آیت الله بروجردی:
من حاضرم ثواب صد روز عمرم را به شما (شاگردان و مبلغان) بدهم و شما ثواب یک روز عمرتان را به من بدهید!
چراکه من که از خانه میخواهم به مسجد اعظم جهت تدریس بیایم، زیر بغلم را میگیرند و به درشکه سوارم میکنند و برای بیش از هزار نفر از فضلا و مجتهدین درس میگویم که حرفهایم را میفهمند ولی شما به روستاها میروید ، پشت کوه که چه بسا با مسائل اولیه اسلام آشنا نیستند، آنان را با اصول اعتقادی و احکام اسلام آشنا میکنید و آنان را به راه راست هدایت میکنید و چه بسا آنها قدرتان را نمیدانند طبعاً کار شما مصداق «افضلُ الاعمالِ احمزُها» خواهد بود.
مروری بر گذر عمر ص۷۶
@khoorshidmarefat
آیت الله حائری شیرازی:
امام حسین ع در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر!
شب عاشورا سخن از «نمیخواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود.
روز عاشورا میگوید: «بیایید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟»
شب صحبت میکند تا مبادا خبیثی در بین طیّبها باشد، و روز سخن میگوید تا مبادا طیّبی در بین خبیثها مانده باشد.
شب غربال میکند تا فقط «صالحان» بمانند و روز غربال میکند تا فقط «اشقیاء» در مقابل او ایستاده باشند.
@khoorshidmarefat
May 11
من هرگز زیر پرچم کفر نمی روم!
شیخ فضل الله نوری در این موقعیت خطر و حساس (پس از مخالفت با مشروطیت غیر مشروعه) درب خانه ی خود را مانند ایام دیگر باز گذاشت و به گفتن درس خود ادامه داد و نماز جماعت را مثل همیشه بر پا نمود ولی خطر لحظه به لحظه نزدیکتر می شد.
در این اثنا پیشنهادهایی به محضر شیخ از طرف به اصطلاح خیرخواهان و علاقه مندان مطرح می شد، به این شرح:
مصلحت این است که شما مخفیانه از تهران خارج شوید و به عتبات عالیات بروید که در این صورت کسی جرئت نخواهد کرد که شما را از حوزه نجف اشرف به ایران برگرداند.
شیخ در جواب گفت: این فرار است و فرار ننگ است و من هرگز این کار را نمی کنم.
پیشنهاد پرچم دولت روس و یا هلند شد که بر فراز بام خانه شیخ نصب شود.
ایشان فرمود : من محاسنم را در اسلام سفید کرده ام و هرگز زیر پرچم کفر نمی روم... من راضی هستم که صد مرتبه کشته شوم و زنده شوم و مسلمین و ایرانیان مرا مُثله (قطعه قطعه) کنند ولی به کفار پناهنده نمی شوم.
اسلام مجسم، ج۱، ص۱۷۸
آیت الله نوری همدانی
@khoorshidmarefat
نزد مردی بلیغ از اهالی بصره از صحیفه سجادیه سخن به عمل آمد وی گفت:
«خذوا عنی حتی املی علیکم» از من بگیرید تا بر شما املا کنم.
کنایه از این که من هم همانند زینالعابدین (علیه السلام) از این گونه عبارات میتوانم بیان کنم!
سپس قلم به دست گرفت و سر به زیر انداخت، اما سر بلند نکرد و از دنیا رفت!
مناقب ابن شهرآشوب ج4 ص137
#شهادت_امام_سجاد_علیه_السلام
#بیست_و_پنجم_محرم
#زین_العابدین
#سید_الساجدین
@khoorshidmarefat
✔️ آیت الله سید محمد یثربی:
🔹 در کتب معتبر، روایتى از ابن مسکان با واسطه از حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) نقل شده است:
«مرَّت امرأةٌ بذیة برسولاللّه (صلیالله علیه وآله) وهو یأکل و هو جالس على الحضیض
فقالت یا محمّد! واللّه إنّک لتأکل أکل العبد وتجلس جلوسه
فقال لها رسولاللّه (صلی الله علیه و آله و سلم): ویحک أیّ عبد أعبد منّی؟
قالت : فناولنی لقمةً من طعامک فناولها
فقالت: لا واللّه الّتی فی فمک، فأخرج رسولاللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) اللقمة من فمه فناولها فأکلتها.
