22.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖥 #ببینید
💣 قدرت زبان زنان و اثرات آن را در کلیپ بالا مشاهده کنید👆👆
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
🖊سوال کاربر:
❌من دوماهه طلاق گرفتم دخترم رو ببنیم یا خیر؟
من دوماهه طلاق گرفتم و دخترم دو سال و نیم هست و پیش پدرش هست و من هفته ای یکبار حق ملاقات دارم
ایا خوبه که هفته ای یکبار دخترم رو ببینم یا اینکه کلا از ملاقاتش منصرف بشم و بذارم همون مدلی زندگی کنه چون میترسم دو هوایی بشه. لطفا راهنمایی کنید
📚پاسخ مشاور:
🌿عرض سلام و احترام
کاش پیرامون سوالی که ارسال فرمودید توضیحات بیشتری را درج می کردید، منجمله اینکه اصلا چرا طلاق گرفتید و آیا همسرتان ازدواج مجدد انجام داده است یا خیر؟
◀️اما پیرامون اصل سوال شما باید گفته شود یقیناً کودک خردسال شما با دیدنتان، اصطلاحا دو هوایی خواهد شد و حتی ممکن است اسباب تلخ شدن زندگی برای خود و اطرافیان را فراهم آورد که شاید خود همین هم سبب شود تعامل دیگران با او تحت تأثیر قرار بگیرد و کار را سخت کند.
✔️لذا اولویت شما این باشد که اگر حقیقتاً از نظر روحی می توانید ندیدن ایشان را تحمل کنید و خود او هم برای دیدن شما بی تابی نمی کند، با توجه به سن کمی که دارد هر چقدر کمتر به دیدار او بروید بهتر خواهد بود.
هرچند کاش میدانستیم آیا امکان رجوع شما به زندگی سابق هست یا خیر و اصلا برای چه طلاق گرفتید.
🌸به هر حال حسن عاقبت را برای شما و فرزندتان از خداوند متعال آرزو داریم.
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچه ای که
آبرودار،باباش نباشه نباید...
سخنران استاد دانشمند
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
"چشم من خیس و هوای تو به دل افتاده"
مثل آن گوش درازی که به گِل افتاده
چاره ام چیست بجز صبر در این سوز فراق
عشق از این غم جانکاه خجل افتاده
شده حسرت که کنار تو بنوشم چایی...
که میانش دو سه تا دانه هِل افتاده
وای باد آمد و گیسوی تو را برد نگار...
به گمانم که ز گیسوی تو تِل افتاده
نه قلم حال خوشی دارد و نه دفتر من...
بی تو این ذوقک من نیز کِسل افتاده
دل دگر نیست میان قفس سینه من...
زیر پای همگان رفته و وِل افتاده
کاش میشد که ببینم به خدا نامت را
که روی کاغذ زیبای سِجل افتاده!
"عاصی"
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
.
عشق اگر که عشق بُود قطعا بهشتی می کند...
عاشقی را که به عمرش خون دلها خورده است!
"عاصی"
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
هدایت شده از کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
🌸از پنجره قلبت
✨گاهی نگاه به آسمان بینداز
🌸و عشق را از اعماق قلبت
✨به زندگیت دعوت کن..
🌸ما در این دنیا مهمانیم
✨و خداوند میزبان
🌸پس نگران فردایت نباش
✨اوست که مهمان نوازی میکند
🌸به او اعتماد کن..
✨شبتون آروم
🌸در پناه لطف خدا
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇
🌸⃟💕჻࿐✰💌
#کانال_خوشبختی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@khoshbghkt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درود و صد سلام به امروز خوش آمدید
🗓 به چهارشنبه خوش آمدید
☀️ ۳ فروردین ماه ۱۴۰۱ خورشيدی
🎄 ۲۳ مارس ۲۰۲۲
🌙 ۲۰ شعبان ۱۴۴۳ قمری
به نام خداوند بخشنده مهربان
همگي رهگذر هستیم به کسي كينه نگيريد
دل بي كينه قشنگ است به همه مهر بورزيد
به خدا مهر قشنگ است ، بشناسيد خدا را
هر كجا ياد خدا هست ، هر كجا نام خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است
کانال ܟܿࡐܢܚ݅ܢ̣ܟܿࡅ߳ܨ
نشست روی صندلی سفتی که پشت میز چوبی گذاشته بودند. دستانش را در هم قفل کرد و نگاهش را در اتاق چرخاند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕷🕷
قسمت51
زن سعی کرد قصه هایش را یادش بیاید. مکث کرد.
مرد ادامه داد:
- یکی دو جا اسم فتانه رو برده بودید. خب من به جای او میگم فتانه . از فتانه برامون بگید.
یک لحظه حس کرد که همه و هیچ را از دست داده است. سعی کرد که این اضطراب را نشان ندهد.
کمی فکر کرد، یادش نیامد که کجا اسم فتانه را نوشته است. چرا این اشتباه را کرده بود؟
زبانش را روی لب هایش کشید و گفت:
- من اسباب بازی بودن رو دوست ندارم. اما دلم هم نمی خواد تواین قصه ای که راه افتاده قهرمان باشم.
باور کنید همه کاره فتانه بود... فتانه رو اگه ببینم با همین دستام میکشمش که منو بازی داد.
خودش معلوم نیست کدوم گوری داره حالشو می بره، منو سوزوند.
هقی که در گلویش مانده بود بیرون زد. بدون آنکه اشکی داشته باشد... زن مقابل برایش آب ریخت تا از این حالت خفگی تنفسی بیرون بیاید.
با دستان لرزان لیوان را برداشت و سرکشید.
زمان می خرید تا خودش را پیدا کند و دوباره به حرف بیاید:
- من هرچی که درباره فتانه گفتم عین واقعیته. اون ماها رو دور خودش جمع کرد. اون کار یادمون داد...
و شروع کرد به گفتن همان چیزهایی که نوشته بود. مرد وسط حرفش گفت:
- این جوری که شما میگی فتانه یک هیولاست که با زور شماها رو کشونده توی مسیری که خودتون نمی خواستید؟
- هیولا؟ از هیولا بدتره! کی دلش میخواد که زندگیش رو خراب کنه؟
هان خانم شما بگید کسی هست که آن قدر احمق باشه و به زندگیش چوب حراج بزنه ؟
اے شما راست میگید فقط آدمای احمق به زندگیشون چوب حراج می زنن.
اما آدمایی که زندگی دیگران رو به بازی میگیرن چی؟
- اونا دیگه کثافتند. خائنن! فتانه و فروغ این کارو با ما کردن!
- و شما با دیگران!
با این حرف مرد ساکت شد و نگاهش را چرخاند روی صورت خنثای آنها.
مرد قبل از اینکه قصه جدیدی بسازد گفت:
- شش هزار دلار رو چه کار کردی؟
شوک زده چشم درشت کرد ولب گزید:
- اون پول برای ... برای فروغ بود که اشتباهی اومد توی حساب من
- اما تو باهاش چند تا آرایشگاه رو پوشش دادی!
زن عکس ها را از پوشه بیرون آورد و جلوی متهم گذاشت. با دیدن عکس ها دیگر خلع سلاح شده بود. یعنی اینها از همه چیز اطلاع داشتند؟