eitaa logo
🌱بــّوی عــطّـر خُـــدا🌱
209 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
91 فایل
• فَاصْبِر إنَّ وَعْدَ اللهِ حَقُّ صبر کن که وعده‌ خداوند حق است ✓کپی از مطالب حلال لینک کانال:👇 https://eitaa.com/khodajoonnn راه ارتباطی با ما :👇 https://daigo.ir/secret/3291334064
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱بــّوی عــطّـر خُـــدا🌱
#داستان_گذر_ایام #از_کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شـدم. در خانوا
عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چند تن از نیروهای پاسدار، ارتفاعات و کل منطقه مـرزی، از وجـود عـناصر گـروهک تروریستی پــژاک پـاکسازی شـد. مـن در آن عـملیات حـضور داشـتم. یـک نبرد نظامی واقعی را از نـزدیک تجربه کردم، حس خیلی خوبی بود. آرزوی شـهادت نیز مانند دیگر رفقایم داشتم، امـا بـا خـودم مـی‌گفتم: مـا کـجا و تـوفیق شـهادت؟! دیـگر آن روحیات دوران جوانی و عـشق بـه شهادت، در وجود ما کمرنگ شده بود. در آن عـملیات، به خاطر گرد و غبار و آلودگی خـاک مـنطقه و... چشمان من عفونت کرد . آلـودگی محیط، باعث سوزش چشمانم شده بـود . ایـن سـوزش، حـالت عـادی نداشت. پـزشک واحـد امـداد، قطره‌ای را در چشمان من ریخت و گفت: تا یک ساعت دیگه خوب مـی‌شوی. سـاعتی گـذشت اما همینطور درد چشم، مرا اذیت می‌کرد. چــند مــاه از آن مــاجرا گـذشت. عـملیات مـوفق رزمـندگان مدافع وطن، باعث شد که ارتـفاعات شمال غربی به کلی پاکسازی شود. نـیروها بـه واحـدهای خود برگشتند، اما من هـنوز درگـیر چـشم‌هایم بودم. بیشتر، چشم چـپ مـن اذیـت مـی‌کرد. حدود سه سال با سـختی روزگـار گذراندم. در این مدت صدها بـار بـه دکـترهای مـختلف مراجعه کردم اما جواب درستی نگرفتم. تا اینکه یک روز صبح، احـساس کـردم کـه انـگار چشم چپ من از حــــدقه بــــیرون زده! درســــت بـــود! در مقابل آینه که قرار گرفتم، دیدم چشم من از مـکان خـودش خارج شده! حالت عجیبی بـــود. از طـــرفی درد شــدیدی داشــتم. هــمان روز بـه بـیمارستان مـراجعه کـردم و التماس می‌کردم که مرا عمل کنید. دیگر قابل تـحمل نـیست. کـمیسیون پـزشکی تشکیل شـد.عکس‌ها و آزمـایش‌های مـتعدد از من گـرفتند. در نـهایت تـیم پـزشکی که متشکل از یـک جـراح مـغز و یک جراح چشم و چند مـتخصص بـود، اعلام کردند: یک غده نسبتاً بـزرگ در پـشت چـشم تو ایجاد شده، فشار ایـن غـده بـاعث جـلو آمدن چشم گردیده. بـه عـلت چـسبیدگی ایـن غـده به مغز، کار جـداسازی آن بسیار سخت است. و اگر عمل صورت بگیرد، یا چشمان بیمار از بین می‌رود و یـــا مـــغز او آســـیب خــواهد دیــد. کمیسیون پزشکی، خطر عمل جراحی را بالای ۶۰ درصـد می‌دانست و موافق عمل نبود. اما بـا اصـرار من و با حضور یک جراح از تهران، کـمیسیون بـار دیگر تشکیل و تصمیم بر این شـد کـه قسمتی از ابروی من را شکافته و با بـرداشتن اسـتخوان بـالای چـشم، به سراغ غـده در پشت چشم بروند. عمل جراحی من در اوایــل اردیـبهشت مـاه ۱۳۹۴ در یـکی از بـیمارستان‌های اصفهان انجام شد. عملی که شـش سـاعت به طول انجامید. تیم پزشکی قبل از عمل، بار دیگر به من و همراهان اعلام کـرد: بـه عـلت نـزدیکی محل عمل به مغز و چشم، احتمال نابینایی و یا احتمال آسیب به مـغز و مـرگ وجود دارد. برای همین احتمال مـوفقیت عـمل، کـم اسـت و فـقط با اصرار بیمار، عمل انجام می‌شود. بــا هـمه دوسـتان و آشـنایان خـداحافظی کـردم. بـا هـمسرم کـه بـاردار بـود و در این سـال‌ها سـختی‌های بسیار کشیده بود وداع کـردم. از هـمه حلالیت طلبیدم و با توکل به خـــــدا راهــــی بــــیمارستان شــــدم. وارد اتـاق عـمل شـدم. حس خاصی داشتم. احساس می‌کردم که از این اتاق عمل دیگر بر نمی‌گردم. تیم پزشکی با دقت بسیاری کارش را شـروع کرد. من در همان اول کار بی‌هوش شدم. ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱ https://eitaa.com/doKhtranChdoori ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