eitaa logo
مجله تربیتی خورشید بی نشان
830 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
354 فایل
ارتباط با مدیر کانال @mahdavi255
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام روزتان مهدوی 🌹۵ صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید ان شاءالله داستان جدید خاطرات واقعی * تقدیم نگاه مهربانتان میشود.👇👇👇
🌸🍃 عاطفه شما خوب می‌دونین حرف من یکیه نه و نه به هیچ وجه هم حرفم عوض نمی‌شه حتی اگه شما بخوایین عزیز از این بی‌ادبی من ناراحت شد و گرفته گفت باشه بهشون زنگ می‌زنم همین‌که عزیز از اتاق رفت بیرون پشیمون رفتم دنبالش و گفتم ببخشید عزیز بی‌اراده صدام بالا رفت عزیز آهسته پتو رو روی روح‌الله انداخت و گفت قهر تو ندیده بودم که دیدم صدای بلند تو نشنیده بودم که شنیدم پشیمون و ناراحت گفتم عزیز من دلم نمی‌خواد پای خواستگار به این خونه باز بشه یه روز به بهونه‌ی معارفه میان یه روز به بهونه‌ی شناخت یه روز به بهانه دیدن و پسندیدن جلسه‌های بعدشم لابد میان بله‌برون دیگه عزیز رفت سمت کارگاه و گفت این خونه هنوز بزرگ‌تره داره بزرگ‌تری که دختر دم‌بخت داره این به میل تو نیست که نمی‌خوای پای خواستگار به این خونه باز بشه دنبالش رفتم و گفتم اما شما گفتین منو به‌زور شوهر نمی‌دین شما خودتون گفتین سن ازدواجم نیست خودتون گفتین نمیتونین منو دست غریبه بسپرین عزیز ایستاد نگام کرد و گفت مگه همین حالا شوهرت دادم که صداتو بلند می‌کنی؟ بابغض گفتم رفتارتون میگه میخوایین بدین عزیز سر تکون داد ورفت تو زیر زمین همچنان دنبالش رفتم و غمگین گفتم عزیز تورو خدا من همه امیدم توی زندگی شمایین به خدا این‌که فکرشم کنم یه روزی می‌خوام از شما جدا بشم نفسم می‌گیره بی اراده اشک ریختم و گفتم من نمی‌تونم از شما جدا بشم عزیز پشت چرخ نشست نگام کرد و گفت پاک‌کن اشکاتو از روح‌الله خجالت بکش این بچه این‌قدر که تو بچه‌ننه ای بچه‌ننه نیست گریه‌ام شدت گرفت و گفتم آره عزیز اصلا من بچه‌ننه عالم تورو خدا بهشون یه نه قاطع بگینجوری که دیگه نه زنگ بزنن نه بیان این‌جا عزیز چشاشو روی‌هم فشرده و اشاره کرد برم بغلش امنیت و گرمای آغوش عزیز برای من ارزشمندترین دارایی تویه زندگی بود عزیزی که برای من هم پدر بود هم مادر همیشه تکیه‌گاه بود برام درست عین پدر همیشه حمایتم کرده بود درست عین یک مادر عزیز من سختی‌های فراوانی به جون خریده بود روزهای زیادی کار کرده بود دویده بود خسته‌شده بود اما پا پس نکشیده بود با گریه گفتم عزیز شما تمام داروندار من از زندگی جدایی از شما برای من به‌معنای مرگه عزیز نفس بلندی کشید و گفت یه چیزو هیچ‌وقت فراموش نکن به هیچ آدمی این‌قدر وابسته نشو که اگر روزی بنا به هر دلیلی نبود نتونی سر پا بشی خیال نکن ازت غافلم و غم چشماتو که از فراق رفیقته نمی‌بینم فریبا دوستت بود یه رفیق صمیمی که شاید حرف‌هایی بهش زدی که تا به حال به منم نگفتی ولی اینو بدون همه آدما رفتنین دنیا به هیچ‌کس وفا نکرده دختر عزیز آه بلندی کشید همون آه همیشگی وقتی قرار بود درگذشته‌اش غرق بشه اون مکث کرد و ادامه داد یه هفته بعد از ازدواج اشرفی تازه مردم ده متوجه نبود حسین نجار شدن هر روز که می‌گذشت حرف‌های متفاوتی پشت سرش گفته می‌شد یکی می‌گفت بدهی بالا آورده فرار کرده یکی می‌گفت پول مردم رو بالا کشیده رفته شهر یکی می‌گفت حتما خل شده سر به کوه و بیابون گذاشته یکی می‌گفت سربه‌نیست شده خلاصه هر کسی پشت سرش یه‌چیزی می‌گفت طفلی پدر و مادری هم نداشت که پی‌اش بگردن اشرفی توی زندگی با شوهرش چیزی کم نداشت از پولو درآمد و مهر و محبت بگیر تا هر چیز دیگه‌ای که لازمه زندگی داشت الا یه چیز اون حس زندگی کردن نداشت عذاب وجدان پررنگ‌ترین حس اون روزهای اشرفی بود اون خودشو مقصر اصلی گم شدن حسین نجار می‌دونست طوری که دیگه از چیزی لذت نمی‌برد اشرفی توی اون دوره می‌تونست خوش‌بخت ترین زن ده باشه طوری که همه به حال خونه زندگیش غبطه بخورن ولی اون همین‌که پا از خونه بیرون می‌ذاشت عین یه درخت سرمازده خشک می‌شد به گوشه گوشه ده نگاه می‌کرد و غصه گذشته رو می‌خورد روزها و سال‌های زیادی گذشت ولی اون دست از سر گذشته