی ایران بهمون میدادن! اما در همین اواخر همکاران شما بعضی از اینارو دستگیر کردند و تنها راه ارتباطی ما که هنوز سوخت نرفته بود دکتر افشین عزتی بود! از بالا ازم خواستن تموم خودم و خرج دکترعزتی کنم و نگهش دارم. +داری دروغ میگی.. افشین آخری نبود. قبل از سفرتون به عراق یکی از دوستان افشین هم بود که بهش نزدیک شدی، اما بهت پا نداد. تهدیدت کرد. داشتی با مسائل کلان مالی بهش نزدیک میشدی. حتی بهش وعده ازدواج دادی. تو در یک مهمونی اون و تور کردی. تموم این اتفاقات زیر چتر امنیتی منو دوستانم افتاد که ازش مطلع بودیم، وَ تو بازی خوردی! ما اطلاع داریم که تو بهش وعده های مالی دادی که تا آخر عمرش میتونست با اون پول تامین بشه... حرفم و قطع کرد، صحبت نیمه تموم من و با یه جمله تمومش کرد گفت: _اما قبول نکرد. گفتم: +قبول نکرد چون شرف داشت. مثل افشین بی شرافت نبود که بخواد به مردم و کشورش خیانت کنه. سرش و انداخت پایین.. وقتی فهمید حتی از این مسئله هم باخبریم به فکر فرو رفت... ادامه دادم گفتم: +چرا افشین عزتی رو فرستادید آمریکا؟ دیدم ساکته.. دوتا با کف دستم زدم روی میز، چشمام و گرد کردم... گفتم: +نمیشنوی؟ عاصف اومد روی خطم، توی گوشم گفت: « ضربان قلبش بد جور میزنه... بهش استرس وارد نکنید بهتره... ممکنه بیفته و کار دستت بده. اصلا اوضاع خوبی نداره! بدنش همچنان داغه!» چندلحظه ای سکوت کردم، مجددا ادامه دادم بهش گفتم: +ازت پرسیدم چرا فرستادیش آمریکا. _برای ضربه زدن به ایران. برای اینکه اخبار فوق سری سازمان اتمی ایران و بهمون داد. +چقدر به عزتی پول دادی؟ _پول های زیادی به عزتی میدادم. گاهی دلار، گاهی یورو. گاهی به حسابش میریختیم. البته ... حرفاش و قطع کردم گفتم: +البته از دبی، وَ برای اینکه پول کلان به حسابش نیاد وَ سیستم امنیتی ایران حساس نشه روی این موضوع، پول های کثیف رو به حساب همسرش، یا مادر پیرش میریختید. یا اینکه حساب فرزند فلان دوستش یا همسایش. با این بهانه که عزتی حسابش بخاطر ضامن شدن برای یه سری که وام گرفتند و پرداخت نکردن مسدود شده، اون اشخاص رو گول میزدید تا پول بره به حسابشون ، بعد اونها پول و در اختیار عزتی قرار میدادن! برای چند ثانیه ای به هم دیگه خیره شدیم نگاه کردیم...معلوم بود تعجب کرده از این اطلاعاتی که داشتیم! دستم و بردم سمت گوشم، به عاصف که پشت درب اتاق بازجویی داخل یک اتاقی مجزا نشسته بود و این صحنه ها رو از سیستم میدید و صوت رو شنود میکرد، اعلام کردم: «عاصف جان صدای جلسه عراق و بزار، تا خانوم نسترن توسلی استماع کنند.» عاصف هم صدای جلسه عراق و که من خودکار جاسوسی رو در داخل اتاق افشین عزتی و نسترن توسلی در هتل نورالعباس قرار داده بودم و شنودکردم، پِلِی کرد و روی بلندگوی اتاق بازجویی پخش شد تا نسترن بشنوه... وقتی دقایقی از اون صوت رو گوش کرد بهش گفتم: +خانوم نسترن توسلی، خیلی چیزا ازت میدونم. دیگه وقتی تا اینجا بهت نزدیک شدم، پس بدون که ماجرای حمایت از اون زن های قمه زن رو هم میدونم. پس دیگه جلوی من فیلم بازی نکن. باشه؟ _بله.. چشم. یه کاغذ با قلم بهش دادم گفتم: +شبکه خودت و بکش. _میشه امروز یه کم استراحت کنم؟ +خیر. شبکه خودت و بِکِش و نام ببر. منتظرم. _واقعا سرم درد میکنه.