قال أبوعبداللّه علیهالسلام فما أصابها داءٌ حتّى فارقت الدّنیا روحها».
🔸 روزى زن بدزبانى از کنار پیغمبر گذر کرد در حالى که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) روى زمین نشسته و مشغول غذا خوردن بودند.
پس گفت: یا محمّد! به خدا سوگند همانند بردهها نشستهاى و غذا مىخورى و مثل آنها مىنشینى و بلند مىشوى.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: کدام بندهاى را سراغ دارى که بندگیش از من بیشتر باشد؟
آن زن عرض کرد: یک لقمه از آن نانى که مى خورید به من بدهید. حضرت یک لقمه گرفتند و به دست آن زن دادند
عرض کرد: نه! همان لقمهاى که در دهانتان هست مى خواهم.
حضرت لقمه را از دهان مبارک بیرون آوردند و زن آن لقمه را خورد.
حضرت امام جعفر صادق (علیهالسلام) مىفرمایند:
آن زن تا زنده بود، هیچ بیمارى ای سراغش نیامد.
@khoorshidmarefat
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیة الله جوادی آملی حفظه الله تعالی :
نگویید جامانده ایم
کسی که قلب و روحش رفته، جامانده نیست .
جامانده کسی است که عشق و شور و طلبِ زیارت #اربعین، به ذهنش هم نمی رسد و علاقه ای ندارد.
اگر به هر دلیلی اشتیاقِ رفتن هست و شرایطش نیست، خیری بوده و ثوابِ نیّت را برده اید. شاکر باشید و نگویید جامانده ایم...
📽أرشِدنا إلی الطریق
🎤محمدحسین پویانفر
🏴أین الطالبُ بِدَمِ المَقتولِ بکربلاء
🔴🔴🔴#نشر_حداکثری 🔴🔴🔴
@khoorshidmarefat
May 11
🔸 «ابوالعلاء معری» شبههای در مورد «دیه دست و قطع دست سارق» مطرح نموده و چنین سروده بود:
یدٌ بخمسِ مئينَ عَسجداً وُدِيَتْ
ما بالُها قُطِعَتْ فى رُبع دينار
يعنى دستى كه ديهاش 500 دینار است، چطور میشود به خاطر سرقتِ ربع دینار قطع گردد؟!
سید مرتضی در جواب او این بیت را سرود:
عِزُّ الْاَمانةِ اَغلاها، و اَرخَصَها
ذُلُّ الْخيانةِ فَافْهَمْ حكمةَ الْبارى
بزرگیِ امانت، ارزش دست را زیاد کرد و ذلتِ خيانت، آن را ارزان و بىارزش نمود، پس بفهم حکمت خداوند را.
