••♥️••
شهـدا
دعاداشتـند ادعانـداشتنـد
#نیایش داشتند نمایش نداشتند
#حیا داشتنـد ریانداشتنـد
رسـم داشتند اسـم نداشتنـد
زندگیمان را همانند شهداڪنیم😍
#شهیدبابڪنوری🦋
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅---
دستش رو گرفتم و کشیدم:خب پس بیا دیگه نازکش میخوای؟
پرسید: کفشهامو باید دربیارم؟
_بله البته لطفا...
کفش هاش رو دم در درآورد و پا توی اتاق گذاشت... رفت سمت کتایون و با هم شروع کردن به نگاه کردن برگه ها... هر برگه ای که میدید میپرسید که روش چی نوشته کتایون هم اول فارسیش رو میخوند و بعد ترجمه میکرد...
ژانت هم زیر لب و خیلی آروم این جمله رو تکرار میکرد: خیلی جالبه...
برگه ها که تموم شد نگاه کتایون دور اتاق چرخید و روی قالیچه ی کوچیک زیر پاش ثابت موند..
یک قدم برداشت و وسطش ایستاد... بعد دو زانو نشست و روش دست کشید..
ژانت هم با دیدنش هوس کرد همینکارو بکنه اما اون به محض لمس صداش در اومد:خدای من چقدر نرمه این با چی بافته شده؟
_این فرش خیلی قدیمیه خاله ی مادرم برای جهیزیه ش بافته ابریشمه... کامل تا میشه مثل پارچه واسه همینم راحت با خودم آوردمش...
ژانت روی فرش دراز کشید و چشمهاش رو دوخت به نوری که از پنجره به داخل میتابید: تابحال انقدر راحت روی زمین دراز نکشیده بودم...
چون آدم مطمئنه تمیزه خیالش راحته... کار خوبی میکنی با کفش و دمپایی توی اتاق نمیای حیف این فرشه که کثیف بشه
کتایون از جاش بلند شد و روی تخت نشست: ولی خیلی زحمت داره هی بپوش هی درآر....
گفتم:
_چه زحمتی داره من اینجا روی این فرش نماز میخونم باید تمیز باشه...
ژانت از روی فرش بلند شد و کتایون باز نگاهش دور چرخید: در مجموع اتاقت حس خوبی داره آدم توش راحته...
راحت گفتم: قابل نداره...
لبخندی زد: میدونی که من تعارفی نیستم پس سر چیزای مهم باهام تعارف نکن...
راحتتر گفتم: تعارف نکردم از این به بعد هر شبی اومدی اینجا موندی تو اتاق من بخواب. البته تا وقتی که هستم چون احتمالا به زودی رفع زحمت میکنم
کتایون_خب دیگه ممنون بابت بازدید اتاقت!
بریم صبحونه بخوریم من گرسنمه!
...
بعد از صبحانه مقابل هم با همون چینش دیروز روی مبلها نشستیم و بعد پرسیدم: خب کجا بودیم؟
ما هیچ ما نگاه! ظاهرا خودم باید زحمتش رو میکشیدم
گفتم: تا اینجا گفتیم که اصلا انسان چرا خلق شد و هدف و اساس این خلقت چی بود!
الان میخوایم درباره تاریخ ادیان و شناخت خدا صحبت کنیم چون دیدیم که علم ماده نمیتونه معرفت کاملی از خدا بهمون بده برای درک بهتر خدا لازمه مجدد فاز مطالعاتیمون رو عوض کنیم...
کتایون کمی جلو کشید:
_من هنوز سر همون حرفم هستم اگرم خدایی باشه خدای ادیان نیست چون خدای ادیان همیشه در طول تاریخ در حال جبهه گیری و مرزبندی بوده و باعث اشتقاق بشر و دشمنی و تکفیر و خونریزی شده
مثلا همین دین باعث میشه که ژانت مسیحی باشه و تو مسلمان و بینتون درگیری پیش بیاد وگرنه چرا شما باید با هم مشکلی داشته باشید. و خیلی از آموزه های غیرانسانی و خشن ادیان مثل جنگ و غارت و... که با منطق جور در نمیاد یک خالق به قول تو مهربان از بنده هاش اینو بخواد!