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سی_و_چهار وقتی به نسترن گفتم چرا بین این همه آدم
گفتم: +شما شبکه خودت و بکش، بعدش میری استراحت میکنی. میگم از این اتاق هم منتقلت کنن به یک جای بهتر تا هم بهت نور برسه، وَ هم اینکه راحتتر باشی. منتظرم.. شبکه رو بکش. نسترن بهم اعتماد کرد. شروع کرد به نام بردن از شبکه ای که زیر مجموعش بودن و اطلاعات کشورو بهش میفروختن و... وقتی شبکه رو کشید رسید به نام چندنفر که یکیش ا.ج از متخصصین هسته ای کشور بود. ا.ج یکی از کسانی بود که پس از دریافت اسمش از نسترن توسلی، درهمون 24 ساعت اول، بچه های برون مرزی بخش ضدجاسوسی (ضدنفوذ) ما تونستن ردش و در یکی از کشورهای اروپایی بزنن... به ایران رفت و آمد داشت! البته اینم بگم مدت ها بود فعالیت های ا.ج در خارج از ایران بود وَ در ایران بصورت پروژه ای کار میکرد... مثلا در وزارت دفاع و سازمان اتمی ! زمانی که نسترن این اسم و بهمون داد بچه های ما شروع کردن به رهگیری های اطلاعاتی.. همونطور که بالاتر عرض کردم وقتی نیروهای ما ردش و زدن، در خارج از کشور بود.. به عواملمون دستور دادیم تا در خارج از ایران اون و دقیق زیر نظر بگیرن.. بعد از اینکه عوامل برون مرزی ما زیر نظر گرفتنش، متوجه یک سری تحرکات مشکوکش شدیم، وَ در بررسی ها و رصدهای دقیق درون مرزی (زمانی که میومد ایران) وَ همچنین رصدهای برون مرزی تونستیم بفهمیم که با موساد در ارتباط هست. با هماهنگی و مشورت حجت الاسلام «....» ریاست محترم تشکیلاتمون، قرار شد در این مرحله با عاصف و حاج کاظم کارها رو انجام بدم! حاج هادی هم که نبود و ماموریت بود! با عاصف عبدالزهراء و حاج کاظم یک برنامه ریزی دقیقی رو انجام دادیم تا پس از شناسایی وَ همچنین زیر نظر گرفتن و رصدهای لحظه به لحظه و دقیق وَ همچنین طبق یک برنامه ی از پیش طراحی شده آقای دکتر «ا.ج» رو بِکِشونیمش ایران. برنامه ریزی که انجام دادیم این بود: از طریق دو تن از نیروهای اطلاعاتی خودمون که عضو هیات علمی یک دانشگاه معتبر در تهران بودند برنامه ای رو ترتیب دادیم تا همایشی رو برگزار کنند و از دکتر ا.ج به عنوان مهمان ویژه دعوت بشه تا به ایران بیاد.. قرار شد موضوع سخنرانی هم پیرامون مدیریت بحران و حوادث غیرمترقبه باشه. خداروشکر تونستیم طبق برنامه پیش بریم. چندوقت بعد وقتی دکتر ا.ج برای اون مراسم به ایران اومد تا چند روزی رو برای سخنرانی در ایران به سر ببره، توسط اعضای تیم من ( میثم و عماد و عاصف در 4412 ) در محل اقامتش در یکی از هتل های کشور دستگیر میشه. دکتر ا.ج کسی بود که ما تونستیم بعد از چندسال بهش برسیم.. در واقع اعترافات شاه ماهی پرونده ما که نسترن توسلی بود بهمون کمک کرد تا با کشیدن شبکه خودش یکی از مهره های جاسوسی رو شناسایی کنیم. ا.ج بعد از دستگیری زیر شکنجه های مختلف روانی قرار گرفت وَ اعتراف کرد به اینکه آمار شهید دکتر مسعود علیمحمدی و شهید دکتر مجیدشهریاری رو به سرویس تروریستی موساد داد. موساد هم با در دست داشتن اون اطلاعات مهم توانست توری رو برای شخصی نام پهن کنه و اون شخص رو تحت امر خودش در بیاره. طی سفرهایی که به ترکیه و همچنین برای آموزش های مهم تروریستی به سرزمین های اشغالی داشته، توانست آموزش های ویژه ای رو در پادگان های اسراییل ببینه و دوره هاش