🌷بسم رب الشهداﺀ🌷
🌸🍃#به_روایت_همسر_شهید:
🟢🍃از ذکرهایی که آقا نوید زیاد تکرار می کرد، ذکر الحمدلله بود. اصلا از ویژگی های ماندگارش همین شکرگزاریش بود. مثلا یه بار میگفت: " از خونه شما تا خونه خودمون داشتم به خاطر نعمت هایی که خدا بهم داده شکر می کردم
🔺و الحمدلله می گفتم.
⚪️🍃یا بازخورد و عکس العملهاش خیلی اوقات با ذکر شکر همراه بود. وقتی خوشحال هم میشد، می گفت:
🔺"الحمدلله از این لطف خدا"
یادم هست وقتی خبر شهادت #شهید_محمد_کیهانی رو بهش داده بودند، با حسرت پیام داد" که یکی دیگه از دوستانمون هم آسمانی شد و ما جاموندیم
ولی بازم الحمدلله. "
🔴🍃آیه صریح قرآن هست که لإن شکرتم لأزیدنَّکم: اگر شکرگذار باشید. خداوند متعال نعمت رو بر شما زیاد میکنه. این نعمت می تونه نعمت های مادی باشه یا نعمت هات معنوی از جمله
🔺آرامش، معنویت و غیره.
🌷🍃زمانی که نعمت آرامش و برکات و توفیقات معنوی مون رو شکر کنیم. حتما به وعده قرآن این نعمات
🔺بر ما زیاد میشه.
🔻#خاطرات_شهید
🌷#شهید نوید صفری رضوان الله علیه
https://eitaa.com/khoban72
هدایت شده از خاطرات ناب
💫🌹#خاطرات_شهید
💫🌷بچه های واحد اطلاعات و عملیات لشکر 21 امام رضا علیه السلام یک شب در قرارگاه ایلام، دست به یکی کردند که هم زمان با شیرین کاری های مجید، عملیات ایذایی را اجرا نمایند تا گوشه چشمی به مجید نشان دهند.
🥀🤍عملیات شروع شد و برنامه ها طبق نقشه پیش می رفت، تا مجید یک لیوان آب روی یکی از بچه ها ریخت، بلافاصله چند تا از بچه ها، دست و پای مجید را گرفتند، در منبع آب را باز کردند و او را داخل منبع آب سرد انداختند و درب منبع را بستند.
💫🌷مجید با زحمت درب منبع را باز کرد و از داخل منبع بیرون آمد، هوا خیلی سرد بود! مقداری دوید تا کمی گرم شود، بعد آتش و چایی درست کرد و همه ی بچه ها را صدا زد و گفت:
🥀🤍-بچه ها ! بیایید چایی بخوریم.
💫🌷به تک تک بچه هایی که اذیتش کرده بودند چایی داد! با هر لیوان چایی که برای بچه ها می ریخت گل صورتش بیشتر باز می شد.
🌷#سردارشهید_مجید_افقهیفریمانی🌷
🔘#خاطرات_شهید
🕊🌹اعجوبه ای بود...
🥀🤍قبل از آغاز جنگ به افغانستان رفت و با شوروی جنگید..
🕊🌹از ۱۶سالگی در جبهه بود...
🥀🤍در محاصره سوسنگرد شهید چمران را که تیر خورده بود، نجات داد و ایشان کلت شخصی اش را به عنوان هدیه به او داد...
🕊🌹در آذر ۶۰ در عملیات مطلع الفجر وقتی درحال نجات جان مجروحان بود، اسیر دشمن شد...
🥀🤍در اردوگاه هویت اصلی اش را پنهان کرد و وقتی انبار مهمات اردوگاه آتش گرفت از این فرصت استفاده کرد و با کمک عده ای مقداری اسلحه و مهمات به دست آوردند و آنها در اردوگاه مخفی کردند...
🕊🌹متأسفانه مدتی بعد قضیه لو رفت و اسلحه ها را پیدا کردند.
🔺تعدادی از اسرا را شکنجه کردند تا عاملین اصلی را پیدا کنند...
🥀🤍این شهید برای اینکه دیگران را نجات دهد خودش به تنهایی مسئولیت آتش گرفتن و مخفی کردن مهمات را قبول کرد و جان بقیه را نجات داد...
🕊🌹شکنجه گرهای ویژه ای که از استخبارات بغداد آمده بودند او را به طرز وحشیانه ای شکنجه کردند تا همدستانش را معرفی کند ولی چیزی نگفت و عاقبت پس از تحمل شکنجه های بسیار، مظلومانه به شهادت رسید...
🥀🤍نقل می کنند حتی او را با بشکه جوشان قیر شکنجه می کردند ولی او هیچ حرفی نزد...
🕊🌹در مرداد ۱۳۸۱ پیکراین شهید بزرگوار به ایران بازگشت..
📎پ ن: فرمانده گردان شهید مدنےلشگر ۳۱ عاشورا
#شهید_خلیل_فاتح
#شهدا
🔘#خاطرات_شهید
🕊🌹حسين در كردستان فرماندهي محور دزلي بود، هميشه كوملهها را زير نظر داشت، آنان از حسين ضربههاي زيادي خورده و براي همين هم براي سرش جايزه گذاشته بودند.
🥀🤍يك روز سر راه حسين كمين گذاشتند. او پياده بود، وقتي متوجه كمين كوملهها شد، سريع روي زمين دراز كشيد و سينه خيز و خيلي آهسته خودش را به پشت كمين كشيد و فردي را كه در كمينش بود به اسارت درميآورد.
🕊🌹و به او گفت : حالا من با تو چكار كنم؟ كومله در جواب گفت : نميدانم، من اسير شما هستم. حسين گفت: اگر من اسير بودم،با من چه ميكردي؟ كومله گفت:«تو را تحويل دوستانم مي دادم و بيست هزار تومان جايزه ميگرفتم. حسين گفت:«اما من تو را آزاد ميكنم. سپس اسلحه او را گرفته و آزادش كرد.
🥀🤍آن شخص، فرداي آن روز حدود سي نفر از كوملهها را پيش حسين آورد و تسليم كرد آنها همه از ياران حسين در جنگ تحميلي شدند.
#سردارشهید_حسین_قجهای
#سالروز_شهادت