🔹 جملهای در مورد سید رضی و سید مرتضی از یکی از اساتید شنیدم که ذکر آن خالی از لطف نیست: «لولا الرضی لکان المرتضی أشعر الشعراء و لولا المرتضی لکان الرضی أفقه الفقهاء»
#رحلت_پیامبر_اکرم_صلی_الله_علیه_و_آله_و_سلم
#شهادت_امام_حسن_علیه_السلام
#بیست_و_هشتم_صفر
#شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
#آخر_صفر
🏴🏴🏴رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و شهادت امام رضا علیه السلام را تسلیت عرض می کنم🏴🏴🏴
@khoorshidmarefat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺🌺چهل نمونه ی اخلاقی حضرت پیامبر اکرم(صلی الله عليه و آله و سلم) که موجبات جذب مردم جاهل به حضرت محمد(صلی الله عليه و آله و سلم) و در نهایت اسلام میگردید🌺🌺🌺
🌺🌺#میلاد_پیامبر_اکرم صلی الله علیه وآله و سلم و #امام_جعفر_صادق علیه السلام را به محضر مقدس #امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و همه ی شیعیان تبریک عرض می کنیم.🌺🌺
#ولادت_حضرت_محمد_صلی_الله_عليه_و_آله_و_سلم
#ولادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#هفدهم_ربیع_الاول
#امنیت_اتفاقی_نیست
#سردار_امنیت
#حاج_قاسم
#انفجار_پاکستان_و_ترکیه
@khoorshidmarefat
دانلود برنامه اندرویدی جامع الاحادیث:
https://cafebazaar.ir/app/org.crcis.noorhadith
إعلام الوری بأعلام الهدی ج ۲، ص ۲۶
امام کاظم (علیه السلام)
روى الشريف أبو محمد اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى اَلْعَلَوِيُّ، عَنْ جَدِّهِ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: إِنَّ رَجُلاً مِنْ وُلْدِ عُمَرَ بْنِ اَلْخَطَّابِ كَانَ بِالْمَدِينَةِ يُؤْذِي أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ و يَشْتِمُ عَلِيّاً عليه السلام، فَقَالَ لَهُ بَعْضُ حَاشِيَتِهِ: دَعْنَا نَقْتُلْ هَذَا اَلرَّجُلَ، فَنَهَاهُمْ عَنْ ذَلِكَ أَشَدَّ اَلنَّهْيِ، و سَأَلَ عَنِ اَلْعُمَرِيِّ فَقِيلَ: إنّه يزرع بِنَاحِيَةٍ مِنْ نَوَاحِي اَلْمَدِينَةِ. فَرَكِبَ إِلَيْهِ، فَوَجَدَهُ فِي مزرعة [له] فَدَخَلَ اَلْمَزْرَعَةَ بِحِمَارِهِ، فَصَاحَ بِهِ اَلْعُمَرِيُّ: لاَ تُوطِئْ زَرْعَنَا، فَتَوَطَّأَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِالْحِمَارِ حَتَّى وَصَلَ إِلَيْهِ فَنَزَلَ و جَلَسَ عِنْدَهُ و بَاسَطَهُ و ضَاحَكَهُ، و قَالَ لَهُ: «كَمْ غَرِمْتَ فِي زَرْعِكَ هذا؟». فقال: مائة دينار. قَالَ: «و كَمْ تَرْجُو أَنْ تُصِيبَ؟» قَالَ: لَسْتُ أَعْلَمُ اَلْغَيْبَ. قَالَ: «إِنَّمَا قُلْتُ لَكَ: كَمْ تَرْجُو». فقال: «أرجوا أن يجيئني فيه مائتا دينار». قَالَ: فَأَخْرَجَ لَهُ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ صُرَّةً فِيهَا ثَلاَثُمِائَةِ دِينَارٍ، و قَالَ: «هَذَا زَرْعُكَ عَلَى حَالِهِ و اَللَّهُ يَرْزُقُكَ فِيهِ مَا تَرْجُو». فقام العمري فَقَبَّلَ رَأْسَهُ و سَأَلَهُ أَنْ يَصْفَحَ عَنْ فَارِطِهِ، فَتَبَسَّمَ أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ و انصرف، ثمّ راح إِلَى اَلْمَسْجِدِ فَوَجَدَ اَلْعُمَرِيَّ جَالِساً فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ قَالَ: اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رسالته. قَالَ: فَوَثَبَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ فَقَالُوا لَهُ: مَا قِصَّتُكَ؟ فَقَدْ كُنْتَ تَقُولُ غَيْرَ هَذَا!! قَالَ: فَقَالَ لَهُمْ: قَدْ سَمِعْتُمْ مَا قُلْتُ اَلْآنَ، و جَعَلَ يَدْعُو لِأَبِي اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ، فَخَاصَمُوهُ و خَاصَمَهُمْ. فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى دَارِهِ قَالَ لِمَنْ سألوه قتل اَلْعُمَرِيِّ: «أَيُّمَا كَانَ خَيْراً مَا أَرَدْتُ أَوْ مَا أَرَدْتُمْ؟»
ارشاد المفید 2 : 233 ، المناقب لابن شهرآشوب 4 : 319 ، دلائل الامامة : 150 ، کشف الغمة 2 : 228 ، مقاتل الطالبیین : 499 ، تاریخ بغداد 13 : 28 ، سیر أعلام النبلاء 6 : 271
@khoorshidmarefat
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ امام موسی صدر
آیا اسراییلیها همه زمینهای تحت تصرف خود را خریده بودند؟
@khoorshidmarefat
تاریخ دقیقی از ولادت و وفات {یا شهادت} حضرت معصومه (سلام الله علیها) وجود ندارد.
