از امشب...
ان شاء الله...
لطفا این بنر و برای همه بفرستید و دعوتشون کنید بیان توی کانال بخونن.
✅ @kheymegahevelayat
هدایت شده از عاکف سلیمانی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام. ارادتمند شما عاکف سلیمانی هستم. اول از همه بابت اینکه فصل چهارم دیرتر از موعد مقررش یعنی چیزی حدود 6 ماه قبل باید منتشر میشد، اما نشد، از همه ی شما عذر میخوام. مطلب بعدی اینکه در طول این یکسال و نیم اخیر، یعنی ماقبل شهادت حاج آقا قاسم و هیات همراه شهید ایشان «اتفاقات و اغتشاشات بنزینی 98» و پس از آن تا به حال اتفاقات ریز و درشت زیادی در زندگی شخصی حقیر افتاد که شاید یک روز به برخی از زوایای آن اشاره کردم و نوشتم.
دلیل عدم انتشار به موقع مستند داستانی فصل چهار، همین اتفاقاتی بود که فعلا بنا ندارم در موردش چیزی بگم. بعد از شهادت حاج آقا قاسم، روحیه م به هم ریخته بود؛ وَ اگر بگم هنوز در شوک شهادت ایشان به سر میبرم، اغراق نکردم و دروغ نگفتم.
القصه، سخن کوتاه میکنم و به اصل مسئله میپردازم.
☑️ @akef_soleimany
هدایت شده از عاکف سلیمانی
#قسمت_اول
اما بعد...
بریم سر اصل مطلب...
جمعه/ اذان صبح/ منزل مادرم...
آلارم گوشیم به صدا اومد... صدای دلنشین استاد مرحوم صفایی حائری هست که داره نکات دلنشینی رو درمورد غلام امام حسین فرمایش میکنه:
«جُون غلام سیاهی از مایَملک ابوذر باقی مونده. بعد از اینکه آزاد شد غلام امیرالموئمنین شد، وَ بعد غلام امام حسن شد وَ بعد از امام حسن هم غلام امام حسین بود. جُون پیر شده... در کربلا، وقتی علی اکبر از امام حسین اذن میدان خواست، حضرت اذن میدان داد! اما وقتی جناب جُون از او اذن میدان خواست، حضرت فرمود: من آزادت میکنم، برو کمی برای خودت زندگی کن. این غلام به امام حسین عرض کرد آقا، من چون چهره ام سیاه هست، بدنم بوی بد میده، بی اصل و نسبم نمیزاری برم برات بجنگم؟ خلاصه امام حسین بهش اذن میداد داد، او رفت و جنگ نمایانی کرد وَ شهید شد، امام حسین رفت بالای سرش.. دعایی کرد! جُون چهره اش سفید شد، بوی بدنش خوشبو شد و...»
به زور بیدار شدم... آلارم گوشی رو قطع کردم و سپس نگاهی به ساعت انداختم. 5:03 صبح بود. از اتاقم اومدم بیرون دیدم مادرم داره قرآن میخونه. سلام علیکی کردم و رفتم مسواک زدم، بعدش وضو گرفتم آماده شدم برای اقامه نماز صبح.
وقتی نمازم و خوندم، ده دقیقه ای رو وقت گذاشتم مطالب دو روز اخیری که ادمین ها در کانال خیمه گاه ولایت گذاشتن و به طور گذرا و چشمی چک کردم.
همینطور که مشغول چک کردن محتوای کانال بودم، صدای در اومد... میدونستم مادرم هست. چون غیر از ما، کسی توی خونه نبود. گفتم:
+بفرما حاج خانوم.
مادرم در و باز کرد... نگاهی بهم انداخت گفت:
_ قبول باشه نمازت.
+فدای شما. قبول حق باشه. از شما هم قبول باشه. چیزی شده مادر؟
_امروز میری اداره؟
+ نه دورت بگردم. میخوام یه تُوکِ پا برم خونه خودم. این مدت دوماه که از فوت فاطمه زهرا گذشته، بعد از اینکه به اصرار شما و حاج کاظم اومدم اینجا، فقط سه چهار بار به خونه خودم سر زدم. فکر کنم الآن کلی تار عنکبوت بسته. برم ببینم چه خبره و شارژ ماهیانه ی ساختمون و پرداخت کنم و یه کمی هم به کارام برسم!
_کی میخوای بری؟
+چطور؟
_گفتم اگر زحمتی نیست، برو نون بگیر بیا باهم بشینیم صبحونه بخوریم.
+چشم. اطاعت میشه حاج خانوم. آخه این که زحمت نیست، رحمته و وظیفه منه.
بلند شدم لباسام و پوشیدم و رفتم دستور مادرم و انجام دادم، یه نون سنگک گرفتم برگشتم خونه. نشستیم دوتایی مشغول صبحونه خوردن شدیم...
داشتیم صبحونه میخوردیم، مادرم گفت:
_شب بر میگردی اینجا یا میری اداره؟
لیوان چای و گذاشتم روی میز، نگاهی به مادرم کردم، لبخندی زدم گفتم:
+راستش و بخوای، حاج کاظم این مدت خیلی روی من زوم کرد.. دید نمیتونم خوب کار کنم و تمرکز داشته باشم، برای همین با ریاست صحبت کرد و قرار شد دو ماه من و بفرستن مرخصی! چون من جزء نیروهایی هستم که کمترین مرخصی رو تا الآن رفتم.
_خداروشکر. خدا حفظ کنه حاج آقا کاظم رو که انقدر هواتو داره.
+آره واقعا.
_خدا رحمت کنه پدر شهیدت و، بعد از بابات، کاظم آقا عین برادر و خانومش زینب خانوم عین خواهر پشتم بودند تا شماهارو بزرگ کنم...
مادرم آهی کشید و ادامه داد:
_بعد از شهادت پدرت، خیلی تحت فشار مالی قرار داشتم. دیگه دیدم نمیتونم این وضعیت و تحمل کنم، چون تو و داداشت و دوتا خواهرت خرج داشتید! باید شکمتون و سیر میکردم! یادمه گاهی حتی توی خونمون یه لقمه نون نبود! تصمیم گرفتم برم کارگری! رفتم خونه این و اون کارگری کردم، خونه هاشون و تمیز کردم تا یه لقمه نون حلال در بیارم بزارم سر سفره بچه هام بخورن. خبرش به کاظم آقا رسید! همون شبش اومد خونمون! دیدم عصبیه! با خودم گفتم حتما اتفاقی افتاده... پشت سرش زینب خانوم اومد.. بهم اشاره زد چیزی نگم... یه هویی کاظم آقا صداش و برد بالا گفت« مگه من مرده م داری میری خونه این و اون کارگری؟ بیخود کردی رفتی خونه مردم نظافت کردی.» بعد یه هویی ساکت شد سرش و انداخت پایین. از ادبیاتی که استفاده کرد خودش شرمنده شد.
دیدم مادرم داره بغض میکنه... ادامه داد به حرفاش و گفت:
_قسمم داد به حق پدر شهیدت علی، که دیگه نرم خونه مردم کارگری... گفت خرجتون و من میدم... تا بچه هات بزرگ بشن برن سرکار... تا اینکه پدر بزرگت چندسال بعد فوت شد و زمین های اون و داییت تقسیم کرد و یه چیزی هم به ما رسید... خداروشکر دستمون رفت توی جیبمون و دیگه حاج کاظم و مدیون کردم که بهمون چیزی نده... چون نیاز نداشتیم... هیییی... بگذریم مادر. سرت و درد نیارم. حاج کاظم خیلی برای ما عزیزه.. خدا خیرش بده که تو رو توی این وضعیت تنها نمیزاره.
+خدا بهشون عمر با برکت بده و عاقبت بخیر بشن.
لیوان چای رو گرفتم، یه قلوپ دیگه خوردم، همینطور که ذهنم درگیر مشکلاتم بود، مادرم گفت:
_برنامه ت برای این دوماه چیه پسرم؟
هدایت شده از عاکف سلیمانی
#قسمت_دوم
گفتم:
+دیشب خیلی فکر کردم. راستش میخوام برم ویلای سوادکوه. باید کتاب و وسیله هام و بگیرم برم اونجا تا این چندوقتی که اونجا هستم، مفصل استراحت کنم، بلکه کمی ذهنم آروم بشه. راستش دلم میخواد شماهم بیای.
_من نمیتونم بیام مادر، اما هر از گاهی با برادرت یا خواهرت و دامادت میایم بهت سر میزنیم.
دیدم فکر خوبیه.. هم تنها هستم، هم هر از گاهی خودشون میان بهم سر میزنن و میبینمشون.
بابت صبحانه از مادرم تشکر کردم و خمیازه ای کشیدم، بعدش بلند شدم رفتم اتاقم، موبایل و کیف و اسلحم و برداشتم. وسیله هام و که جمع کردم دست مادرم و بوسیدم و ازش خداحافظی کردم.
سوار ماشینم شدم رفتم سمت خونه ی خودم.
تا ظهر موندم خونه خودم. قبل از اینکه خونه رو مرتب کنم، ساکم و جمع کردم. ساعت 12 ظهر بود. تماس گرفتم با رفیقِ شفیق وَ همیشگی ام سید عاصف عبدالزهرا.
آهنگ پیشوازش داشت میخوند...
از شام بلا، شهید آوردند...
چند ثانیه ای گذشته بود که جواب داد:
_سلااااام حضرت عشق. خوبی حاجی؟
+سلام عزیز برادرم. ممنونم. تو خوبی عاصف جان؟
_شکر.
+کجایی؟
_طبق معمول اداره ام!
+چه خبر تازه؟
_هیچچی. خبر خاصی نیست.. دلم برات تنگ شده. میشه بیام ببینمت؟
+بله. چرا نشه. من خونه خودم هستم. پاشو بیا اینجا.
_عه جدی؟ کی رفتی؟
+همین امروز صبح اومدم.
_بسیار عالی. پس تا نیم ساعت دیگه پیشتم. یاعلی.
نیم ساعت بعد....
صدای آیفون اومد.. دوربین و چک کردم دیدم عاصف هست. دکمه رو زدم در پایین باز شد. درب واحد و باز کردم، دو دقیقه بعد عاصف با آسانسور رسید جلوی واحدمون.
سلام علیکی کردیم و رفتیم نشستیم...سر صحبت که باز شد گفت:
_شنیدم داری چندوقت میری و نیستی!
+خوشحالی؟
_غلط کنم.
+چقدر خبرهای مربوط به من زود میپیچه؟!!! ماشالله کلاغ ها خیلی فعالن.
_خلاصه ما اینیم دیگه! آمارت و در میاریم!
+جدیدا زیاد توی کارم سرک میکشی!
_به هرحال منم منابع خودم و دارم.
+من چندوقت تهران نیستم و دارم میرم. حواست به خودت باشه یه وقت گند نزنی. با هرکسی که میخوای روی پرونده ها کار کنی، شش دانگ حواست به کار باشه و مواظبت کن از خودت.
_چشم.
+آ بارک الله...
_راستی!!! تا یادم نرفته بهت بگم که کلاغ ها خبر نیاوردند، حاجی بهم گفت که عاکف و دارم میفرستم مرخصی دو ماهه.
+خودمم میدونستم. چون معمولا خبرهای مربوط به من جایی درز نمیکنه مگر اینکه حاج کاظم صلاح بدونه بگه.
_حالا واقعا میخوای دو ماه نیای؟
+نظر تشکیلات اینه. البته خودمم راغب هستم که یه مدتی نباشم تا ان شاءالله با قوت برگردم به کارم ادامه بدم.
_ان شاءالله که هرکجا هستی موفق باشی.. فقط یه سوال.
+جانم، بگو.
_ میتونیم با هم دیگه در تماس باشیم و ارتباط داشته باشیم؟! یا نه؟
+آره. چرا نتونیم در ارتباط باشیم. ممکنه یه جاهایی به کمک هم دیگه نیاز داشته باشیم.
_یه سوال دیگه!
+بپرس.
_تکلیف معاونت عملیات ضدجاسوسی چی میشه؟
+نترس. بعد از دستگیری هادی، تموم اون شبکه هایی که ایجاد کرده بود، در طی این مدت زیر ضربه رفتند وَ همونطور که اطلاع داری، بعضی از بچه های داخل ستاد هم دستگیر شدند!!! خداروشکر_ حجت الاسلام _انتخاب درستی کرد و حاج آقا سیف رو معرفی کرده برای مدیریت کل بخش ضدجاسوسی سازمان، که تا چندوقت روز دیگه معارفه صورت میگیره.
_حالا تو در این معاونت می مونی یا میخوای بری؟
+موندن و رفتن که دست من نیست. چون تشکیلات تعیین میکنه. ولی نظر سازمان این هست فعلا واحد ضدجاسوسی باشم. اما اینکه سیف من و بپذیره یا نه، الله اعلم. حاج کاظم اخیرا بهم گفت آماده ای بری واحد مفاسد اقتصادی یا نه؟ که منم گفتم فعلا بزارید همینجا بمونم.
_یعنی معاونت مفاسد اقتصادی یا ریاست؟
+نه بابا. من درحد ریاست نیستم. همین معاونت هم از سرم زیادیه.
_پس موندگاری.
+فعلا بلی.
هدایت شده از عاکف سلیمانی
#قسمت_سوم
عاصف گفت:
_از وضعیت من با خبری؟
+بله، تا حدودی باخبرم. قرار نیست بفرستنت بخش دیگه ای! فقط حواست باشه هرکاری که بهت میگن انجام بده. زمان خوبیه که بدون من توی مجموعه باشی و آبدیده بشی. اینطور سیستم میتونه اعتماد بیشتری بهت کنه! تا کی میخوای توی تموم پرونده ها به من متکی باشی؟
_درسته که باید آبدیده بشم و متکی نباشم، اما تو برای من دلگرمی بودی و هستی.
+دلت به خدا گرم باشه. ضمنا، حاج آقا سیف آدم خوبیه. تو هم نترس، چون با هادی زمین تا آسمون تفاوت داره! هادی ذاتش خراب شده بود. سیف آدم کارکشته ای هست. پرونده های کلانی رو بسته. اومدن سیف باعث میشه خیلیا جا بخورن.
_چی بگم والله. حالا کی میری؟
+یکی دو ساعت دیگه. چون فقط یه بخشی از وسیله هام و جمع کردم.
_پس من میرم مزاحمت نمیشم.
+نه عزیزم... مراحمی..
_نه برم بهتره.
+باشه، هر طور صلاح میدونی.
هم دیگرو در آغوش گرفتیم و بدرقه ش کردم و عاصف رفت.
رفتم اتاق کارم دوربین خونه رو خیلی فوری چک کردم. هرچند در بَدوِ ورودم تموم وسائل و علامت هایی که گذاشته بودم سرجاش بود و چیزی جا به جا نشده بود. حتی خودکاری که روی چندتا کاغذ و لا به لای چندتا ورق مخفی کرده بودم تا اگر یه وقت دست خورد بفهمم.
خداروشکر همه چیز مثبت بود.
یه سری از کتاب های مورد علاقه م مثل تاریخ اسلام و انقلاب وَ همچنین مجلات ایرانی و خارجی وَ لباس ها و وسائل مورد نیازم و جمع کردم و با دوتا چمدون زدم به دل جاده.
هم حس خوبی داشتم، هم حس بد.
حس خوبم برای این بود که دارم میرم یه جای آروم، حس بدم برای این بود که باید جایی رو که دوست داشتم بدون همسرم برم و دیگه کنارم نیست. فوت همسرم بدجور من و شکسته بود. شاید اگر دلیل فوت همسرم به طور عادی و طبیعی یا هرچیزی غیر از اون اتفاقات بود، انقدر داغون نمیشدم. اما دشمن بخاطر کار من و ضربه به من و تشکیلات بهش آسیب زد، همین من و بیشتر به هم میریخت و احساس عذاب وجدان داشتم.
بگذریم. سرتون و درد نیارم.
جمعه بود و خداروشکر مسیر خلوت بود. منم چهار ساعته رسیدم شمال. البته، همیشه سه ساعته میرفتم اما اینبار خواستم با جاده حال کنم.
وقتی رسیدم شمال رفتم ویلای شخصیمون و جایی دیگه نرفتم...
2 هفته بعد از اقامتم در شمال...
شب ها و روزها طی شد. این مدت سعی میکردم شب ها ساعت 22 بخوابم و صبح ها بعد از اقامه نماز وَ خوندن مقداری از تعقیبات وَ قرائت قرآن و دعای عهد و زیارت عاشورا در زمان بین الطلوعین خودم رو بیدار نگه دارم تا پس از اون وقتی هوا روشن شد برم جنگل ورزش کنم و همچنان بدنم روی فرم بمونه و آماده باشم.
⛔️ #کپی و هرگونه استفاده (تاکید میکنم هرگونه استفاده) از این مستند داستانی امنیتی فقط باذکر منبع و لینک کانال خیمه گاه ولایت در ایتا که در پایین درج شده است وَ ذکر نام #عاکف_سلیمانی #مجاز می باشد وگرنه قابل پیگیری و شکایت خواهد بود و از لحاظ شرعی پیگرد الهی دارد. ⛔️
✅ خیمه گاه ولایت در ایتا
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
هدایت شده از خیمهگاه ولایت
❤️ دعای فرج حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) ❤️
🌸 إلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌹
🌸 أولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ
🌸 ففَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ
🌸 يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ🌹
🌸 اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ
🌸 يا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ
🌹يا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ🌹
🌹یاصاحب الزمان...🌹
🌸 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود 🌸
#کانال_خیمه_گاه_ولایت
✅ @kheymegahevelayat
تدبیر حاج قاسم برای سقوط احتمالی سامرا
«محسن حکیم» نائب رئیس جریان حکمت ملی عراق در گفتوگو با تسنیم:
🔹حاج قاسم گفت ما ۴ هزار نیروی کماندو بهعلاوه ۱۲ جنگنده و چندین هلیکوپتر آماده کردیم که اینها لب مرز هستند و اگر سامرا خواست سقوط کند، ما وارد عمل میشویم.
🔹از ویژگیهای ایشان، حرکت سریع و قدرت جمعبندی بود؛ یعنی تصمیمگیری سریع و اجرا.
🔹برای مثال، ساعت ۱۲ شب داعش به اطراف اربیل رسد، ساعت ۵ صبح دو هواپیما پر از سلاح و مهمات و لوازم نظامی مورد نیاز که به درد جنگ با داعش بخورد، در اربیل بود.
✅ @kheymegahevelayat
اعدام ۲ تروریست بمبگذار و یک شرور مسلح
🔹بامداد امروز، احکام مجازات سه مجرم در استان سیستان و بلوچستان که دو تن از آنها به نامهای «حسن دهواری» و «الیاس قلندرزهی» به سبب اقدامات تروریستی و یک تن از آنها به نام «امید محمودزهی» به سبب اقدامات شرورانه و قتل محکوم شده بودند، اجرا شد.
پی نوشت: منتظر باشید سلبریتی ها با هشتگ های مسخره شون، مخالفتشون و با این اعدام اعلام کنند.
✅ @kheymegahevelayat
امشب، حوالی ساعت 22، قسمت چهارم و پنجم و ششم #مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_چهارم از کانال های خیمه گاه ولایت در ایتا و سروش و تلگرام منتشر خواهد شد.
لطفا این بنر را برای همه بفرستید...
ما با یاری شما فقط میتوانیم به جلو برویم.
✅ @kheymegahevelayat
✅ خیمه گاه ولایت در تلگرام👇
🌐https://telegram.me/kheymegahevelayat_ir1
✅ خیمه گاه ولایت در سروش👇
✅ http://sapp.ir/kheymegahevelayat
✅ خیمه گاه ولایت در اینستاگرام 👇
🌐 https://www.instagram.com/kheymegahevelayat/
✅ خیمه گاه ولایت در توییتر 👇
✅ https://twitter.com/kh_Velayat
38.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥انتشار برای اولین بار| فیلم کامل نگرانی «آقای اصغر» برای حاج قاسم در خط مقدم
#حاج_قاسم #مرد_میدان
✅ @kheymegahevelayat
🔻عملیات تحریف حاج قاسم آغاز شد
🚨جهانگیری: سردار سلیمانی به خاتمی ارادت داشت «البته انتقاداتی هم داشت»!
🔰 سردار مقاومت به «نه غزه نه لبنان» و «جمهوری ایرانی» ارادت داشت یا «آتش زدن عکس امام» و «هتک حرمت عاشورا»؟
🔸آقای معاون اول! وصیتنامه حاج قاسم درباره براندازان چه میگوید؟
🔹️ اساساً افراد و یا جریانی به تحریف تقطیع حوادث تاریخی و شخصیتهای مهم دست میزنند که به دنبال تبرئه خود و سرپوش گذاشتن بر خطاهایی است که در گذشته انجام دادهاند. اصلاحطلبان نیز که ید طولایی در به مقابله برخواستن با نظام جمهوری اسلامی را دارند، از این قاعده مستثنی نیستند.
🔹️ درحالی که تنها یک سال از شهادت حاج قاسم سلیمانی میگذرد، اسحاق جهانگیری عملیات تحریف شخصیت سپهبد شهید سلیمانی را آغاز کرد.
🔹️ اسحاق جهانگیری معاون اول حسن روحانی در گفتگویی که با پایگاه خبری جماران داشت، خاطراتی را از شهید سلیمانی نقل کرد که بوی تحریف شخصیت و مواضع حاج قاسم، با هدف تبرئه جریان اصلاحات از گناهانی که در دو دهه اخیر مرتکب شده است را میدهد.
🔹️ جهانگیری در مصاحبه با جماران، با ادعای اینکه شهید سلیمانی با خاتمی هیچ اختلافی نداشت و اتفاقا آقای خاتمی را دوست میداشت و به او ارادت داشت، بر مواضع حاج قاسم سلیمانی در برخورد با فتنه گران سال 78 و 88 سرپوش گذاشته و مواضع شهید سلیمانی نسبت به خاتمی را صرفاً یک سری انتقادات خوانده و گفته است: ایشان(شهید سلیمانی) دوست داشت در حل مسائل کلی نقشی(آشتی رهبری با فتنه گران) ایفا کند. در عین حال به دوستان ما(خاتمی و دیگر فتنه گران) انتقاداتی داشت. مثلا همان جا به من می گفت دوستان باید به این مسائل عمل کنند که بتوانیم این مشکلات را حل کنیم.
🔹️ برخلاف ادعاهای جهانگیری مبنی بر دوستی شهید سلیمانی با خاتمی، باید اشاره کرد که اتفاقاً مواضع حاج قاسم در بزنگاههای مهم سیاسی کشور، در مقابل مواضع خاتمی و دیگر فتنه گران بوده است.
🔹️ شعار علیه اصل ولایت فقیه، شعار علیه محور مقاومت، اهانت به امام خمینی و رهبر انقلاب اسلامی و همچنین حرمت شکنی در روز عاشورا، اقداماتی بود که در سال 88 همقطاران آقای جهانگیری به رهبری خاتمی و موسوی انجام دادند. اقداماتی که کاملاً در مخالفت مشی و مرام حاج قاسم بود.
🇮🇷 #خیمه_گاه_ولایت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💻 خیمه گاه ولایت
«کانال رسمی #عاکف_سلیمانی»
◀️ با کانال تخصصی #خیمه_گاه_ولایت از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat
🔴 #بمانَد‼️ | فقط یک درد دل ساده برای ثبت در تاریخ!
🔻 #خیمه_گاه_ولایت| برای فوت مرحوم هاشمی رفسنجانی سه روز عزای عمومی اعلام کرده و تمام شهر ها را غرق در تصاویر او کردند. در سالگرد مرگش نیز همایش عظیم اندیشههای اخلاقی «آیت الله» هاشمی رفسنجانی را به راه انداختند؛ برخی از فتنهگران را آوردند تا از سیره اخلاقی وی سخن برانند. خلاصه، هرکاری خواستند با پول بیت المال کردند، تقریبا برای فوت شجریان هم همین کارها را کردند...
🔹 اما این روزها که آیت الله علامه مصباح، دارفانی را وداع گفتهاند، علی رغم گذشت دو روز، تصویر یا بنری از ایشان در سطح شهرها، مخصوصا تهران و قم و اصفهان و... مشاهده نمیشود یا کمتر مشاهده میشود
🔹 اشکالی ندارد؛ تمام کاپهای اخلاق، انسانیت و عقلانیت مال شما؛ همان یک «الهم انا لانعلم منه الا خیرا» که آقا سه بار خواندند برای آقای مصباح کافی است.
🔹نه استاد مصباح عزیز در قیدو بند این برجستهسازیها بود و نه مردم مومن و باهوش ایران به این مسائل اهمیت میدهند.
🔹 با اینحال باید در تاریخ بماند که رهبر حکیم انقلاب در فوت مرحوم هاشمی، نه «آیت الله» گفتند و نه از «نسل صالح »و «برادر قدیمی و عزیز»، «مجاهد» و «دارای حضور انقلابی» سخن به میان آوردند. حتی برای هاشمی تصریح کردند که «اختلاف نظر» نیز داشته اند و در نهایت «غفران و رحمت و عفو الهی» را خواستار شدند.
🔹 اینکه در شهرها چه خبر است و چطور لشکری از موسسات و سازمان ها و... خود را برای هاشمی خرج میکنند، جای تامل بسیار دارد، اما اینکه چرا اقدامات چشمگیری در تکریم علامه مصباح صورت نمیگیرد، مایه تاسف است.
🇮🇷 #خیمه_گاه_ولایت
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
💻 خیمه گاه ولایت
«کانال رسمی #عاکف_سلیمانی»
◀️ با کانال تخصصی #خیمه_گاه_ولایت از اوضاع سیاسی و امنیتی ایران و جهان باخبر شوید👇👇
✅ http://eitaa.com/kheymegahevelayat