eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
828 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
354 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴بی نماز ها از شفاعت محرومند 🌟یکی از آشنایان، خواب شهید سید احمد پلارک را دید. وقتی ازش تقاضای شفاعت کرد، شهید پلارک بهش گفت: من نمیتوانم شما را شفاعت کنم... فقط وقتی میتوانم شما را شفاعت کنم که نماز بخوانید و به آن توجه کنید، همچنین زبان تان را نگه دارید در غیر این صورت هیچ کاری از من بر نمی آید... 📌خاطره ای از شهید سید احمد پلارک ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
دوستان پرسیدن با توجه به شروع بررسی صلاحیت وزرا از فردا، تحلیل چیه؟ مختصر اینکه: با توجه به ترکیب پیشنهادی وزرا از طرف دکتر پزشکیان، آنچه که واضحه این موضوع هست که انتخاب افراد پیشنهادی، کاملا زیرکانه، حرفه ای و با محاسبه دقیق سیاسی صورت گرفته که باید به طراحان این مهندسی سیاسی آفرین گفت. شکی نیست که در رویکرد و روش مدیریت سیاسی و اجرایی کشور، بین اکثریت مجلس با این دولت، اختلاف سلیقه قابل توجهی وجود داره و همین اختلاف دیدگاه باعث میشه میزان حساسیت و دقت در بررسی صلاحیت از طرف نمایندگان مجلس نسبت به وزرای پیشنهادی، بیشتر از حد معمول بالا بره! طراحان این لیست با آگاهی کامل نسبت به این موضوع که از لیست وزرای پیشنهادی، در هر صورت مجلس به منظور نشون دادن جدیت در نظارت بر عملکرد دولت جدید، طبیعتا در وهله اول به همه وزرای پیشنهادی، رای اعتماد نخواهد داد و بر این اساس طراحان لیست، با پیش بینی به عدم تایید صلاحیت مجلس به حداقل سه یا چهار نفر از وزرای پیشنهادی، این لیست رو، تهیه و معرفی کردند. در این مهندسی، طراحان لیست، عامدانه و آگاهانه در ترکیب پیشنهادی اول، اسامی سه یا چهار فردی که سابقه روشنی در مواجهه و تقابل با نظام دارن رو در لیست قرار دادن، با علم به اینکه این افراد به دلیل پیشینه تاریک در اتخاذ مواضع در فتنه ها نسبت به نظام، قطعا رای اعتماد لازم رو کسب نخواهند کرد. اما طراحان لیست با این تصمیم، رسیدن به سه هدف رو مدنظر خودشون داشتند. هدف اول: با قرار دادن نام این سه_چهار نفر، که اپوزیسیون رادیکال و تندرو در برابر جریان انقلابی محسوب میشن، ناخوآگاه، نمایندگان مجلس و رسانه ها و افکار عمومی از پرداختن دقیقتر به سایر افراد در این لیست، که بعضا به هیچ وجه نگاه تمدنی و متناسب با اهداف عالیه نظام اسلامی ندارند، غافل شده و به این ترتیب این افراد که بعضا در عمل دست کمی از این چند نفر وزرای پیشنهادی تندرو ندارن از تیررس انتقادات دور شده و در حاشیه امن ایجاد شده، رای اعتماد خواهند گرفت. هدف دوم: نمایندگان مجلس مخالف دولت، با عدم رای اعتماد به این سه_چهار نفر، اقناع خواهند شد و مخالفت نسبی خودشون رو با نوع نگاه دولت جدید، به نحوه مدیریت سیاسی کشور به دولتمردان، اعلام خواهد کرد! هدف سوم: عدم رای اعتماد به این سه یا چهار نفر باعث خواهد شد، در دور دوم و یا حتی دور سوم معرفی وزرای پیشنهادی، نمایندگان مجلس برای فرار از نقدها و فشار افکار عمومی از سر اجبار به هر گزینه ای که دولت معرفی کنه که البته گزینه اصلی و مدنظر و دلخواه دولت خواهد بود رای اعتماد بده. به طور خلاصه: امثال ظفرقندی و میدری و... گزینه اصلی پزشکیان نیستند بلکه جاده صاف کن برای معرفی نفرات اصلی کابینه دکتر پزشکیان برای این وزارتخانه ها هستند که در دور دوم یا دور سوم به مجلس معرفی خواهند شد. ضمن اینکه باعث غفلت از پرداختن دقیقتر به صلاحیت سایر وزرای پیشنهادی خواهند شد. خبر فوری سراسری ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا تارک نماز کافر است؟ طرف مرتکب فحشا شده شراب خورده نمیگیم کافره ولی تارک نماز رو کافر حساب میکنیم؟ حجت الاسلام رفیعی ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سلام روزتان مهدوی 🌹۵ صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید ان شاءالله داستان جدید خاطرات واقعی * تقدیم نگاه مهربانتان میشود.👇👇👇
