eitaa logo
مکتب القرآن
321 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
44 فایل
لطفا انتشار بدین همه به آرامش الهی برسن #امیر_حسین_ساجدی #با_قرآن_آشتی_کنیم #مطالب_ناب_معارفی انتشار تلاوت ها صدقه جاریه است
مشاهده در ایتا
دانلود
ـ🌱🌱🌱 زندگی به من آموخت آنکه کام دیگری را تلخ میکند غیر ممکن است حال خودش شیرین باشد...! زندگی را ... گر توانستی به کام یک نفر شیرین کنی... یا توانستی زمین تشنه ای را سرخوش از باران کنی... گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی... یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی... گر توانستی به خوان رنگی ات یک رهگذر مهمان کنی... یا توانستی بدون حاجتی هم ذکر آن یزدان کنی... گر توانستی لباس بی ریای عاشقی بر تن کنی... میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت بر کوی و برزن برزنی ..... 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤 ❄️💞❄️💞❄️💞 🌟 @khodaiyektayman
🍃 گمنامے! تنها‌براۍ"شہــدا"‌نیست⁉️ مےتونی‌زندھ‌باشۍ‌و سرباز‌‌حضرت‌زهرا‌ ۜ باشے اما‌... باید‌فقط‌برای‌ "خدا"کار‌کنی نہ‌ریا"
!! مردی که راضی به فروش قلب خود شد !!! این داستان واقعی رو تا آخر بخونید، واقعا زیباست، مردی در سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر 6ساله، یک دختر 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیم رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت، اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف به صورت غیرقانونی آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت، بعد از 4ماه مرد میلیاردی از تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با دستگاه زنده نگهش داشته بودن، مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد، و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد، روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پرونده پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک اتفاق غیر ممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من میمیره، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک معجزه به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه،،، پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده بهوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که 3سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد، مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده، و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا امام حسین خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم امام حسین قربونت برم تورو به چشمای قشنگ برادرت ابوالفضل قسم میدم و تورو به اون لحظه ای که پسرت علی اکبر ازت آب خواست و نداشتی بهش بدی قسم میدم نذار بچه هام یتیم بشن، دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی
یکی‌‌ نوشتہ‌ بود؛ این‌ روزا‌ با‌ حضور‌ زنان‌ بی‌روسرۍ‌ شھر‌ زیبا‌ شده کسۍ‌ جواب‌ داد؛ همچنانکه‌ برای‌ لاشخور‌ان ،لاشه‌ رها‌ شده‌ زیباست برای‌ مگسان‌ ،زبالہ‌ها‌ زیباست برای‌ دزدان‌ شهر‌ بدون‌ پلیس‌ ،زیباست براۍ‌ چشم‌ چرانان‌ نیز‌ زنان‌ برهنه‌ مفت، زیبا‌ بنظر‌ مۍ‌رسد🚶🏿‍♂. . ❄️💞❄️💞❄️💞 🌟 @khodaiyektayman
🌸🍃🌸🍃 . وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ. وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَٰكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ و َاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ (اعراف/۱۷۵و۱۷۶) ﺑﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﺁنکس ﺭﺍ ﻛﻪ ﺁﻳﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻳﻢ، ﻭﻟﻰ او ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ آیات ﺗﻬﻰ ﺳﺎﺧﺖ، ﻭ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﻰ ﺍﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﻭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻫﺎﻥ ﺷﺪ! ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻰ‌ﺧﻮﺍﺳﺘﻴﻢ، ﻣﻘﺎم ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﺎﺕ ﻭ ﻋﻠﻮم ﻭ ﺩﺍﻧﺸﻬﺎ ﺑﺎﻟﺎ ﻣﻰ‌ﺑﺮﺩﻳﻢ، ﺍﻣﺎ ﺍﺟﺒﺎﺭ، ﺑﺮ ﺧﻠﺎﻑ ﺳﻨّﺖ ﻣﺎﺳﺖ. ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩ ﺭﻫﺎ ﻛﺮﺩﻳﻢ، ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪ ﭘﺴﺘﻰ ﮔﺮﺍﻳﻴﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﻫﻮﺍﻯ ﻧﻔﺲ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﺮﺩ! ﻣﺜﻞ ﺍﻭ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺳﮓِ ﻫﺎﺭ ﺍﺳﺖ. اﻳﻦ دو ﺁﻳﻪ، درباره ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪِ معروفِ ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ، "ﺑَﻠﻌَﻢِ ﺑﺎﻋﻮﺭﺍ" است، که در ابتدا ﻣﺆمن بود، ﻭ طبق این آیات، از ﺣﺎﻣﻠﺎﻥِ ﺁﻳﺎﺕ ﻭ ﻋﻠﻮم ﺍﻟﻬﻰ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣّﺎ ﺑﺎ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺷﺪ، و عاقبت به خیر نشد. ﺍﻣﺎم ﺭﺿﺎ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﻓﺮﻣﻮﺩ: "ﺑَﻠﻌَﻢِ ﺑﺎﻋﻮﺭﺍ" ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺍﻟﻬﻰ ﺭﺍ میدﺍﻧﺴﺖ، ﻭ ﺩﻋﺎﻳﺶ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ میشد، ﻭﻟﻰ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺟﺬﺏ ﺷﺪ، ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﻯ ﻛﺎﺭ، ﻣﺒﻠّﻎ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎم ﺑﻮﺩ، ﻭﻟﻰ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﺑﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﻣﻮﺳﻰ ﻭ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻭ ﺍﻗﺪﺍم ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺪ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺷﺪ. علتِ سقوطِ بلعم چی بود؟ «فَانسَلَخَ مِنْهَا: او از پوست به در آمد، علمش در حد یک پوسته بود، به جانش نفوذ نکرده بود» گیرِ کار کجا بود؟ «اتَّبَعَ هَوَاه: تبعیت از هوای نفس و میلِ به دنیا» عاقبتش چی شد؟ «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ: با مُخ زمین خورد» یعنی رفیق حواست باشه. اگر علّامه دهر هم باشی، ولی دنبال دنیا و هوای نفس باشی، عاقبت بخیر نمیشی. عاقبت به خیری مُهم است: بسا کسی که زِ تقوا به عرش سِیر کند ولی چنان شود آخر که رو به دِیر کند برای هر که دعا میکنی زِ دلسوزی بگو که عاقبتت را خدا به خیر کند ❄️💞❄️💞❄️💞 🌟 @khodaiyektayman
✍حاج آقا قرائتی تعریف میکردند که: فردی گناهکار بود و به او تذکر دادم او هم جواب داد و گفت: ای بابا حاج آقا فکر کنم تو خدا را نمیشناسی‌خدا خیلی خیلی بخشنده و کریمه!!!استاد قرائتی هم که الحق و والانصاف استاد مثال هستند پاسخ داد: بانکم خیلی خیلی پول داره ولی تو بری بگی بده میده؟ نه نمیده! چون حساب و کتاب داره..!!!😐😐 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤 ❄️💞❄️💞❄️💞 🌟 @khodaiyektayman
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مودبانه گفت: – ببخشید آقا! من میتونم یکم به خانم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟ مرد که اصلاً توقع چنین حرفی رو نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا پرید و میان بازار و جمعیت، یقۀ جوان رو گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد: – مردیکۀ عوضی، مگه خودت ناموس نداری…؟ خجالت نمیکشی؟؟ اما جوان،خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی بشه و واکنشی نشون بده، همان طور مودبانه و متین ادامه داد.. – خیلی عذر میخوام؛ فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی بشین! دیدم همۀ بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت میبرن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم، که نامردی نکرده باشم…! حالا هم یقه مو ول کنین! از خیرش گذشتم!! مرد خشکش زد… همانطور که یقۀ جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد… 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤 ❄️💞❄️💞❄️💞 🌟 @khodaiyektayman
