eitaa logo
خوبان پارسی‌گو
1.4هزار دنبال‌کننده
898 عکس
364 ویدیو
27 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همراه با تمام فراز و فرودها در حرکت‌اند یکسره امواج رودها در حرکت‌اند کوه و کویر و فراری‌اند از رخوت عدم، همهٔ با وجودها شوق شروع تازه سرازیر می‌کند خورشید را به سمت زمین صبح زودها جشن تولدی است به هر گوشهٔ جهان هر لحظه با حضور جدیدالورودها هر سنگریزه‌ای که سر راه زندگی است پاگَردِ پلّه‌ای است برای صعودها!
قرآن‌به‌سر، از ذکر جلی می‌گفتند از آینه‌های صیقلی می‌گفتند تو خانه‌نشین بودی و در مسجد شهر مردم «بِعلیٍّ بِعَلی» می‌گفتند...
آتش بس است،جنگ بس است و جنون بس است در شهر اگر کس است بگویید خون بس است!
در من زنی است ساکت و غمگین، مرا ببوس ای طعم بوسه‌های تو شیرین، مرا ببوس لبریز غنچه کن لب زیبای خویش را دور از نگاه باد خبرچین مرا ببوس مانند خواب خوب به چشمان من بیا رؤیای عاشقانهٔ رنگین! مرا ببوس همراه رقص دامن فوّاره‌ها بر آب در پای من بایست و بنشین مرا ببوس ای چشم‌های سبز تو زیتون دستچین با بوسه‌ای به طعم خوش تین مرا ببوس وقتی که بوسه‌های تو مثل مسکّن است ساعت به ساعت از سر تحسین مرا ببوس مانند بازی لب دریا و‌ موج‌ها بالا روم اگر من و پایین، مرا ببوس ای آن‌که بوسهٔ تو مرا زنده می‌کند در لحظه‌های خواندن تلقین مرا ببوس بی داغ بوسه آتش دل سرد می‌شود مانند روزهای نخستین مرا ببوس!
🌱 ای آخرین ذخیرهٔ هستی ظهور کن دنـیا تمـام تشنهٔ نـور است، نازنین!
چقدر بی‌تو در‌آرند خلق ادای تو را بلندگوها تقلیدی از صدای تو را چقدر غنچه کند شاخه تا به یاد آرد برای باغچه لبخند با صفای تو را نشسته منتظرت دشت لاله‌عباسی که روی سر بکشد عطری از عبای تو را بیا که در دل بی‌تاب و تنگ کوچهٔ ما هنوز هیچ‌کسی پر نکرده جای تو را به جان هر که تو بسیار دوستش داری بیا به خانهٔ ما... من دلم هوای تو را...
نام تو را رواق زبرجد گذاشتند نام مرا کبوتر گنبد گذاشتند از بس‌که در هوای تو پرواز کرده‌ام نام مرا مسافر مشهد گذاشتند!
من: قصّهٔ برکه‌ای که دریا نشده تو: غصّهٔ غنچه‌ای شکوفا نشده تو چشم‌به‌راه بوی پیراهن و من در کنج کمد لباسِ تا وا نشده!
•. بستند کمر مگر به دینت بزنند یا بلکه به عزم راستینت بزنند ای شوکت آسمانی، ای مهد کهن نگذار که ضربه‌ها زمینت بزنند!
در برق ستاره ماه را گم نکنیم فانوس شب سیاه را گم نکنیم پا در پی پای شهدا بگذاریم تا در شب فتنه راه را گم نکنیم!
صحنه آخر ، فرشته‌ها که رسیدند فرشچیان را به سوی عرش کشیدند
دنیا تمام تشنهٔ نور است نازنین دیگر زمان، زمان ظهور است نازنین از بس‌که در هم است شب و روز روزگار انگار روز حشر و نشور است نازنین برگرد سوی وادی کنعان عزیز مصر! دل‌ها بدون نور تو کور است نازنین تزویر زیر نام تو بازارها زده است کالای زور و زر به وفور است، نازنین دنبال ردّ شعله‌ای از چشم‌های تو موسای سینه راهی طور است نازنین خورشید قرن‌هاست که بر روی نیزه‌هاست یا در میان تشت و تنور است، نازنین ای آخرین ذخیرهٔ هستی ظهور کن دنیا تمام تشنهٔ نور است، نازنین!