🍃🌸🦋🌸🌸🦋🍃🌸🦋
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋🍃🌸🦋🍃
🍃🌸🦋🍃🌸
🍃🌸🦋
🍃
#پارت17
#آن_بیست_و_سه_نفر
:
این حرف ها از خشم فرمانده کم نکرد او بی درنگ نامه ای ب مرکز پشتیبانی نوشت ب این مضمون کع این برادران برای همکاری در انبار مهمات حضورتات معرفی می شوند. پایین نامه را هم امضا کرد و داد دست علیجان تاجیک.
افتادیم ب التماس ؛ ولی فایده نداشت . بی نظمی من و بروز پای همه بچه های سنگرمان نوشته شد و روز بعد، وقتی ماشین غذا آمد،فرمانده ما را ب راننده معرفی کرد و گفت از وجود :«ارزشمند !»ما برای بار زدن صندوق های مهمات استفاده بشود. ب این ترتیب ، از رزمندگی در خط مقدم ب کارگری و حمالی در پشت جبهه تنزل مقام پیدا کردیم!
#یک_اتفاق
محل جدید خدمت ما انبارهای کارخانه لوله نورد اهواز بود.ان روزها در انبارهای کارخانه، ب جای لوله ،گلوله و صندوق های مهمات روی هم چیده شده بود و هر روز چند ایفا از جبهه های اطراف برای دریافت مهمات ب انجا می آمدند. ما وظیفه داشتیم صندوق های سنگین فشنگ و نارنجک و گلوله های آر پی جی را از داخل انبار بیرون بیاوریم و با احتیاط یکی یکی روی هم توی کامیون بچینیم و بفرستیم برای رزمندگان. اتاق کوچکی هم نزدیک ب انبار ب ما دادند ،با یک والور نو و چند پتو.
کپی بدون ذکر منبع پیگرد الهی و قانونی دارد❌❌
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@khoshtipasemani
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