خیآلِخوش .
_ آسمونخانوم غمگینه.
فهمیدم چرا دلِ آسمانِ جنوب امروز غمگین است ؛
حالا هم چنان میبارد که انگار سالهاست نباریده ؛
بخاطرِ غمِ غزهست، انگار با تکتکِ رعدُ برقهایش فریاد میزند :
یا مسلمون، اغتصبوا نساءکم فی شهرِ
رمضان ثم قتلوهن، فماذا انتم فاعلون ؟ .
از روزایِ شلوغ و پر مشغله خوشم نمیآد ،
تو روزایِ شلوغ خودمُ یادم میره، گیج میشم، نمیتونم فکر کنم،
فقط به تند تند رد شدنِ آدما خیره میشم و منتظرِ تموم شدنشم .
بچهها میدونستید حافظ ادایِ سعدیو در میورد ؟
چون اونم شعر میگفت، تازشم تهِ جملاتش نقطه
میذاشت و بدترش کتاب نوشت و چاپ کرد .
دیدید چقدر غیر منطقیه ؟ دلایلِ بقیه برایِ
ثابت کردنِ حرفاشون هم همینقدراحمقانهست و فقط
میشه گفت " بله حق با شماست " و رد شد ، همین .
دلبسته به دلخوشیهایِ سادهم ،
تویِ ناراحتیآم به دنبالِ چیزی میگردم تا لبخند بیاره به لبم،
چیزآیِ سختی که نمیشه پیدا کرد نه هآ، چیزآیی مثلِ نور، آسمون،
چیزایِ سبز، قالیِقرمزِ قدیمی، چایی، دستها ، چشمها ، لبخندها ؛
بله عزیزم، اینارو که پیدا کردم 'چلیک' عکس میگیرم .
این روزهآ تنها کاری که عمیقا قلبِ منو خوشحال میکنه همینه،
حالا در کنارِ همهیِ اینا آهنگِ "خیلیغریبیواسهمن" هم گوش میدم.
Lalaei chera (320).mp3
5.9M
اینو یادتونه؟ اگه همون اول که پلی کردی
فهمیدی چه آهنگیه تو دوستِ خوب منی .
چه فایده که همه تو را دوست داشته باشند ،
جز آنکه در خلوتِ خود برایِ نبودنش اشک میریزی ؟
من امشب از سر تقصیراتِ تمامِ آنهایی که در زندگیشآن
برایِ یک بار هم که شده " یاعلی " گفتند میگذرم ؛
شما چطور ؟
مآدرم پیاز خورد میکند و من اشک میریزم ،
به خیآلِ حساسیت میخنددُ میگوید : از قدیم گفتند آنکه با پیاز زیاد اشک میریزد محبوبی گیرِ آن میآید که ماندنی نیست و تمامِ عمرش را به اشک ریختن میگذراند، به چهرهیِ مادرم نگاه میکنم، لبخندِ تلخی به لبم می نشیند، لبخندی به تلخیِ پایانِ آن همه خاطراتِ شیرین ..
حق با آنهآست عزیزِمن ؛
آدم از درد و غمُ دلتنگی نمیمیرد، زنده میماند
و روزهآ را سپری میکند، اما یک سوال ؛
با امید زندگی کردن کجآ و به
بطآلت و نا امیدی گذراندن کجآ ؟
دیگر عزیزِجآنِ من نیستی، شبها برآیت اشک نمیریزم،
از تو نمینویسم و دلم برایت تنگ نمیشود ؛
رآستی از دروغِ سیزده چیزی شنیدهای ؟