بر نداشت تا منو می‌دید می‌گفت یادته با حسین نجار چه روزایی داشتم یادته حسین نجار یه بار بهم چی گفت یادته حسین نجار چه هدیه‌ای بهم داد این‌قدر گفت یادته یادته که بعد از سال‌ها اسم خودشو هم دیگه یادش نموند مقصر نیست و نابود شدن حسین نجار اشرفی نبود مقصر فراموشی اشرافی هم حسین نجار نبود یه چیزایی جفت‌وجور نشد با هم آرزو با واقعیت خوبی و خوشی با دائمیت ولی چه می‌شه کرد سرگذشت اینو رقم زده بود عزیز نگام کرد و گفت غم رفتن رفیقت شبیه به غم راز اشرفی توی قلب منه بعد از ازدواجش آشناست برام این نوع غمو خوب می‌شناسم ولی اینو هم می‌دونم همش برای رفتنش نیست اینو می‌فهمم که تو آدمی نبودی و نیستی که بدرقه تنها رفیقت نری اون روز آخر چی بینتون گذشته شاید راز بزرگیه تو قلب که نباید بازگوش کنی اما مطمئن شو این راز بهت لطمه نمی‌زنه ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌸🍃 عاطفه توی این خونه من نه دختر به‌زور شوهر می‌دم نه دختر به‌زور نگه می‌دارم ولی اینو یادت باشه اگر بخواد بشه می‌شه از من و تو هم کاری ساخته نیست عزیز تکونی بخودش داد و گفت حالا هم پاشو خرس گنده لم دادی توی بغل من کمرمو شکوندی با لبخند غمگینی از آغوش عزیز جدا شدم و گفتم ببخشید عزیز من نباید صدام بالا می‌رفت عزیز اخم کرد و گفت حالا که رفته چی ؟ دست عزیزو گرفتم بوسیدم و گفتم من نوکرتون شما بزرگی کنید و منو ببخشین عزیز دستی به سرم کشید و گفت برو بالا مراقب روح‌الله باش با شنیدن صدای در ترسیده به عزیز نگاه کردم و گفتم بازم قمر خانوم؟ عزیز خندید و گفت نه گمون نمی‌کنم برو در رو باز کن فکر کنم بچه‌ها باشن در رو به روی مائده باز کردم که گفت سلام کنار رفتم و خوشحال گفتم سلام بفرما داخل اومد تو و گفت خوبی عزیز خانم خوبن؟ تعارفش کردم داخل و گفتم ما خوبیم شما کم پیدایی لبخندی زد و گفت دلم براتون تنگ شده بود اومدم دیدنتون گفتم کار خیلی خوبی کردی با صدای بلند گفتم عزیز مائده خانوم اومدن صدای عزیز اومد که گفت خیلی خوش اومدن بفرمایید تو منم الان میام بالا با هم رفتیم داخل مستقیم رفت سمت روح‌الله و آهسته گفت تو اون لحظه وای که چقدر دلم براش تنگ شده بود من شاهد حس فراوان مائده به روح‌الله بودم دست روح‌الله رو روی گونه‌اش کشید و چشماشو بست شاید این حس چند ثانیه بیشتر طول نکشید که مائده نگام کرد و گفت توی همون چند روز حسابی بهش وابسته شده بودم لبخند غمگینی زدم که کنار نشست و گفت کی خوابیده؟ گفتم من مدرسه بودم وقتی اومدم خواب بود پتو رو پس زد روح‌الله رو بغل کرد و همان‌طور که محو صورتش بود گفت پس خیلی وقته خوابیده روح الله تا وول خورد و نق زد رو به من البته بدون این‌که نگاهشو از صورت روح‌الله بگیره گفت عاطفه جان می‌شه یه شیشه شیر براش بیاری؟ اون با عشقی مادرانه به روح‌الله که توی آغوشش بود شیر می‌داد با سینی چای مقابلش نشستم و گفتم بازم خوابید؟ مائده سر تکون داد و گفت آره انگار خیلی خسته است اون موقع بود که مائده نگام کرد و گفت یه شب چشاشو باز کرده بود تا نزدیکای ساعت دو شب زل زده بود به سقف نه می‌خوابید نه گریه می‌کرد مائده  لبخندی زد و گفت ولی کلا خواب روزش سنگین‌تر چیزی نگفتم که مائده با مکث و تردید نگام کردو گفت می‌دونم این‌همه حس به بچه یکی دیگه طبیعی نیست ولی خب چی‌کار کنم انگار عقده شده برام غمگین گفتم از رقیه خانوم شنیدم که چی شده ان‌شاءالله خدا به خودتون یه بچه صحیح‌وسالم بده مائده انگار با بغض گفت اسم بچه رو که میارم می‌شه اسپند روی آتیش الانم خونه نبود که من اومدم این‌جا مائده پیشونی روح‌الله رو بوسید و گفت مادرم میگه به خاطر من اینقدر با بچه دار شدن مخالفه نگران منه ولی اون نمیدونه تنها آرزوی من همینه که بچمو با عشق بغل بگیرم حس کردم دلش میخواد حرف بزنه و یک گوش شنوا میخواد برای شنیدن حرفایی که روی دلت سنگینی میکنه اما اون نگام کرد و گفت راستی تبریک میگم از مادر شنیدم برات خواستگار اومده بی دلیل سرخ شدم و گفتم تبریک که نه چون قراره همین امروز عزیز کلا ردشون کنه پرسید چرا مشکلی دارن؟ سر تکون دادم و گفتم نه من اصلاً کلاً نمیخوام ازدواج کنم خندید و گفت مگه میشه دختر گفتم آره چرا نشه گفت البته هنوز سنی هم نداری گرچه من خودم ۱۶ سالگی ازدواج کردم متعجب گفتم واقعاً؟ به فکر فرو رفت و گفت اومده بود خونمون برای راه اندازی تلویزیون منم از مدرسه برمی گشتم مائده لبخند زد و ادامه داد وقتی توی خونه دیدمش هم ترسیدم هم هول شدم همین هم باعث شد چایی رو که مادرم براش آورده بود و روی زمین بود بریزه روی پاش بی اراده بلند خندیدم و گفتم پس پای آقا سیامکو سوختی مائده همراهم خندید و گفت با همون پای سوخته فرداش اومد خواستگاری از اولم کم صبر بود مائده نفسی گرفت و گفت درست برعکس سروش اون واقعا پسر صبور و آرومیه لبخندم محو شد که مائده گفت مطمئنم اگه این خبر خوبو به مادر بدم که خواستگارتو رد کردی حسابی خوشحال میشه متعجب نگاهش کردم که گفت مادر دلش میخواد عروس سومش یه دختر خوشگل و خانوم باشه عین تو البته منم سفت و سخت باهاش موافقم میدونی چرا؟ چون به نظرم تو سروش هر دو شخصیت های شبیه به هم دارین اون لحظه ناخودآگاه حرف فریبا برام تداعی شد تو و سروش لنگه همین دوتا آدم دروغگویی دین نما بی اختیار بلند شدمو گفتم مائده جان بهتره هرگز حرفشم نزنی مائده نگام کرد و گفت آخه چرا ؟ باور کن سروش پسر خوبیه اینقدر خوب که هم بهش کسری خورده هم بابت جانبازی بابا یه سال آخر خدمتش بخشیده شده شمارش نفسهام تند شد نفسمو بیرون فرستادم و گفتم خواهش می کنم مائده ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان 🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @khorshidebineshan
Farahmand-Doaa-Ahd_SoftGozar.com.mp3
9.72M
🌺 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ دعای عهد کم حجم ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
❣️ بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ❣️ ⭐️اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ ⭐️و رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ ⭐️و رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُور ⭐️و مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ ⭐️و رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ ⭐️و مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ ⭐️و رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ ⭐️والْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ ⭐️اللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ ⭐️و بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ ⭐️و مُلْکِکَ الْقَدیمِ یا حَىُّ یا قَیُّومُ ⭐️أسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ ⭐️و بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ ⭐️یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ ⭐️و یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ ⭐️و یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ ⭐️یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ ⭐️یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. ⭐️اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ ⭐️صلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ ⭐️عنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ ⭐️فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها ⭐️سهْلِها وَ جَبَلِها ⭐️و بَرِّها وَ بَحْرِها ⭐️و عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ ⭐️و مِدادَ کَلِماتِهِ ⭐️و ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ ⭐️و أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. ⭐️أللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا ⭐️و ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً ⭐️و بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً. ⭐️اللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِه ⭐️والذّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ ⭐️فى قَضاءِ حَوائِجِه ⭐️والْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ ⭐️والْمُحامینَ عَنْهُ والسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ ⭐️والْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. ⭐️اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ ⭐️الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ⭐️فأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى ⭐️مؤْتَزِراً کَفَنى ⭐️شاهِراً سَیْفى ⭐️مجَرِّداً قَناتى ⭐️ملَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فى الْحاضِرِ وَالْبادى. ⭐️اللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ⭐️و الْغُرَّةَ الْحَمیدَة ⭐️واکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ ⭐️و عَجِّلْ فَرَجَهُ ⭐️و سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ⭐️و أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ ⭐️واسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ ⭐️و أَنْفِذْ أَمْرَهُ ⭐️واشْدُدْ أَزْرَهُ ⭐️واعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ⭐️و أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ ⭐️فإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ⭐️ظهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ🌷 ⭐️فأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ ⭐️وابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک ⭐️حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ ⭐️و یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ ⭐️واجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ ⭐️و ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ ⭐️و مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ ⭐️و مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ ⭐️و سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ⭐️واجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ. ⭐️اللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ ⭐️و مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ ⭐️وارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ. ⭐️اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ⭐️و عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ ⭐️إنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً ⭐️برَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. 👈 آنگاه سه بار بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی: 🌷الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 🔴 هر ۱۰۰ تا مشتری پنج تای بعدی نذر امام زمان یه بنده خدایی می‌گفـت : 🔵 چند وقت پیش کیف مدرسه‌ای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیر. نو بودند ولی بند و یکی از زیپ‌های هرکدوم خراب شده بود. کاغذ رسید‌ رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده. 🔹 دو روز بعد، حدود ساعت 11 شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: «شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!» 🔹 از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم! گفتم: «تسبیحِ صلوات رو حتما می‌خونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیده‌اید و کار کرده‌اید.» گفت: «این نذر چند ساله منه. هر صدتا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!» 🔹 بعد هم دسته‌ی قبض‌هاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی ته‌فیشِ قبض‌ها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!» گفت این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن! 🔹 از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیف‌ها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون. اون شب رو تا مدت‌ها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر می‌کردم... 🌕 به این فکر کردم که اگر همه ما ها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میافته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم. 💞 Join @khorshidebineshan 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥طرفدار ثابتی نیستم و به برخی اخلاق شخصی و حواشی ایشان انتقاد جدی داریم ولی در اینجا و برای این نطق تحسینش میکنیم. نمایندگی مجلس باید تریبون روشنگری و دفاع از حقوق ملت باشد . والا بازی های سیاسی و معاملات پشت پرده مجلس را از رأس امور می اندازد..... ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥راهکار وزیر مسکن پیشنهادی برای خانه‌دار کردن مردم/ از مخالفت با واگذاری زمین تا اخراج مردم از کلانشهرها فرزانه صادق مالواجرد، گزینه پیشنهادی وزارت راه و شهرسازی دولت چهاردهم است. گزینه‌ای که بررسی صلاحیت او تاکنون حواشی زیادی را به همراه داشته است. ریشه این حواشی را باید در اقدامات و اظهارات گذشته او بررسی کرد، از نامه اخیر وی به رئیس‌جمهور تا مخالفت‌های او با واگذاری زمین که منجر به کناره‌گیری او از دولت گذشته شد... ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فرزانه صادق وزیر پیشنهادی راه و شهرسازی: به زن خانه‌دار و راننده تاکسی که صدای من را می‌شوند قول می‌دهم اگر زمینی قرار است واگذار شود مشکل زیرساخت نداشته باشد. بیشترین رانت در حوزه زمین وجود دارد اما در حوزه راه هم رانت وجود دارد. وامدار هیچ جناحی نیستیم و با شما شفاف خواهم بود ✍ خانم صادق لطفا با مردم صادق باشید. چه کسانی رانت در حوزه زمین ایجاد کردند و روزگار مردم را سیاه کردند؟ کسانیکه به بهانه نبود زیرساخت عرصه را بر شهرها تنگ کردند و توسعه افقی شهرها را ممنوع کردند و زمین را تبدیل به کالای نایابی کردند که فقط صاحبان رانت های بزرگ به آن دسترسی داشته باشند. و شما در این مسئله در جایگاه متهم هستید. چطور اجازه داده می‌شود ویلا سازی تا نوک قله کوه ها و جنگل ها انجام شود و آنجا مشکل زیر ساخت وجود ندارد اما بیابان های قم و اصفهان و کاشان و یزد و.....را به بهانه نبود زیر ساخت اجازه آباد شدن نمی‌دهید.... در حوزه مسکن با کلید واژه زیرساخت پدر مردم و مملکت را در آورده اند . ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از نطق صریح و شفاف دکتر منان رئیسی در مخالفت با وزیر پیشنهادی راه و شهرسازی برای ثبت در تاریخ: می‌دانم که ایشان وزیر می‌شوند و این حرفها را برای امروز نگفتم، بلکه گفتم تا یکی دو سال بعد که نتیجه انتخاب اشتباه امروز مجلس هویدا شد در پیشگاه ملت شرمنده نباشم و آنچه که باید می‌گفتم را گفته باشم. 👤دکتر منان رئیسی ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سلام روزتان مهدوی 🌹۵ صلوات🌹 برای سلامتی وظهور اقا بفرستید ان شاءالله داستان جدید خاطرات واقعی * تقدیم نگاه مهربانتان میشود.👇👇👇
🌸🍃 عاطفه مائده متعجب پرسید میشه بگی چرا ؟ بغضمو فرو خوردم و بالکنتی  غیرقابل‌پیش‌بینی گفتم گفتم،گفتم که من اصلاً دلم میخواد ازدواج کنم لبخند جای تعجب رو توی صورت مائده گرفت و گفت متوجه شدن ببخشید من نباید اینقدر صریح بهت میگفتم تو دختر با حیا و خجالتی هستی این طبیعی که الان از من دلخور بشی عزیز که داخل منم بدون پاسخ به مائده رفتم تو آشپزخونه چندین بار پیاپی آب پاشیدم روی صورتم حرف های فریبا توی ذهنم رژه میرفت طوری که بازم اشک رو از چشام جاری کرده بود اون روز حرف های مادئه باعث شد من از سروش متنفر بشم اون باعث و با.نی همه این اتفاقات تلخ بود با نزدیک شدن به‌سال نو مثل همیشه عزیز در تکاپوی درست کردن زنجبیلی و باقلواهای معروف نوروزش بود با این خبر خوب که به محمود آقا هم مرخصی چندروزه داده بودن گرچه همچنان از کوثر خانوم خبری نبود اما روزبه‌روز روح‌الله بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد و ارتباط چشمی و لبخندهای پررنگش به منو عزیز حاکی از این بود که ما رو به‌خوبی می‌شناسه سال جدید  به نوع متفاوتی برامون آغاز شد خانوادمون بزرگ‌تر شده بود معلوم بود که عزیز از این بابت خوشحاله گرچه غم نبود کوثر خانوم در چشمان همه ما هویدا بود این مسئله به‌قدری برای همه ما به‌خصوص محمود آقا دردناک بود که شاید وقتی دیدمش باورم نشد این همون محمود آقایی که یک روزی ازش می‌ترسیدم شکست‌خورده و مغموم بود طوری که حتی نمی‌تونست روح‌الله رو بغل بگیره و عین نوزادیش اونو راه ببره و قربون صدقه‌اش بره بیشتر