و اگر هم همچین خدایی وجود داشته باشه قطعا ظالمه و اگرم قدرتی داشته باشه و جهنمی، من یکی که حاضرم الی الابد بسوزم ولی زور نشنوم
ابروهام بلند شد و لبهام خندید:
_این روحیه ظلم ستیزی که داری واقعا شایسته ی تقدیره به زودی علیه ت استفاده میکنم. خب بریم سراغ بحثمون
_بررسی کن ولی همین اول یه چیزی بهت بگم که نگی نگفتی
تو هیچ جوره نمیتونی منو قانع کنی یعنی ته این بحث برای تو هیچی نیست.
جز یه چالش اساسی درباره طرز فکرت چون به حد کافی دلیل برای ردش دارم... با این تفاسیر هنوز میخوای ادامه بدی؟
خونسرد گفتم: برای بار نمیدونم چندم میگم، من از سر لج و لج بازی یا به امید هدایت تو این بحث رو شروع نکردم که با این توضیحاتت نظرم عوض بشه من دنبال رفع اتهام و احقاق حقم اینکه حقیقت، هر چیزی که هست، آشکار بشه و در این مسیر اگر هم چالشی برای من وجود داشته باشه با آغوش باز ازش استقبال میکنم...
به نظرم تو هم باید همین روحیه رو داشته باشی ما این راه رو تا تهش میریم آخرش اگر آدمای عاقلی باشیم یکی باید دستاشو ببره بالا
چون حقیقت فقط یکیه
ضمنا گفتی خیالم راحت باشه که تحت هیچ شرایطی قانع نمیشی! حتی اگر دلیل منطقی وجود داشته باشه یعنی انقد دیکتاتوری؟!
پوزخندی زد:
_نه ولی مطمئنم هیچ منطق و حقیقتی وجود نداره
امیدوارم همینقدر که میگی شجاع باشی و تهش بتونی به شکست خودت اعتراف کنی
_امیدوارم هردومون آدمای شجاعی باشیم!
ژانت بی حوصله کل کلمون رو قطع کرد: تمومش کنید دیگه
بحث رو شروع کنید!
با ترس خنده داری گفتم:
_چشم...
من یه سوال دارم؛
خدا از کجا و چجوری وارد زندگی انسان ها شد؟
با فرض تو که میگی ادیان متصل به خدا نیستن یعنی یا خدایی در جهان وجود نداره، که دیروز اونهمه راجع بهش صحبت کردیم، یا اونقد خدای بی خیال و منفعلیه که اینهمه سال هیچ تلاشی برای معرفی خودش و ارتباط با مخلوقاتش نکرده
هدفی هم که از خلقت نداشته اصلا معلوم نیس آدما رو خلق کرده برای چی نه کاری باهاشون داشته نه حرفی باهاشون داشته
به واسطه یه ادعا میخواست به ثروت و قدرت و جایگاه اجتماعی برسه دیگه
ثروت و قدرت که پیشکش
موقعیت اجتماعی هم که همونم که داشت از دست رفت
امنیت جانی و روانی هم دیگه نداره باز ادامه میده! عجیبه دیگه...
باقی پیغمبرا چی؟
ابراهیم با رو چه حسابی در بین النهرین، بابل که اصلا شهر خدایان بود و بت ها ریشه های تمدنی و ثقل فرهنگی مردمشون بودن یه همچین ادعایی رو مطرح کرد جایی که حتی پدر خونده ی خودشم بت سازه!
اصلا با اون تربیت و سبک زندگی از کجا آورد این ادعا رو؟!
اگر زیر علم بت ها میرفت آینده ی بسیار درخشان تری در انتظارش بود به لحاظ ثروت و موقعیت اصلا با اون خانواده و اون تربیت چی شد که این ایده به ذهنش رسید که انجامش بده! آخه این چه منطقیه که بهت میگه باید یکه و تنها با کل دنیا در بیفتی تا به یه جایگاه و ثروتی برسی تجربه که عکسش رو نشون داده!
اما پیامبرا در هر مقطعی دقیقا همین کارو کردن با قدرت مطلق دوران در افتادن کدوم عقلی میگه تو این جنگ نابرابر تو به جایگاهی میرسی بدون اینکه نیروی برتری، خدایی پشتت باشه؟
مثلا موسی دربرابر فرعون با اون عظمت، توی مصر چه شانسی داشت که قد علم کرد
آخه مصر با سابقه چندخدایی چند هزار ساله و یکتاپرستی؟
یا عیسی در بین اونهمه عالم متنفذ منحرف یهودی که هدایت جامعه رو به عهده گرفته بودن چه جای عرض اندام داشت؟
یا محمد(ص) در مکه به تنهایی در برابر تمام سران قبایل در اون سیستم عشیره ای و در برابر اون شرک ریشه دار که جزئی از سیستم فرهنگی شون بود
آخه کدوم عقلی میگه برای مردم مشرک اگر یکتاپرستی بیاری استقبال میکنن و تو به نون و نوایی میرسی؟
پس چه فکری میکردن که اینکارو کردن؟!
اصلا مانایی این آدمها در دل تاریخ واقعا چیزی جز معجزه نیست چون بجز پیامبر اسلام هیچ کدوم در زمان حیاتشون صداشون به جایی نرسید و موفق به امت سازی نشدن ولی در تاریخ موندن به طوری که تقریبا همه آدمهای روی کره زمین این افراد رو میشناسن خواه قبولشون داشته باشن یا نه!
صدای اذان از گوشیم بلند شد
عذرخواهی کردم و بلند شدم
صدای گوشی رو قطع کردم و رفتم سمت سرویس که وضو بگیرم...
...
از نماز که برگشتم برای شام کمی برنج خیس کردم و قیمه رو بار گذاشتم
وقتی برگشتم پذیرایی باز هر کس سرگرم کار خودش بود
فوری برگشتم آشپزخونه و سه لیوان شربت سرکنگبین ریختم و برگشتم
سینی رو گذاشتم روی میز و اینبار روی مبل نزدیک ژانت نشستم و گفتم:
_بفرمایید که تا شام خیلی مونده!
کتایون لیوان رو برداشت و با قاشق محتویاتش رو هم زد: حالا شامت چی هست؟
_قیمه!
_خب به سلامتی فقط هر چی هست اینم در نظر بگیر که خونه تون به هیچ بیمارستانی نزدیک نیست...
_بی مزه!
کمی از شربت خورد: این چیه چه باحاله
از تعریفش ژانت هم ترغیب شد تست کنه و لیوانش رو برداشت... خودم هم کمی خوردم و توضیح دادم: سرکنگبین... یه شربت ترکیبیه
_خب چی داره توش؟
_سرکه و عسل و عرق نعنا...
_چه جالب خوشمزه ست
_بیشتر از مزه ش خاصیتشه که مهمه... خیلی مفیده برای پاکسازی کبد...
شربت رو که تا ته سرکشیدم لیوان رو برگردوندم داخل سینی و گفتم: خب ادامه بدیم؟
سر تکون دادن و من هم دوباره شروع کردم:
_ همه ی بحثایی که کردیم به کنار
یه سوال، بشر به خدا و به دین و به پرستش نیاز روانی داره و باهاش آروم میشه این دیگه نتیجه تحقیق خود روانشناس هاست*
خب چرا؟ چرا این نیاز وجود داره؟ هر نیازی در درون انسان وجود داره پاسخش بیرون بدن انسان هست تشنه مون میشه آب هست گرسنه میشیم غذا هست و...
این تمایل ابتدائی و همیشگی و پیوسته بشر در تمام اقوام و ملل و ادوار و انواع به پرستش، فقط یک معنی داره و همون نیاز درونی و حقیقی انسان به خدا و دینه... خب پس حتما پاسخ بیرونیش هم وجود داره وگرنه این نیاز از کجا اومده؟
_ولی به نظر من که همه این نیاز رو ندارن کسانی که از ضعف شخصیتی بیشتری برخوردارن نیاز به نقطه اتکا دارن ولی آدمهای قوی هیچ نیازی به این مسائل ندارن و برای به دست آوردن هر چیز خودشون تلاش میکنن و مشکلی هم ندارن...
_ولی آمارا که یه چیز دیگه میگه! این جمله و تحلیل مال من نیست کار تحقیقاتی آماری روانشناساست عمده روانشناسای دنیا اعتقاد دارن دین داری و اعتقاد به خدا عامل اتکای روانیه و به عکس خداناباوری عامل ضعف اعصاب...
نمیدونم تاحالا قسمتت شده یه آتئیست رو زیارت کنی یا نه ولی همشون دو تا مشخصه رفتاری بسیار بارز دارن
بی اعصاب بودن و بددهن بودن...
و اینکه آیا اعتقاد باعث تنبلی و بیکاری میشه و عدم اعتقاد باعث تلاش و تکاپو آمار ها که عکسش رو ثابت کرده مصرف شدید الکل و روابط نامشروع از همه نوعش حتی کودک آزاری و حیوان آزاری و غرق شدگی دراین دنیای شهوات به شدت درشون پررنگه آمار خودکشی و افسردگی هم که الی ماشاالله
اما برعکس تحقیقات نشون داده آدم های متدین هم بهتر و هم سالمتر کار میکنن بخاطر همینه که بعضی از کشورهای اروپایی الان برای کلیسا رفتن سوبسید میدن به کارمندا
دولت لیبرال سرمایه دار غربی که خدا پیغمبر مردم براش مهم نیست نشسته دو دو تا چهارتا کرده دیده اینجوری براش میصرفه این طرح رو پیاده کرده!
میگن بشر نیاز به دین نداره و بدون دین هم میشه راحت زندگی کرد و دین من انسانیت است و از این حرفا اما در عمل این چقدر صحت داره؟
دین من انسانیت است یعنی دیندارا انسانیت ندارن دیگه! ما میخوایم انسانیت رو رواج بدیم. ولی این چقدر جامه ی عمل پوشیده؟ گوی سبقت رو از همه ربودن در فساد و فحشا*
حالا علتش چیه؟ چون ساختار فکری شون بهشون کمک نمیکنه برای انسان بودن و برعکس حتی زمینه فساد رو براشون فراهم میکنه... یکم به تفکری که هیچ ناظری بر اعمالش نمیبینه فکر کن! این آدم چقدر قابل اعتماده؟
_این تهمته که بگیم همه ی بی خداها آدمای بی اخلاق و غیر قابل اعتمادی هستن
_من نگفتم همشون ما که نمیتونیم موردی بررسی کنیم ما داریم یه تفکر رو بررسی میکنیم این تفکر به آدمها این اجازه رو میده که هر کاری دلشون خواست بکنن چون نه ناظری هست و نه حساب کتابی فقط خودتی و خودت و یه فرصت کوتاه برای لذت بردن از امکانات دنیا به زودی هم میمیری و این فرصت تموم میشه خب طبیعیه منطق اینجا میگه هر طور میتونی منافعت رو تامین کن و لذت ببر...
ببین چه حرصی ایجاد میکنه و چقدر خطرناکه... حالا درسته که پاکی های ذاتی انسان تا حدی جلوش رو میگیره و در خیلی ها این حرص خفیف بروز میکنه ولی در بعضی ها هم به طور جنون آمیز بروز میکنه در طول تاریخ نمونهش رو کم نداشتیم...
_درسته که هستن کسایی که هیچی حالیشون نباشه ولی به طور کلی عموم آدمها درک میکنن که بدون اخلاقیات دنیا جهنم میشه و اصلا دیگه برای هیچ کس فضای امن زندگی و بهره بردن از مواهبش وجود نخواهد داشت بنابراین یه توافق عقلی بر سر رعایت اخلاقیات وجود داره
_درسته دقیقا به اصل مطلب اشاره کردی بر اساس این توافق نانوشته شما نباید به ظلم و فساد و جرم و جنایت در دنیا دامن بزنی چون دامن خودت رو هم میگیره!
مثلا دزدی نکن چون فضا ناامن میشه و دزدی باب میشه از خودتم دزدی میکنن. فهمیدی چی شد؟
بازم منافع خودت مطرح شد اصلا همه چیز خودتی طبیعی هم هست با این طرز تفکر
اینجا فقط یه سوال دارم اونم اینکه اگر کسی اونقدری قوی باشه که مطمئن باشه ازش دزدی نمیکنن، منطقش چی میگه؟
خب معلومه دزدی کن. راحت باش منافع تو به خطر نمی افته هر کار خواستی بکن. الانم دارن همین کارو میکنن دیگه اینهمه باند و گنگ فساد و فحشا و قاچاق و سرقت مسلحانه ی سازمان یافته تو همین شهر و همین کشور و همه جای دنیا. حالا اینجا بیشتر...
