eitaa logo
خوبان
644 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
7.9هزار ویدیو
21 فایل
ارتباط با ادمین:https://eitaa.com/Khoban7
مشاهده در ایتا
دانلود
📗کتاب «سکوت شکسته» 🌹براساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر ۱۷علی ابن ابیطالب(علیه السلام) در دفاع مقدس 📝به قلم: سیدهادی سعادتمند 23 🔽 🌷🌷🌷قسمت بیست و سوم 🌹در نیمه دوم دوره آموزشی بودیم و مباحث تئوری سقوط آزاد با چتر را آموزش می‌دیدیم. سرهنگ انوشه قرار بود به مرخصی برود. روز قبلش مفصل درباره اهمیت نگهبانی و حساسیت منطقه و اهمیت نظم و انضباط در ارتش حرف زد. گفت:«هر کسی بتونه نگهبان در حال پست رو خلع سلاح کنه، سه روز مرخصی تشویقی می‌گیره.» ⚪️نکاتی هم درباره اهمیت دژبانی گفت و برای چندمین بار متذکر شد که می‌بایست کلیه ورود و خروج ها با هماهنگی ستاد انجام شود.او تأکید کرد، هیچ‌کسی حق ورود ندارد، حتی اگر شخص صیاد شیرازی باشد که فرمانده نیروی زمینی ارتش است. تأکيد کرد:« قبل از اجازه ورود دادن، باید حتماً تماس بگیرید و با ستاد هماهنگ کنید.» بعد از یک روز خسته‌کننده، ساعتی به غروب مانده بود که بعد از کارعملی در کوهستان، به پادگان برگشتیم. 🌹بعد از نماز صبح از پادگان خارج شده بودیم. روزهای آخر، آن‌قدر توانایی بدنی خوبی پیدا کرده بودیم که احساس خستگی نداشتیم. سراغ رضا را گرفتم. گفتند نگهبان دژبانی است. او از بچه‌های لشکر خودمان بود. دوکیلومتر تا دژبانی راه بود. همه‌ی مسیر را دویدم. دلم برایش تنگ شده بود. می‌خواستم بروم و سربه سرش بگذارم. شاید اگر شرایط را مناسب می‌دیدم، خلع سلاحش می‌کردم. ⚪️نزدیک دژبانی که شدم، از داخل جاده، یک تویوتا وانت نظامی به سمت دژبانی می‌آمد. نزدیک شد و آمد جلو؛ چسبید به طناب ورودی دژبانی. رضا سمت راننده قرار داشت. لهجه ترکی داشت. خودم را جلو انداختم و رفتم سمت راست ماشین، سلام کردم و گفتم:« بفرمائید، شما؟» 📌فرصت نداد بتوانم به درجه اش نگاه کنم، گفت:« بنداز طناب رو، پدرسوخته!» گفتم:« به من می‌گی پدرسوخته!؟» 📌گفت:« مادر...» 🌷 همه چیز جلوی چشمم سیاه شد. مشتم پرت شد سمت صورتش. عینک دودی اش خرد شد و خون راه افتاد. راننده از آن سمت آمد تا حمله کند سمت من، که رضا با سر زد توی صورتش. او رفت نشست توی ماشین و شیشه‌ها را داد بالا. هرچه با تلفن قورباغه‌ای با ستاد تماس می‌گرفتیم تا گزارش بدهیم کسی جواب نمی‌داد. 🌹اسلحه را از دست رضا گرفتم و چند تیر هوایی شلیک کردم. استوار رضایی در حالی که زیرپیراهن تنش بود، خودش را رساند به دژبانی و با دیدن آن بنده خدا که زخمی شده بود، رنگش پرید. بعد از چند فحشی که از او شنید، آمبولانس را خبر کرد. آمدند و از منطقه خارج شان کردند. ⚪️مربی ها و بچه‌های هم دوره خبر شده و راه افتاده بودند سمت دژبانی. مربی ها آن قدر ابهت داشتند که تا آن ساعت جرأت نمی‌کردیم توی چشم شان نگاه کنیم. من و رضا را قلمدوش کردند به سمت ستاد. من و رضا از کسانی که با آن ها درگیر شده بودیم هیچ شناختی نداشتیم، اما مربی ها می‌گفتند:«حق شان بود» و همه کادر پادگان از سابقه بی‌ادبی‌اش تعریف می‌کردند. به همین دلیل، دوره بدون پرش با چتر از هواپیما به پایان رسید. تمرین زیادی داشتیم و با پرش از سکو، خودمان را آماده کرده بودیم که از هواپیما بپریم. وقتی خبر درگیر شدن ما به قرارگاه رسید، ماشین فرستادند و کل بسیجی‌ها را برای ادای توضیح به قرارگاه بردند. 🌹 صفاری، من و رضا ابوبصیری را برای نوشتن گزارش خواست. بعد به یگان‌های خودمان فرستاده شدیم. آقای زین‌الدین وقتی حرف های من و شهادت بچه‌های دیگر را شنید، نه کارم را تأیید و نه رد کرد؛ فقط گفت:«در این باره جایی حرفی زده نشه تا بررسی کنم.» 