«غزه؛ گهوارههایی که به تابوت تبدیل شدند»
✍علی اکبر ملکی
به گزارش پایگاه خبری بصیرت خوشاب غزه را نفسهای بریدهی کودکان تعریف میکنند؛ نفسهایی که میان آوار ویرانهها، میان فریادهای مادرانی که جگرگوشهیشان را تکهتکه از زیر سیمانها و بتن ساختمان های ویران شده توسط صهیونیست های جلاد اسرائیلی بیرون میکشند، گم میشود.
اینجا مرگ کودکان «روزمره» است. مدرسههایی که باید پناهگاه خیالهای رنگارنگ باشند، زیر باران بمبهایی که با پول مالیاتدهندگان غربی و آمریکایی ساخته شدهاند، به گورستانهایی تبدیل میشوند که دفتر و کتابهای دانشآموزان زیر خاکستر مرگ، گواهی میدهند.
ما تنها میخواستیم بخوانیم و بنویسیم، اما جهان اجازه نداد.
نتانیاهو، ای جلادی که با دستان آغشته به خون، نقشه جغرافیای #غزه را خطخطی میکنی!
هر بمبی که میاندازی گویی بر پیکر بشریت شعری از شرم مینویسی.
تو #بیمارستانها را هدف میگیری، چون میدانی در آنجا نوزادانی هستند که هنوز چشم به جهان نگشودهاند.
اما جهان تو را به جنایت میشناسد.
در تاریکترین ساعات شب، وقتی مادران غزه با لالاییهای شکسته کودکانشان را میخوابانند، تو با غرش جنگندهها خواب را برای همیشه از چشمانشان میدزدی.
کودکی که باید با ترس از هیولاهای زیر تخت بزرگ شود، اکنون از هیولایی میترسد که از آسمان میآید – هیولا و جلادی به نام نتانیاهو.
ببین!
در حیاط #بیمارستان المعمدانی، جسدهای کوچکی روی زمین ردیف شدهاند، مانند فرشتگان بیبال که پرهایشان را جنگ از تنشان کنده است.
پرستاری که خودش زخمی است، با دستهای لرزان، بر پیشانی هر کودک شمارهای میچسباند و زمزمه میکند: «اینها بیمار نبودند، گناهکار نبودند... فقط میخواستند زنده بمانند.»
روی سینهی یکی از آنها، #عروسک پاره پاره ای پیدا میشود که با خط کودکانه روی آن نوشته:
«من میخواهم بزرگ شوم و دنیا را #نجات دهم.» اما دنیا حتی نتوانست تو را نجات دهد...
در #مدرسهی الزهراء که روزی سرشار از صدای پای دویدنهای شاد بود، اکنون تنها کفشهای کوچکی باقی مانده که صاحبانشان زیر آوار، با انگشتان جمعشده به دور مداد، جان دادهاند.
#معلمی که هرگز کلاسش را ترک نکرد، کنار تختهی سیاهی ایستاده که روی آن با گچ نوشته: «امروز دربارهی #صلح درس خواهیم داد.»
مادری در خیابانهای دهلیزشدهی جبالیا، جسد کودکش را که حتی تابوتش به اندازهی بدن نحیفش نیست به سینه میفشرد و فریاد میزند:
«این کودکم را ببینید!
پوستش هنوز بوی شیر میدهد!
موهایش هنوز از بوی نان تازهی صبحانه پیچیده!
شما که به آسمان خیره شدهاید، آیا ستارهها هم از فرط شرم نمیریزند؟!»
و آنگاه در #سکوت که پاسخی ندارد، #کودک را میان ویرانهها دفن میکند؛ گوری بیعلامت که فردا نیز هدف بولدوزرهای صهیونیست های اشغالگر اسراییلی خواهد شد.
نتانیاهوی جنایتکار!
میدانی «جهنم» را چه کسانی میسازند؟ صهیونیست هایی که کودکان را میان آتش و بتن زندهبهگور میکنند.
جلادانی که آب و برق و دارو را «سلاح» مینامند تا هزاران کودک در تاریکی، در بیماری، در گرسنگی جان بدهند.
آنها که به قتلعام و #نسل_کشی یک نسل «جنگ» میگویند تا وجدانهای جهانیان را بخوابانند.
اما بدان: این پایان نخواهد بود.
ای دنیای خاموش!
این اشکهای غزه، تنها برای ماتم نیست؛ اینها باروتِ خشمِ تاریخ اند.
هر کودکِ #شهید، زخمی بر پیکرِ بشریت است که تا ابد میسوزد.
فراموش نکنید:
روزی خواهد آمد که این خونها، از خاک برخواهند خاست و جهان را به بازپرسی خواهند کشاند.
و آن روز، نتانیاهو و همدستانش—جلادانی که آسمان را به روی کودکان بستند—پاسخگوی هر قطره خونی خواهند بود که امروز بی پروا میریزند.
#غزه زنده است...
زیرا فریاد هر کودکِ شهید، طنینی است در گوشِ زمان:
«ما را کشتند، ولی رویاهایمان، در قلبِ #آزادی خواهند رست.»
#بصیرتخوشاب #هوش_مصنوعی
@khoshab1