خوبان پارسیگو
🍁....
•.
شاعربودن روحبخش است،
لذتآفرین است،
زیباست!
اما به همان اندازه دشوار...
سخت است که ادراکت از جهان با دیگران متفاوت باشد
یک تجربهٔ احساسی را به عمیقترین وجه آن درک کنی، آنقدر عمیق که احساساتت درونت نگنجد، روحت را به غلیان وادارند و شعر شوند!
تفاوتی نمیکند کدام حس قدرت بگیرد
غم، دلتنگی، عشق، اشتیاق و...
اما حقیقتاً زور احساسات تاریک بیشتر از حسهای روشن است...
دنیا سخت است و سرشار است از احساسات تاریک
دنیا بیرحم است، اما با شاعران بیرحمتر...
#محدثه_نبیحسینی
کنج اتاق، مویهکنان، منزوی بخوان
فرجام انزوا به جز افسردگی نبود...
#علیاصغر_شیری
مرا مُردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده
که دیگر برنمیتابد دلم، نوبتشمردن را
کجایی ای نسیم نابهنگام! ای جوانمرگی!
که ناخوش دارم از باد زمستانی، فسردن را
#حسین_منزوی
وقتی تو رفته باشی، کامل نمیشود عشق
بعد از تو تا همیشه، این قصّه ناتمام است
#حسین_منزوی
خوبان پارسیگو
کنج اتاق، مویهکنان، منزوی بخوان فرجام انزوا به جز افسردگی نبود... #علیاصغر_شیری
کنار هر غزل از منزوی که میخواندم
خیال خام من ساده مبتلای تو بود
#معصومه_سادات_اسدیان
چقدر خنده به لبهایمان بدهکاریم
چقدر حسرت آغوش در بغل داریم
چقدر واژهٔ یخبسته در گلوهامان
چقدر تا خود چشمان صبح بیداریم
بیا پرندهٔ غمگین غار تنهاییم
به این صدای بریده بریده عادت کن
بیا سکوت فراموشی مرا بشکن
کمی به شانهٔ پیراهنم حسادت کن
بسوز در تب هذیان حرفهای دلم
به آستین پر از گریههای من خو کن
از عطر وحشی باغ تنم که میپیچد
هزار چشمهٔ جاری برای من رو کن
به روح دربهدرم سر بزن هر از گاهی
گره بزن به دلم گوشهٔ نگاهت را
به چشم گریهٔ من بی هوا تعارف کن
نسیم خندهٔ خوشبوی گاهگاهت را
دوباره بدرقه کن با گل، آب و آیینه
منی که با چمدان تو عازم سفرم
بلند جار بزن نغمهٔ رهایی را
اگرچه در قفس عشق تو پرندهترم
هنوز منتظرم تا مرا نفس بکشی
هنوز آینه گرم نگاهکردن توست
هنوز بعد تو تبعید میشوم به خودم
هنوز ساعت دیوانه گیج رفتن توست
#معصومه_سادات_اسدیان