eitaa logo
باغ خرمالو؛
427 دنبال‌کننده
196 عکس
51 ویدیو
1 فایل
[ماریآی سابق] مجنون نجف / مداواگر روح / دلداده‌ی شش‌ماهه / درحال تکامل.. در نهایت از ما اُمید به جای میماند.. https://daigo.ir/secret/3210129604
مشاهده در ایتا
دانلود
خلق یه دنیای دیگه و نقش دادن به انسان‌ها به نظرم خیلی خارق‌العاده‌ست تصور کن یه نویسنده‌ای خالق یه دنیاست و اونو هر طور که بخواد شکل میده کارکترهای محبوب و منفور اضافه می‌کنه احساسات رو به رخ می‌کشه قدرت قلم واقعا شگفت انگیزه
باغ خرمالو؛
خلق یه دنیای دیگه و نقش دادن به انسان‌ها به نظرم خیلی خارق‌العاده‌ست تصور کن یه نویسنده‌ای خالق یه
تصور کن با هر کلمه‌ای که میخونی نظرت راجع به شخصیت کارکترهای کتاب تغییر می‌کنه یه جایی ممکنه منفور و یه جایی ممکنه محبوب‌ترین باشه عاشق این دنیایی هستم که نویسنده خلقش می‌کنه و مثل خمیر با کمک قلمی که توی دستشه بهش نقش میده
فک کن یکی برگرده بگه حوصلمون خونه سر رفت اومدیم حرم امام رضا خوشبختی از این بالاتر؟
باغ خرمالو؛
از زیبایی های ایوان طلا :)
خونه💓
سخت‌ترین دوراهی اینکه تو باید انتخاب کنی که خواب باکیفیتی داشته باشی یا نمره‌ی خوبی بگیری
گاها از حجم درس زیاد و بی‌حوصلگی توی افکارم غرق میشم ، به این فکر میکنم کاش به چوب جادویی داشتم اراده میکردم و میدیدم که اسناد چه سوالاتی طرح کرده و منم همونارو میخوندم ، بدون اینکه خودم رو اذیت کنم و یه جزوه‌ی ۴۶ صفحه‌ای رو توی ذهنم جا بدم حقیقتا یه لبخند غمگین میزنم و دوباره میرم سراغ جزوه‌های نیمه تموم
من صاحب کابوس های بسیار و سردرد های مداوم هستم. اینقدر جدی که وقت نمیکنم به تو فکر کنم. و عزیزکم ؛ راستش را بخواهی، نبودنت در این حال اصلا حس نمیشود. مگر اینکه زیر سِرُم روی تخت بیمارستان باشم.
همیشه بین خودم گم شدم بین مریمی که میخواد خودش رو ارتقاء ببخشه و به خودش برسه مریمی که میخواد بچسبه به درس و کار تا به اهدافش برسه و مریمی که میخواد بهترین باشه ، برای همسر ، خانواده و بچه گاهی گم میشم بین چیزهایی که می‌خوام و بله ، خیلی سخته که بین همشون اعتدال ایجاد کنم خیلی خسته میشم طوری که پاهام رمقی برای راه رفتن نداره..
باغ خرمالو؛
همیشه بین خودم گم شدم بین مریمی که میخواد خودش رو ارتقاء ببخشه و به خودش برسه مریمی که میخواد بچسبه
اینکه از ساعت هفت بیدارم و درس میخونم برای امتحانی که دقیقه نود فهمیدم و خسته و کوفته سوار اسنپ میشم که برم به آموزشگاه و یهو دختری رو میبینم که تازه یاد گرفته انگلیسی صحبت کنه نگاهت که میکنه با ذوق میگه "هلو تیچر" و بله شاید همین ذوقی که توی نگاهشه ، شاید همین یه جمله‌ای که تونست بگه منو سر کیف بیاره و یه لبخند عمیق بزنم