و بگذرونه. پس از پشت سر گذاشتن دوره های آموزشی مهم، طبق دستور ( ) میره به یک کشور دیگه، بعدش از همون جا میاد ایران، پس از چندوقت زیر نظر گرفتن شهید علیمحمدی و شهید شهریاری اون ها رو به شهادت میرسونه. خب برگردیم به اتاق بازجویی که منو نسترن داخلش بودیم... همزمان که نسترن داشت اسامی مرتبط با این شبکه رو مینوشت یعنی کسانی که عین خودش فعال بودند، عاصف اومد روی خطم توی گوشم گفت: _آقا عاکف، ببخشید میخوام بیام داخل! +بابت؟ _یه سری اسناد جدید دستمون رسیده! علیرغم اینکه نسترن چهره عاصف و یک بار در عراق دیده بود، اما بلند شدم رفتم چشم بندش و زدم.. به عاصف گفتم: «بیا داخل.» در و باز کرد اومد داخل.. چندتا کاغذ داد بهم گفت: _حاجی این اسناد همین تازه به دستمون رسیده. +از کجاست؟ _بهزاد از 4412 آورده. درو بستم برگشتم سمت میز بازجویی چشم بند نسترن و گرفتم از چشماش. نشستم روی صندلی مشغول مطالعه اون برگه شدم. دراون برگه ای که به دستم رسید اسامی افرادی درج شده بود که بچه های تیم من تونستن اونارو کشف کنند.. با اسامی که نسترن نوشت تطبیق دادم جز دومورد همش یکی بود.. یعنی اگر نسترن هم بهمون اون اسامی رو نمیداد، ما خودمون هم تونسته بودیم با یک سری اقدامات مهم «فنی_اطلاعاتی_برون مرزی_رهگیری ها و...» اون شبکه رو کشف کنیم. بعضی از این افراد هنوز مسئول هستند و جزء طعمه های نسترن بودند که بنا برملاحظات امنیتی وَ اطلاعاتی قرار نیست از اون ها اسمی برده بشه..
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سی_و_پنج گفتم: +شما شبکه خودت و بکش، بعدش میری
این اشخاص همشون تحت شدیدترین رصدها و کنترل های امنیتی و اطلاعاتی هستند تا به وقتش در موقعیتی خاص سر بزنگاه دستگیر بشن !!! اون روز نسترن اعترافات قابل توجهی داشت. از نقطه ضعف های اون استفاده کردم، فشار روانیم و شدت دادم و ازش اعترافات بیشتری گرفتم. یکی از برنامه هایی که به نسترن واگذار شده بود این بود که باید میرفت سراغ سلبریتی ها تا اون ها رو وادار کنه درمورد هرچیزی اظهار نظر کنند. البته، یه چیز مهمی رو هم بگم... اونم اینکه نسترن تنها نبود، چون نمیشد یک نفر تموم این کارهارو انجام بده.. نسترن برای خودش شبکه ای کامل داشت که هر کدوم در بخش های متعددی فعالیت میکردند. بعد از دستگیری نسترن در عراق که منتقلش کردیم به خاک ایران، تونستیم زیر مجموعه ی نسترن که خانوم های فعالی هم بودن رو دستگیر کنیم. اگر بخوام یک جمله بگم اونم این هست که « نسترن با هدایت سرویس های متخاصم کشور ایران «یک کلوپ جاسوسی تشکیل داده بود.» *کلوپ: یعنی مجموعه یا باشگاه....* کلوپی که متشکل از چند شاخه بود وَ هر کدوم از این شاخه ها فعالیت های خودشون رو داشتند: یک: نزدیک شدن به شخصیت های مهم سیاسی مذهبی و علمی ایران دو: نزدیک شدن به سلبریتی ها وَ وادار کردن اون ها برای اظهار نظر درمورد هرچیزی بخصوص دخالت در امور سیاسی و امنیتی. کسانی که مسئول یا اعضای این شاخه از شبکه ی نفود بودند با دادن خوراک فکری غلط به سلبریتی ها و اشخاص مورد نظرشان اون هارو مجاب میکردند تا درمورد موضوعات مدنظر در فضای مجازی و عمومی حرف بزنند. بعد از دستگیری این شاخه، از بعضی سلبریتی ها دعوت کردیم و براشون توضیح دادیم که در چه دامی افتادند و آخرین هشدارها و تذکرات