اوقات لب باغچه توی حیاط می‌نشست و به گوشه‌ای خیره می‌شد شاید براش خیلی سخت بود که نمی‌تونست برای پیدا کردن زنش کاری بکنه همه ما به‌خوبی درکش می‌کردیم و این آقای مرندی بود که باعث می‌شد محمود آقا از فکر و خیال بیرون بیاد اونو بیرون می‌برد باهاش حرف می‌زد حتی وظایفی مثل بیل زدن باغچه بهش محول می‌کرد تا اونو به دنیای واقعی بیاره توی اون سال جدید منم برای درست کردن رفاقتم با فریبا دوباره تلاش کردم بعد سال‌تحویل به خونشون زنگ زدم انگار حسی به من می‌گفت اون ایرانه اما فریبا بازهم جواب‌گوی من نبود بازم فریبا تلاش منو بیهوده کرد و این برام خیلی دردناک بود کاش حداقل اونم ذره‌ای برای رفاقت دیرینمون ارزش قائل می‌شد اما بجاش مریم تو پوست خودش نمی‌گنجید که امتحانات رو بدون تجدیدی قبول شده اون می‌گفت همه رو مدیون منه گرچه این‌طوری نبود و من خیلی خوب می‌دونستم مریم ذهن خوبی برای یادگیری داره اون روزا همین حرف هم تو محل پیچیده بود که تمرینات من با مریم باعث زرنگ شدن و قبولیش تو امتحانات شده. هفته دوم تعطیلات اولین مادری که اومد مقابل خونمون مادر یکی از همکلاسی هام بود از من می‌خواست با دخترش کار کنم تا کنکور قبول بشه تعداد این افراد به ۵ نفر رسید و همین باعث شد منو مریم تصمیم بگیریم هم برای خودمون هم برای هم‌کلاسی هایی که احتیاج دارن کلاس تقویتی برگزار کنیم و با هم تمرین کنیم طبق برنامه ریزی سکینه خانوم با حاجی زنگنه ما روزهای زوج صبح از ساعت ۱۰ تا اذان ظهر تو مسجد جمع می‌شدیم و درس میخوندیم اگر من شده بودم راهنما و بقیه شاگرد و چقدر هم از این بابت خشنود و خوشحال بودم یه روز بعد از اتمام کلاس و خوندن نماز رفتم خونه مریم سکینه خانوم به شهرستان رفته بود و مریم تنها بود آملی که اون روز ظهر با مریم برای ناهار درست کردیم مزه‌اش هنوز زیر زبونمه اون اولین ناهاری بود که خودمون درستش کرده بودیم و این برامون ارزشمند بود تماشای آلبوم عکس خانوادگی مریم شد تفریح بعد ناهارمونو وسوسه وصل کردن ویدئو و دیدن فیلم عروسی سکینه خانوم هم شد خوره به جونمون مریم می‌گفت داییش اون موقع ها دوربین داشته و بخشی از عروسی مامانشو فیلم گرفته اما از وقتی اومدن مسجد مادرش ویدئو رو تو انباری جوری قایم کرده که محاله دست هیچکس بهش برسه و اون تنها کسی که می‌دونه اون فیلم و ویدئو کجاست مریم می‌گفت اون فیلم عروسی رو فقط یکبار دیده یعنی فقط یکبار چهره پدر واقعیشو تونسته ببینه مادرش دوست نداشته و اجازه نداده دیگه نه تنها مریم بلکه هیچکس دیگه اون فیلم عروسی رو ببینه اما مریم خیلی دلش می‌خواست دوباره پدرشو تو اون فیلم ببینه بغض مریم باعث شد دلم براش بسوزه و بهش کمک کنم بتونه بره انباری تا اون فیلم ویدئو رو پیدا کنه از اونجایی که انباری انتهای حیاط مسجد چراغ نداشت مریم شمع به دست رفت داخل انباری و منم مراقب موندم بیرون طولی نکشیدکه باشنیدن صدای الو ۱.۲.۳ از بلندگوی مسجد نیم متر از ترس پریدم هوا به در انباری زدم آهسته اماتندگفتم مریم مریم کسی داخل مسجد مریم درو بازکردوگفت نترس پسر آقای مرندی اومده بلندگوی مسجد رو درست کنه به ما کاری نداره الان میره گفتم پس بذار وقتی رفت بیا ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌸🍃 عاطفه مریم گفت وقت نداریم عاطفه قبل از اذان مغرب باید ویدئو رو بزاریم سر جاش با ترس گفتم باشه برو فقط خواهشا زود پیداش کن مریم در رو بست و گفت اگه کسی اومد خیلی عادی فقط یه تقه به در بزن من خودم متوجه میشم نگاه‌های هراسانم به اطراف درست شبیه به روزهایی بود که برای قرار بین فریبا و سروش نگهبان میشدم قطع و وصل شدن صدای خش دار آقا سیامک از پشت بلندگو تو اون موقعیت ترسمو تشدید می کرد مقابل در انباری رژه میرفتم که بی‌اختیار غرق شدم در روزی که برای اولین بار با فریبا رفتم سر قرارش با سروش ترسی داشتم وصف نشدنی داشتیم از مدرسه برمی گشتیم قرار بود توی ایستگاه تاکسی مثلاً به منظور هم مسیر بودن همو ببینن و صحبت کنن یادمه اینقدر به فریبا غر زده بودم و  سرزنش کرده بودم که ازم دلخور بوده و اخماش گره خورده بود به هم عاطفه خانوم به سروش که درست مقابلم سبز شده بود نگاه کردم و پشت سر هم پلک زدم یک آن فریبا رو هم کنارش دیدم واقعا برگشته بودم به اون روز؟! گنگ به اطرافم نگاه کردم من توی حیاط مسجد بودم نهتوی ایستگاه تاکسی دو قدم عقب رفتم تو موقعیت خطرناکی قرار گرفته بودم بی جون چند ضربه به در زدم رفتارم طوری بود که سروش متعجب اما پرسید صدا از بلندگو میومد؟ به بلندگوی که فاصله چندانی از من داشت نگاه کردم اما جوابی ندادم زبونم قفل شده بود و این شک برانداز بود سروش متعجب تر از قبل پرسید حالتون خوبه؟ بی توجه دوباره بی وقفه به در انباری کوبیدم که مریم گفت وای وای سوخت داره میسوزه با استشمام بوی آتیش از انباری سروش فوری جلو اومد و گفت دو ستون داخل؟ خواست در انباری رو باز کنه اما انگار مریم قلاب درک از داخل انداخته بود من هیچکاری نمکردم اما اون با صدای بلند گفت در،قلاب ردو باز کنید حس کردم تو اون موقعیت صداهای مریم باعث شده زیر پام خالی بشه نفس هامو بیرون فرستادم و با بغض و ترس فقط گفتم مریم،انباری،آتیش سروش به شیشه بالایی در نگاه کرد و تو یه چشم بهم زدن با یه مشت شیشه رو شکست و خودشو خیلی فرز فرو کرد داخل وقتی در انباری باز شد که سروش داشت به مریم کمک میکرد بیاد بیرون از یه طرف مریم گریه میکرد و صورتش دودی و سیاه شده بود از این طرف سروش مجروح شده بودو از دستش خون میچکید  از  طرفی هم آتیش داخل انباری شعله می‌کشید وقتی سروش داد زد کپسول،کپسول رو از مسجد بیارین پاهام دویدن... ╭─┅─🍃🌺🌸🌺🍃─┅─╮ بما بپیوندید 👇 .@khorshidebineshan ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
⭕️ مرگ فرهنگ 🔹 کمیسیون فرهنگی مجلس، صلاحیت عباس صالحی وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد را تایید کرد! 🔹هیچ نماینده ای برای مخالفت با عباس صالحی ثبت نام نکرد! 🔹وقتی ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس بر عهده جناب "آقا تهرانی" باشد،وقتی هیچ یک از نمایندگان انقلابی،اطلاعی از عملکرد عباس صالحی در وزارت ارشاد دولت روحانی ندارند(شاید هم دارند و برایشان مهم نیست!) نتیجه همین خواهد شد که می بینید! 🔹به احتمال زیادچند ماه بعد وقتی جشنواره های فیلم و تئاتر و..فجر، نمایشگاه برهنگی و گفتارها و تحرکات ضدانقلابی و دین ستیزِ هنرمند نمایان معلوم الحال شد، شاهد ابراز مخالفت ملایم جناب آقا تهرانی و برخی نمایندگان فعلی مجلس با عملکرد وزیر ارشاد خواهیم بود! 🔹امت حزب الله و مردم مومن و متدین ایران توجه داشته باشید که اوضاع افتضاح فرهنگی امروز مملکت، محصول جهالتها،غفلتها و بی توجهی هایی از این دست در ۴۰ سال گذشته است! 👤دکتر کوشکی 🔴 👇 @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام صبــحگاهے تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان 🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 🦋🌺السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋 🌹 🌹 🦋🌺 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ.🌺🦋 🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐🦋💐 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ┄•●❥ @khorshidebineshan
Farahmand-Doaa-Ahd_SoftGozar.com.mp3
9.72M
🌺 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ دعای عهد کم حجم ✨🕊الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🕊✨
❣️ بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ❣️ ⭐️اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ ⭐️و رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ ⭐️و رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُور ⭐️و مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ ⭐️و رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ ⭐️و مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ ⭐️و رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ ⭐️والْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ ⭐️اللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ ⭐️و بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ ⭐️و مُلْکِکَ الْقَدیمِ یا حَىُّ یا قَیُّومُ ⭐️أسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ ⭐️و بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ ⭐️یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ ⭐️و یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ ⭐️و یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ ⭐️یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ ⭐️یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. ⭐️اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ ⭐️صلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ ⭐️عنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ ⭐️فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها ⭐️سهْلِها وَ جَبَلِها ⭐️و بَرِّها وَ بَحْرِها ⭐️و عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ ⭐️و مِدادَ کَلِماتِهِ ⭐️و ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ ⭐️و أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. ⭐️أللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا ⭐️و ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً ⭐️و بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى لا أَحُولُ عَنْها وَ لا أَزُولُ أَبَداً. ⭐️اللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِه ⭐️والذّابّینَ عَنْهُ وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ ⭐️فى قَضاءِ حَوائِجِه ⭐️والْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ ⭐️والْمُحامینَ عَنْهُ والسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ ⭐️والْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. ⭐️اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ ⭐️الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ⭐️فأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى ⭐️مؤْتَزِراً کَفَنى ⭐️شاهِراً سَیْفى ⭐️مجَرِّداً قَناتى ⭐️ملَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فى الْحاضِرِ وَالْبادى. ⭐️اللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ ⭐️و الْغُرَّةَ الْحَمیدَة ⭐️واکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ ⭐️و عَجِّلْ فَرَجَهُ ⭐️و سَهِّلْ مَخْرَجَهُ ⭐️و أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ ⭐️واسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ ⭐️و أَنْفِذْ أَمْرَهُ ⭐️واشْدُدْ أَزْرَهُ ⭐️واعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ⭐️و أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ ⭐️فإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ⭐️ظهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ🌷 ⭐️فأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ ⭐️وابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک ⭐️حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ ⭐️و یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ ⭐️واجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ ⭐️و ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ ⭐️و مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ ⭐️و مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ ⭐️و سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ⭐️واجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ. ⭐️اللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ ⭐️و مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ ⭐️وارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ. ⭐️اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ⭐️و عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ ⭐️إنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً ⭐️برَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. 👈 آنگاه سه بار بر ران خود دست می‌زنی و در هر مرتبه می‌گویی: 🌷الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا