eitaa logo
🌱بــّوی عــطّـر خُـــدا🌱
209 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
91 فایل
• فَاصْبِر إنَّ وَعْدَ اللهِ حَقُّ صبر کن که وعده‌ خداوند حق است ✓کپی از مطالب حلال لینک کانال:👇 https://eitaa.com/khodajoonnn راه ارتباطی با ما :👇 https://daigo.ir/secret/3291334064
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب النور...🌱 🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 🌿 رمــ🕊ــان مینوی‌او 🌿 به نویسندگی بانوماه‌طلعت 🌿فصل دوم 🌿 قسمت «کپی‌بدون‌ذکر‌نام‌نویسنده‌حرام‌میباشد!» ••مینو•• در خونه رو باز کردم و بدون این‌که ببندمش به سمت پله ها حرکت کردم و دویدم سمت اتاقم! خودم رو پرت کردم روی تخت و شروع کردم به زار زدن! از خودم متنفر بودم! من خیلی وقت بود اون مینوی سابق نبودم ولی امروز هم این مینویی که الآن هستم نبودم! وقتی که تو اون وضعیت با حامد رو به رو شدم هیچ جوره نمی‌تونستم نفسم رو کنترل کنم و نمی‌فهمیدم دارم چی بلغور می‌کنم! فین فین کنان از روی تخت بلند شدم و به سمت آینه حرکت کردم! مقابل آینه ایستادم ولی انگار مقابل خودم ایستاده بودم! من واقعا تو اون لحظه مینو بودم؟! من واقعا مینو آل احمد بودم؟! دختر حاج حسین آل احمد؟! دختر کوثر بانو؟! نه...نه امکان نداره! من اسمم رو گذاشتم مسلمون در صورتی که نمی‌تونم نفس هام رو کنترل کنم و هرچی از دهنم در اومد به پسر نامحرم گفتم! من اسمم رو گذاشتم شیعه ی علی در صورتی که نفس هام آلوده به گناهه! دستم ناخوداگاه مشت شد! نه اون من نبودم! اون دختر مینو نبود! اون شیطان بود! شیطانی بود که رفته بود تو جلد من! رفته بود تو جلد مینو! بی اراده مشتم رو اوردم بالا و محکم به آینه کوبیدم و فریاد زدم: لعنت به من! آینه صد تیکه شد و دست من آغشته به خون! روی تختم نشستم و مشت خونیم رو روی پیشونیم گذاشتم و گریم رو از سر گرفتم! ••🕊••🕊••🕊••🕊•• با صدا زدنای بابا به زور چشمام رو باز کردم! همین‌که سرم رو اوردم بالا درد عجیبی توی ناحیه ی گردنم حس کردم که باعث شد آخ بلندی بگم و چشمام رو بهم فشار بدم! توی همون حالت نشسته که دستم روی پیشونیم بود خوابم برده بود! + مینو خوبی؟ چرا دستت خونیه؟! چرا این‌جوری خوابیدی؟! چشمام رو باز کردم و چشم دوختم به بابا! - چیزی نیست بابا! خوبم! + پس چرا دستت خونیه؟! نگاهی به دستم کردم! خون دستم خشک شده بود! سرم رو انداختم پایین و گفتم: آینه رو شکوندم، شیشه هاش رفت تو دستم! بابا لب تر کرد و گفت: داری با خودت چی کار می‌کنی مینو؟! چند دقیقه پیش آیناز بهم زنگ زد و گفت وقتی فهمیدی حامد می‌خواد بره سوریه یهو غیبت زده! تیام هم دیدتت! الآنم که این وضع خودت و اتاقته! همون‌طور که سرم پایین بود گفتم: شرمنده بابا! از خود بیخود شده بودم! دست خودم نبود دارم چی کار می‌کنم! + پاشو دختر! پاشو ببینم چی کار کردی با خودت! این جعبه ی کمک های اولیه کجاست؟ - تو آشپز خونه! + پس پاشو بریم تا دستت عفونت نکرده ببندمش! چشمی گفتم و از جام بلند شدم! نگاهی به شیشه هایی که کف اتاق ریخته بود کردم و آهی کشیدم و همراه بابا به راه افتادم! ••🕊••🕊••🕊••🕊•• همون‌طور که بابا بتادین رو روی دستم می‌ریخت پرسیدم: شما خبر داشتین؟ نیم نگاهی بهم کرد و گفت: آره! - حدس می‌زدم! حال عجیب تیام، سؤال و جواب آیناز، این‌که خیلی یهویی شما حرف حامد رو کشیدین وسط بخاطر این بود که می‌دونستین می‌خواد بره سوریه!...کاش پام می‌شکست و پام رو نمی‌ذاشتم خونه ی خاله! + خدا نکنه! کاری که نباید می‌شد، شد؛ الآن این حرفا رو بزنی چیزی درست میشه؟ سر به نشانه ی نه تکون دادم! + پس ازش درس بگیر تا دیگه تکرارش نکنی! ادامه‌دارد... کپی‌باذکرنام‌نویسنده‌آزاد... 🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 درپناه‌حق🍃
https://abzarek.ir/service-p/msg/812129 بعد از یک هفته و اندی یک پارت از رمان اقدیم نگاه قشنگتون🌿 نظرات خیلی کم بود و الحق و الانصاف وقتی بعد از مدتی برگشتم ایتا و نظرات رو دیدم بد جور خورد تو ذوقم... نمی‌دونم از رمان خوشتون نمیاد، نمی‌خونینش، یا می‌خواین شور و ذوق منو بر باد فنا بدین... نظرات فراموش نشه🌱
•🖤🔦• ❌ احتیاط کن... تو ذهنت باشد یکی دارد مرا میبیند!🚶🏾‍♂ یک آقایی دارد مرا میبیند '! دست از پا خطا نکنم ، مهدی فاطمه'س خجالت بکشد '! وقتی می رود خدمت مادرش که گزارش بدهد ، شرمنده شود و سرش را پایین بیندازد ، بگوید : مادر ! فلانی خلاف کرده ، گناه کرده است . بد نیست؟؟ فردای قیامت جلوی حضرت زهرا (س) چه جوابۍ می خواهیم بدهیم؟ 🌱
محرم و پیراهن خونین حسین🖤: 🍃{‼️} نماز پفکــے یا نماز نمکــے یا نماز زورکــے یا نماز پولکــے نماز راستکــے و•••⁉️ برادرم خواهرم بنگر چگونه نماز میخوانی!🧐:) نمازی که سریع خوانده میشود، نماز موشکی است.‼️ نمازی که باغفلت قضا میشود، نماز یدکی است.‼️ نمازی که برای رسیدن به مقام و موقعیت خوانده میشود، نماز پفکی است.‼️ نمازی که به صورت آزمایشی خوانده میشود، نماز الکی است.‼️ نمازی که باقبله و وضوی اشتباه خوانده میشود، نماز چپکی است.‼️ نمازی که با زور و اجبار بقیه خوانده میشود، نماز زورکی است.‼️ نمازی که برای گرفتن پاداش خوانده میشود، نماز پولکی است.‼️ نمازی که بدون حضور قلب و با بی حالی خوانده میشود، نماز آبکی است.‼️ نماز شب که از نیمه شب به بعد خوانده میشود، نماز نمکی است.‼️ نمازی که باعنوان نافله مستحبی خوانده میشود، نماز کمکی است. ❣نمازی که باحضور قلب و خلوص نیت خوانده میشود، نماز راستکی است.... که از همه ی نمازها بهتر و برتر است... و مورد قبول درگاه حق... حالا ما خدایی چطوری نماز میخونیم؟؟🧐
بسم رب النور...🌱 🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 🌿 رمــ🕊ــان مینوی‌او 🌿 به نویسندگی بانوماه‌طلعت 🌿فصل دوم 🌿 قسمت «کپی‌بدون‌ذکر‌نام‌نویسنده‌حرام‌میباشد!» [یک‌ماه‌بعد] با صدای زنگ موبایلم تسبیحم رو گذاشتم روی زمین و به سمت موبایل حرکت کردم که متوجه شدم تیامه! - الو؟ + سلام دختر بهشتی! - سلام! + من خوبم، تو چطوری؟ - ببخشید حواسم نبود! خوبی؟ + با احوالپرسی های شما! کجایی؟ - خونه! + آهان! حوصلم سر رفته میای بریم بیرون؟ - حوصلش نیست تیام! + دختر تو نمی‌پوسی تو اون خونه؟ یک ماهه جز سرکار جای دیگه نرفتی! - میگم، حوصلش نیست! + ببخود که حوصلش نیست! حاضر شو تا یک ساعت دیگه گلزار شهدا باش! - خوب بلدی مخم رو بزنی! اگر جای دیگه بود امکان نداشت بیام! + ما اینیم دیگه! من دیگه قطع می‌کنم حاضر شو تا یک ساعت دیگه هم اون‌جا باش! - باشه، می‌بینمت! فعلا + یا حق! تلفن رو قطع کردم و به سمت کمدم حرکت کردم! یک مانتوی طوسی رنگ که سر آستیناش کش داشت و تا زانو میومد به تن کردم و یک دامن شلواری سفید رنگ به پا کردم و یک روسری طوسی با گل های ریز رنگی هم به سر کردم و عربی بستمش! و در نهایت چادر ساده ام رو سرم کردم و موبایلم رو انداختم توی جیبم و با برداشتن سوئیچ از خونه زدم بیرون! ••🕊••🕊••🕊••🕊•• دستی واسش تکون دادم که من رو دید و به سمتم حرکت کرد! + سلام ملکم مینو خانوم! چه عجب چشممون به جمالتون روشن شد! - سلام تیامی! خوبی؟ + خداروشکر، بدک نیستم! تو خوبی؟ - هعی خداروشکر، می‌گذره! هنوز حرکت نکرده بودیم که موبایل تیام زنگ خورد! - چقدر تو زنگ خور داری دختر! قوت فکت! نگاهی به صفحه ی تماسش کرد و گفت: ناشناسه! - خب جواب بده ببین کیه! تماس رو وصل کرد! + بله بفرمایید! ... + سلام...آهان بله به جا اوردم! آقا ماهان دیگه؟ ... + بله، شما برگشتین ایران؟! ... + اتفاقی افتاده؟! بیمارستان برای چی؟! ... رنگ نگاهش تغییر کرد! شوکه لب زد: حامد؟! ... + باشه! بعد هم تماس رو قطع کرد! شوکه فقط زل زده بود به یک نقطه! رفتم رو به روش و دستم رو جلوش تکون دادم! - تیام خوبی؟ کجا سیر می‌کنی؟ همون‌طور شوکه لب زد: حامد تیر خورده! هینی کشیدم و یک قدم رفتم عقب! صداش توی سرم اکو شد! حامد تیر خورده! حامد تیر خورده! حامد تیر خورده! حامد تیر خورده! به امید این‌که اشتباه شنیده باشم لب زدم: چی؟ + حامد تیر خورده، داداش حامدم تیر خورده! دوباره تکرار کرد، سه‌باره تکرار کرد! بغض گلوم رو چنگ انداخت! ولی الآن وقت سر باز کردن این بغض لعنتی نبود! لب هام رو به داخل دهنم هدایت کردم و بهم فشردمشون! تیام همون‌طور ایستاده بود و به سنگ قبر یکی از شهدای گمنام خیره بود و تکون نمی‌خورد! حتی پلک هم نمی‌زد! - تیام جان! حالت خوبه؟ صدام لرزون بود! مثل قلبم...! جواب نداد! - تیام با تو ام! می‌شنوی صدامو! ولی بازم جواب نداد! خدایا خودت رحم کن! از دست رفت! دستام رو گذاشتم روی شونه هاش و تکونش دادم: تیااااام توروخدا جواب بده! بلأخره چشمش رو از اون نقطه گرفت و دوخت به چشم هام! دستام رو از روی شونه هاش برداشتم و همون‌طور که سعی در کنترل بغضم داشتم تا نترکه لب زدم: می‌دونی کدوم بیمارستانن؟ + بیمارستان شهید لواسانی! - می‌خوای بری اون‌جا؟ سر به نشانه ی تأیید تکون داد! - من می‌رسونمت! بعد هم بازوش رو محکم گرفتم تا نیفته و به سمت ماشین حرکت کردیم! 🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊 درپناه‌حق🍃
https://abzarek.ir/service-p/msg/812129 یک پارت از رمان تقدیم نگاه قشنگتون🌿 وایی! حامد تیر خورده! یعنی چه اتفاقی قراره بیفته؟! حامد شهید میشه یا زنده می‌مونه؟! نظرات و انتقاداتتون رو برامون بفرستید💚
•ـــــ°'🌼'°ـــــ• چادرش‌دستـِ‌نوازش‌بهـ‌سرِدشتـ‌کشید دشت‌هم‌ازنفسِ‌چادرِاوگل‌مـےچید(: @khodajoonnn
•ـــــ°'🌼'°ـــــ• آرامــش یعـــــنی لحظــه ی ســـر کـردن چادر و گفتــن (هـــذا امــانتک یــا فاطمـه)...🌼 آرامــش یعنــی داشتـــن حیـای فاطمــی...🌼 آرامـش یعنـی لطـف و عنایـت مـادر پهلـو شکسته...🌼 هر چـــی دارمـــ از دعـای خیــره مـادره.....🌹😌 @khodajoonnn
•ـــــ°'🌼'°ـــــ• پوشیده‌ام‌پـٰارچه‌ا؎ ازجنس‌بہشت انتخـٰابِ‌زهرا‌«سلام الله علیها»بوده‌ام وهمین‌افتخـٰاربس‌است‌مرا...! @khodajoonnn
•ـــــ°'🌼'°ـــــ• بانـــو😊🦋 چـــ❤️ــــادرت عین بهــارسـت شــکـــ🌺ـــــوفــــه هــایـــش را فقـــــــط خـــ❤️ــــدا می بیند😍❤️ @khodajoonnn
"چادر" یادگار مادر دو عالم است.. با افتخار بر سر میگذارم یادگار مادر را..🙃 ♥️¦⇠