قلم چگونه گذارد قدم به ساحت تو
«توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو»
خدا به یُمن شما رزق میدهد ما را
زمین نشسته سر سفرۀ قناعت تو
هر آنچه قد بکشد صبر، باز هم دستش
نمیرسد به بلندای استقامت تو
چه آمده به سر ماهِ رویت این شبها
که در توان علی هم نبوده رؤیت تو
هنوز کوثر این اشکها خروشان است
چگونه سرد شود داغ بینهایت تو
تو رفتهای و جهان قرنهاست میسوزد
و مانده روی دلش حسرت زیارت تو
چقدر دست غزل در برابرت خالی است
بگو چگونه درآییم از خجالت تو
#فاطمیه
#فائزه_زرافشان
شهید داغ حسین است و ما در این فکریم
که سر به چوبۀ محمل زده است یا نزده است
#فائزه_زرافشان
ای کاش پر از نام و نشانت باشد
هر واژه به رنگ آسمانت باشد
دیوان، دیوان، غزل برایت گفتیم
کو شعر تری که ندبهخوانت باشد؟
#امام_زمان
#فائزه_زرافشان
بادها هم پیاده آمدهاند
که ببوسند خاک پایت را
آسمان هدیه میدهد به زمین
عطر آن پرچم رهایت را
موج لبّیک میرسد از دور
فوج پروانههای حضرت نور
عاشقان تو خوب میشنوند
آیۀ روشن صدایت را
و خدا اینچنین مقدّر کرد
که پس از آن همه غریبی و درد
پر و بال فرشته فرش کند
دور تا دور سرسرایت را...
اربعین، اربعین دلم تنگ است
آه پای رسیدنم لنگ است
همه تن حسرت است آن چشمی
که ندیدهاست کربلایت را
آسمان هم پیاده راهی اوست
مرز مهران، کجاست خانۀ دوست؟
تا که یک گوشه بر زمین بنهم
بارِ این بغض بینهایت را
#فائزه_زرافشان