✧﷽✧ 💢 در يك عبارتی هست كه میگوييم:👇 "" ⤴️معناش خيلى جالبه. یك وقتی یك کسی تو رو می بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یك‌ جوری نگات می‌کنه که تو میفهمی هنوز یادش نرفته! یه‌جورایی انگار که سابقه‌ی بدت رو مدام به یادت میاره. ⤴️ولی یك وقتی یك کسی تو رو میبخشه و یک‌ طوری فراموش میکنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی، اصلا هم به روت نمیاره. ⤴️به این نوع بخشش میگن صَفح. و خدای ما این‌گونه است... از صمیم قلب میگویم: "يا كٓريمٓ الصَّفْح" 🔺بیآییم ببخشیم و بگذریم 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤 ❄️💞❄️💞❄️💞 🌟 @khodaiyektayman
قبول باشه دعا و نیایش و مناجات های شب های خدایی شدن برای تک تکتون باورش سخت هست اما عین حقیقت هست امااااا😔 تا حقی که خوردید برگشت نزنید تا آبروی که ریختید برگشت نخورده تا شخصیت هایی که در جمع خورد شد رو تقاص پس ندید تا مالی که بالا کشیده شده رو برگشت نزنید تا دلی که عمدی شکستیدو بیخیال شدید!!!!!!!!! از حلالیت،،،،، 🙃 حالا تصور کنید که پاک شدید پس به عدالت خداوند شک میکنیم مگه میشه مگه داریم فقط ظلمی که در حق خودت کردی فقط اون چیزی که مربوط به خودت و خدا هست شب های قدر👆👇 شاید با بیداری و گریه و الهی العفو جبران بشه حق الناس سفت و قرص و محکم مث کوه در جای خودش هست ای رفیق توبوا و اصلحواااا توبه کن و اصلاح کن👆 این دستور. کلام الله مجید هست توبه کن و جبران کن و تصمیم بگیر دیگه کار بد انجام ندید 🎤 کمی تامل 365روز را طوری زندگی کنید که مجبور نشین توی سه شب حلالیت بگیرین حق الناس به هیچ وجه با قرآن به سر گرفتن پاک نمیشود... بدی کردی جبران کن. قرض داری ادا کن. دل شکستی دوباره دلو بدست بیار. با گریه کردن فقط خودت سبک میشی نه ترازوی اعمالت 👇 خداوند علیم بذات الصدور هست 🤲🤫🤫 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤 ❄️💞❄️💞❄️💞 🌟 @khodaiyektayman
⚠️تلنگر!!! بچه مذهبی... بچه بسیجی اگه فکر میکنی تو این شبکه های اجتماعی به گناه نمیفتی بدون که سخت در اشتباهی.... همین که قبح ارتباط با نامحرم برات شکسته بشه همین که احساس کنی از چت با جنس مخالف هیچ احساس گناهی نمیکنی همین واسه شیطان كافيه....! 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤 ❄️💞❄️💞❄️💞 🌟 @khodaiyektayman
هیچ‌ وقت... کسی رو قضاوت نکنید! سرنوشت اینقدر دنبالتون میکنه تا تو یه کوچه بن بست شما رو تو همون شرایط قرار بده....👌
🔰 مادری که یک چشم داشت و پسرش خجالت می‌کشید! سالها قبل مادری بود با یگانه پسرش زنده گی میکرد. مادر فقط یک چشم داشت و این باعث ناراحتی پسرش میشد،، یک روز مادر به مکتب پسرش رفت. و دوستان پسرش زن را مسخره کردند.. پسر خیلی خجالت کشید و آشفته شد... وقتی به خانه آمدند پسر به مادرش گفت:با این قیافهء ترسناک چرا آمدی به مکتب ما ؟ مادرش گفت: پسرم، غذایت را فراموش کرده بودی خواستم برایت بیاورم تا گرسنه نمانی... پسر با قهر گفت نمی خواهم که این قدر مهربانی کنی... کاش بمیری تا اینقدر باعث خجالت و شرمنده گی من نشوی،،،، چند سال بعد پسر در یک بورس تحصیلی به یک کشور دیگر راه پیدا کرد. همانجا درس خواند ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد،، خبر به گوش مادر پیرش رسید مادر به این خوشحالی که صاحب نواده شده رفت به آنجا تا نواده ها و عروسش را ببیند... اما نواده هایش از دیدنش ترسیدند، پسرش گفت پیر زن زشت رو چرا آمدی اینجا و بچه هارا ترساندی.؟ گمشو از خانهء من برو بیرون،،، مادر بدون گفتن حرفی از آنجا رفت ... چند سال بعد پسرش بخاطر کاری به کشور اش برگشت و از روی کنجکاوی بالاخره به خانهء مادر خود رفت همسایه ها گفتند مادرت مرده.... و قبل از مرگ اش یک نامه برایت گذاشته بود.... پسر از شنیدن خبر مرگ مادرش ذرهء متاثر نشد..نامه را باز کرد!!! در نامه نوشته بود : پسر عزیزم، وقتی که تو شش ساله بودی در یک حادثهء ترافیکی یک چشم خود را ازدست دادی، آن وقت من ۲۶ ساله و در اوج جوانی و زیبایی بودم ، اما به عنوان یک مادر نمیتوانستم ببینم پسرم یک چشم داشته باشد برای همین یک چشمم را به تو که توتهء جگرم بودی تا مبادا که بعدا با ناراحتی زنده گی کنی به تو بخشیدم ...! امروز از حضور تان رفتم تا دیگر باعث شرمنده گی تان نشوم.. پسرم!! مواظب خودت باش همیشه دوستت داشتم...❤️‍🩹 👇🏼 دست مادرت رو ببوس قبل اینکه قبرش رو ببوسی 🥀 ‎‎‌‌‎ 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤 ❄️💞❄️💞❄️💞 🌟 @khodaiyektayman