10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️شرح خیانتهای علیرضا اکبری جاسوس انگلیس از زبان خود او
🔹چگونه MI6 اکبری را جذب کرد؟
او امروز به دار مجازات آویخته شد.
#جاسوس
چو محرم شدی آگه از خویش باش که محرم به یک نقطه مجرم شود
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️امام خامنهای: کار را به لحظه و به هنگام باید انجام داد؛ نباید غفلت کنیم از وظیفهای که عقل و شرع به عهدهی ما گذاشته است
#لبیک_یا_خامنه_ای
روایت عزتالله ضرغامی وزیر میراث فرهنگی از علیرضا اکبری جاسوس انگلیس که امروز اعدام شد:
🔹سرنوشت علیرضا اکبری، تجربهی تلخی برای نظام بود.
🔹۷۰ ماه سابقه جبهه داشت.
🔹در چهارسالی که معاون آقای شمخانی بودم، رفاقت صمیمی و نزدیکی با هم داشتیم.
🔹در اردوی آموزشی مدیران، با هم سخنرانی داشتیم!
🔹تغییر رفتار او، “سوژه”(کیس) خوبی برای مطالعه است.
🔹نگران تکرار این فرایند هستم. (جناب ضرغامی قبل از همه خودت مراقب باش چند ساله خیلی چپ راست میزنی)
مادری بود بنام ننهعلی
آلونکی ساخته بود در بهشتزهرا بر قبر فرزند شهیدش
شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند
سنگ قبر پسرش بالشش بود و همونجا هم چشم از دنیا میبندد و کنار فرزندش خاک میشود
این داستان یک #مادر شهید است
خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم...
زن زندگی، آزادی،
#خاطرات_شهید
●خدا ، شهید مهدی خندان را رحمت کند. مرحله دوم عملیات والفجر چهار به عهده نیروهای تهران بود. ستون بچه ها برای عملیات حرکت کرد که شهید خندان سر ستون بود. وقتی به کمین دشمن رسیدیم ، همه عزا گرفته بودندکه چطور باید از این کمین رد شوند.
●فاصله ما تا نیروهای دشمن شش کیلومتر بود. «خدا یا چه کنیم؟» تنها جمله ای بود که از دهان همه شنیده می شد. شهید خندان با یک اطمینان خاصی که فقط از دل او می توانست بلند شود، گفت: «مگر آیه وجعلنا یادتان رفته، همه بخوانید. قول می دهم کسی شمارا نبیند.»
●بعد از این درخواست سه کیلومتر ستون ما از زیر لوله دوشکا رد شد و کسانی که پشت دوشکا نشسته بودند ما را ندیدند. افراد این ستون از 1 شب تا چهار صبح این راه را طی کردند، بدون اینکه کوچکترین اتفاقی رخ دهد. همه اینها حاکی از اعتقاداتی است که در جنگ ما نیروهایمان به همراه داشتند.»
✍به روایت همرزم شهید
#شهید_مهدی_خندان🌷
هدایت شده از اخبار ویژه
🔷 #علیرضا_اکبری یه سفر رفت انگلیس، جاسوس شد و برگشت.
#حسن_روحانی، چندین سال داشت تو انگلیس دکتری میگرفت.
اولی، مشاور دبیر شورای عالی امنیت ملی بود، دومی خودش دبیر شورای عالی امنیت ملی بود.
#برداشت_آزاد
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
#خاطرات_شهید
🔺بعد از عملیات «بازی دراز» با دلی شکسته رو به خدا کردم و گفتم: «پروردگارا! ما که توفیق شهادت نداشتیم، قسمت کن در همین جوانی کعبهات را، حرم رسولت را، غریبی بقیعت را زیارت کنم...»
🔺مشغول دعا و در خواست از درگاه پر از لطف خداوند بودم که شهید پیچک آمد. دستی به شانهام زد و گفت: «حاج علی، مکه میروی؟!» یکدفعه جا خوردم و با تعجب پرسیدم: «چطور مگر؟»
🔺خندید و ادامه داد: «برایم یک سفر جور شده است اما من به دلیل تدارک عملیات نمیتوانم بروم. با خود گفتم شاید شما دوست داشته باشید به مکه بروید!» سر به آسمان بلند کردم. دلم میخواست با تمام وجود فریاد بکشم: «خدایا شکرت...»
✍به روایت خودشهید
#شهید_علیرضا_موحددانش🌷
هدایت شده از شهدای نیروی انسانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️حال و هوایی این چُنینم آرزوست
هدایت شده از شهدای نیروی انسانی
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
خلاصه زندگینامه شهید والامقام
سومين شهيد خانواده معزز
#شهیدان_واضحی_فرد
🌹 #جواد_واضحي_فرد 🌹
مسئول پرسنلي ل محمد رسول الله ص
جواد در تاريخ دهم شهريور 1341 در خانواده اي با تقوا و مذهبي در تهران و در محله ميدان شهدا به دنيا آمد. پس از طي كردن دوران تحصيل در مقاطع دبستان و راهنمايي وارد مدرسه علوي شد و در مقطع ديپلم توانست با معدل بسيار عالي قبول شود .