چون اصالت با منفعت خودته هیچ وقت اخلاقیات محکم و صددرصد شکل نخواهد گرفت.اکثر آدمایی که مرتکب تخلف نمیشن چون دوست ندارن و با روح و فطرتشون سازگاری نداره اما نکته ای که هست اینه که اگر حتی هر فردی بخواد بدون اعتقاد واحد اخلاقیات رو هم رعایت کنه، چون به فتوای شخصی عمل میکنه و به تعداد آدمها سلیقه و نظر در هر مقوله ای وجود داره دنیا شهر بی قانون میشه...
حتی با وجودی که میگی اصول اخلاقی واضحه و همه میدونن مثلا دروغ بده دزدی بده عدل خوبه کمک کردن به دیگران خوبه اما وقتی عامل کنترل کننده کلی و ناظر بیرونی نباشه تعیین مصداقش و محاسبه صلاحدیدش به آدمها و نظرشون و باز منفعتشون واگذار میشه و باز نقطه سر خط. مثل وضعیت فعلی جهان...
و آمارهایی که توی حوزه های مختلف وجود داره... چون هیچ مرزی وجود نداره همه چیز رهاست پس به راحتی قابل جابه جائیه...
ژانت گفت: درسته و منم موافقم که بی دینی باعث گسترش بی اخلاقی میشه ولی دینداری از هر نوعش هم همیشه عامل اخلاق مداری نیست...
کتایون فوری خط رو گرفت و رفت جلو:
_بله بعضا اعتقاد غلط میتونه فجایعی بسیار بدتر از بی اعتقادی رو رقم بزنه اینو هم تجربیات عینی بشری میگه....
حس پیروزی خاصی توی صداش موج میزد... میدونستم منظورشون چیه! سر بلند کردم و به چشمهای ژانت خیره شدم:
••🕊••
••بعضےهآراهرچقدربخوانے
خستہ نمےشوے😌
••بعضےهآراهرچقدرگوش دهے
عادت نمےشوند😊🍁
••بعضےهآهرچہ تڪرارشوند
بازبڪرندودست نخورده🌸🌞
مثل #شــهـدا♥️
#شهیدبابڪنورۍ
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
_حق کاملا با توئه اگر در دینداری کج فهمی و تهجر وارد بشه میتونه بسیار خطرناک تر از بی خدایی باشه
چون هم ماشین کشتار و فاجعه ی انسانیه و هم آبروی دین و دیندارا رو میبره... من خوب میدونم تو از چی حرف میزنی و معنا و علت این کنایه ها چیه و بابتش هم بسیار متاسفم
تو حق داری اگر ناراحت باشی ولی تو هیچی درباره حقیقت این ماجراها نمیدونی. درباره تفاوت هایی که منجر به شکل گیری این غده های سرطانی شده...
اینکه جامعه اسلامی اصلا تکفیریها رو مسلمان حساب نمیکنه و بی دلیل فقط به واسطه اونها بدنام میشه!
چشمهاش هرلحظه پرتر و پرتر میشد و اشک شبیه بلور روی تیله های عسلی و معصومش میلرزید...
با نهایت درماندگی گفتم:
_خوب به من نگاه کن! به من میاد یه عده آدم بی گناه و بی طرف و بی خبر رو منفجر کنم؟
صورتش از یادآوری اون واقعه خیس شد... با بغض مظلومانه ای گفت:
تو جای من نیستی که بفهمی چی کشیدم وقتی اون برج لعنتی جلوی چشمم ذره ذره سوخت و خاکستر شد... کی میتونه بشینه و سوختن پدر و مادرش رو تماشا کنه... اون انفجار کابوس تمام شبهای این 16 سال منه...
کتایون عصبی روی میز ضرب گرفته بود و لبش رو میجوید... به سختی دست دراز کردم و دستهاش رو توی دست گرفتم...
واکنشی نشون نداد فقط به گریه ادامه داد...و من هم به حرف زدن:
_عزیزم نمیشه یه فرقه منحط رو به کل اعتقاد نسبت داد از همه چیز میشه سوء استفاده کرد از همه چیز
این تکفیری ها بیشتر از همه به مسلمون ها صدمه زدن... هم آبروشون رو بردن هم خونشون رو ریختن... اراضی شون رو اشغال کردن خونه هاشون رو خراب کردن آواره شون کردن
صد برابر مسیحی و اروپایی و آمریکایی مسلمون کشتن... همین داعش توی سوریه و عراق چکارها که نکرد. خب اینا که همه مسلمون بودن. چه شیعه چه حتی سنی. مطمئنم اگر فقط چند نمونه از جنایاتشون رو بگم حتی دلش رو نداری که بشنوی* اگر اینجاها بمب کار میزارن و ساختمون منفجر میکنن
اونجا شهرها رو اشغال میکنن وارد خونه مردم میشن سرشون رو میبرن بچه هاشون رو میکشن زنهاشون رو اسیر میکنن.