لازم رو بهشون دادیم تا مجددا بازی نخورن. سه: نزدیک شدن به خانواده شهدا، و دعوت آن ها برای حضور در تجمعات غیر قانونی علیه نظام و حکومت ایران. یکی از شاخه هایی که از این شبکه دستگیر کردیم این بود که خانواده های شهدای معروف و دعوت کنند تا با عکس شهیدعزیزشون به خیابان ها بیان و علیه موضوعاتی خاص (مثل معیشت، و...) اعتراض کنند، تا اینطور به جامعه القا بشه که حتی خانواده های شهدا هم از این حکومت بریدند. وَ دیگر مواردی که ما با کمک و دعای خیر آقاجانمون حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تونستیم با دستگیری این شبکه 33 نفره به خیلی از لایه های پنهان این پروژه پی ببریم که در ادامه به طور خلاصه عرض خواهم کرد. اگر خدمت شما مخاطبان محترم بخوام در دو سطر به اون موارد اشاره کنم باید عرض کنم: لیدر این شبکه «نسترن توسلی» به افراد مهمی مثل شخصیت های سیاسی_مذهبی_علمی نزدیک میشد چون کار و تخصص هرکسی نبود. شبکه ی او هم به گزینه هایی که در بالاتر عرض کردم «نظیر سلبریتی های آقا و خانوم و خانواده های شهدا و...» نزدیک میشدند. در یک جمله عرض میکنم: «یک تقسیم کار فنی و حرفه ای صورت گرفت.» بگذریم... طی مدتی بسیار کوتاه بعد از بررسی های دقیق و شبانه روزی فهمیدیم یکی از کارهای عربستان و سرویس های اطلاعاتی عربیِ کشورهای حاشیه حوزه خلیج فارس بخصوص امارات، حمایت از شاخه ی زنانِ فعالِ ضدایران بوده که انصافا در این حوزه پول هنگفتی رو خرج کردند و من هرچی بخوام بگم کم گفتم! اما با دعای خیر حضرت بقیه الله ارواحنا فدا زود متوجه شدیم و تیرشون به سنگ خورد وَ نگذاشتیم این شاخه رو جدی فعالش کنن، وَ اون هایی هم که فعال شدن زیر ضربه عملیاتی بردیم، البته دو نفرشون از کشور گریختند ولی اونور همچنان زیر ذره بین بچه های برون مرزی ضدجاسوسی هستند. از طرفی این کشورهای عربی با حمایت های مالی که از برخی زنان و مردان با نفوذ، وَ همچنین با حمایت از زنان و مردان فاسد وابسته به منافقین، سلطنت طلبان، اشرار شهرها و استان ها داشتند، به دنبال این بودند تا تلاش کنند از طریق اون ها، گسل های اجتماعی رو در داخل ایران فعال کنند وَ یا همچنان اون گسل ها رو زنده نگه داشته باشند تا در کشور ایران هر روز اغتشاشات باشه، سپس کنترل از دست نیروهای اطلاعاتی وَ امنیتی خارج بشه وَ شهرهای ایران یک به یک سقوط کنه. یعنی فی الواقع میخواستن ایران و شهر به شهر سقوط بدن و همون ایرانستان کوچکی که مد نظر آمریکا هست رقم بخوره. همین جا به این مورد هم اشاره کنم: «روی تهران که مرکز حکومت بود، یک برنامه ی خطرناکی داشتند! چون اگر تهران از کنترل خارج میشد شهرهای دیگه راحت تر سقوط میکرد.» انگلیس هم با هدایت شبکه های پنهان در داخل ایران و نزدیک شدن به سلطنت طلبان سعی میکرد کار خودش رو انجام بده که لیدر این بخش خانوم شهره متین بود که درسطح کلان داشت فعالیت میکرد، اما خداروشکر اونم دستگیرشد. آمریکا هم با حمایت های اطلاعاتی خودش سعی میکرد کار و جلو ببره و سرویس تروریستی موساد هم تیرخلاص زنِ این مثلث شوم بود. ✅ @kheymegahevelayat
هدایت شده از خیمه‌گاه ولایت
❤️ همه باهم دعای فرج حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را زمزمه کنیم.❤️ 🌸إلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌹 🌸أولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ 🌸ففَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ 🌸يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ🌹 🌸اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ 🌸يا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ 🌹 يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🌹 🌹یاصاحب الزمان...🌹 🌸تا نیایی گره از کار بشر وا نشود🌸 @kheymegahevelayat
آخرین استوری مهم صفحه رسمی #خیمه_گاه_ولایت_دراینستاگرام ✅ @kheymegahevelayat
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 هر روز یک آیه از قرآن مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَكَانَ اللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا ﴿۱۴۷﴾ اگر سپاس بداريد و ايمان آوريد خدا مى خواهد با شما چه كند و خدا همواره سپاس پذير حق داناست 📚 سوره مبارکه النساء - آیه ۱۴۷ ➖➖➖➖➖➖ علیه السلام: هر ناامیدی، ناکام است... /۶۸۴۲ ✅ @kheymegahevelayat
هادی غفاری: من را با ۹ متر عمامه به اتهام عدم التزام به اسلام رد صلاحیت می‌کنند سوال: یعنی یکی از شاخصه های التزالم داشتن به اسلام متراژ بالای عمامه است؟ پی نوشت : جناب شیخ! این عمامه روی سر عمروعاص و معاویه هم بود، بر روی سر مبارک رسول الله هم بود. روی سر حسین بن علی علیه السلام بود، بر روی سر حرام زاده ای چون شمر هم بود. چندمتر پارچه ای بیش نیست، و این چندمتر پارچه زمانی احترام دارد که صاحبش، در مسیر رسول خدا و قرآن و اهلبیت و اسلام باشد. فریب خوردگانی چون شما که در سال 88 دست بیعت با کودتاگران علیه انقلاب و اسلام و جمهوریت نظام دادید، قطعا نه خودتان وَ نه لباستان، هیچ احترامی ندارد. پی نوشت : تصویر مربوط به حضور در بین اغتشاشگران کودتای سال 88 ✅ @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
هادی غفاری: من را با ۹ متر عمامه به اتهام عدم التزام به اسلام رد صلاحیت می‌کنند سوال: یعنی یکی از ش
✅ امام خمینی درمورد این نوع آخوندها میفرماید: 🔷 باید رسوا کرد، تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند، ساقط شوند. اگر اینها در اجتماع ساقط نشوند امام زمان را ساقط میکنند، اسلام را ساقط می‏کنند. باید جوانهاى ما عمامه اینها را بردارند. عمامه این آخوندهایى که به نام فُقهاى اسلام، به اسم علماء اسلام این طور مفسده در جامعه مسلمین ایجاد مى‏کنند باید برداشته شود. 🔷 من نمیدانم جوانهاى ما در ایران مرده‏ اند؟ کجا هستند؟ ما که بودیم این طور نبود؟ چرا عمامه‌هاى اینها را برنمىیدارند؟ من نمى‏گویم بکشند؟! اینها قابل کشتن نیستند، لکن عمامه از سرشان بردارند. مردم موظف هستند، جوانهاى غیور ما در ایران موظف هستند که نگذارند این نوع آخوندها (جل جلاله گوها) معمم در جوامع ظاهر شوند و با عمامه در بین مردم بیایند. 🔷 لازم نیست آنها را خیلى کتک بزنند! لیکن عمامه ‏هایشان را بردارند، نگذارند معمم ظاهر شوند. این لباس، شریف است نباید بر تن هر کسى باشد. ✅ @kheymegahevelayat
🔺دکتر روحانی: امسال چهارده برابر زائر برای شرکت در مراسم حضور پیدا کرد! ✍ از قرار معلوم بی‌دستاوردیِ دولت بدجوری به جناب روحانی فشار آورده که ناچار شده است حتی رشد جمعیت اربعینی‌ها را نیز به حساب دولت‌ش بگذارد !! البته آقای پرزیدنت دامت افتضاحه و اراجیفه فراموش کردند وزیر جوانک ارتباطات چه افتضاحی را بابت هزینه مکالمات به باز آوردند. @kheymegahevelayat