🌷🌷🌷🌷🌷 هر پنج نفر که از آموزش برگشته بودیم، به معاونت اطلاعات ـ عملیات معرفی شدیم؛ به همه‌ی آن چه می‌خواستم و آرزو داشتم، رسیده بودم. نیروی اطلاعات عملیات شدن به این سادگی‌ها نبود. باید حداقل دوسه عملیات شرکت کرده باشی و فرمانده گردان و فرمانده گروهان تأییدت کنند، تنها عملیاتی که من تا آن زمان در آن شرکت داشتم، بیت‌المقدس بود؛ آن هم در یکی از گردان‌های ارتش بودم. در لشکر ۱۷ سابقه‌ای نداشتم. ⚪️ به دلیل حضور در دوره آموزشی، پذیرفته شدیم. گذاشتم پای لطف و خواست خدا. آن چه در شب عملیات بیت‌المقدس شاهدش بودم، باعث شد که تنها آرزو و خواسته من از خدا این باشد که در جایی قرار بگیریم تا مؤثرتر باشم و تا آن جا که ممکن است، جلوی ریخته شدن خونی را بگیرم. 🌷ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌹شهید علیرضا موحد دانش ✍️ عروسی علیرضا موحد ⚪️روزی که امام رضوان الله علیه علیرضا موحد دانش، فرمانده تیپ سیدالشهدا و همسرش را عقد کرد، علی با دست چپش دست امام رحمة الله را گرفت و بوسید. وقتی از حضور امام رضوان الله علیه بیرون آمدند، همسرش پرسید، چرا با دست راست دست امام رحمة الله را نگرفتی؟ گفت ترسیدم امام رحمة الله متوجه دست مصنوعی‌ام شود و غصه‌دار شود. علی اصرار داشت مراسم عروسی را در مسجد و با تعارف مقداری خرما برگزار کنند، نظرش این بود که خبر مراسم را با پخش اعلامیه به گوش دوستان و آشنایان برساند؛ اما خانواده علی زیر بار نرفت. اگرچه مراسم عروسی در نهایت سادگی، تنها با سخنرانی، فرمانده سپاه تهران و فرستادن صلوات در مسجد برگزار شد، اما خانواده توانست شیرینی را جایگزین خرما کند. 📚 راوی: همسر شهید علیرضا موحد دانش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷«شهدا، تعلقات شان متعالی و الهی بود» 🌹سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی ⚪️اگر انسان وجودش پر شد از محبت خدا و حُبّ به خدا، همه‌ی این وجود تهی می‌شود از موضوعات دیگر؛ 🌷 لذا کارخانه‌ی او، زندگی او، دنیای او، متعلقات او تحت تاثیر این تعلق قرار می‌گیرند و او را بی قرار می‌کنند و به‌سمت خود می‌کشانند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...! 🌷خدا، شهید مهدی خندان را رحمت کند. مرحله دوم عملیات والفجر چهار به عهده نیروهای تهران بود. ستون بچه‌ها برای عملیات حرکت کرد که شهید خندان سر ستون بود. وقتی به کمین دشمن رسیدیم، همه عزا گرفته بودندکه چطور باید از این کمین رد شوند. فاصله ما تا نیروهای دشمن شش کیلومتر بود. «خدایا چه کنیم؟» تنها جمله ای بود که از دهان همه شنیده می‌شد. 🌷شهید خندان با یک اطمینان خاصی که فقط از دل او می‌توانست بلند شود، گفت: «مگر آیه وجعلنا.... یادتان رفته، همه بخوانید. قول می‌دهم کسی شما را نبیند.» بعد از این درخواست سه کیلومتر ستون ما از زیر لوله دوشکا رد شد و کسانی که پشت دوشکا نشسته بودند ما را ندیدند. افراد این ستون از ۱ شب تا ۴ صبح این راه را طی کردند، بدون این‌که کوچکترین اتفاقی رخ دهد. همه این‌ها حاکی از اعتقاداتی است که در جنگ ما نیروهایمان به همراه داشتند. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید مهدی خندان ( تولد: روز عاشورای حسینی، شهادت: روز اربعین حسینی) راوی: **حجت الاسلام پروازی، روحانی برجسته و محبوب بچه های لشکر ۲۷ در دوران جنگ 🌸 🌺 🌸 🌺 🌸 🌺 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پاداش دعاگویان فرج امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀داستان نادر شاه و فرد نابینا در حرم 🌷نرفتی خونه امام رضا علیه السلام که گدائی می کنی از مردم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹آیت الله حسن زاده آملی رضوان الله علیه: ⚪️داریم ما شب و روز خودمان را می سازیم 🥀ببینید چگونه خودمان را می سازیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺💕 روایت یک داستان زیبای عاشقانه.... 🌹استاد پناهیان دامت افاضاته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا