eitaa logo
کلید خوشبختی
3.3هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
5.6هزار ویدیو
25 فایل
ناشناس صحبت کن وداستان زندگیتو برام بفرست 👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17095372560219 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/889782424Cfa913f7dd2 ⛔️کپی از داستان‌ها حرام حتی برای مادر یا خواهر⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  صراط
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️🍃🌹🍃▪️ ※ در دل اگر که گندم ری کِشته‌ای نیا خود را به پای درهم اگر کُشته‌ای نیا ※ نورش نصیب قلب منافق نمی‌شود! دلبسته‌ی مقام که عاشق نمی‌شود! 🍃🌹▪️ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت شیر دختر تازه به تکلیف رسیده ای را بشنویم که، گفتگوی خود را با آقای خیرخواهی، که قصد کمک کردن به او را در حادثه تروریستی حرم مطهر (ع) داشت. 🌷قرار نیست که اگر ۲ تا تیر از تفنگ اومد، من رو زیر پا بگذارم... 🆔@farhangsaze_haya
با خودم فکر میکردم الان داداشم خانمش رو گوشمالی اساسی میده و‌ دلم خنک میشه تا اینکه فردا صبح داداشم زنگ زد و گفت به خاطر تو با زنم دعوام شد و کتکش زدم آش و لاش شده حالش بد شد رسوندمش بیمارستان چندتا از دنده‌هاش شکسته باعث شده به قلبش اسیب بزنه پشت تلفن تهدیدم میکرد و میگفت اگه دروغ گفته باشی بیچاره‌ت میکنم... تا اینکه چندروز بعد برادرم در محل کارش بعد از کمی پیگیری متوجه شده اقای الماسی خواستگار خواهر زنداداشم بوده و هیچ ارتباطی با زنداداشم نداشته و تازه فهمیدم اون خانمی که به من قصه‌ی دوستی اون دونفر رو گفته بود داستان اشتباهی رو برای من تعریف کرده بود ادامه دارد کپی حرام
❓چرا اسبها که حیوانات فهمیده و نجیبی هستند ، روز عاشورا بر پیکر مطهر امام حسین (علیه السلام) تاختن؟! ☘ حدود هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند... ☘ دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى ‏آمده است. 🔹وقتى روضه اش تمام مى ‏شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود. 🖋 نقل می کند : عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى‏ آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم ، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى‏ آيد. ☘ حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد. 🖋 بعد آن آقا كه پشت سر من مى ‏آمد گفت : آسيد مصطفى سلامٌ عليكم. ☘ گفتم : «سلام عليكم» ☘ گفت : «مسئلةٌ»(یعنی سوالی داشتم؟) ☘ گفتم : «بفرماييد». ☘ گفت : « آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟ 🔹گفتم : «بله من در تاريخ خوانده‏ ام كه چنین کاری کرده اند. 🖋 آن آقا گفتند : « و اسب ها هم بر بدن رفتند؟» ☘ گفتم : «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.» 🔸 مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. باز آن آقا گفتند : « آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را منهدم كند؟» 🔹 گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد». ☘ گفت : « گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟» 🔹 گفتم : من در تاريخ خوانده‏ ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند. ☘ گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود ، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء(علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!» ✔ آقا سید می گوید : من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى‏ كردم. ☘ گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد. 🔸 گفتم : «البته اين قضيه يك جوابى دارد». ❓گفتند : «چى هست؟» 🔸گفتم : « روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه ‏السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند. ☘ اما در جريان متوكل ، اينها مى‏ خواستند آثار حضرت را از بين ببرند. 🖋 نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود ، از اول خود حضرت مى‏ خواستند ، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند». 🖋 آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.» 🔹آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده‏ ام، نيست...(فهمیدم آقا امام زمان علیه السلام بوده اند) ‌ ‌ 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱
💖✨ چادر از انسان کوه میسازد یک کوه پر ابهت.... کوه که باشی ارامش زمین میشوی.. کوه که باشی همنشین اسمان میشوی.. کوه که باشی در اوجی.. کوه که باشی دیگران را هم به اوج می رسانی... 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱
اما زمانی من بدبخت شدم که داداشم اومد سراغم و فریاد زد تو گفتی با گوش خودت شنیدی که زن من داشته در مورد دوستیش با الماسی و عشقی که به اون داشته و‌ تنفرش از من و پشیمونیش بابت ازدواجش بامن گفته... همبن الان بگو پیش کی گفته باید راست و‌دروغ این موصوع همین الان معلوم بشه... و اینجا بود که راه فرار نداشتم و باعث شدم پیش برادرم و‌ همسرم‌ و حتی بین دوستان ابروم بره... بین همکاران موضوع دعوا و درگیری من و برادرم طوری پیچید که همه فکر میکردند من نسبت به الماسی علاقه‌ای داشتم و بخاطر حسادتم به زندگی خوش زنداداشم سعی در بدنام کردن او داشتم نتونستم بفهمم شایعه ای که در موردم در کل شرکت پیچید و‌باعث شد همسرم طلاقم بده و حتی از اون شرکت استعفا بده کار کی بود و چه هدفی داشت اما همون نقشه ای که برای زنداداشم کشیده بودم بطور کامل روی زندگی خودم پیاده شد... و تازه فهمیدم گردی زمین یعنی چه... پایان کپی حرام
﷽ ✨🌸اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🌸🍃
🍃🌹🍃 🌿اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌿 علیه السلام
%99/9999999 مردم پروفایلاشونو از اینجا برمیدارن😌👇 https://eitaa.com/joinchat/3562602876C03a4d7eaa8 خودم تازه دو دقیقس پیداش کردم🙈👆🏽
هدایت شده از ندای رضوان
🔥🔥🔥 قرعه کشی بزرگترین تولیدی چادر مشکی و بزرگترین کانال فروشگاهی ایتا 🎁🎁🎁 حجاب بنی فاطمی 🌸اهدا چادر مشکی رایگان جهت شرکت در قرعه کشی روی لینک زیر ضربه بزنید 👇 https://eitaa.com/joinchat/3382051020C63faa7b7cb
رشید پسرخالم بود از بچگی خیلی هوام رو داشت منم همیشه فکر میکردم بهم علاقه داره و تصمیم داره وقتی بزرگ شدیم باهام ازدواج کنه... برای همین منم بهش علاقمند شده بودم مادرم از علاقه بین مادوتا مطلع بود و همیشه داریوش رو داماد خودش تصور میکرد اوهم تا میتونست هواخواهی‌ش رو پیش همه میکرد... اما بابام اصلا از داریوش خوشش نمیومد و همیشه به مامانم میگفت این پسر هنوز دهنش بوی شیر میده نمیشه بهش اعتماد کرد ... کاری نکن حرف دخترت سر زبونها بیفته که اگه یه روز خواهرزاده‌ت پا پس بکشه دختر خودمون ضرر میکنه... اما مامان که فکر میکرد بابا تصمیم داره من رو به ازدواج پسرعمم در بیاره باهاش لجبازی میکرد... ادامه دارد کپی حرام
و 🖌 يكى از علماى معروف شهر اصفهان در يادداشتهاى خود مى گويد: يكى از شبها در خواب به من الهام شد تا به فرد محترمى از اهالى شهر اصفهان كه نام او را نياورده مبلغ 45000 تومان بدهم ، و در صبح روز دوم در انجام آنچه در خواب به من دستور داده شده بود متحير شدم كه آيا آنچه را كه در خواب درك نموده بودم صحيح بوده يا خير، از مقدار اندوخته خود نيز بى خبر بودم . وقتى آنها را شمردم 45000 تومان بود به دكان آن مرد محترم رفتم (من او را مى شناختم وى صاحب دكان كوچكى بود) آنجا دو نفر را در مقابل دكانش ديدم در اولين فرصتى كه يافتم به صاحب دكان گفتم : ☘ با تو كارى دارم ، تقاضا دارم با من به مكانى بيايى و سريع باز گرديم ، او را به مسجد النبى واقع درخيابان ((جى )) بردم . كارگران و بنايان در مسجد مشغول تعمير بودند، در يكى از گوشه هاى مسجد رو به قبله نشستيم ، به او گفتم : به من امر شده غم و غصه و مشكلى را كه هم اكنون در آن به سر مى برى از تو برطرف كنم ، از تو مى خواهم مشكلت را برايم بازگو كنى ، به او بسيار اصرار كردم ، ليكن از گفتن سرباز زد، سرانجام مبلغ را به وى دادم ، ولى مقدار آن را به او نگفتم ، مرد گريان شد و گفت : من مبلغ 45000 تومان مقروضم ، نذر كردم هر روز صبح به مدت چهل روز بعد از نماز صبح زيارت عاشورا بخوانم ، و امروز آخرين آن را خواندم. 📚زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن ، ص ۳۰ 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱 @khoshbakhtiii 🔱⚜🔱⚜⚜🔱⚜🔱