eitaa logo
خوبان پارسی‌گو
964 دنبال‌کننده
116 عکس
13 ویدیو
2 فایل
حافظ سعدی فردوسی صائب تبریزی وحشی بافقی خاقانی مولوی بیدل دهلوی باباطاهر خیام حسین منزوی فروغ فرخزاد نیما یوشیج فاضل نظری حامد عسکری حسین دهلوی قیصر امین پور سهراب سپهری فریدون مشیری شهریار
مشاهده در ایتا
دانلود
دیگر تو را میان غزل گم نمی‌کنم تا دارمت نگاه به مردم نمی‌کنم در گیر‌و‌دار تلخِ رسیدن به عشق تو حتی به جان خویش ترحّم نمی‌کنم این فصلِ پا‌به‌ماه غمی ژرف‌گونه بود هرگز به این بهار تبسّم نمی‌کنم من در بهشت عشق تو آدم شدم، ولی خود را خراب خوردن گندم نمی‌کنم ای بهترین بهانه برای نمُردنَم دیگر تو را میان غزل گم نمی‌کنم
خدا وقتى تو را مى‌آفريد از جنس ليلاها گمان هرگز نمی‌بردم که واويلاترين باشى
برعکس آخر همهٔ قصه‌های تلخ شاید شبی به چنگ من افتاد ماه من
صبح آمده و تـرانـه‌خـوان شد بلبل در دامن بـاغ مـیـهـمـان شـد بلبل تا غنچهٔ گل شکُفت در اول صبح انگار که صد سال جوان شد بلبل 📍@khobaneparsigoo
جهان تکرار دارد، تو نداری غم بسيار دارد، تو نداری همه گل را به تو تشبيه کردند گل اما خار دارد، تو نداری
بیدار شو که راز جهان را نزیستی...
من که هر پاییز آید بی‌قرارِ بی‌قرارم وای اگر مهر کسی هم در دلم افتاده باشد
ای کاش در جهان دگر زاده می‌شدیم جای من و تو در دل این روزگار نیست!
کانال رباعی تک بیت یه کانال شعر خیلی خوب ✔️ 📍@robaiiyat_takbait
زیرمجموعهٔ خودم هستم مثل مجموعه‌ای که سخت تهی است در سرم فکر کاشتن دارم گرچه باغ من از درخت تهی است عشق آهوی تیزپا شد و من ببر بی‌حرکت پتوهایم خشمگین نیستم که تا امروز نرسیدم به آرزوهایم نرسیدن رسیدن محض است آبزی آب را نمی‌بیند هر که در ماه زندگی بکند رنگ مهتاب را نمی‌بیند دوری و دوستی حکایت ماست غیر از این هرچه هست در هوس است پای احساس در میان باشد انتخاب پرنده‌ها قفس است وسعت کوچک رهایی را از نگاه اسیر باید دید کوه در رشته کوه بسیار است کوه را در کویر باید دید گرچه باغ من از درخت تهی است در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم!
دردسر تا نکشی صائب از این بی‌خبران گوشه‌ای امن‌تر از عالم خاموشی نیست  
خشت بر خشت زوایای جهان گردیدم منزلی امن‌تر از گوشهٔ تنهایی نیست...
پاییز را هم عاشق خود کردی و رفتی بعد از تو از چشم درختان برگ می‌ریزد
آتش‌بس شد آقاسید! حالا مردان بیروت بر ویرانه‌های خانه‌شان قلیانی چاق کرده‌اند و دور یک پیت حلبی پر از آتش نشسته‌اند به کام‌گرفتن و مرور خاطره و آه. مردم به خانه‌هاشان برگشتند؛ زنان به آغوش محبوب‌هایشان؛ کودکان به مدرسه‌ها. روی دیوارهای آبادی‌، همه‌جا با اسپری‌ رنگ، رسم‌الخط کثیف عبری نقش بسته. بدوبیراه است شاید. ویرانه بر ویرانه. آوار بر آوار. رد خون روی زمین. عروسک دخترکان گم‌شده. پسربچه‌ها، مَرد برگشته‌اند. کمی که بگذرد، زندگی به حالت قبل، شبیه‌تر می‌شود. بوی باروت که برود، بوی قهوه عربی باز در شهر می‌پیچد. بوی تنباکو هم. صدای جولیا باز از ضبط ماشین جوان‌ها بلند خواهد شد. همه چیز به جای خودش بازخواهد گشت. همه چیز، جز شما. جز شما، که دیگر هرگز در این شهر نخواهید بود. و آن زخم عمیق نشسته بر پیشانی ضاحیه، آن گودال بزرگ، هرگز پر نخواهد شد. هرگز. شهر که آرام شود، تازه جای خالی شما در سوز زمستان بیروت، تیر خواهد کشید. تلوزیون‌ها که باز روشن شوند، دیگر شما در قاب، رجز نمی‌خوانید. خانه‌ها که باز ساخته شوند، قبل از چیدن اثاث، تصویر شما به‌دیوارها کوبیده خواهد شد. و رسم‌الخط‌ کثیف عبری که از شهر پاک شود، جوانان «قطعاً سننتصر» بر جای آن خواهند نوشت. آتش‌بس شد آقاسید. همه برگشته‌اند. شما چرا نمی‌آیید؟
سرمستی تو چه جام لبریزی داشت دیوانگی‌ات چه آتش تیزی داشت ناگاه شکست جام و آتش خوابید عشق تو چه پایان غم‌انگیزی داشت!
زیبایی بی‌شمار دارد چشمت صد قافله جان‌نثار دارد چشمت با این همه قلب عاشقم زخمی شد از بس که پلنگ و مار دارد چشمت
انگار قرار جنگ دارد چشمت انبار پر از فشنگ دارد چشمت قلبم شده زخمی از نگاهِ نازت بانو چقدر پلنگ دارد چشمت!
با اهل ریا، دو رنگ بودن بهتر با گرگ‌صفت، پلنگ بودن بهتر با سنگدلانِ بی‌تفاوت ای دل! بی‌عاطفه مثل سنگ بودن بهتر
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
حتی برای دلخوشی‌ام در نبود تو گاهی خودم، برای خودم ناز می‌کنم
شکفتن، غنچهٔ بی‌رنگ‌وبو را می‌کند رسوا همان بهتر که دستِ بی‌کَرَم در آستین باشد
غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون بی‌نسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است
آوای سکوت 📍@avayesokut رباعی 🦋 @robaee دو تا کانال شعر خوب ❤️