برادر كوچك جواد واضحي فرد در مورد اين مقطع از زندگي برادرش مي گويد:
« در دوران دبيرستان در مدرسه علوي درس خواندند و با معدل عالي قبول شد با توجه به استعدادي كه داشت و با عنايت به اين نكته كه شرايط دانشگاه رفتن را نيز داشت ولي به دانشگاه نرفت و همزمان با آغاز جنگ به جبهه رفت. جواد هيچوقت از اين دانشگاه نرفتن خود پشيمان نبود و هميشه مي گفت من طبق وظيفه عمل كردم . اين حتي در نامه هايي كه از جبهه مي نوشت نيز درج شده بود.»
پس از تجاوز گسترده ماشين جنگي رژيم بعث عراق كه با حمايت ابرقدرتها صورت مي گرفت ، جواد نيز مانند بسياري از هم سن و سالان خود براي دفاع از اين خاك راهي جبهه ها مي شود. اين در حالي بود كه ديگر برادر وي به شهادت رسيده بود.
برادر وي در مورد چگونگي حضور جواد در جبهه گفت :
« جواد بعد از گرفتن ديپلم در سال 1358 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد . البته برادر اول ما شهيد عباس واضحي فرد در فروردين 1361 در عمليات فتح المبين به شهادت رسيده بود . ايشان در سال 1360 پس از طي دوره كوتاهي به جبهه رفت كه اين حضور پس از شهادت برادر اول ( شهيد عباس واضحي فرد) به صورت يكسره در آمده بود و خيلي كم به پشت جبهه مي آمدند.».
شهيد جواد واضحي فر مسئول نیروی انسانی لشگر حضرت رسول ص بود.
در شب عمليات پيروزمندانه كربلاي پنج كه در آن عمليات رزمندگان اسلام توانستند ضربات جبران ناپذيري به ماشين جنگي عراق وارد كنند جواد واضحي فر در حين عزيمت به جلسه اي در مورد عمليات به شهادت مي رسد.
يكي از همرزمان شهيد جواد واضحي فر درباره او مي گويد : جواد با اينكه مسئوليت پرسنلي لشكر را بعهده داشت و به تعبيري يك سمت دفتري در پشت خط داشت اما هرگز از بعد نظامي دور نبود . او هميشه در همه عمليات ها حضور پيدا مي كرد . يعني شب عمليات همراه ساير رزمندگان به خط مقدم مي رفت . بيشتر هم همراه رزمندگان گردان حبيب بود . او حتي در مورد نيروهايي كه در پرسنلي لشكر فعاليت مي كردند ، معتقد بود نيرويي كه شب عمليات نخواهد پرسنلي را ترك كند و به جلو برود به درد پرسنلي لشكر نمي خورد.
برادرش در مورد نحوه شهادت جواد مي گويد: « شب قبل از عمليات كربلاي پنج جواد با ماشين در حال حركت براي حضور در جلسه اي در مورد عمليات بود كه با برخورد گلوله مستقيم توپ به ماشين ايشان به شهادت رسيد . جواد سومين شهيد خانواده پس از عباس و حميد بود و شهادت او براي خانواده ضربه سنگيني بود و ليكن پدرم محكم تر بودند و شكر گذار خداوند بودند.»
گفتني است برادر دوم شهيد جواد واضحي فر، حميد بود كه در 29 بهمن 1364 در عمليات والفجر 8 در فاو به شهادت رسيد و جنازه اش نيز سالها در فاو باقي مانده بود كه در نهايت در سال 78 در تفحص شهدا پیدا شد و به خانواده اش تحويل داده شد.
برادر وي در مورد ويژگيهاي اخلاقي جواد گفت : « ايشان خيلي منضبط بودند و در مورد مسايل ديني بسيار مقيد عمل مي كردند ، در كار هم بسيار دقيق بودند».
مادر شهیدان واضحی فر: فرزندانم در عملیاتهایی که رمز آنها «یا زهرا» بود شهید شدند.
مادر ۳ شهید واضحیفر گفت: هر سه پسرم در ایام فاطمیه به شهادت رسیدهاند؛ آن هم در عملیاتهایی که رمز آنها «یا زهرا» بود.
لازم به ذکر است که « صغری فتحی» مادر مهربان شهدا و «عبدالحسین واضحیفر» پدر شهدا، پس از عمری زندگی با برکت و همراه با عزت و کرامت و تقدیم سه شهید گرانقدر و عزیز که هر کس کوچکترین آشنایی با این عزیزان داشت شیرینی و حلاوت دوستی و آشنایی اش را هرگز فراموش نخواهد کرد؛ این والدین مرحوم سالها پیش به فرزندان شهید شان ملحق شدند. و روح پاک و ملکوتی آنها اکنون در جوار رحمت الهی متنعم به رزق و روزی بهشتی می باشد.
خاطرات از زبان مادر بیان شده و گاهی خواهر نکاتی را که از قلم افتاده بود به آن اشاره میکرد.
*شهدا گلچیناند!
6 فرزند داشتم، 5 پسر و یک دختر. اولین فرزندم پسر است و دومی دخترم. سومی "شهید جواد" بود، چهارمی "شهید عباس" و پنجمی "شهید حمیدرضا". آخرین فرزندم هم پسر است.
خداوند خوبها را گلچین میکند... البته نمی خواهم بگویم آنهایی که ماندهاند خوب نبودند، اما