#خاطره_شهید
نگومرسی 😳
یکبار که درحال برداشتن خرما بودم گفتم"مرسی برادر"گفت"چی گفتی؟" فهمیدمچه اشتباهی کردم گفتم "هیچی گفتم دست شمادرد نکنه" گفت گفتم "چی گفتی؟" گفتم "برادر گفتم خیلی ممنون" دوباره گفت "نه اون اول چی گفتی؟"من که دیگر راه برگشتی نمیدیدم گفتم "خرما را که تعارف کردین گفتم مرسی" گفت "بخیز" سینه خیز رفتن در آن شرایط با آن سرما و گل برف ساعت۸ صبحواقعا کار دشواری بود اما چاره ای نبود بایداطاعت امر میکردم.بیست متری که رفتم دیگر نتوانستم ادامه دهم.انرژی ام تحلیل رفته بود و روی زمین ولو شدم وگفتم"دیگه نمیتونم".حاج احمدگفت"بایدبری"گفتم "نمیتونم والله نمیتونم" بعدضربه ای به پشتم زد که نفهمیدم از کجا خوردم!طهر که همدیگر را دوباره دیدیم،گفتم"حاج احمد اون چه کاری بود که شمابامن کردی؟مگه من چی گفتم؟بخاطر یک کلمه چرا منو زدین؟"گفت"ما یک رژیم طاغوتی رو بافرهنگش بیرون کردیم.ماخودمون فرهنگ داریم.زبان داریم.شما نبایدنشخوار کننده کلمات فرانسوی و اجانب باشید.به جای این حرفا بگو خدا پدر و مادرت رو بیامرزه"
#شهیدجاویدالاثرحاجاحمدمتوسلیان
روایتی از سردار سرتیپ دوم مجتبی عسکری
____
@khodaaa112