🔹 آیت الله شبیری زنجانی حفظه الله تعالی در جرعهای از دریا ج ۲ ص۵۱۶ و ۵۱۷ در مورد شخصی که این روزها را به این عنوان مطرح کرده، سخنی دارند که متن آن را ارسال کردیم ⬆️
🔹 لذا برخی از دوستداران اهلبیت (علیهمالسلام) از بابِ #بزرگداشت حضرت معصومه (سلام الله علیها) این روز را به عزاداری میپردازند.
@khoorshidmarefat
تواضع صاحب «مفاتيح»
مرحوم سلطانالواعظين شيرازي نقل ميکند:
در ايامي که «مفاتيحالجنان» تازه منتشر شده بود، روزي در سرداب سامراء آن را در دست داشتم و زيارت ميخواندم. ديديم شيخي با قباي کرباس و عمامه کوچک نشسته و مشغول ذکر است.
شيخ از من پرسيد: اين کتاب کيست؟
پاسخ دادم: از محدث قمّي آقاي حاج شيخ عباس است و شروع کردم به تعريف از کتاب. شيخ گفت: اينقدر هم تعريف ندارد، بيخود تعريف ميکني!
من با ناراحتي گفتم: آقا برخيز و از اينجا برو. کسي که کنار شيخ نشسته بود، دست به پهلويم زد و گفت: مؤدب باش، ايشان خود «محدث قمي» هستند.
من برخاستم و با ايشان روبوسي کردم و عذر خواستم و خم شدم تا دستشان را ببوسم، اما آن مرحوم اجازه نداد و خم شد و دست مرا بوسيد و فرمود: شما «سيّد» هستيد.
ستارگان حرم، ج 4، ص 176.
@khoorshidmarefat
سید جواد عاملی (فقیه و نویسنده کتاب مفتاح الکرامه) شبی در منزل مشغول صرف شام بود که درِ خانه اش به صدا درآمد.
وقتی فهمید که پیش خدمتِ استادش، سیدمهدی بحرالعلوم، پشت درب است با عجله به طرف او دوید و منتظر صحبت با او شد. پیش خدمت گفت: «حضرت استاد بر سر سفره شام نشسته اند، امّا دست به غذا نخواهند برد تا شما را ببینند. »
جای معطّلی نبود. سیدجواد بدون آنکه غذا را به آخر برساند، با شتاب تمام به طرف خانه بحرالعلوم حرکت کرد. تا چشم استاد به سیدجواد افتاد، با خشم و تَغَیُّظ بی سابقه ای گفت: «سیدجواد! از خدا نمی ترسی؟ از خدا شرم نداری؟ »
سیدجواد غرق حیرت گردید که چه شده و چه واقعه ای رخ داده که استادش او را این چنین مورد عتاب قرار داده است. هر چه فکر کرد، نتوانست علت ناراحتی را بفهمد. سرانجام از استاد سؤال کرد. استاد فرمود: «هفت شبانه روز است که فلان همسایه ات با آن عائله زیاد، گندم و برنج ندارند و در این مدت از مغازه محله شان خرما نسیه کرده و با آن به سر برده اند. امروز نیز که برای نسیه کردن خرما رفته، قبل از آنکه اظهار کند، مغاز ه دار گفته است که حساب شما زیاد شده است. او هم خجالت کشیده و دست خالی به خانه برگشته و امشب خودش و عائله اش بی شام مانده اند».
سیدجواد گفت: «به خدا قسم که من از این جریان خبر نداشتم و اگر میدانستم، حتماً به احوالش رسیدگی میکردم. »
استاد گفت: «همه داد و فریادهای من برای آن است که تو چرا از احوال همسایه ات بی خبر و غافلی؟ چرا باید آنها هفت شبانه روز به این وضع بگذرانند و تو متوجّه نباشی؟ اگر باخبر بودی و اقدام نمی کردی که اصلاً مسلمان نبودی! »
الکنی و الالقاب، محدث قمی، ج 2/ص 62
@khoorshidmarefat
یکی از نویسندگان تاریخ، ماجرایی را نقل می کند
می گوید دو تا زن آمدند پیش امیرالمؤمنین علیه السلام سر یک دعوایی، یک بچه ای را آورده بودند.
این زن می گفت: آقا این بچه برای من است، من او را زاییدم.
آن یکی می گفت: نه خیر، برای من است ، دروغ می گوید، این برداشته.
بالاخره هرکسی یک دلیل، استدلال، بينه، روشن نشد؛ روی مبادی قضای شرعی معلوم نشد که بالاخره بچه برای این است یا برای آن است. خب، قاضی باید برطبق بينه و دلیل شرعی حکم کند.
برطبق نقل، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من حالا دعوا را فیصله می دهم، شما دعوا دارید سر این بچه، صلح هم نمی کنید، کنار هم که نمیآیید، بنده بچه را نصف می کنم برایتان، نصف بچه برای تو، نصف بچه برای تو؛ وقتی کنار نمی آیید راه همین است دیگر!
شمشیرش را کشید، تا امیرالمؤمنین علیه السلام شمشیر را کشید بیرون، یکی از این دو تا زن گفت که آقا من از حق خودم صرف نظر کردم، بچه را نکشید، برای او باشد، بچه زنده باشد، دست من نباشد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: بچه برای توست بردار و برو.
این مادر بود که حاضر نشد بچه اش نصف بشود، این مادر بود که گفت بچه بماند، ولو دستم من نماند، دست دیگری بماند.
بعد این نویسنده می گوید که ای علی! ای علی عزیز! ای علی مظلوم! مادر اسلام تو بودی. تو بودی که وقتی مدعیان مادری، مادرها و عزیزهای بی جهت، آمدند خلافت را و اسلام را و جامعه را به طرف خود بردند، تو از حق خودت صرف نظر کردی، گفتی برای شما، اسلام بماند، ولو رياستش دست من نماند؛ جامعه اسلامی بماند، ولو دیگران در آن حکومت کنند. تو بودی آن مادر دلسوز، و حاضر نشدی تجزیه بشود.
این جا امیرالمؤمنین علیه السلام صبر کرد.
صَبرتُ و في العين قذی و في الحلق شجا...
کتاب انسان ٢۵٠ساله ص ١٣١
مقام معظم رهبری مد ظله العالی
@khoorshidmarefat
حمایت ویژه!
شیخ محمّد طه نجف در جوانی از نظر معیشتی در مضیقه بود.
شیخ میگفت: روزی در حرم حضرت اباالفضل بودم که عدّهای از زوّار میخواستند پولی را که نذر حضرت کرده بودند، درون ضریح بیندازند.
من به آنها گفتم: من نیز از خادمان حضرت هستم و ایـن پولی که شما نذر کردهاید، شامل حال مـن نـیـز میشود. آنها انکار کردند و گفتند که ما باید پول را درون ضریح بیاندازیم.
بعد از مدّتی اصرار و انکار، قرار بـر این شد که پولها را در عمّامه مـن بپیچند و عمّامه را داخل ضریح کنند و بالا بیاورند و من مصرف كنم.
من چند دفعه پولها را به کف ضریح فرستادم و به آنها گفتم: قبول است؟ صدای پولها را شنیدید که به کف ضریح خورد و نذر شما ادا شد؟
وقتی آنهـا تصديق کـردند، مـن عمّامه را بالا کشیدم. ناگهان عمّامه در داخل ضریح به میخی گیر کرد. دوباره عمّامه را رهـا کردم و بالا کشیدم. باز عمّامه گیر کرد. ایـن عمل چند بار تکرار شد.
آنها بـه من گفتند: شيخ، دیدی گفتیم که حضرت قبول نمیکند؟
در این وقت شيخ محمـّد طه بـه حضرت اباالفضل خطاب میکند: حالا پول نمیدهید، لااقل عمّامهام را بدهید!
تـا اين عبارت را به زبان آورد، ناگهان عمّامه باز شد و پولها داخل ضریح ریخت و عمّامه بالا آمد.
شیخ محمّـد طـه از این اتفاق، خیلی ناراحت شد. در همان حال ندایی شنید که میگفت:
«نُریدُ...» که ظاهراً بشارتی به شیخ محمّد طه بود که ما میخواهیم بـه مقامات برسی...
جرعهای از دریا ؛ ج ۴ ص ۴۵۶
@khoorshidmarefat
کانَ الحُسَینُ بنُ عَلِی(علیهما السلام) سَیدا زاهِدا وَرِعا صالِحا ناصِحا حَسَنَ الخُلُقِ، فَذَهَبَ ذاتَ یومٍ مَعَ أصحابِهِ إلی بُستانِهِ، وکانَ فی ذلِک البُستانِ غُلامٌ لَهُ اسمُهُ «صافی»، فَلَمّا قَرُبَ مِنَ البُستانِ رَأَی الغُلامَ قاعِدا یأکلُ خُبزا، فَنَظَرَ الحُسَینُ (علیه السلام) إلَیهِ وجَلَسَ عِندَ نَخلَةٍ مُستَتِرا لا یراهُ، فَکانَ یرفَعُ الرَّغیفَ فَیرمی بِنِصفِهِ إلَی الکلبِ ویأکلُ نِصفَهُ الآخَرَ.
فَتَعَجَّبَ الحُسَینُ(علیه السلام) مِن فِعلِ الغُلامِ
فَلَمّا فَرَغَ مِن أکلِهِ قالَ: الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمینَ، اللّهُمَّ اغفِر لی، وَاغفِر لِسَیدی، وبارِک لَهُ کما بارَکتَ عَلی أبَوَیهِ، بِرَحمَتِک یا أرحَمَ الرّاحِمینَ.
فَقامَ الحُسَینُ(علیه السلام) وقالَ: یا صافی!
فَقامَ الغُلامُ فَزِعا وقالَ: یا سَیدی وسَیدَ المُؤمِنینَ، إنّی ما رَأَیتُک، فَاعفُ عَنّی.
فَقالَ الحُسَینُ(علیه السلام): اِجعَلنی فی حِلٍّ یا صافی، لِأَنّی دَخَلتُ بُستانَک بِغَیرِ إذنِک
فَقالَ صافی: بِفَضلِک یا سَیدی وکرَمِک و سُؤدُدِک تَقولُ هذا.
فَقالَ الحُسَینُ(علیه السلام): رَأَیتُک تَرمی بِنِصفِ الرَّغیفِ لِلکلبِ و تَأکلُ النِّصفَ الآخَرَ، فَما مَعنی ذلِک؟
فَقالَ الغُلامُ: إنَّ هذَا الکلبَ ینظُرُ إلَیّ حینَ آکلُ، فَأَستَحی مِنهُ یا سَیدی لِنَظَرِهِ إلَیّ، وهذا کلبُک یحرُسُ بُستانَک مِنَ الأَعداءِ، فَأَنَا عَبدُک، و هذا کلبُک، فَأَکلْنا رِزقَک مَعا.
فَبَکی الحُسَینُ علیه السلام و قالَ: أنتَ عَتیقٌ للّهِ، وقَد وَهَبتُ لَک ألفَی دینارٍ بِطیبَةٍ مِن قَلبی.
فَقالَ الغُلامُ: إن أعتَقتَنی فَأَنَا اُریدُ القِیامَ بِبُستانِک.
فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام: إنَّ الرَّجُلَ إذا تَکلَّمَ بِکلامٍ فَینبَغی أن یُصَدِّقَهُ بِالفِعلِ، فَأَنَا قَد قُلتُ: دَخَلتُ بُستانَک بِغَیرِ إذنِک، فَصَدَّقتُ قَولی، ووَهَبتُ البُستانَ وما فیهِ لَک، غَیرَ أنَّ أصحابی هؤُلاءِ جاؤوا لِأکلِ الِّثمارِ وَالرُّطَبِ فَاجعَلْهُم أضیافا لَک وأکرِمْهُم مِن أجلی، أکرَمَک اللّهُ یومَ القِیامَةِ و بارَک لَک فی حُسنِ خُلقِک و أدَبِک.
فَقالَ الغُلامُ: إن وَهَبتَ لی بُستانَک فَأَنَا قَد سَبَّلتُهُ لِأَصحابِک و شیعَتِک.
مقتل الحسین(علیه السلام) للخوارزمی: ج ۱ ص ۱۵۳؛
مستدرک الوسائل: ج ۷ ص ۱۹۲ ح ۸۰۰۶
@khoorshidmarefat
May 11
◼بخشی از سرودۀ مرحوم آیتالله العظمی شیخ محمدحسین کاشف الغطاء(اعلی الله مقامه) در مصائب آل الله
▪️تَاللهِ مَا كَرْبَلَا لَوْلَا سَقِيفَتُهُمْ
▫️وَمِثْلَ ذَا الْفَرْعِ ذَاكَ الْأَصْلُ يَنْتِجُهُ
(به خدا اگر سقيفه نبود، كربلا هم نبود؛ اين شاخه، نتيجۀ همان ريشه است)
▪️وفِي الطُّفُوفِ سُقُوطُ السِّبْطِ مُنْجَدِلاً
▫️مِنْ سِقْطِ مُحْسِنٍ خَلْفَ الْبَابِ مِنْهَجُهُ
(و سقوط و به زمین افتادن نوۀ رسول خدا صلّیاللهعلیهوآله در دشت کربلا از سقط شدن محسن علیهالسلام پشت در نشأت میگیرد)
▪️وَبِالْخِيَامِ ضِرَامُ النَّارِ مِنْ حَطَبٍ
▫️بِبِابِ دَارِ ابْنَةِ الْهَادِيِّ تَأَجُّجُهُ
(و آتش گرفتن خیمههای حسین علیهالسلام از هیزمی است که دَرِ خانۀ دختر رسول هدایتگر را شعلهور ساخت)
📚 أدب المحنة أو شعراء المحسن بن علي(ع) ؛ ج ۱ ص ۴۸۳
@khoorshidmarefat
💠 روایتی از عایشه در فضیلت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها وجود دارد که انسان را به شگفت وا می دارد 👇👇👇
👈 قالت عائشة: كنّا نخيط و نغزل و ننظّم الإبرة بالليل في ضوء وجه فاطمة.
✳️ عایشه میگوید: ما در شعاع نور صورت فاطمه، در شب تاریک، خیاطی و پشمریسی و سوزن نخ میکردیم.
📚 عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، ج۱۱، ص ۱۰۵۱
🌺میلاد با سعادت بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها مبارک🌺
@khoorshidmarefat
May 11
مادر بتها، بت نفس شماست!
شیخ بهایی رحمه الله داستان عبرت آموزی درباره خطر نفس دارد.
او میگوید: «شخصی، مادری داشت که با کسان بسیاری در ارتباط بود. مردم به وی گفتند: «به غیرت تو برنمیخورد؟ چرا این افراد را از بین نمیبری؟
گفت: اگر من دست به کار بشوم و هر آن کس که با مادرم در ارتباط است، بکشم باید روزی ده بیست نفر را بکشم، اینکه فایدهای ندارد. خودش را میکُشم، مرکز فساد را از بین میبرم.»
سپس شیخ بهایی به نفس اماره انسان اشاره میکند که اساس مشکلات است و میفرماید:
«نفس را بکُش! با این و آن دعوا نکن! با فلانی اختلاف کردی یک سیلی زدی، با آن یکی حسابت جور در نیامد، یک لگد به او زدی بعدش چی؟ اینکه در درون تو نشسته، به تو میگوید فلانی را تخریب کن، به آن یکی بد بگو و... حساب او را برس. او را از میان بردار که سر منشأ همه فتنهها و نزاعهاست.»
کشکول شیخ بهایی ج1 ص214
@khoorshidmarefat