🌸🍃 عاطفه عزیز در اتاقو باز کرد و همون‌طور که داشت آماده می‌شد گفت عاطفه پاشو برو خونه رقیه خانوم پیش مائده بمون من دارم با رقیه خانومن میرم پرس‌وجو تو هم به مائده کمک کن روح‌الله رو نگهدارین گرفته و آهسته گفتم نمی‌تونم عزیز درس دارم عزیز گفت شب که برگشتی همه رو بخون گفتم نمی‌شه درسام زیاده عزیز جوابی نداد اومد توی اتاق و گفت چی شده چرا باز سگرمه‌های تو همه؟ نگاهمو از عزیز دزدیدم و گفتم حالم خوب نیست فکر کنم سرما خوردم عزیز دستشو گذاشت روی پیشونیم و گفت تب که نداری لابد خسته‌ای دیشب دیر خوابیدی حرف عزیزو تصدیق کردم و گفتم آره فکرکنم عزیز ناچار گفت خیلی خب باشه پس من میرم توام استراحت کن بهتر بشی اون سه چهار روز هم به همین بی‌رحمی گذشت و آخر هفته شد نه از کوثر خانوم خبری بود نه از زنگ فریبا بیشتر از این نمی‌تونستم منتظر بمونم باید می‌رفتم و با فریبا حرف می‌زدم اون فقط دو روز دیگه ایران بود نمی‌تونستم بذارم این‌جوری بره و رفاقتمونو بهم بزنه رفاقت ما بیشتر از اینا ارزش داشت پنجشنبه بود و طبق روال همیشه عزیز درحال تدارک خیرات فرداش آماده توی آستانه در آشپزخونه ایستادم و گفتم عزیز من تا خونه فریبا برم و زود برگردم عزیز بدون این‌که نگام کنه گفت میری خداحافظی؟ گفتم نه‌فقط دلم براش تنگ شده عزیز گفت شوهرش نیست؟ خوب می‌دونستم اگه بگم هست عزیز اجازه نمی‌ده برم اون‌جا پس گفتم نه فکر نمی‌کنم باشه اگر هم بود یه حال و احوال می‌کنم و زود برمی‌گردم عزیز گفت پس غروب نشده برگرد گفتم عزیز تا من برسم اون‌جا غروب شده عزیز گفت باشه حالا تو برو ولی زود برگرد گفتم ممنون خداحافظ تو حیاط کفشامو پام می‌کردم که در زدن عزیز بلند گفت عاطفه اون درم باز کن قمر خانوم بود همسایه‌ی چند خونه بالاتر سرتاپامو نگاه کرد و گفت سلام عاطفه جان جایی میری؟ کنار رفتم و گفتم من بله ولی بفرمایید عزیز داخلن اومد داخل و گفت می‌ری خونه آتنا؟ گفتم نه میرم خونه دوستم سر تکون داد و گفت تا شب که برمی‌گردی آره؟ متعجب گفتم بله برمی‌گردم اشاره کرد و گفت باشه پس برو که زود برگردی سوار تاکسی شدم و مستقیم رفتم سمت خونه فریبا نفس عمیقی کشیدم و زنگ خونشونو فشردم صدای فریبرز و شنیدم که گفت آمد درو باز کرد و گفت سلام عاطفه آهسته گفتم سلام گفت صدای زنگ زدن تو یادم نرفته خوشحال شدم اومدی این‌جا بی‌توجه گفتم فریبا هست ؟ گفت بیا تو دوباره پرسیدم فریبا هست؟ گفت آره پایینه رفتم داخل که فریبرز گفت داره وسایلشو جمع می‌کنه چند تقه به‌در اتاقش زدم که گفت باز چی می‌گی فریبرز؟ در اتاقشو باز کردمو گفتم منم اومدم باهات حرف بزنم از بین چمدون‌ها و وسایلی که دور و برش بود بلند شد و گفت این‌که بهت زنگ نزده یعنی دلم نمی‌خواسته باهات حرف بزنم رفتم داخل و گفتم بذار من بگم چی شد اون‌شب بعد تو هر قضاوتی دوست‌داشتی درمورد بکن روشو برگردوند و گفت چرا فکر کردی برای من مهمه بدونم اون‌شب چه اتفاقی افتاده من الان شوهر دارم به چمدون ها اشاره کرد و گفت دو روز دیگه قراره برم خارج جایی‌که مطمئنا شماها رنگشو نمی‌بینین توضیح وار گفتم اون‌شب به‌خاطر نبود کوثر خانوم و بی‌تابی‌های بی‌امان روح‌الله خانواده مرندی اومدن خونه ما تا این‌جاش  که می‌دونی فریبا دستشو به نشونه سکوت بلند کرد و گفت باقیشم نمی‌خوام بدونم بی‌توجه گفتم وقتی اون اومد فهمیدم سرباز معلم تو یکی از روستاهای اطراف می‌خواست بره خونشون ولی فریبابلندگفت برام مهم نیست عاطی منم بلندادامه دادم خسته راه بودعزیز ازش خواست توی اتاق من استراحت کنه چون زیرزمینو دادیم به محمودآقا وکوثرخانوم و اتاق بالاشده کارگاه عزیز فریبابلندترگفت بسه بابغض گفتم چطورمی‌تونی این‌قدر راحت قضاوتم کنی؟ چطوراین‌قدر راحت رفاقتمون به‌خاطرهیچ‌وپوچ بهم می‌زنی ؟ فریباگفت دیگه رفاقتی بین مانیست جلوتررفتم وبابغض گفتم آخه چرا ازمن چه خطایی سرزده؟ بهم نگاه کردوگفت تودروغ‌گوترین آدمی هستی که دیدم از اولم چشمت دنبال سروش بودبه همین خاطرمانع دیدارمون می‌شدی دوستش داشتی به‌همین خاطرمدام موعظه‌ام می‌کردی دست ازسرش بردارم فریبالبخندتلخی زدوگفت تو و اون لایق همین من باشوهرم میرم خارج توهم باعشق عطارت به‌همین زندگی ساده‌ات ادامه می‌دی اشکاموپاک کردم وگفتم داری اشتباه می‌کنی من آدم این حرفانیستم به روح آقام قسم وقتی هم فهمیدم حس فریبرزبهم چیه شب و روزغصه خوردم حاضربودم هرکاری بکنم ولی فریبرزهنوزعین برادرکوچک‌ترم باشه فریبابلندبلندباطعنه‌ خندیدوگفت وای عاطی توکارتو خیلی‌خوب بلدی اصلاباورم نمی‌شه ده سال باهمچین آدمی رفیق بودم چراتواین‌قدر دروغ‌گویی؟ پررو پررو می‌گی نمی‌دونستی حس فریبرزبهت چی بوده؟ ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌸🍃 عاطفه به دروغ می‌گی اونو بردار کوچک‌تر خودت می‌دونستی؟ یا تو خیلی ساده‌ای یا منو ساده گیر آوردی با گریه گفتم فریبا من روح آقامو به دروغ قسم نمی‌خورم فریبا گفت بسه دیگه عاطفه چهره واقعیت بعد ده سال برای من رو شده اصلا از اول ما نباید با هم رفیق می‌شدیم ما هیچیمون شبیه به هم نبوده و نیست امکاناتی که در اختیار من بوده تو هیچ‌وقت نداشتی چیزایی که من تجربه کردم تو هیچ‌وقت تجربه نکردی بهت حق می‌دم بهم حسادت کنی ولی اینو بدون آدم حسود به هیچ‌جا نمی‌رسه اون سروش هیچی ندارم ارزونی خودت من با داشتن شوهر مهندس خارج رفته‌ای مثل شاهرخ دیگه حتی یه‌لحظه به اون فکر نمی‌کنم یه قدم رفتم عقب و با بهت گفتم خیلی بی‌معرفتی فریبا جایگاه تو به‌عنوان تنها رفیق توی زندگیم توی قلبم به‌قدری ارزشمند بود که با دور شدن خونتون من غصه‌دار عالم شدم ولی حالا تو ... سر تکون دادم و گفتم متأسفم نگاهشو ازم گرفت به‌در اشاره کردو گفت دیگه نمی‌خوام ببینمت حتی اگه روزی برگشتم دیگه هم به خونه‌مون زنگ نزن من پس فردا برای همیشه از این‌جا میرم تو وهمه‌ی گذشته‌ای که این‌جا داشتمم فراموش میکنم تو چهره‌اش دقیق شدم و بااندوه گفتم رفیق،روزی متوجه می‌شی به اشتباه قضاوتم کردی روشو ازم گرفت و گفت تو هم روزی متوجه می‌شی رفاقتمون از اول غلط بوده حالا هم از این‌جا برو چون دیگه نمی‌خوام ببینمت فریبا قانع نمی‌شد خوب می‌دونستم به‌هیچ‌وجه نمی‌تونم طرز فکرشو در این قضیه تغییر بدم اما خوب به‌خاطر رفاقتمون آخرین تلاشمم کردم فریبا به‌همین شکل منو برای همیشه کنار گذاشت به‌همین طریق رفاقت ده‌سالمونو به دست یه اتفاق نیفتاد سپرد و منو از ارتباط باهاش منع کرد و اون دیدار آخرین دیدار منو فریبا بود با قدم‌های بلند اما سست می‌رفتم سمت در خروجی که فریبرز از روی پله بلند شد اومد دنبالم و گفت چی شد عاطفه بحثتون شده؟ صورت خیسمو پاک کردم و گفتم اون داره اشتباه می‌کنه ولی تو اشتباه نکن تو به‌اشتباه فکر نکن من حسی جز حس برادرانه بهت داشتم و دارم صدا می‌لرزید اما ایستادم و گفتم فریبرز من سر سفره عزیز بزرگ شدم عزیز منو با پول خیاطی و منجوق‌دوزی درست بزرگ کرده اون به من یاد نداده دروغ بگم و ریاکاری کنم تندتند اشک ریختم و گفتم هرچی هم که بشه فریبا رفیق و تو برادر کوچک‌تر من محسوب می‌شی حالا هر اتفاقی می‌خواد بیفته بیفته فریبرز ناباورانه گفت عاطفه نگاه خیسمو ازش گرفتم و گفتم خداحافظ تو راه برگشت به خونه افسوس تک‌تک خاطره‌ها و لحظه‌های گذشته‌ای رو خوردم که مطمئن بودم دیگه قابل‌برگشت نیست تا کلید انداختم آتنا رو به روم باز کرد و گفت به‌به عاطفه خانوم آبجی کوچیکه بفرما داخل آتنا رو بغل کردم و گرفته گفتم سلام آبجی خوبی آتنا منو از خودش جدا کرد و گفت از احوال‌پرسی‌های شما سرمو انداختم پایین که آتنا با دقت نگام کرد و گفت اوه ببین برای رفتن رفیقش چقدرم گریه کرده همچنان ساکت بودم که آتنا دست شو گذاشت روی شونه‌ام و گفت بیا بریم خونه می‌خوام یه خبری بهت بدم تا وارد خونه شدیم مژگان دستمال بدست اومد سمتم و گفت سلام خاله ببین منم دارم برای خواستگاریت به مامان کمک می‌کنم خونه رو تمیز کنه اصلا متوجه حرفش نشدم بوسیدمش و از کنارش گذشتم که آتنا گفت عاطفه زودی بیا برو یه دوش بگیر عزیز لباساتو آماده گذاشته رفتم توی آشپزخونه یه لیوان آب خوردم که آتنا توی چارچوب در ایستاد و گفت عزیز با حجت رفتن میوه و شیرینی بخرن تازه اون موقع پرسیدم مگه چه خبره؟ آتنا اخم کردو گفت تو باغ نیستی ها می‌گم امشب خواستگاریه قمر خانوم بعدازظهر اومده فوری فوری تورو برای برادرش خواستگاری کرده و گفته شب با مادرش و اون یکی خواهرش میان دیدنت لیوان گذاشتم سرجاش و گفتم سربه‌سرم نذار آتنا تازه از کنارش گذشتم که دستمو گرفت و گفت صبر کن ببینم بی‌حوصله ایستادم و گفتم ولم کن اتنا اصلا حوصله ندارم آتنا گفت دارم می‌گم قمر خانوم می‌خواد بیاد خواستگاریت گفتم عزیز کجا رفته باز خونه رو سپرده به تو آتنا لی توجه گفت داداشش تو راسته خیابون اول بازارچه حجره‌ی فرش‌فروشی داره عزیز که بهم گفت خندیدم و گفتم شغلش با سلیقه عاطفه یکیه توهم که علاقه‌مند به فرش و فرش‌بافی دیگه البته امشب فقط میان برای معارفه نه واقعاً انگار آتنا درست می‌گفت متعجب گفتم عزیزم قبول کرده؟ آتنا گفت قمر خانومو نمی‌شناسی مگه یادت نیست سر دوخت لباس عروس دخترش چه پافشاری و بروبیایی این‌جا داشت بغضم فروخورده‌ام پررنگ‌تر شد که گفتم یعنی چی؟ یعنی چی که عزیز رفته میوه و شیرینی بخره یعنی چی که عزیز قبول کرده اونا امشب بیان این‌جا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
💢سلام بر سید الشهدا یا سلام بر سید صادق شیرازی؟/ فضاسازی عجیب جریان شیرازی و محو شدن گنبد امام حسین (ع) 🔹‌در شهر کربلا اصلی‌ترین خیابان منتهی به حرم امام حسین(ع) که گنبد حرم مطهر در آن به صورت کامل مشخص است، باب القبله می‌باشد که همه زائران در بدو ورود برای عرض احترام سید الشهدا(ع) وارد این خیابان می شوند. 🔹‌اما صادق شیرازی در یک بی احترامی و توهین آشکار عکس‌هایش رو به شکلی در جلوی گنبد امام حسین(ع) نصب کرده است که در بدو ورود به خیابان باب القبله زائر به جای دیدن گنبد و احترام به سید الشهدا، عکس صادق شیرازی رو می‌بیند و به او احترام می‌گذارد. ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان 🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @khorshidebineshan
Farahmand-Doaa-Ahd_SoftGozar.com.mp3
9.72M
🌺 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ دعای عهد کم حجم ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
❣️ بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ❣️ ⭐️اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ ⭐️و رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ ⭐️و رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُور ⭐️و مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ ⭐️و رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ ⭐️و مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ ⭐️و رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ ⭐️والْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ ⭐️اللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ ⭐️و بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ ⭐️و مُلْکِکَ الْقَدیمِ یا حَىُّ یا قَیُّومُ ⭐️أسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ ⭐️و بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ ⭐️یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ ⭐️و یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ ⭐️و یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ ⭐️یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ ⭐️یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. ⭐️اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ ⭐️صلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ ⭐️عنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ ⭐️فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها ⭐️سهْلِها وَ جَبَلِها ⭐️و بَرِّها وَ بَحْرِها ⭐️و عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ ⭐️و مِدادَ کَلِماتِهِ ⭐️و ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ ⭐️و أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. ⭐️أللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا ⭐️و ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً ⭐️و بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً. ⭐️اللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِه ⭐️والذّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ ⭐️فى قَضاءِ حَوائِجِه ⭐️والْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ ⭐️والْمُحامینَ عَنْهُ والسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ ⭐️والْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. ⭐️اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ ⭐️الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ⭐️فأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى ⭐️مؤْتَزِراً کَفَنى ⭐️شاهِراً سَیْفى ⭐️مجَرِّداً قَناتى ⭐️ملَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فى الْحاضِرِ وَالْبادى. ⭐️اللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ⭐️و الْغُرَّةَ الْحَمیدَة ⭐️واکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ ⭐️و عَجِّلْ فَرَجَهُ ⭐️و سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ⭐️و أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ ⭐️واسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ ⭐️و أَنْفِذْ أَمْرَهُ ⭐️واشْدُدْ أَزْرَهُ ⭐️واعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ⭐️و أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ ⭐️فإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ⭐️ظهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ🌷 ⭐️فأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ ⭐️وابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک ⭐️حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ ⭐️و یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ ⭐️واجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ ⭐️و ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ ⭐️و مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ ⭐️و مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ ⭐️و سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ⭐️واجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ. ⭐️اللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ ⭐️و مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ ⭐️وارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ. ⭐️اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ⭐️و عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ ⭐️إنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً ⭐️برَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. 👈 آنگاه سه بار بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی: 🌷الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ ظهور فرمانده ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ به نیابت از تا دفاع مقدس هدیه به محضر عج(علیه السلام) ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─ Join @khorshidebineshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 اربعین سکولار..... ⏪مراسم اربعین در مناسکی ترین و نمایشی ترین حالت خود است. 🔸امسال که به سبب نسل کشی غزه شاید یکی از ویژه ترین سال‌های تاریخ مسلمانان در یکی دو سده گذشته بوده، باز هم هیج شعور خاص و ویژه ای دیده نمی شود. انگار که مانند مراسم حج عمد و ربطی برای این نادیده انگاری وجود دارد. 🔹نمایش حضور زیباست اما باید به جایی برسد. نمایش بدون عمل مثل آب مرداب است. تهش می شود بخار و رسوب.. 🔸با موبایل شارژ کردن و کف پا ماساژ دادن و چایی دادن، روزگار امت مسلمان بهبود نمی یابد. می دانی؟ ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
مجله تربیتی خورشید بی نشان
🔴 اربعین سکولار..... ⏪مراسم اربعین در مناسکی ترین و نمایشی ترین حالت خود است. 🔸امسال که به سبب نسل
❌ امام خامنه ای فرمودند مسئله اول جهان اسلام غزه هست،در بزرگترین تجمع شیعیان جهان در اربعین مسئله غزه چه جایگاهی دارد؟ مراقب باشیم روح جهاد و مبارزه و دفاع از مظلوم در مقابل ظالم را از مناسک دینی ما حذف نکنند .....
❌️ انتقاد حمید ابوطالبی از نطق امروز پزشکیان/ حرفه‌ای تکراری، خسته‌کننده، بدون نکته و راه‌حل 🎬 برای بیداری وجدانها👇 @Bidari_Media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ اگر نمایندگان شهرتان میخواهند به عراقچی رای مثبت دهند، این کلیپ را نشان شان دهید و مطالبه کنید که چنین خطایی نکنند. 🔻در کجای دنیا کسی که چنین عملکرد پر خطایی داشته، به جای محاکمه تشویق میشود و به عنوان وزیر معرفی میشود؟ 🔻رای آوردن عراقچی، آزمون بزرگ شرافت و غیرت نمایندگان است. از آنها بخواهیم رای شان را شفاف کنند... 🎬 برای بیداری وجدانها👇 @Bidari_Media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ مستند «ارث مادری»، با موضوع چالش های مسکن حمایتی در ایران منتشر شد. در این مستند به بررسی وضعیت فعلی و آینده‌ی نهضت ملی مسکن پرداخته شده و راه کارهای مختلف سیاست‌های حمایتی در مسئله مسکن را بررسی کرده است. آینده‌ای که با عدم دخالت فوری و کنش گری مردم در مقطع حساس فعلی یعنی رای اعتماد به وزرا می تواند عواقب سنگینی به خصوص برای متقاضیان نهضت ملی همراه داشته باشد. اگر خودتان یکی از متقاضیان نهضت ملی هستید یا از نزدیکانتان کسی در این پروژه ثبت نام کرده دیدن این مستند را به هیچ وجه از دست ندهید. فرصت بسیار کم است... تماشای نسخه کامل از طریق لینک زیر👇 🔴 aparat.com/v/owxxm41 🔴 👇 @bidariymelat
🔴شاید این ناراحت کننده باشد که وزیری که در دولت شهید رئیسی منصوب شده است را نقد کنیم. اما حال که بناست آقای علی‌آبادی، پست دیگری بگیرند، حداقل مناسب است ایده‌های ایشان را بشناسیم. ▪️ایشان پس از وزارت دکتر فاطمی امین به عنوان وزیر صمت انتخاب شدند. دکتر فاطمی امین عملکرد بسیار موفقی در عرصه توسعه صنعتی داشتند به نحوی که رشد بخش صنعت در زمان ایشان به صورت جهشی افزایش یافت. با فشارهای عجیب و غریب، دکتر فاطمی امین ۵ بار استیضاح شدند. و نهایتا توسط مجلس از وزارت صمت کنار گذاشته شدند. یعنی انتخاب اول شهید رئیسی توسط مجلس کنار گذاشته شد و پس از ایشان، آقای علی‌آبادی وزیر صمت شدند. با سر کار آمدن آقای علی‌آبادی شاخص‌های مهم بخش صنعت از قبیل تولید خودرو، رشد بخش صنعت، رشد گروه‌های صنعتی بورسی و ... یا کاهش یافت، یا متوقف شد یا منفی. رشد گروه صنایع و معادن که در دوران آقای فاطمی امین به شدت مثبت شده بود در زمستان ۱۴۰۲، به منفی ۰.۵ درصد رسید. عملکرد ضعیف ایشان در گروه صنایع و معادن، یک تنه توانست رشد اقتصادی کشور را در زمستان ۱۴۰۲ به شدت کاهش دهد. به نحوی که انتظار می‌رود در بهار نیز وضعیت به همان منوال بوده باشد. ▪️آقای علی‌آبادی اقتصاددان نیستند اما دعاوی اقتصادی بسیاری را مطرح می‌کنند. در طرح دعاوی اقتصادی، به راحتی تمام در پارادایم لیبرالیسم قرار می‌گیرند و به شدت از رها سازی قیمت‌ها دفاع می‌کنند که امیدوارم این ماجرا از نشناختن اقتصاد و مکاتب اقتصادی ریشه گرفته باشد. این موضوع علی‌الخصوص در حرکت به سمت ارز غیررسمی با ادبیاتی چون ام‌الفساد بودن ارز چند نرخی در مورد توجه ایشان است. ▪️اصطلاح سرکوب قیمت‌ها که از اصطلاحاتی است که لیبرال‌های ایرانی به شدت از آن استفاده می‌کنند، مرتب بر سر زبان ایشان است و ایشان مشکل اصلی صنعت را با اصطلاح سرکوب قیمت‌ها تفسیر می‌کنند. حرکت بی‌مقدمه و بدون در نظر گرفتن اقتضائات ارزی و اقتصادی در واردات خودرو از دیگر شاهکارهای آقای علی‌آبادی است. مخالفت با گرفتن تعرفه از صادرات مواد خام معدنی نیز در کارنامه ایشان وجود دارد. ▪️انتظار می‌رود در پست وزارت نیرو نیز اولویت اصلی ایشان افزایش قیمت برق و به اصطلاح، نزدیک کردن آن به قیمت فوب باشد. منوط دانستن توسعه نیروگاهی کشور به سرمایه‌گذاری خارجی احتمالا از دیگر ایده‌هایی است که در طول دوران وزارت ایشان به شدت مطرح خواهد شد. ابشان معتقدند باید برق صنعت در اولویت اول قرار بگیرد لذا انتظار می‌رود برق خانوارهای کشور در طول وزارت ایشان در اولویت قرار نداشته باشد. ▪️ترکیب این ایده ها نشان می‌دهد آقای علی‌ابادی با افزایش قیمت برق، به دنبال کنترل مصرف خانوار خواهند بود. همین افزایش، صنایع خرد را هم به شدت متضرر می‌کند. احتمال می‌رود صنایع بزرگ و خاص که معمولا در تصمیم‌سازی‌های مهم کشور نقش آفرین هستند، از وزارت ایشان هم استقبال کنند و هم نفع بالایی ببرند. بازنده در انتخاب ایشان، تورم و رفاه عمومی خواهد بود. 💠 اندیشکده قصد 🔴 👇 @bidariymelat
هدایت شده از بیداری ملت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رضازاده، موافق وزیر پیشنهادیِ بهداشت: سال ۷۳ وقتی شوفاژ خوابگاه قطع شد پزشکیان هم شوفاژ اتاقش را خاموش کرده بود؛ و ظفرقندی هم انتخاب همان پزشکیان است! ✍یاحسین... سطح استدلال یک نماینده رو ببینید. یعنی چون پزشکیان سال ۷۳ شوفاژ اتاقش رو خاموش کرده، حالا باید در سال ۱۴۰۳ به ظفرقندی حامی سران فتنه، رای اعتماد داد؟ شماها اینجوری به خود پزشکیان هم رای دادید؟واقعا متاسفم 🔴 👇 @bidariymelat
سلام روزتان مهدوی 🌹۵ صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید ان شاءالله داستان جدید خاطرات واقعی * تقدیم نگاه مهربانتان میشود.👇👇👇