خب اون مردم که خودشونم مسلمونن
معلوم میشه برای اینا اصلا اسلام مطرح نیست دنبال سیطره و قدرتن. یه مشت وحشی جاه طلب که هیچ رحم و انسانیتی توی وجودشون نیست کوک شدن که آبروی دین رو ببرن
مسلمون ها هم قربانی این پدیده ی شوم هستن هم در اذهان بابتش بازخواست میشن!
بخدا این ظلمه. ما خودمون شاکی هستیم خون خود ما ریخته شده
چه کسایی مقابل داعش ایستادن و با مقاومت و خون دادن شرش رو کنترل کردن و نگذاشتن مثل سرطان متاستاز کنه و به جاهای دیگه ی کره زمین سرایت کنه؟
بازم همین مسلمون ها
اگر مردم مسلمان از همه بلاد اسلامی، در عراق و سوریه مقابل این حیوانات ایستادگی نمی کردن و اونها بر عراق و شام همون چیزی که میخواستن، سیطره پیدا میکردن حکومت تشکیل میدادن اقتصاد و درآمد پیدا میکردن، دیگه مردم جهان آسایش داشتن از دستشون؟
همینطوری کلی صدمه زد اگر رسما حاکم میشد چی میخواست بشه!
نمیدونم خبر پاکسازی اراضی و پایان سیطره زمینی داعش رو که پارسال اعلام شد* اصلا شنیدید یا نه
خب این نتیجه همت و مجاهدت و مبارزه و کشته شدن چه کسانی بود؟ تدبیر چه کسانی بود؟ مسلمونها
چند سال قبل رو به یاد بیار تازه اونچیزی که شما دیدید با جهنمی که تو خاور میانه بپا کردن خصوصا در سوریه و عراق اصلا قابل قیاس نیست
ولی یه لحظه تصور کن کسی جلوشون نمی ایستاد و الان داعش یک کشور بود! نفتشم که همه میخریدن* حمایت مالی و همه جانبه هم که میشدن*
چه اتفاقی می افتاد؟ این شرّ، شرّ کوچیکی نبود دامنگیر بود چیزی نبود که یکجا حبس بشه سرایت میکرد به سرعت! ولی جهان بجای اینکه ممنون این مقاومت و این تلاش مسلمون ها باشه چه برخوردی میکنه؟
چیزی نمیگفت... فقط گوش میکرد
_...همیشه بدترین کشتارها به لحاظ تعداد و کیفیت تو کل دنیا در حق مسلمون ها صورت میگیره. ولی کسی نمیبینه.
همین یمن! اصلا انگار هیچ نهاد حقوق بشری یمن رو نمیبینه! خیلی زور داره بخدا طلبکار باشی ولی مثل بدهکارا باهات برخورد کنن!
خیلی سخته تو رو با دشمن قسم خورده ت یکی کنن بابا اونا بچه های ما رو هم کشتن خون جوون های ما هم برای مبارزه با این شیاطین روی زمین ریخته اونا خون ما رو حلال میدونن!
ولی شما ما رو با اونا یکی میدونین واقعا خیلی دردآوره برای من وقتی تو بابت دشمنم منو بازخواست میکنی و خون به ناحق ریخته شده ی پدر و مادرت رو از من طلب میکنی!
سرش رو بلند کرد و با همون صورت خیس و چشمهای سرخش بهم خیره شد...
چند بار دهن باز کرد که یه چیزی بگه اما نتونست. بجاش بلند شد و رفت طرف سرویس
نفس عمیقی کشیدم و دستم رو گذاشتم پشت سرم... کتایون بالاخره سر بلند کرد و نیم نگاهی بهم انداخت: چقدر سرخ شدی حالت خوبه؟
دستی به صورتم کشیدم: واقعا؟
دوباره تکیه دادم و لبخند کمرنگی زدم: بس که حرصم میدید!