🔻تکاوران نیروی دریایی سپاه ۳۵۰ صیاد طوفان‌زده را در نزدیکی جزیره فارور نجات دادند 🔹تکاوران تیپ اباعبدالله الحسین(ع) نیروی دریایی سپاه، شب گذشته موفق شدند در عملیاتی 3 ساعته جان بیش از 350 نفر صیاد در منطقه صیدگاه ماهیگیران بندرلنگه، بندرشناس، بستانه و صیادان روستاهای ساحل نشین لنگه را نجات دهند. 🔹در جریان این حادثه، 102 قایق ماهیگیران از خطر غرق شدگی نجات یافته و در جزیره فارور اسکان داده شدند. حاج عماد ✅ @kheymegahevelayat@Akef_soleimany
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ نتانیاهو: ایران روز به روز قدرتمندتر می‌شود/باید آن ها را کاملا جدی بگیریم 🔷ادمین: حاج عماد ✅ @kheymegahevelayat@Akef_soleimany
💻 کانال شخصی 👇😊 ♻️ http://eitaa.com/Akef_soleimany
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بدرقه با سیب زمینی ! 🔹پرتاب سیب زمینی به سوی خودروهای نیروهای آمریکایی در حال خروج از شمال سوریه. 🔹کردهای سوری در قامشلی فریاد می زدند «آمریکایی نمی خواهیم، آمریکا دروغگوست» ✅ @kheymegahevelayat@Akef_soleimany
🔸انهدام شبکه در فارس ● تعدادی از عوامل تشکیلاتی فرقه بهاییت که به بهانه سالروز تولد یکی از سرکردگان فرقه، درصدد ساماندهی عناصر خود در مناطق مختلف شیراز در ایام سوگواری دهه آخر ماه صفر بودند، دستگیر شدند. ● عوامل این شبکه مدت‌ها قبل با سفر به خارج از کشور و برنامه‌ریزی گسترده، قصد تحت‌الشعاع قرار دادن پیاده‌روی حسینی را داشتند که با شناسایی و دستگیری به موقع عوامل دخیل در موضوع، ناکام ماندند. 👤 ادمین: فاتح اسرائیل ✅ @kheymegahevelayat
خیمه‌گاه ولایت
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم #قسمت_دویست_و_سی_و_شش این اشخاص همشون تحت شدیدترین رصدها و کنت
از نسترن دوساعت دیگه بازجویی کردم. طوری که دیگه از شدت بی خوابی، فشار روحی، فشارعصبی و... به غلط کردن افتاد. برای اون روز، همون چند ساعت بازجویی فشرده بس بود.. چون قرار بود در روزهای دیگه هم ازش بازجویی بشه. وقتی بازجویی تموم شد، از اتاق اومدم بیرون.. خودمم خسته بودم... به اون همکار خانوم گفتم «فعلا دیگه باهاش کاری نداشته باشن و منتقلش کنن به یک اتاق بهتر.» برگشتم دفترم. گزارشات بازجویی رو نوشتم. یه تماس با منزل گرفتم و از حال همسرم اطلاع پیدا کردم، چون قرار بود ببرنش شیمی درمانی! بعد از تماس با منزل، دونفر از متخصصین سایبری در بخش ضدجاسوسی اداره رو دعوت کردم اتاقم و ازشون خواستم موبایل و ایمیل های مقاماتِ چندنفر از کشورهای مورد نظرو برام رصد کنن تا آمارش و بدست بیارن وَ از طریق یکسری کلید واژه ها وَ کُدها مسائلی که پیرامون همین پرونده هست مشخص بشه. دو روز بعد... تونستیم 24 ساعت قبل از موعد مقرر «فرصت 3 روزه ریاست برای پیدا کردن باگ» اون شخصی که اطلاعات حساس بخصوص اطلاعات این پرونده رو به بیرون از تشکیلات میداد کشفش کنیم. به طوری که پس از کشف نشتی، هدایت پرونده خیلی فرق کرد، تا جایی که حتی تونستیم سرشبکه های خیلی از پرونده ها رو زیر ضربه ببریم. خیلی روزهای سختی