🌸🍃 عاطفه آتنا گفت چه عیبی داره در خونه دختردار باید همیشه به روی خواستگار باز باشه مگه یادت نیست وقتی حجت اومد خواستگاری من.... ماتم‌زده از کنار آتنا گذاشتم که آتنا گفت کجا میری عاطفه بیا برو دوش بگیر آماده شو عزیز برگرده ببینه آماده نیستی شاکی می‌شه تا حالا سابقه نداشت که با عزیز قهر کنم ولی برای اولین‌بار اون‌شب دلخور از تصمیم عجولانه عزیز باهاش قهر کردم هر کاری گفته بود انجام دادم ولی حتی یه کلمه هم باهاش حرف نزدم حاضر و آماده توی آشپزخونه به بخار کتری چشم دوخته بودم و غرق بودم که عزیز گفت توی این اوضاع منم دلم رضا نبود امشب قمر خانوم بیاد این‌جا ولی وقتی گفت عزیز خانوم حاضر نیستی درو به روی مهمون بازکنی مجبور شدم قبول کنم تو به دل نگیر قمر خانوم اینا امشب میان و میرن هیچ اتفاقی هم نمی‌افته نگرانش نباش من دختر به‌زور شوهر نمی‌دم صداقت کلام عزیز باعث شد نگاش کنم و دلخور بگم پس چرا به آتنا سفارش کردین تر تمیز لباس بپوشم چرا رفتین خرید میوه و شیرینی؟ عزیز لبخند زد و گفت می‌خوای ژولیده پولیده ببیننت فرار کنن! اخم کردم و گفتم عزیز عزیز روی شونه‌ام ضربه زد و گفت مهمون حبیب خداست باید به بهترین نحو ازشون پذیرایی بشه بعدشم من امسال خواستگار راه ندم سال دیگه راه ندم ده سال دیگه که سنت رفت بالا بالاخره باید شوهرت بدم دیگه میخوای از همین حالا همه پشت سرمون بگن ندار بودن و نتونستن از مهمونشون پذیرایی کنن یا نکنه تو پیش خودت فکر کردی من، عزیز پنجاه‌ساله عرضه مهمان‌نوازی و بزرگ کردن یه دختر عین پنجه‌ی آفتابو ندارم گفتم نه عزیز من اصلا چنین چیزی نگفتم همه می‌دونن منم بهتر از همه می‌دونم شما چه‌قدر مهمان‌نواز و مهربونین عزیز ابرویی بالا انداخت و گفت پس چرا لبات آویزونو اخمات عین حسین نجار درهم لبخند زدم  گفتم ترسیدم عزیز آتنا یه جوری با آب‌وتاب از داداش قمر خانوم گفت که فکر کردم شما راضی عزیز گفت عقلم کمه تو رو با این سن بسپارم دست غریبه نفس راحتی کشیدم و گفتم ببخشید عزیز فکر کنم منم عین فریبا زود بدون دونستن اصل موضوع قضاوت کردم عزیز مقابلم ایستاد با وسواس یقه‌ی لباسم رو مرتب کرد و گفت تو اشتباه بقیه رو تکرار نکن تا صدای زنگ در حیاط بلند شد آتنا اومد توی آشپزخونه و گفت وا چه زود اومدن عزیز گفت برو مادر برو چادر منو بردار بیار مژگانم بفرست در رو باز کنه حرف‌های عزیز باعث شد دلگرم شم که قرار نیست اتفاق بیفته ولی خب راستش یه دلهره خاصی داشتم چند دقیقه‌ای بیشتر طول نکشید که آتنا با صدای بلند گفت عزیز رقیه خانوم آخیشی گفتم طوری که عزیز متعجب نگام کرد و گفت بفرما داخل رقیه خانوم جان صدای رقیه خانوم نزدیک‌تر به گوش رسید که گفت مزاحم نمی‌شم عزیز خانوم رقیه خانوم با تعارف عزیز و آتنا اومد داخل من هم چنان توی آشپزخونه بودم ولی صداها رو می‌شنیدم عزیز سوالی و نگران پرسید چی شده رقیه خانوم چرا رنگ به رو ندارین؟ رقیه خانوم انگار نفس بلند کشید و گفت چی بگم والا عزیز خانوم عزیز رو به آتنا گفت آتنا برو یه لیوان آب بیار آتنا اما تا در آشپزخونه اومد اما رو به من گفت عاطفه یه لیوان آب خنک بیار تنبلی زیر لب گفتم و یه ظرف گذاشتم زیر لیوان آب اونو بردم برای رقیه خانوم رقیه خانوم اما واقعاً انگار حال ندار بود تکیه‌اش رو از پشتی گرفت سرتا پامو نگاه کرد برای اولین‌بار بود این‌طور واضح براندازم می‌کرد بشقاب رو نزدیک‌تر بردم و گفتم بفرمایید رقیه خانوم لبخندی زد لیوان رو برداشت و گفت دستت درد نکنه دخترم اون لحظه بود که نگاهشو از من گرفت اما رو به عزیز گفت ببخشید من بدموقع مزاحم شدم انگار مهمون دارین عزیز گفت اختیار دارید شما مراحمی رقیه خانوم آهی کشید و گفت چی بگم من هر بار می‌خوام ثواب کنم کباب می‌شم مائده طفلی بچه‌ام با روح‌الله اُخت شده بهش خو گرفته عین بچه خودش ازش نگهداری میکنه ولی سیامک شاکی شده دلش نمی‌خواد مائده به این بچه دل ببنده پاشو تو یه کفش کرده الاوبلا این بچه باید از این خونه بره ما هم که خودتون بهتر می‌دونید از مادر این بچه هیچ نشونی پیدا نکردیم قاسم آقا امروز دوباره رفتن ملاقات محمود آقا میگه عین مرغ سر کنده پشت میله‌ها پی زنشو می‌گیره نمی‌دونم دیگه به خدا عقلم به‌جایی قد نمی‌ده آتنا پیش‌دستی کرد و پرسید چرا آقا سیامک دوست نداره روح‌الله پیش مائده خانوم باشه؟ رقیه خانوم دوباره آهی کشید و گفت بچه اولشون که مرده به دنیا اومد نذر حضرت حضرت علی‌اصغر کردم چند سال بعد دوباره بچه‌دار شدن ولی اونم یه مریض شد و یه سالش نشده شب شهادت حضرت علی فوت شد رقیه خانوم یهو زد زیرگریه که عزیز نزدیک‌تر به رقیه خانوم نشست ودلجویانه گفت حکمت و قسمت خدا این بوده ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌸🍃 عاطفه رقیه خانون چشم‌های خیسشو با گوشه روسریش پاک کرد و گفت سیامک از همون موقع حتی حرف بچه رو هم‌دیگه منع کرده توی زندگی‌شون این چند روز هم که روح‌الله پیش مائده است اوقات‌تلخی می‌کنه عزیز فکر کرد و گرفته گفت روح‌الله رو بیارین این‌جا من سرپرستی این بچه رو تا روزی‌که پدر آزاد و مادرش پیدا بشه به‌عهده می‌گیرم رقیه خانوم گفت به خدا شرمنده‌ام عزیز خانوم شما که ما رو بعد سی سال همسایگی خوب میشناسی آدمی نیستیم که در خونمونو به روی کسی ببندیم به خصوص این طفل معصوم دوماهه عزیز گفت این چه حرفیه رقیه خانوم بلاخره باید به آقا سیامک هم حق داد مائده نباید به این بچه دل بسپاره رقیه خانوم سر تکون داد و گفت می‌گه چهار صبای دیگه که پدر و مادرش اومدن این بچه رو بردن مائده می‌مونه و افسردگی‌های که بعد اون بچه‌اش گرفته عزیز گفت از پاسگاه خبری نرسید؟ رقیه خانوم با تأسف گفت نه والا انگار دیگه واقعاً یه بلایی سر این زن بیچاره اومده عزیز دستی به صورتش کشید و گفت خدا خودش بخیر بگذرونه همون لحظه در زدن مژگان از جا پرید و گفت آخ جون خواستگاران اومدن تا فوری بلند شدم رقیه خانوم نگام کرد و گفت ای وای شرمنده به خدا من بدموقع مزاحم شما شدم بلند شد و گفت ببخشید عزیز خانوم عزیز گفت بشین رقیه خانوم غریبه نیست قمر خانمه راستیتش آمدن دیدن عاطفه رقیه خانوم دوباره نگام کرد خبری از اون لبخند همیشگی و چهره گشادش نبود اما اون لبخند کش‌داری زد و گفت مبارکه ان‌شاءالله عزیز گفت از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون قمر خانوم قبل غروب اومد اصرار اصرار که همین امشب با مادر و خواهرش بیان دیدن عاطفه منم روم نشد نه بگم دوباره صدای زنگ بلند شد که آتنا گفت مژگان برو دیگه برو در رو باز کن خانوم‌ها این‌قدر غرق صحبت با هم شده بودن که من دو دور چایی برده بودم براشون   تنها تو آشپزخونه خسته و بی‌حوصله سرمو به گوشه یخچال تکیه دادم و چشمامو بستم تا وقتی که مژگان تکونم داد و پرسید خاله خوابیدی؟ سریع به خودم اومدم و گفتم نه مژگان کنار گوشم گفت مامان گفت بیام بهت بگم بیای پیشش بشینی خمیازه‌ای کشیدم و گفتم باشه میام تو برو متنفر بودم از نگاهای خیره که همراه بود با پچ‌پچ و درگوشی نگاه من متغیر به گل قالی بود و نگاه بقیه به من زیر سنگینی نگاهشون کم مونده بود آب بشم که قمر خانوم مخاطب قرارم داد و گفت امسال دیپلم می‌گیرم عاطفه جان؟ این موضوعو به‌خوبی می‌دونست مثلاً می‌خواست منو به حرف بگیره منم که دستشو خونده بودم فقط آهسته گفتم بله خانم مسنی که کنارش بود گفت عزیزمخانوم حالا شما چرا این‌قدر کم بچه‌ای؟ عزیز گفت خدابیامرز محمدعلی پدر بچه‌ها مریض‌احوال بود عاطفه نوزاد بود که به رحمت خدا رفت اون خانم مسن دوباره نگاه خریدارانی بهم کردو گفت خدا رحمتشون کنه خدا رو شکر اومدن آقا حجت باعث شد اونا بلند شدن و بالاخره دل بکنن و برن آتنا یه چای گذاشت مقابل آقا حجت و گفت جوری که فهمیدم پسرشون دیپلم نداره از بچگی تو حجره باباش بوده حالا که کاربلد شده باباش یه حجره بخودش داده مژگان گفت من فهمیده اون خانوم یواشکی به اون یکی دیگه چی گفت آتنا گفت چی می‌گفت مگه؟ مژگان گفت می‌گفت چه قدبلند به داداش‌مون میاد آتنا خندید و گفت معلوم بود عاطفه رو پسند کردن به‌همین خاطر بلند نمی‌شدن برن عزیز چادر به سر از اتاق بیرون اومد که گفتم عزیز کجا میری؟ عزیز گفت میرم روح‌الله رو بیارم آتنا گفت عزیز شما مطمئنین می‌خواین ازش نگهداری کنین ؟ عزیز گفت آره مادر اون بچه گناهی نداره تا پدرش آزاد نشه صغیر محسوب می‌شه اقا حجت گفت عزیز خانوم بهتره پدرش هم از این تصمیم خبردار کنید عزیز گفت فردا صبح میرم ملاقاتش و بهش می‌گم اون بیچاره که توی زندان دستش از همه‌جا کوتاهه پیدا کردن زنشم به ما سپرده فردا یه هفته می‌شه که کوثر آب شده رفته توی زمین عزیز آه غمناکی کشید و گفت خدا آخر عاقبت مارو بخیر کنه اون مهمون کوچولوی ناخونده با ورودش به خونمون یه نوع متفاوت هیاهو به‌همراه داشت به‌نظرم مائده حق داشت که به روح‌الله دل‌بسته بود اون بچه خون‌گرمی بود که فقط کافی بود شیرشو به‌موقع بخوره عزیز ازم می‌خواست شبا تو اتاقم بخوابم تا گریه‌های گاه‌وبیگاه شبانه روح‌الله بیدارم نکنه اما من قبول نمی‌کردم لمس دست های کوچولوی روح‌الله وقتی کنارش می‌خوابیدم این حس رو بهم می‌داد که عزیز برام یه داداش کوچولو به دنیا آورده و من دیگه توخونه تنها نیستم ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتما به اشتراک بزارید خیلی مهمه ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