#خاطره_شهید
پسرعموی شهید مغفوری از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد:
وقتی میخواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهدهاش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم.!!!
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
#خاطره_شهید
یه بار وسط روضه، مصطفی رفته بود بشینه رو پاش؛ متوجه بچه نشده بود، انگار ندیده بودش.
گریه کنون اومد پیش من. گفت:
«بابا منو دوست نداره. هر چی گفتم جوابم رو نداد.»
روضه که تموم شد، گفتم:« حاجی، مصطفی این طوری می گه.»
با تعجب گفت:« خدا شاهده نه من کسی رو دیدم نه صدایی شنیدم.»
از بس محو روضه بود ... :)
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
راوی: همسر شهید
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
#خاطره_شهید
یه بار وسط روضه، مصطفی رفته بود بشینه رو پاش؛ متوجه بچه نشده بود، انگار ندیده بودش.
گریه کنون اومد پیش من گفت:
«بابا منو دوست نداره. هر چی گفتم جوابم رو نداد.
روضه که تموم شد، گفتم:« حاجی، مصطفی این طوری می گه.»
با تعجب گفت:« خدا شاهده نه من کسی رو دیدم نه صدایی شنیدم.»
از بس محو روضه بود ... :)
راوی: همسر شهید
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری
『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]