هدایت شده از رایحه ی احکام «تخصصی»
استاد عالی روضه سنگین (مقتل) حضرت فاطمه .mp3
زمان:
حجم:
3.56M
◾️مقتل حضرت زهرا علیهاسلام
✍فاطمیه / بیت رهبری
آذر ۱۴۰۲
ای گل صد برگ من پرپر مشو
شمع من خاموش و خاکستر مشو
اه ای گل دست بر پهلو مگیر
من که مردم از من رو نگیر
💠إنّی لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسِلِ وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً
╭─═ঊঈ🌼ঊঈ═─╮
♻️ @khosravi1253 👈عضویت
╰─═ঊঈ🌼ঊঈ═─╯
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان زندگی حضرت فاطمه سلام الله علیها به زبان ساده
#فاطمیه آمد
🥀✨🥀✨🥀
•••┈✾~ 🖤 🥀 🖤 ~✾┈•••
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه #شــــب/به ما بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
15.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قصه چشمه کوثر
داستان زندگی حضرت فاطمه سلام الله علیها به زبان ساده و کودکانه
فاطمیه آمد
🥀✨🥀✨🥀
•••┈✾~ 🖤 🥀 🖤 ~✾┈•••
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه #شــــب/به ما بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
13.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 قصّهای که خوندنش حاجت میده!
╭─═ঊঈ🌼ঊঈ═─╮
♻️ @khosravi1253 👈عضویت
╰─═ঊঈ🌼ঊঈ═─╯
@iransedaD1738719T13994944(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
1.61M
🖤خسته از داغ پدر ابر شدی باریدی
هم از آن داغ هم از داغ دگر ترسیدی
یک زمین بی پدری را که دوا خواهد کرد کفر را از دل ایمان که جدا خواهد کرد
•••┈✾~ 🖤 🥀 🖤 ~✾┈•••
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه #شــــب/به ما بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
@amooketabi عموکتابی001-GoleAftab-MaryamNashiba.Com_.mp3
زمان:
حجم:
2.79M
#قصه_صوتی
💠 گل آفتاب
🔻موضوع: انجام کارهای خوب
🎼 با صدای بانو مریم نشیبا
#هر_شب_یک_قصه
📚 عموکتابی | مربی تربیتی🌱
•••┈✾~ 🖤 🥀 🖤 ~✾┈•••
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه #شــــب/به ما بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
1.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کاردستی_خلاق
✈️ با چوب بستنی
•••┈✾~ 🖤 🥀 🖤 ~✾┈•••
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه #شــــب/به ما بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
1.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#اوریگامی_ماهی 🐟
اوریگامی واقعا یه هنر عالیه 😃👌
•••┈✾~ 🖤 🥀 🖤 ~✾┈•••
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه #شــــب/به ما بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
#قصه_شب
#کلاغ_خبرچین
در جنگلي بزرگ و زيبا ، حيوانات مهربان و مختلفي زندگي مي كردند .
يكي از اين حيوانات كلاغ پر سر و صدا و شلوغي بود كه يك عادت زشت هم داشت و آن عادت زشت اين بود كه هر وقت ،كوچكترين اتفاقي در جنگل مي افتاد و او متوجه مي شد، سريع پر مي كشيد به جنگل و شروع به قارقار مي كرد و همه حيوانات را خبر مي كرد .
هيچ كدام از حيوانات جنگل دل خوشي از كلاغ نداشتند.
آنها ديگر از دست او خسته شده بودند تا اين كه يك روز كلاغ خبر چين وقتي كنار رودخانه نشسته بود و داشت آب مي خورد صدايي شنيد .... فيش، فيش ....
بعد ، نگاهي به اطرافش انداخت و ناگهان مار بزرگي را ديد كه سرش را از آب بيرون آورده است ... فيش ، فيش ...
كلاغ از ديدن مار خيلي ترسيده بود ، از شدت وحشت ، تمام پرهاي روي سرش ريخت و پا به فرار گذاشت .
كلاغ خبر چين ، همينطور پر زبان حركت كرد بالاخره به لانه اش رسيد وقتي كه داخل آينه نگاهي به خودش انداخت ، تازه فهميد كه پرهاي سرش ريخته است خيلي ناراحت شد و شروع به گريه كرد .
طوطي دانا كه همسايه كلاغ بود صداي گريه اش را شنيد ، به لانه او رفت تا دليل گريه اش را بفهمد . كلاغ با ديدن طوطي دانا سريع يك پارچه به دور سرش پيچيد !
طوطي دانا با ديدن كلاغ كه روي سرش را با پارچه پوشانده شروع كرد به خنديدن .
كلاغ با شنيدن اين حرف سريع پارچه را از روي سرش برداشت طوطي با ديدن سر بدون پر كلاغ ، باز هم شروع به خنديدن كرد و گفت : كلاغ ؟ پرهاي سرت كجا رفته است ؟ پس اين همه گريه بخاطر كله كچلت بود ؟!
كلاغ ماجراي ترسش را براي طوطي باز گو كرد و طوطي با هم با شنيدن حرفهاي كلاغ شروع به خنديدن كرد .
كلاغ گفت : « يعني تو از ناراحتي من اينقدر خوشحالي » .
طوطي جواب داد : آخر همه حيوانات جنگل مي دانند كه مار آبي هيچ خطري ندارد و هيچ كس هم از مار آبي نمي ترسد اما تو آنقدر ترسيده اي كه پرهاي سرت هم ريخته اند .
اگر حيوانات جنگل بفهمند كه چه اتفاقي افتاده است كلي
مي خندند . كلاغ با شنيدن اين جمله ها به التماس افتاد ، گريه مي كرد و مي گفت : طوطي جان خواهش مي كنم اين كار را نكن اگر حيوانات جنگل بفهمد كه چه اتفاقي برايم افتاده آبرويم مي رود .
طوطي گفت : كلاغ جان يادت هست وقتي اتفاقي براي حيوانات جنگل مي افتاد سريع پر مي كشيدي و به همه جار مي زدي و آبروي آنها را مي بردي ، حالا ببين اگر چنين بلايي بر سر خودت بيايد چه حالي پيدا مي كني .
كلاغ كمي فكر كرد و گفت : « حالا ديگر فهميده ام كه چه قدر اشتباه مي كردم و چقدر حيوانات جنگل را آزار مي دادم خواهش مي كنم آبروي مرا پيش حيوانات جنگل نبر من هم قول مي دهم كه هرگز كارهاي گذشته را تكرار نكنم ، اصلاً تصميم مي گيريم كه هر وقت پرهايم در آمد بروم و از تمام حيوانات جنگل
عذر خواهي كنم » .
طوطي دانا با ديدن حال و روز كلاغ و پشيماني از رفتار
گذشته اش به او قول داد كه دارويي برايش درست كند تا هر چه زودتر پرهاي سرش در بيايند .
نتيجه مي گيريم كه هر كس در حق ديگران خطايي مرتكب شود خودش هم به زودي گرفتار خواهد شد.
〰〰〰〰〰
•••┈✾~ 🖤 🥀 🖤 ~✾┈•••
🛏🛏🛏🛏🛏🛏
🤱قصه #شــــب/به ما بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3354329393C5d99099e35
༺◍⃟🎙჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