eitaa logo
کانال ܟܿࡐ‌ܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
2.4هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
5.1هزار ویدیو
92 فایل
🌺خوشبختی یافتنی نیست ساختنی است. 🌺 خوشبختی وابسته به جهان درون توست. ✅برداشت با صلوات حلال ♥️ما را بدیگران معرفی کنید @khoshbghkt @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 سوال کاربر: ❌ همسرم خیلی سرش تو گوشیه؟! 🍂 سلام همسرم خیلی سرش تو گوشیه حتی من باهاش حرف میزنم توجهی نداره نگاه نمیکنه بهشم میگم میخنده یا فوقش همون لحظه فقط کنار میذاره و گاهی هم ناراحت میشه و طلبکار لطفا راهکاری بفرمایید 📚 پاسخ مشاور: (استاد ملکی) 🍃 باسلام خدمت شما کاربر گرامی: از حسن اعتماد و همراهی شما تقدیر و تشکر می شود. امیدوارم بتونید با استفاده از مهارت هایی که دارید و راهکارهای پیشنهادی از این نگرانی و ناراحتی فارغ شده و از این بابت آرامش نسبی نصیبتون بشه. 💠 گوشی به دست گرفتن علت های مختلفی داره که بهتره شما درمورد هر کدومشون فکر کنید و ابتدا ریشه یابی کنید. ⬅️ به عنوان مثال جذاب نبودن فضای گفتگو با همسر و خانواده  می تونه یکی از علت هاش باشه که بعد از اینکه متوجه شدید مشکل اینجاست سعی کنید جذابیت هایی گفتاری و رفتاری را ببرید بالا. ♨️ ممکنه به خاطر تنوع و جذابیت هایی که فضای مجازی داره شخص ترجیح بده بیشتر اونجا زمان را سپری کنه. گاهی پیش میاد در انتهای صحبت های دو نفره و خانوادگی تنش و ناراحتی پیش بیاد که در اینگونه موارد هم طرف مقابل تشخیص میده که بره جایی که راحت تر باشه و مورد بازخواست قرار نگیره. 🌀 البته گاهی این گوشی دست گرفتن خیلی زیاد نیست و حساسیت شما را هم به همراه داره. شنیدن از دیگران درمورد دردسرهای گوشی و عدم توجه همسران به همدیگه به خاطر اعتیاد به گوشی ممکنه شما را تحت تاثیر قرار بده و حساس بشید. لذا اگر می بینید توجه همسرتون به شما در حد نرمال و طبیعی هست خیلی حساس نشید. ♻️ مثلا در زمان های دیگه ای ایشون باشما و بقیه ی افراد خانواده صحبت می کنه و توجه داره و در زمان های خاصی میره سمت گوشی ، در اینگونه موارد شما باید جانب انصاف را رعایت کنید. منظور اینه که حق بدید که همسرتون زمان هایی را هم با گوشی همراه باشند. برای چک کردن پیامهاشون و یا دیدن مطالب مورد علاقشون. 💢 پس تا زمانی که این رفتارش به روابطتتون اسیب نزده نگران نباشید و با مهارت های ارتباطی و موثر می تونید از وقوع اتفاقات بد در این موارد جلوگیری کنید. 👈 کارهایی را انجام بدید که همسرتون دوست داره و این کار زمان هایی باشه که حدس میزنید حوصلش داره سر میره و نیاز به تفریح و تنوع داره. 🔸 لازم به ذکر هست که درباره ی گوشی دست گرفتن و یا حتی اعتیادش به گوشی با ایشون جر و بحث نکنید و مدام تذکر ندید که اینکارتون مشکل را نه تنها حل نمی کنه بلکه چند برابر می کنه. 💥پیشنهادی که ممکنه ازش تعجب کنید ولی می تونه یه راهکار باشه اینه که: شما هم از امکانات گوشی ایشون به درخواست خودتون استفاده کنید... در استفاده از گوشی با ایشون در مواقع و مواردی همراهی کنید. 🌸موفق باشید. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💫پروردگارا🙏 ⭐️هیچ قلـ❤️ـبی راخالی از 💫عشـ❤️ـق مگذار ⭐️هیچ خـ🏠ـونه ای را 💫بی سرپرست نکن ⭐️هیچ چشـ😔ـمی را 💫گریان نکن ⭐️خدایا🙏دستهایت پناه 💫تاریکی دنیاوآخرتمان باشد ⭐️شبتون بهشت❤🌙 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
💕✨روزتون قشنگ ❄️✨ذهنتون آروووم ⛄️✨شادی هاتون بی پایان 💕✨دلتون پراز امید ❄️✨قلبتون مهربون ⛄️✨زندگیتون عاشقانه 💕✨وهزارآرزوی زیبا ❄️✨نصیب لحظه هاتون ⛄️✨امروزتون زیبا و دلچسب ❄️چهارشنبه تون عالی و بینظیر💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗فرسته ای برای نجات💗 قسمت34 با حرکت تیمور نزدیک بود آرمان با صورت بخوره روی زمین. با دستم کتفشو از دست تیمور کشیدم بیرون. ولی تیمور این حرکت من رو بهانه کرد و یقمو گرفت و پرتم کرد توی خونه. تنها کاری که اون لحظه تونستم انجام بدم، این بود که با دستام بیام رو زمین. --بیبینم! تو چیکاره این جوجه خروسی؟ روبه روش ایستادم --ببینید آقای محترم! من اصلا قصد دعوا ندارم...... با مشتی که زیر چشمم فرود اومد، حرفم نیمه تموم موند و محکم به دیوار خوردم. دستشو آورد جلو تا مشت دوم رو بزنه که دستشو تو هوا گرفتم. --ببین تیمور خان! نزار که کلامون بره توهم! --بزار بره توهم ببینم چه غلطی میخوای بکنی! یه لگد زد توی شکمم و منو انداخت رو زمین. درد بدی توی پهلوم پیچید، و باعث شد، دادم بره هوا. --هاااان چی شدددد؟ اوف شدییی؟ بعد از این جمله بلند خندید. دستمو گرفتم به دیوار و بلند شدم، همین که خواست هولم بده، چندتا مشت هواله صورتش کردم و با لگد پرتش کردم روی زمین. دوباره خواست بلند بشه، که یه مشت خوابوندم زیر چشمش و زانومو توی شکمش فشار دادم. یقشو گرفتم و گردنشو آوردم بالا. --ببین آقا تیمور، اونقدرام به قدلدریت نناز. دیدی که؟ دست منم چیزی ازت کم نداره! الانم بگو کتایون خانم کجاست؟ --به به! کتایووون خانم! اون.......کی شد کتایون خانم ما خبر...... با مشتی که زدم تو دهنش حرفش قطع شد. انگشتمو بالا بردم و به نشونه تهتدی بالا و پایین بردم. --شما حق زدن همچین حرفی رو نداری! اگه یه دفعه دیگه به مادرآرمان توهین کنی، اونوقت با من طرفی! همون موقع صدای فریاد مامان گفتن آرمان بلند شد. بلند شدم و به سرعت خودمو به آرمان رسوندم. --چیشده آرمان؟ با گریه فریاد زد --داداش توروخداااااا کمکش کن. به آمبولانس زنگ زدم و آدرس رو دادم. آمبولانس اومد و مامان آرمان رو برد..... --همینطور که آرمانو بغل کرده بودم و میخواستم از در برم بیرون، نگاهم به تیمور افتاد. --بیبین جوجه قرطی! امروز که هیچی! اما اگه یه دفعه دیگه خواستی بیای اینجا! به اون ننت بگو حلواتو بار بزاره! به تهدیداش اهمیتی ندادم و آرمانو سوار ماشین کردم. با سرعت رفتم تا به آمبولانس برسم و توی راه چند بار نزدیک بود تصادف کنم.... مامان آرمان رو سریع به اورژانس انتقال دادن. توی سالن نشسته بودیم که چشمم افتاد به مامانم که از دور داشت به ما نزدیک میشد. همین که رسید به من دو دستی زد تو سرش. --واااای خدا مرگم بده! این چه سر و وضع...... با ناباوری به آرمان نگاه کرد. --آرمان؟ چی شده پسرم؟ آرمان با شنیدن این جمله، از رو صندلی بلند شد و به مامانم نگاه کرد. اما نمیدونم مامانم چی توی صورتش دید که نشست روبه روش و سرشو بغل کرد. چند ثانیه بعد صدای هق هق آرمان شروع شد. میون گریه هاش نالید --مهتاب....خانم! --جون مهتاب، کی اشک تورو درآورده؟ اون لحظه از عادت دو روزه آرمان به مامانم تعجب کرده بودم... بعد از گذشت چند دقیقه، در اتاق باز شد و پرستارا با تخت مامان آرمان اومدن بیرون. بلند شدم و رفتم پیش دکتر --حالشون خوبه؟ --بله ولی خطر از بیخ گوششون رد شد. اما یه سکته خفیف کردن، که اگه دیرتر میرسید بیمارستان، مرگشون حتمی بود. فقط..... با کاوش قیافه من حرفش رو قطع کرد. --با همسرتون دعواتون شده؟ --نه راستش من همسرشون نیستم. من... با اومدن آرمان، حرفمو ادامه ندادم. --آقای دکتر، مامانم خوب میشه؟ --آره عزیزم خوب میشه، فقط باید بیشتر مراقبش باشی. --چشم. قول میدم.... دست آرمان رو گرفتم و نشوندمش رو صندلی. --آرمان؟ --بله داداش؟ --ببخشید که حواسم بهت نبود. خجالت زده سرمو انداختم پایین. --بخاطر من بود که مامانت حالش بد شد. --نه داداش شما ببخش که اینهمه برات دردسر درست میکنم. ولی تیمور حقش بود کتک بخوره!... با اومدن مامانم حرفشو ادامه نداد. --چیشد مادر؟ حالش چطوره؟ --هیچی مامان جان! خطر رفع شده. --خب خدارو هزار مرتبه شکر. آرمان جان پاشو بریم. --کجا مهتاب خانم؟ --ببرمت بیرون یه چیزی بخوری، بیشتر از اینم اینجا نمون واست خوب نیست. --چشم. پس داداش حامد؟ --حامدم میاد. --حامد پاشو مادر...... توی آینه به صورتم خیره شدم. زیر چشم چپم، کبود بود و گوشه لبم خونی شده بود. بعد از مرتب کردن سر و وضعم وضو گرفتم و رفتم پیش مامان و آرمان. وقتی داشتم بهشون نزدیک میشدم، حواسم رفت پیش حرفای آرمان که داشت سیر تا پیاز امروز رو تعریف میکرد. --ماشاالله آقا آرمان از بی بی سی فعال ترن. --عه چیکارش داری حامد؟خب آرمان بعدش چیشد؟ خندیدم و موهای آرمان رو بهم ریختم. --مامان من میرم نماز خونه..... 🍁نویسنده حلما🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️آقایان بدانند ❣"نابـودی زنـدگـی مشتـرک...!" 👈 یکی از سریع‌ترین و قطعی‌ترین راههای نابود کردن زندگی مشترک‌تان این است که همسرتان را تنها بگذارید...! 👈 یعنی ساعت‌های زیادی را مشغول کارتان هستید و اوقات فراغت خود را هم با دوستان‌تان می‌گذرانید. 👈 وقتی هم که به خانه برمی‌گردید، ارتباط با کیفیتی با همسر و فرزندان برقرار نمی‌کنید و غرق تماشای فوتبال یا اخبار می‌شوید. 👈 روزهای آخر هفته نیز از بهم ریختگی خانه شاکی هستید و باز هم ترجیح می‌دهید سر قرار با دوستان‌تان حاضر شوید. 👈 یکی از ناخوشایندترین تجربیات برای یک زن، این است که با وجود شوهر داشتن، از لحاظ روحی و عاطفی احساس تنهایی کند. 👈 درست است که او هم دوستان یا کار خودش را دارد، مسئولیت بچه‌ها با اوست و ...، اما هیچکدام اینها جای رابطه با همسرش را نمی‌گیرند. 👈 او دوست دارد با شما وقت صرف کند؛ با مردی که دوستش دارد. وقتی همسرتان را نادیده می‌گیرید و او را تنها رها می‌کنید، قلب او را آزرده می‌کنید. ✅ برای بیشتر خانم‌ها، بزرگ‌ترین ترس، نادیده گرفته شدن و محرومیت عاطفی است. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
👩خانم خونه! هرگزدعواراکش‌ندهید ❤️وقتی بحثتون میشه و دلخوری پیش میاد نزار دلخوری به روز بعد بکشه از دلش دربیار و بی تفاوت نخواب این حس بی تفاوتی از تلخ تریناست که روان همسرتو ازار میده.همون شب ناراحتیو چالش کن و روز بعدتونو با شادی و رضایت ازهم شروع کن وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه، اون روز هم هدر میره *با مهربونی از دلش در بیار* اگه گذشت آدم رو کوچیک میکرد خدا با این همه گذشتش انقد بزرگ نبود.. ❤️احسنت به این زن وشوهرایی که حتی تو لحظات ناراحتی و دلخوری کنارهم هستن و جاشون رو از هم جدا نمیکنند.. 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
ای در دل مـن میل و تمنا همه تـو وانـدر سـر مـن مایهٔ سودا همه تـو هــرچــنـد بــروی ڪار در مـیـنـگـرم امـروز همه توئـی و فـردا همه تـو مولانا 🌸⃟💕჻࿐✰💌 @khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا