eitaa logo
خیآلِ‌خوش .
2هزار دنبال‌کننده
62 عکس
11 ویدیو
1 فایل
- دفترچـﮥ‌خاٰطرات. همچو خیال گشته‌ام، در هوسِ خیال او..
مشاهده در ایتا
دانلود
تولدم مبارک 💙 .
من؟ بهم ریخته‌یِ گم‌شده‌یِ امیدوارِ خسته‌یِ در‌حالِ‌ تلاشِ شکست‌خورده‌یِ دلتنگِ بلاتکلیفِ سردرگمِ ساکتَم ، من، متشکل از همین کلماتَم .
به یک دیت نیازمندم که ، فقط چای باشد و سکوت و شانه‌هایِ تو .
بهم گفت : - آدمی که غمگینه بلند‌تر می‌خنده ، برایِ همینه که این روزا بلند میخندی ؟
بهم گفت : - دوست‌داشتنت عجیب است ، در اوجِ خواستن رها می‌کنیُ در اوجِ تنفر برایِ لبخندِ طرفِ مقابل تلاش میکنی .
تمامِ وجودم بویِ عطرِ چای می‌دهد .
امروز آنقدر غمگینم که فقط می‌خوام بخوابم ؛
_ آسمون‌خانوم غمگینه.
خیآلِ‌خوش .
_ آسمون‌خانوم غمگینه.
فهمیدم چرا دلِ آسمانِ جنوب امروز غمگین است ؛ حالا هم چنان می‌بارد که انگار سال‌هاست نباریده ؛ بخاطرِ غمِ غزه‌ست، انگار با تک‌تکِ رعدُ برق‌هایش فریاد می‌زند : یا مسلمون، اغتصبوا نساءکم فی شهرِ رمضان ثم قتلوهن، فماذا انتم فاعلون ؟ .
فکرِ تو ، عجیب روزهآیِ قندِ مرا تلخ می‌کند ..
از روزایِ شلوغ و پر مشغله خوشم نمی‌آد ، تو روزایِ شلوغ خودمُ یادم میره، گیج میشم، نمیتونم فکر کنم، فقط به تند تند رد شدنِ آدما خیره میشم و منتظرِ تموم شدنشم .
بچه‌ها میدونستید حافظ ادایِ سعدیو در میورد ‌؟ چون اونم شعر می‌گفت، تازشم تهِ جملاتش نقطه میذاشت و بدترش کتاب نوشت و چاپ کرد . دیدید چقدر غیر منطقیه ؟ دلایلِ بقیه برایِ ثابت کردنِ حرفاشون هم همینقدراحمقانه‌ست و فقط میشه گفت " بله حق با شماست " و رد شد ، همین .
دل‌بسته به دلخوشی‌هایِ ساده‌م ، تویِ ناراحتی‌آم به دنبالِ چیزی میگردم تا لبخند بیاره به لبم، چیزآیِ سختی که نمیشه پیدا کرد نه هآ، چیزآیی مثلِ نور، آسمون، چیزایِ سبز، قالیِ‌قرمزِ قدیمی، چایی، دست‌ها ، چشم‌ها ، لبخند‌ها ؛ بله عزیزم، اینارو که پیدا کردم 'چلیک' عکس میگیرم . این روزهآ تنها کاری که عمیقا قلبِ منو خوشحال میکنه همینه، حالا در کنارِ همه‌یِ اینا آهنگِ "خیلی‌غریبی‌واسه‌من‌" هم گوش میدم‌.
Lalaei chera (320).mp3
5.9M
اینو یادتونه؟ اگه همون اول که پلی کردی فهمیدی چه آهنگیه تو دوستِ خوب منی .
چه فایده که همه تو را دوست داشته باشند ، جز آنکه در خلوتِ خود برایِ نبودنش اشک میریزی ؟‌
من امشب از سر تقصیراتِ تمامِ آن‌هایی که در زندگیشآن برایِ یک بار هم که شده " یاعلی " گفتند میگذرم ؛ شما چطور ؟
مآدرم پیاز خورد می‌کند و من اشک میریزم ، به خیآلِ حساسیت می‌خنددُ می‌گوید : از قدیم گفتند آن‌که با پیاز زیاد اشک میریزد محبوبی گیرِ آن می‌آید که ماندنی نیست و تمامِ عمرش را به اشک ریختن می‌گذراند، به چهره‌یِ مادرم نگاه می‌کنم، لبخندِ تلخی به لبم می نشیند، لبخندی به تلخیِ پایانِ آن‌ همه خاطراتِ شیرین ‌‌..
حق‌ با آن‌هآست عزیزِ‌من ؛ آدم از درد و غمُ دلتنگی نمی‌میرد، زنده می‌ماند و روزهآ را سپری می‌کند، اما یک سوال ؛ با امید زندگی کردن کجآ و به بطآلت و نا امیدی گذراندن کجآ ؟
دیگر عزیزِ‌جآنِ من نیستی، شب‌ها برآیت اشک نمیریزم، از تو نمی‌نویسم و دلم برایت تنگ نمی‌شود ؛ رآستی از دروغِ سیزده چیزی شنیده‌ای ؟‌
با خودم خیلی نامهربانم .
دلم ی‌ـه نوتیفی می‌خواد که از ذوقِ زیاد ده‌ دوازده بار بخونمـش .
فلسطین ، نورِ دو دیده‌یِ جهآن .. این نامه را به امیدِ اینکه روزی به دست مادر‌انی که شاهد پر‌پر‌شدنِ جیگر‌گوشه‌شان بوده‌اند، پدر‌انی که با حسرت به چند‌ تیکه سنگ از آن خانه‌ی گرمشان باقی مانده است، دریحانه‌ی خلقت‌هایی که بیشتر ابرِ گریان‌اند تا ریحانه‌ی خلقت و طفل‌های طفلکی‌ که در حسرت یک لی‌لی بازیِ ساده‌اند برسد می‌نویسم. نورَ عَینی، از همان کودکی که نمی‌توانستم روی پاهایم بایستم، از ایستادگی‌هایتان و مقاومتِ شما برای وطـن می‌شنیدم. می‌خواهم در این رقعه‌ی کوچک بگویم، یک روز خواهد رسید که طفل‌های نازنینتان قایم‌موشک بازی خواهند کرد با خیالی راحت، بدونِ نگرانی که مبادا قایم‌شدنشان به واقعیت بپیوند و هیچ‌گاه دیگر آن که پنهان شده بود را پیدا نکنند مگر پس از حفر در زیر آوار. مادر‌ها فرزند‌هایشان را در آغوش خواهند کشید با خیالی راحت، بدونِ دلواپسی که نکند این آخرین آغوش کودک و مادری باشد. پدر‌ها به جای یک خانه، تمامِ وطن را از نو خواهند ساخت با خیالی راحت، بدونِ حسرت که نکند چند دقیقه‌ی دیگر تمامِ این ساخت‌ها باز دودِ هوا شود. و آن پسری که وقتی از او پرسیده شد: اگر بزرگ شدی چکاره می‌شوی ؟ گفت ما فرزندانِ فلسطین بزرگ نمی‌شویم، بزرگ خواهد شد و این همه استقامت و آرزو‌های بر باد نرفته را به گوشِ نسل‌های بعدی می‌رساند. و غزه، سرزمینِ آواره آباد خواهد شد، مأمن، مسکَن، خانه، آغوشی گرم خواهد شد. البته این را هم بگویم که این‌ها امید واهی نیست، بازی با کلمات نیست، بلکه حقیقت است وگر باورتان نمی‌شود به سوره‌یِ صف آیه یِ ۱۳ را نگاهی بی‌اندازید. [ و النصرُ من الله و الفتح غریب ] .. و القدسُ لنآ یا اعزائی ..
آغوش لازمم، آغوشی به اصالت و امنیت کلمه‌اش ، آغوشی مثل خونه، امن، گرم، با فشارِ محکمِ دست‌هآ .
نوشته‌هایم را می‌خواند و حالی نمی‌پرسد زِ من ، چرا اینگونه بازهم برایش مکتوب می‌کنم ؟
دوستِ واقعی اونی که همیشه موافقِ بآهات و کاراتُ تایید می‌کنه و نازتُ می‌کشه نیست، همونیِ که وقتی میبینه داری گند میزنی به جایِ همراهی‌کردن، یه چک می‌زنه صورتت تا به هوش بیای .
عیدتون مبروک 🌙 . .