بود، از چند جای مختلف تحت فشار بودیم! مثل نهاد ریاست جمهوری وَ وزارت خارجه که دائم میپرسیدن موضوع این ربایش دانشمند اتمی ایران در عراق چیه، اما همچنان ما سکوت کرده بودیم و به هیچکسی خبر نمیدادیم و پاسخگو نبودیم. اما از یک جایی با رییس تشکیلات تماس گرفتن که چرا به مقامات و... پاسخگو نیستید، که حجت الاسلام «....» گفت حضوری میام و برای شما توضیح میدم. تماس از دفتر بالاترین بود. رییس نهادمون رفت وَ طی جلسه ای به یکی از امین های معظم له که معروف هم هستند و همه میشناسنش این مطلب و رسوند و قرار شد شخصا درمورد پرونده و... خدمتشون توضیحات لازم رو ارائه بدن.. آقا هم وقتی فهمیدن اصل ماجرا چیه به دفترشون دستور دادند تا به نهاد ریاست جمهوری وَ وزارت خارجه بگن فشارو از روی رییس فلان دستگاه اطلاعاتی وَ سرتیم و مسئولین این پرونده بردارن که بتونن راحت کار کنند. اما به رییس تشکیلات ما تاکید کردند که بلافاصله پس از اتمام پروژه و برطرف شدن ملاحظات امنیتی و اطلاعاتی باید نهادهای مربوطه درجریان قراربگیرند تا اون همدلی و اخوت و وحدت بین نهادها برای هدایت کشور از بین نره و باعث دلخوری نشه. این دستور آقا آب سردی بود بر پیکره ی پر از حرارت و التهاب پرونده که هر روز برخی به اون پف میکردند تا این داغ بیشتر بشه و با دستور آیت الله بزرگ ایران، فشارها خیلی کمتر شد.. طوری که میتونستیم راحت کار کنیم، اما مغرضین بیکار نشسته نبودند. بعضی رسانه های داخلی وَ خارجی هم خبرهایی رو در اذهان عمومی پمپاژ میکردند که ایران برای فلان دانشمند ربوده شده اش در عراق کاری نمیکنه. از طرفی VOA و CNN و BBC و... دیگر رسانه های خارجی و بخصوص شبکه 10 اسراییل تلاش میکردند این خبر ما رو دروغ جلوه بدن که آمریکا دست به ربایش دانشمند اتمی ایران نزده و اصلا خبری ازش ندارن. یه شب داخل دفترم تنها نشسته بودم داشتم به کارام میرسیدم، موبایل شخصیم زنگ خورد. موبایل و گرفتم نگاه به صفحه کردم دیدم شماره پدر خانومم هست... جواب دادم: +الو. سلام آقاجون. احوال شما. با لحن نسبتا تندی گفت: _فورا هرکجا هستی خودت و برسون بیمارستان تریتا ! دخترم فاطمه زهرا حالش بد شده.. وقتی این و گفت تپش قلب گرفتم... فورا وسیله هام و جمع کردم رفتم پایین داخل پارکینگ اداره سوار ماشینم شدم و گاز و گرفتم رفتم سمت بیمارستان.. وقتی رسیدم فاطمه رو برده بودن بخش مراقبت های ویژه و کسی رو راه نمیدادن.. مادرم،مادرخانومم،مهدیس و خواهرم حسنا و شوهرش با دخترش آلاء هم اومده بودن. سلام علیکی با جمع کردم رفتم سمت پدرخانومم که اون طرف تر ایستاده بود و داشت قدم میزد.. وقتی رسیدم بهش گفتم: +سلام پدر ! حالتون خوبه.. ببخشید باعث دردسر شدم و زحمت آوردن فاطمه به بیمارستان افتاد گردنتون ! نگاه غضب آلودی بهم کرد گفت: _چه سلامی، چه علیکی آقا. گندش و در آوردی. آخه این چه کارو ماموریتی هست که تمومی نداره! ما که نفهمیدیم آخرش چیکاره ای شما! خب تمومش کن دیگه این مسخره بازیات و! گند زدی به زندگی دخترم رفتی ! ای بابا. از شرمندگی خیس عرق شدم.. همه داشتن بهم نگاه میکردن.. مادرم، خواهرم،دامادم؛ مادرو خواهر فاطمه ... مردم و پزشک ها و پرستارهای داخل بیمارستان و... از خجالت سرم پایین بود و روم نمیشد چیزی بگم! آروم و مودبانه گفتم: +ببخشید. حق باشماست.